زرتشت به روايت تاريخ
2-1- نام پيامبر ايراني به شكلي كه دو هزار و پانصد سال رواج داشته، زرتشت است. يونانيان اين نام «رازوراسترس» ( Zoroastres ) تلفظ كردهاند. اين كلمه به زبان لاتين راه يافت و سپس به شكل مأنوس زورواستر ( Zoroaster ) در آمد. قديميترين اشارهي معتبري كه رد آثار يوناني به زرتشت شده است در رسالهي آلكيبادس ( Alcibiades ) افلاطون آمده است.
تاريخ ولادت زرتشت را در فاصلهي بين 600 تا 6000سال پيش از ميلاد مسيح ذكر كردهاند. روايات ايراني، كه براساس منابع پهلوي مانند بوندهشن و ارداي ويرافنامه تكيه دارند و پس از زوال نفوذ آيين زرتشت، يعني 2000 سال پس از زمان زندگي او، نوشته شدهاند، ميلاد زرتشت را سه قرن قبل از اسكندر مقدوني ميدانند. اين روايت موهوم به وسيلهي بيروني و مسعودي و ديگر نويسندگان اسلامي پايدار ماند و تا قرن گذشته نيز اعتبار خود را حفظ كرد.
2-2- ارسطو ( Aristotle ) و اودوكسوس ( Eudoxus ) و هرمي پوس ( Hermippus ) مينويسد كه زرتشت پنج هزار سال پيش از جنگ تروا ( Trojan War ) ميزيسته است. ديوجانس لائرتيوس ( Diogenes Laertius ) از قول هردمودروس ( Hermodorus ) و كسانتوس ( Xanthus ) همين نظر را نقل ميكند. از سوي ديگر، ديودووروس اريتريايي ( Diodorus of Eretria ) و آريستو كسنوس ( Aristoxenus ) ميگويند كه فيثاغورس يكي از شاگردان زرتشت بوده است. از اينرو پليني ( Pliny ) به حق شك دارد كه زرتشت خود نام يك تن بوده يا چند تن ديگر نيز همين نام را داشتهاند.
پس از زرتشت، جانشينان او كه در ري ، واقع در سرزمين ماد، عاليترين مسند روحاني دين زرتشت را در دست داشتند زراتشتر اتما ( Zarathushtratema ) يعني زرتشت - واران ناميده شدند.
1-3- بررسيهايي كه در صد و پنجاه سال اخير، نخست در اروپا و پس از آن در آمريكا در زمينهي ادبيات و مذاهب و زبانهاي شرقي به عمل آمده به حل اين مسئله كمك شاياني كردهاند. (در ادامه نظر آقاي فرهنگ مهر را خواهيم آورد).
زبان اوستايي خويشاوند زبان سانسكريت است. گاتاها يا سرودهاي مقدسي كه به توسط زرتشت ساخته شدهاند، طنيني عتيق همانند سرودهاي ريگ - ودا، دارند. همچنين نزديكي محسوسي بين دستور زبان و وزن و سبك سرودهاي ريگ - ودا ، و دستور زبان و وزن و سبك گاتاهاي زرتشت موجود است، و در حقيقت ساختمان صرفي زبان گاتاها از ساختمان صرفي سرودهاي ريگ - ودا، ابتداييتر و سادهتر است. در هر حال اكنون اين طرز تفكر وجود دارد كه تصنيف گاتاها نميتواند به طور جداگانه و در يك فاصله زماني دور از زمان تصنيف وداها صورت گرفته باشد، و بر روي هم محققان كنوني به اجماع، عصر زرتشت را حداقل يك هزار سال قبل از مسيح ميدانند.
