اشاره
در ادبيات زرتشتي موضوعات و مسائلي چون موعود نجات بخش يعني سوشيانت، آخرالزمان و علامات و ويژگي هاي آن، و چگونگي ظهور سوشيانت و يارانش تحت عنوان ادبيات پيشگويانه و مكاشفه اي مطرح شده اند. در متون فارسي ميانه دو متن وجود دارد كه از آنها با عنوان مهم ترين متن هاي پيشگويانه و مكاشفه اي ياد مي شود: زند بهمن يسن (بهمن يشت) و جاماست نامه فارسي.
بهمن يشت [2] مهم ترين اثر پيشگويانه در ادبيات زرتشتيان است كه در رونوشت فارسي ميانه به خط پهلوي حفظ شده و پازند آن نسخه تحريف شده اي است ولي چنان كه خواهيم ديد آنچه هم اكنون باقي مانده اثر يكنواختي نيست و پيش تاريخ بسيار پيچيده اي دارد و ظاهراً بارها مورد جرح و تعديل قرار گرفته است. اثر حاضر تحقيقي درباره اين متن مهم پيشگويانه است.
بهمن يشت چكيده متن پيشگويانه فارسي ميانه است كه رونوشت فارسي ميانه آن به خط پهلوي محفوظ مانده است. ترجمه پازند اين متن (به خط اوستايي در فارسي ميانه) در برگيرنده مواردي تكميلي است، همچنين ترجمه آشفته اي از آن به فارسي نوين در سال 1496 انجام شده است[3] عنوان بهمن يشت از آنِ انكتيل دو پرون[4] است، كه پيشگام مطالعات و تحقيقات زرتشتي در اروپاست.[5] اين عنوان صورت مختصرشده «زندِ وهمن يشت» است كه عنوان رونوشت هاي فارسي ميانه و پازند اين اثر مي باشد. در فصل 1/3 متن پهلوي، منبع اين اثر به نام «زندِ وهمن يسن»[6] آمده است (كه وست آن را بي دليل به يشت تصحيح كرد). اين يشت مي بايست ترجمه فارسي ميانه متن اوستايي باشد. تقريباً به طور قطع هيچ بخشي از متن اصلي اوستايي حفظ نشده است ـ حتي اگر اين روايت حقيقت داشته باشد كه يشتِ 32ـ24/1 باقيمانده اي از بهمن يشت گمشده است[7]; چراكه اين بخش هيچ چيز مشتركي با متون تأييد شده بهمن يشت ندارد. بر طبق نظر ف. ژينيو[8] متنِ اوستايي اصلي هرگز وجود نداشته است.[9]
مندرجات رونوشت فارسي ميانه
فصل اول ، كه بر اساس ستودگرنسك[10] استوار است ، وحي و الهام اهرمزد به زَرَتوسترا[11](زرتشت) را نقل كرده، و درختي با چهار شاخه را توصيف مي كند كه شاخه هاي آن طلا ، نقره ، فولاد و آهن گميخته است. اين شاخه ها اشاره به چهار دوره اي دارد كه پس از هزاره زرتشت مي آيد.
فصل دوم ، بيانگر آن است كه چگونه در زمان مزدك ، خسرو اول (531ـ579 ميلادي) دستور داد كه بهمن يشت و ديگر متون اوستايي در معرض ديد عموم قرار گيرند; اما زندهايشان (يعني تفسير پهلوي آنها) بايد به دانش آموختگان روحاني اختصاص بيابد.
فصل سوم ، كه بر اساس زندِ وهمن يسن استوار است ، فصل اول را با جزئيات بيشتر تكرار كرده و در ميان چيزهاي ديگر، درختي را با هفت شاخه طلا، نقره، مس، برنز، و قلع، ]پولاد[ آهن گُميخت[12] توصيف مي كند.
فصل چهارم و پنجم توصيف گر مصيبت و بلاهايي است كه در ايران در پايان هزاره دهم به وقوع خواهند پيوست; هنگامي كه ملت هاي مخالف ـ اعراب، بيزانسي ها، ترك ها، chioniteها، hephthaliteها، تبتي ها، چيني ها[13] و ديگران، پدشخوارگر[14] را تحت فشار، قرار خواهند داد و بر ايران مسلط شده، موجب بر باد رفتن مذهب، فروپاشي نظم اجتماعي، بي ارزش شدن قانون و اصول اخلاقي، و نابودي طبيعت خواهند شد.