ايران؛ زادگاه فلسفه
1-4- ميگويند كه آيين بودا دين نيست: بلكه فلسفه است. همدان امروز، يا اكباتاناي ( Ekbatana ) ايران باستان كه در كتيبههاي بابلي آگاماتانو ( Agamatanu ) خوانده شده و يونانيان آن را اكباتانا ( Ecbatana ) ناميدهاند، به معني ملتقاي چند راه آمده است. از طرفي چون ايران باستان در حقيقت راه مهمي بين اقوام گوناگون بوده، به ناچار در طول تاريخ خود محل برخورد افكار فلسفي شرق و غرب و انتقال و نشر آن فلسفهها به اكناف عالم، بوده است. در ميان ايرانيان تفكراتي در زمينهي حقايق جاودان هستي وجود داشته كه فلسفهي قديم يونان از آن متأثر شده است. همچنان كه آيين مهر و آيين ماني در ايران تحت تأثير دين زرتشت برخاستند و بعداً وارد اروپا شدند و افكار فلسفي غرب را به شدت تحت تأثير قرار دادند در اين مورد به تأثيرات انديشه ايراني بر فلسفه افلاطوني مراجعه فرمايد).
نخستين برخورد شرق و غرب
1-5- كوروش در سال ششصد قبل از مسيح يونيا ( Ionia ) را فتح كرد. فيلسوفان يوناني از روزگار طالس ، پايهگذار مكتب ملطي ، با شرق تماس پيدا كردند. نومينيوس ( Numenius ) از مردم آپامي ، ميگويد فيثاغورس و افلاطون ، حكمت قديم مغان ايراني و نيز حكمت برهنمان هندي كه را به ايران آمده بودند، به يونان معرفي كردهاند.
كيش زرتشت
اشاره
اين نوشتار بخشي است از مقاله كيش زرتشت نوشته پروفسور مري بويس كه در بخش آغازين آن به زرتشت، پيشينه نگارش در ميان زرتشتيان، متون مقدس بهويژه اوستا، و ترجمه و تدوينِ تقريبي تمام آثار پهلوي اشاره كرده، سپس گذرا به تاريخ ديانت زرتشتي پرداخته و از پيشينه ايران و ايرانيان، زرتشت، آغاز تبليغات او و گسترش و رسميّت يافتن دين او ياد كرده است; مغان و تأثيرگذاري آنها بر آموزه هاي زرتشتي و آسيب ديدن اين كيش در چيرگي اسكندر نيز از نظرِ وي دور نمانده است.
در ادامه در ذيل عنوان تعاليم اصلي، باورهاي مؤبدان ايراني،اسطوره هايي درباره آفرينش و پرستش خدايان طبيعت در مرتبه فرازين و فرودين مطرح، و زمينه هاي پيدايش انديشه هاي زرتشت و دين زرتشتي و خدايان و اصول اعتقادي آن معرفي گشته است. درهمين بخش به امشاسپندان وآفريده هايشان ونيز فلسفه تعاليم زرتشت وانتظار او از پيروانش، هچنين شرايط خاص آخرالزمان و نجات بخشِ ويژه و پيروزي او ونيز چگونگي پيدايش زُرواني گري وباورهاي آنان نيزمطرح گرديده است.
مري بويس دربخش پاياني در ذيل عنوان تحولات جديد ازجمله به اين مسائل پرداخته است:
طرح مباحث اعتقادي از سوي برخي مبلغان مسيحي و دفاعيات زرتشتيان از دين زرتشت و تلاش آنها در همگون سازي آن با نيازهاي زمان; تأسيس انجمن اصلاحي زرتشتيان; تأثيرپذيري زرتشتيان از آيين هندو و رويكرد باطني آن; تلاش هاي فرهنگي و آموزشي خاص، به منظور آشناسازي كودكان با آيين زرتشتي; تأثيرگذار بودن الاهيات اخلاقي سنّتي در شكل گيري زندگي زرتشتيان و خدمات عام المنفعه آنها و ورود ايشان به امور سياسي.