فصل ششم گزارشي ديگر از وقايع پايان هزاره زرتشت مي باشد: استيلاي مسيحيان روم، ترك ها و عرب ها و نيز فرار پناهندگان ايراني به پدشخوارگر.
فصل هفتم و هشتم رويدادهايي، از هزاره يازدهم، مربوط به اوشيدر[15] را شرح مي دهد. در اين دوره، بهرام ورجاوند[16] دلاور، و پسرِ جاويد ويشتاسپ ، پشيوتنِ[17] بي مرگ ، براي غلبه بر نيروهاي دشمن و برگرداندن ايران و مذهب آن به حال اول با هم متحد مي شوند. سرانجام اينكه خداي مهر (ميترا) به نفع پشيوتن ، در منازعه برابر اهريمن ها كه از دوره فرمانروايي هزار ساله خود تجاوز كرده اند ، پا در مياني كرده ، اهريمن[18] خشم را شكست مي دهد و در نتيجه او و پيروانش به سوي دوزخ فرار مي كنند.
فصل نهم با اين گفته آغاز مي شود كه اوشيدر در سال 1800 (به عبارت ديگر 1600، پس از شروع هزاره زرتشت)[19] و پشيوتن در پايان هزاره ظاهر مي شوند. در پي اين رويداد، نماي كلي شرايط در هزاره اوشيدر ماه[20] را بيان مي كند و گزارشي از رهاشدنِ اژي دهاك[21] و ضرر و زيان بسياري كه توسط اين حيوان غول پيكر قبل از مرگش از جانب كرشاسپ[22] به جهان رسانيده مي دهد و بالاخره تصويري از نجات نهايي به دست سوشيانس[23] مي كند.[24]
اهميت تاريخچه دين
بهمن يشت مهم ترين اثر پيشگويانه در ادبيات زرتشتي است، اول از همه به خاطر آنكه تصويرش از درخت (در فصل سوم، و به شكلي قديمي تر در فصل اول) آشكارا با تصوير نبوكد نصر[25] از امپراتوران جهان قابل قياس مي باشد (دانيال 2:27ـ45; و دانيال 7). به تازگي فرضيه نفوذ ايراني ـ بابلي را اكثر محققين، پذيرفته اند.[26] اين فرضيه مستلزم آن است كه مفاهيم پيشگويانه ايراني منبع مفاهيم يهودي ـ مسيحي بوده اند. در نقطه مقابل، امروزه مشاجرات به دليلِ وابستگي مستقيم و بيواسطه ايرانيان به سنت يهوديان به وسيله اِ. بيكرمن[27] و دوشن گيمن[28] شدت يافته است.[29] هرچند كه اين متن از تعبير و تفسير بيكرمن و دوشن گيمن در مورد «آهن گُميخت» به عنوان «آهن و رُس» حمايت نمي كند. مري بويس،[30] وام گرفتن از منابع يوناني در ايران غربي در اواخر سده چهارم پيش از ميلاد و همچنين وابستگي مكاشفات دانيال به مكاشفات ايرانيان را مورد ترديد قرار مي دهد. تعبير ايشان از واژه هاي دشوار «آهنِ اَبَر گُميخت»[31] به عنوان «سنگ معدن آهن» نيز مسئله ساز است.[32] ا. هالتگرد[33] در حالي كه بر خلاقيت و اصالتِ تصويرپردازي ايرانيان تأكيد ميورزد، به اين نتيجه مي رسد كه مصنف كتاب دانيال، تصور ايراني از امپراتوران متوالي جهان كه توسط سلوكيان از ميان رفته اند را به همراه تصوير زرتشتي از چهار دوره جهان به دست گرفته است. ارزشي كه به اين نظريه داده مي شود به واسطه اين حقيقت است كه ارائه چهار دوره در سودگرنسك[34] بيشتر نشان از بازنگري و به روزكردن آن در دوران ساسانيان دارد تا به ذهن آمدن و تصوركردن آن. به عبارت ديگر ممكن است نمادپردازي فلز در كتاب دانيال در ابتداي امر نوعي اختراع بوده باشد، كه اگر چنين باشد، اين خود دليلي بر وابستگي اوليه سنت ايرانيان به سنت يهوديان است.
برخي شباهت ها نيز بين بهمن يشت و پيشگويي هاي هيستاسپ[35] (سده اول قبل از ميلاد) وجود دارد. بر اساس اين شباهت هاست كه كومون[36] و ويدن گرن[37] به اين نتيجه رسيده اند كه پيشگويي وابسته به منبع ايراني باشد، در حالي كه دوشن گيمن به نتيجه اي كاملا بر عكس رسيده است.[38] اين امر كه دشمنان پيش رو «پوشندگانِ كمربند» ناميده مي شوند، اخيراً در پيشگويي كوزه گر مصري و همچنين در بهمن يشت مورد بحث قرار گرفته است، هرچند كه اصلِ ايراني آن رد شده است.[39]
مآخذ و جزئيات
از آنجا كه بهمن يشت يك اثر ادبي است، مطلقاً نمي بايست با مطالب منتقل شده كه در بر دارد، برابر باشد. وست بر اين گمان است كه متون موجود، نسخه هايي از چكيده فارسي ميانه «زندِ وهمن يسن» باشد كه در پايان قرن هفتم نوشته شده است;[40]چكيده هايي كه متعلق به قرن يازده يا دوازده هستند و نيز بر اين گمان است كه متن اوستايي احتمالا جمع آوري مآخذ قديمي تر مي باشد كه در اوائل دوره ساسانيان صورت گرفته است.[41] مري بويس[42] بر اين باور است كه متن اصلي احتمالا يك متن اوستايي تازه و از زمان مشقت بار كشورگشايي مقدونيه مي باشد; حال آنكه ساموئيل ك. ادي، تلاش مي كند تا يك «نسخه اصلي و اوليه روزگار هلني» را بازسازي كند.[43] ويدن گرن[44] از تجزيه و تركيب فصول هفت تا نُه اين گونه استنباط مي كند كه متن فارسي ميانه مي تواند بر اساسِ اقتباس زروانيه پارتي از يشت مربوط به زرتشتيان بوده باشد (كه در آن صورت بهمن يشت نمي توانسته وجود داشته باشد). به هر حال، از چند نظر امكان استنباط هاي مختلف وجود دارد. وست پيش از اين گواه زبانشناسي را براي اصلِ اوستايي متنِ فارسي ميانه ذكر كرده است و بر اين باور نيز بوده كه اين سبك ويژه اوستا ممكن است در متن فارسي ميانه تقليد شده باشد.
از آنجا كه عنوان بهمن يشت چنان مي نمايد كه ظاهراً حاوي اطلاعاتي درباره بهمن وهومنه[45] اوستا است، كه زرتشت را تا حضور اُهرمزد همراهي كرد، اين حقيقت كه بهمن هرگز مورد بحث قرار نمي گيرد، باعث تعجب است. از اين جملات بر مي آيد كه نام گذاري و شايد (چنان كه وست اظهار داشته) بازنگري ادبي اين اثر نيز، دومين مرحله بسط آن بوده است.
اين مطلب مطمئناً در مورد تشبيه درخت ـ كه در فصل اول طرح و در فصل سوم نيز دوباره تكرار شده و به ستودگرنسك نسبت داده شده است; هرچند كه در گزيده و خلاصه سودگرنسك در دينكرد مضمون مشابهي بدون تصويرپردازي درخت ارائه شده است ـ درست به نظر مي رسد. در اين يشت، هم وجود پايه و شالوده اي اوستايي[46] و هم وقوع تجديدنظرهاي مكرر[47] به اثبات رسيده است. همچنين برخي از وام گيري هاي ثانويه از منابع سنتي قديم[48] و حتي در فصل نهم، برخي پاسخ ها براي به تأخير افتادن زياده از حد ظهور اوشيدر[49] قابل فهم و تمييز هستند. ادعاها درباره وجود آگاهي هاي پيشگويانه در بهمن يشت بود كه بازنگري و تفصيل پياپي او را موجب شدند. نتيجه آن غالباً اختلاط متناقض لايه هاي مختلف سنت بود[50] كه تشخيص و تمايز آنها به علت وضعيت ضعيف نگاهداري و محافظت از متن، سخت تر و سخت تر شده است. نسخه هاي موجود (بازمانده) اين نظريه را تقويت مي كند كه اين اثر بيشتر يك اثر تكميلي و تفصيلي است تا يك اثر فشرده و مختصر. به نظر مي رسد كه قطعه اصلي احتمالي از فصل سوم شروع مي شود، جايي كه «زندِ وهمن يسن» به نام ذكر شده است، و تا آخر در بخش نهايي فصل پنجم كه ترجمه فارسي ميانه نماز «ينگهه هاتام»[51] در آخر بيشتر قسمت هاي يسنا[52] مي باشد. اگر اين گونه باشد، درون مايه اصلي، صرفاً به هزاره دهم مربوط است و اين به معني مدت زمانِ تصور درخت است.