مقدمه
كيش زرتشت مقدس است، اما تمام متون «اوستاي جديد» آميزه اي از آثار دانشوران و شاعران گمنام از نسل موبدان مي باشد. اوستاي كامل در دوران حكومت سلسله ساسانيان در ايران نوشته شده و در آن زمان مجموعه حجيمي در بيست و يك كتاب بوده است. نسخه هاي معدودي كه از اين مجموعه فراهم شده بود در ويراني هايي كه بعدها در چيرگي عرب ها، ترك ها ومغول ها به بارآمد، از ميان رفت. ازاين رو اوستاي برجاي مانده عبارت ازمناجات نامه، سرودها و ادعيه است. نسخه خطي آن به دوران ساساني برمي گردد، اما قديمي ترين نسخه موجود، در 1323 م نوشته شده است. اوستاي چاپ شده و ترجمه هايي از آن را به زبان آلماني، فرانسوي، انگليسي، گَجَراتي و فارسي مي توان يافت. با توجه به روشنگري هايي كه همچنان پيوسته از راه پژوهش ها صورت مي گيرد، هيچ كدام از آن ترجمه ها را نمي توان معتبر دانست.
بعضي از دست نوشته هاي اوستايي، ترجمه رواني به زبان پهلوي يا تفسيرمشهورند; زباني كه به خط دشواري نوشته مي شده است. ترجمه ها و خلاصه هايي به زبان پهلوي از كتاب هاي مفقودشده اوستاي دوره ساساني، و همچنين آثاري مذهبي كه در درجه دوم اهميت است وجود دارد. اكثر اين متون بي نام و نشانند. تقريباً تمام آثار پهلوي تدوين و ترجمه شده است، اما برخي از ترجمه ها به شدت به بازنگري نيازمند است. آثار مذهبي متأخر به زبان فارسي، گَجَراتي و انگليسي است.
مقدمه اي كوتاه بر تاريخ ديانت زرتشتي
شواهد دروني متون «اوستاي قديم» گواهي مي دهد كه زرتشت قبل از آن كه ايرانيان، سرزميني را كه اكنون به نام ايران مي نامند فتح كنند مي زيسته است. به احتمال، اين كشورگشايي به حدود 1200 ق.م باز مي گردد (51ـ27:8). در آن هنگام، ايرانيان به عنوان شبان هاي روستانشين در جلگه آسياي مركزي در شرق ولگا معروف بودند. آموزه هاي زرتشتي در آن زمان تأثير زيادي بر برخي رعاياي پارس به ويژه يهوديان برجاي گذاشت.
عمده شواهد صريح درباره عقايد و مناسك زرتشتي در اين دوران از آثار و كتيبه هاي ايراني و نوشته هاي يوناني فراهم آمده است. به نظر مي رسد كه چيرگي اسكندر بر امپراطوري ايران و از دست رفتن متون مقدس با مرگ موبدان، سهمگين ترين ضربه را بر پيكره سنت شفاهي زده باشد.
در همين زمان پارت ها، مردم شمال شرقي ايران، امپراتوري ديگري را تأسيس كردند (در حدود 129 ق.م تا 224 م) و بار ديگر زرتشتي گري را دين رسمي خود قرار دادند(100ـ78:9). دومين امپراتوري ايراني يعني ساسانيان نيز همين رويه را پي گرفت. آنان براي امور ديني، سازمان مذهبي نيرومندي را همراه با سلسله مراتب متنوعِ موبدان و معابد و مدارس فراوان به وجود آوردند. در قرن هفتم با غلبه اعراب، اسلام به مثابه دين رسمي ايرانيان جايگزين زرتشتي گري شد، هرچند گسترش اين دين بر سرتاسر اين سرزمين، 300 سال بعد تحقق يافت.