كتاب نامه:
Anklesaria, E. T., (ed. and tr.), Zand-⦠Vohu¦man Yasn and Two Pahlavi Fragmenis, Bomby, 1957. (Middle Persian text with English translation: the references in the presen tarticle are to this edition)
Antia¦ E. E. K., (ed. and Collated), The Pa¦zand text is included in Pa¦zend Texts, Bombay, 1909, pp. 339-48. (The New Persian version has been printed in E. M. R)
Boyce, M., "The Poems of the Persian Sibyl and the Zand ⥠Vahman Yas§t," in Me¨langes Lazard, Paris (forthcoming).
_________ , Middle Persian Literature, pp. 49-50, n. 8,
Dhabhar, E. B. N., (ed.), The Persian Rivayats of Hormazyar Framarz and Others, Bombay, 1932, pp. 457-81.
Nosherwa¦n. K. A. D., (ed. and tr.), The Text of the Pahlvi Zand-â¦-Vo¦hu¦man Yasht. Bombay, 1903 (Middle Persian text with Gujarati translation).
Tavadia, J. C., Die mittelpersische Sprache und Literatur der Zarathustrier,pp. 121-24.
Unva¦la¦, (ed.), Da¦ra¦b Hormazya¦r's Riva¦yat II, Bombay, 1922, pp. 86-101, Eng. tr.
West, E. W., (tr.) Bahman Yasht in Sacred Books of the East V, pp. 189-235. (the first complete translation of the Middle Persian version)
پي نوشت ها :
[1] پژوهشگر حوزه ايران باستان.
[2] مشخصات كتاب شناختي اين اثر چنين است:
W. Sundermann, "Bahman Yas§t," in: Encyclopedia of Iranica, vol. 3, pp. 492-493.
[3]. See: West, Sacred Books of the East, Oxford, 1880, v, pp. lvi-lviii; not 1497 as stated by J. C. Tavadia, p. 122.
[4]. Anquetil du perron
[5]. A. H. Anquetil-Duperron, zend-Avesta, ouvrage de Zoroastre... paris 1771, I/2, pp. xviii-xix.
[6]. zand ⦠wahnaan yasn
[7]. J. Darmesteter, Le zend-Avesta II, Paris 1892-93, repr. 1960, p. 331.
[8]. Ph. Gignoux
[9]. درباره نبودن بهمن يشت اوستايي، رك:
"Sur l'inexistence d'un Bahman Yasht avestique", Journal of Asian and African Studies 32, Tokyo, 1986, pp. 53-64.
[10]. Stu¦dgar nask; سودگر نيز Su¦dgar نوشته شده است.
[11]. zarathustra
[12]. يكي از فلزات جا افتاده است; در بهمن يشت ترجمه ويدن گرن ترتيب فلزات چنين آمده: «و درختي ديدم هفت شاخه داشت: يكي زرين، يكي سيمين، يكي روئين، يكي مسين، يكي ارزيزين، يكي پولادين و يكي از آهن گميخته». رك: جهان معنوي ايراني، ترجمه محمود كندري، ص174.
[13]. H. W. Bailey, "Iranian Studies," BSOS 6, 1932, pp. 945-53.
[14]. Padas§xwa¦rgar
[15]. Us§e¦dar
[16]. Wahra¦m Warza¦wand
[17]. Pis§yo¦tan
[18]. Xes§m
[19]. zarathustra
[20]. Us§e¦darma¦h
[21]. Az§â¦ Daha¦k
[22]. Kars§a¦sp
[23]. So¦s§ya¦ns
[24]. جهت اطلاعات مفصل درباره سوشيانس (سوشيانت) و ديگر موعودهاي زرتشتي و اوضاع جهان در آخرالزمان و هزاره ها، و نيز بحث درباره ادبيات پيشگويانه زرتشتي بهويژه بهمن يشت و تحريفات آن، رك: سوشيانت، منجي ايرانويج، از نگارنده (مؤسسه آينده روشن، 1387).