بنابه باورهاي زرتشتي، در اواخر قرن هفتم ميلادي گروهي از زرتشتيان براي دست يابي به آزادي ديني سفري دريايي را به شرق آغاز كردند و سرانجام در 716 در سنجان در گُجرات اقامت گزيدند. در آنجا عده اي به آنان پيوستند و هسته مركزي جامعه «پارسيان» هند را تشكيل دادند. پارسيان تا نسل ها به عنوان كشاورز و خرده بازرگانِ پراكنده در شمال و در طول سواحلِ ميان براج از رونق اندكي برخوردار بودند. اما از قرن نوزدهم با آمدن روحانيان اروپايي به سرعت پيشرفت كردند و مالك ثروت عظيم و برهم انباشته اي شدند. جامعه اصلي زرتشتيان در ايران كه بعدها در اطراف شهرهاي كويري يزد و كرمان متمركز شدند برخلاف پارسيان، پيوسته متحمل فقر و مشقت بودند. پارسيان نقش قابل توجهي در توسعه بمبئي ايفا كردند و تا قرن بيستم جامعه اي عمدتاً شهري را با طبقه متوسط و تحصيلاتي مناسب پديد آوردند. ايرانيان زرتشتي تقريباً از طريق كمك آنان تا حدودي توانستند خود را از پارسيان، اضمحلال نجات دهند و در تهران با يك جامعه رو به گسترش توانستند به آنان تأسي كنند. و در سال 1947 با پايان يافتن حكومت بريتانيا در هند، گروهي از پارسيان در خارج از كشور بهويژه در كشورهاي انگلستان، كانادا، استراليا و آمريكا سكنا گزيدند و به طور فزاينده اي در سال 1979 پس از برپايي جمهوري اسلامي ايران گروهي از زرتشتيان ايراني نيز به آنها پيوستند. زرتشتيان اگرچه متنعمند، از جمعيت بسيار كمي برخوردارند.
تعاليم اصلي
روحانيان ايراني كه ساكنان استپ هاي وسيع و خالي بودند، در باب آفرينش اسطوره اي سخت بسيط خلق كردند FF:9;FF130:5. آنان معتقد بودند كه جهان را خدايان از ماده اي بي شكل در هفت مرحله ساختند; نخست، آسمان را از سنگ با پوسته سختي دورتادور آن آفريدند، سپس زمين را مانند بشقابي بزرگ و مسطح بر روي آن قرار داده اند و آن گاه در مركز آن، اولين گياه و پس از آن گاو نرِ تنها را آفريده، سپس اولين انسان، يعني كيومرث پايدارخواهدماند. واين بازتابِ نظم درجهان، و عدالت وحقيقت درميان انسان هااست.
ايرانيان خدايان طبيعت، يعني سه موجود اخلاقي بزرگ را همراه با تكريم مي پرستيدند. اين سه را كه اهوراها (خداوندان) مي ناميدند عبارتند از: اهورا مزدا، خداوند ميثاق و سوگند، كه اگر باهم لحاظ شوند به انسان ها برپايه قانون اشه انسجام خواهند بخشيد.
زرتشت خود روحاني اي بود كه با اين عنوانِ موروثي زاده شد، اما چنان كه از گات ها برمي آيد، جامعه ديرپاي شباني ايرانيان در زمان حيات زرتشت در حال از هم پاشيدن بود. عصر برنز در آن زمان، مراحل شكوفايي خود را طي مي كرد و شاهزادگان جنگجو و پيروانشان كه مجهز به اسلحه هاي كاري و ارابه هاي جنگي بودند، مدام در جنگ و غارت غرق بودند; گويا قوم زرتشت قرباني تهاجم همسايگان پيشرفته و غارتگر شده بود. بدين ترتيب زرتشت كه خود شاهد اين خشونت ها و بي عدالتي ها بود، به تفكر عميق درباره خير و شر، و منشأ آن دو سوق داده شد. وي در موعد مقرّر آنچه را دريافته بود و به صورت سلسله اي از الهامات الاهي تجربه كرد. اين الهاماتْ او را به تبليغ دين جديدي رهنمون شد. او پيروانش را چنين تعليم داد كه تنها يك خداي سرمدي وجود دارد كه او آن را اهورا مزدا مي دانست; موجودي كه حكيم، خير و عدل كل است، اما قادر مطلق نيست; زيرا كه خود وي گفته است: «به درستي كه دو روح نخستين وجود دارد; دو همزادي كه در ستيز با يكديگر شهره اند. آنها در انديشه و گفتار و كردار، دوگانه اند: خير و شر» (يسنه 30،3); يعني خدا دشمني به نام انگره مئينيو تحقق بخشيد.
نمودار زير امشاسپندان بزرگِ ششگانه و يك سپنته مينيوي بزرگ، يعني موجودات هفتگانه بزرگ را همراه با مخلوقاتي كه تحت حمايت ومحل سكناي آنهايند نشان مي دهد:
اوستا (پهلوي) برگردان تقريبي به فارسي مخلوق
1. خْشَژوَئيريه (شهريور) قدرت/سلطنت آرزو شده آسمان
2. هئورهوتات (خرداد) انسجام / تندرستي آب
3. سْپَنْتَه اَرمَئيْتي (اسپندارمذ) عشق / پارسائي مقدس زمين
4. اَمِرِتات (امرداد) زندگي طولاني / بي مرگي گياهان
5. وهُوْمَنَه (وهمن) قصد نيك / هدف نيك گاو
6. سْپَنْتَ مَينيو روح مقدس انسان
7. اشه وَهْيْشته (اَرْدِوهيشت) حقيقت / درستكاري، نظم آتش
هر كدام از اين هفت موجود يكي از مخلوقات هفتگانه را حمايت كرده، در آن، سكنا مي گزيند و در عين حال همچون وجهي از خدا، و ايزدي مستقل به شمار مي آيد، كه از آن رو كه تجلي او است، پرستيده مي شود.
تمام آناني كه مي خواهند اشون شوند، يعني براساس اشه زندگي را بگذرانند، مي بايد تلاش كنند تا امشاسپندان بزرگ را در قلب و بدن خود درآورند و با پاس داشتن مخلوقات مادي خود به آنان خدمت كنند. اين نظريه در خصوص خلق انسان شالوده نوع دوستي فراوان و مستمري را پي ريزي كرده است. خصوص خشثره را كه دربرگيرنده فلزات و آسمانِ سنگي مي انگاشتند (بسياري از مردمان كهن هيچ تمايز اساسي اي بين فلزات و سنگ نمي گذاشتند). بنابراين عنايتي كه به همه اشكال فلزات مي شد مي توانست نوعي احترام گذاشتن به او باشد (كه نهايتاً سكه ها را نيز در برمي گرفت تا از آن به خوبي و خيرخواهانه استفاده كنند).
اين امشاسپندانْ ناميرايان مقدس ديگري، يعني ايزدان را كه موجوداتي سزاوار ستايشند برانگيختند. در ميان خدايان سودمند قديمي دو اهوراي كِهْتَر نيز وجود دارد; انگره مينيو از دوران باستان با ايجاد، و به مدد ارواح شرير مانند «دِوَها يا خدايان شرير جنگ» به مخلوقات خير حمله آورد. از ديدگاه تعاليم زرتشتي او است كه اولين گياه، گاو و انسان را از بين برد و مرگ را به اين جهان آورد، در حالي كه امشاسپندان با آفريدن زندگاني هاي بيشتر از دل مرگ، شر را به خير تبديل كردند. مبارزه با شر و تقويت خير وظيفه امشاسپندان است. مخلوقات آنان به طور غريزي در راه دست يافتن به همين هدف تلاش مي كنند; به استثناي انسان ها كه مي بايد با انتخاب سنجيده خود و در پرتو وحي زرتشت اين كار را صورت دهند، سپس به هنگام مرگ درباره همه آنها داوري خواهد شد; اگر پندار، گفتار و