[25]. Nebuchadnezzar
[26]. A. Hultgard, "Das Judentum in der hellenistisch-ro¦mischen Zeit und die iranische Religion," in Aufstieg und Niodergang der rخmischen welt II: Prinzipat XIX/1, ed. W. Haase. Berlin and New York, 1979, p. 525, nn. 59 and 60; T. Olsson, "The Apocalyptic Activity. The case of Ja¦ma¦sp Na¦mag," in D. Hellholm, ed., Apocalypticism in the Mediterranean world and the Near East, Tu«bingen, 1983, pp. 26-27.
[27]. E. Bickeman, Four Strang Books of the Bible,Jonah, Daniel, Koheleth, Esther, New York, 1967, pp. 68, 117.
[28]. J. Duchense Guillemin, "Apocalypse juive et apocalypse iranienne," in U. Bianchi and M. J. Vermaseren, La Soterioloyia dei culti orientali nell'Impero Romano, Leiden 1982, pp. 758-59.
[29]. براي آگاهي از نظريات مفهوم رك: اولسن، پيشين، ص26، ش349.
[30]. M. Boyce, On the Antiquity of Zoroastrian Apocalyptic, BSOAS 47, 1984, pp. 70-72.
[31]. ahan(â¦) abar gume¦xt
[32]. براي توضيح اين گونه لغات كه از «آهن تازهآميخته با خاك» (a¦han xa¦k abar gume¦xt)ناخالص شده اند رك:
Ph. Gignoux, "Nouveaux regards sur l'apocalyptique iranienne," Comptes rendus de l'Acade¨mie des inscriptions et belles-lettres, paris, 1986, pp. 334-46.
[33]. هالتگرد، پيشين، صص524ـ526.
[34]. De¦nkard 9. 8, ed. Mad¤an, p. 792; west, Sacred Books of the East XXXVII, Oxford, 1892, pp. 180-81.
[35]. Oracles ofHystaspes
[36]. F. Cumont
[37]. G. Widengren
[38]. Cumont, F., "La findu monde selon les sages orientaux," RHR 52, 1931, pp. 64-93; J. Bidez and F. cumo¦nt Les mages helle¨nise¨s é, Paris, 1938, pp. 361-76; widengren, G., "Leitende Ideen und Quellen der iranischen Apocalyptic," in D. Hellholm, op. cit., pp. 121-26; J. Duchesne-Guillemin, op.cit., pp. 757-58.
[39]. L. Koenen. "Die Adaptation Egyptischer Ko«nigsideo¦logie am ptolema«erhof," in E. van't Dach, p._van Dessel, and W. Van Gucht, Egypt and the Hellenistic world, Louvain, 1981, pp.181-83.
[40]. كتب مقدس شرق، جلد پنجم، صص Liii-Lvi، ص194، ش4
[41]. همان، صصLv-Liv.
[42]. مري بويس، پيشين، ص68.
[43]. S. K. Eddy, The Kingis Dead, Lincoln, 1861, pp. 343-49.
[44]. ويدن گرن، پيشين، صص105ـ119.
[45]. Vohumanah
[46]. ويدن گرن، پيشين، ص112ـ117; بويس، پيشين، ص69
[47]. ويدن گرن، پيشين، ص118.
[48]. اولسن، پيشين، صص38ـ46.
[49]. وست، پيشين، صص231، ش1.
[50]. همان، صصLv-Lvi.
[51]. Yaة¨he ha¦tam; اشم وهو، يتا اهو، ينگهه هاتام سه دعا يا نماز بسيار مشهور زرتشتيان است كه معمولا در نيايش هاي شبانه روز چندين بار تكرار مي شوند. در اهميت اين سه همين بس كه در كليه قطعات اوستا، در آغاز يا انجام آنها، به اين دعاها برمي خوريم. ينگهه هاتام بدين معناست: «مزدا اهورا آگاه است از آن كسي ]چه مرد و چه زن[ كه در ميان موجودات ستايشش بهتر است. به حسب راستي اين چنين مردان و اين چنين زنان را مي ستائيم.» ينگهه هاتام به خصوص در انجام هر يك از فصول هفت هات مي آيد. به موجب شايست نه شايست، يك بار از براي درود به هورمزد و امشاسپندان، و بار ديگر از براي شكست اهريمن و زادگاه ناپاك وي گفته مي شود. براي اطلاعات مفصل رك: ابراهيم پورداوود، خرده اوستا (بمبئي، سلسله انتشارات انجمن زرتشتيان ايران، بي تا)، ص42ـ57. م
[52]. Yasna
نويسنده : دابليو. ساندرمن
مترجم : سيد حسن حسيني آصف [1]
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید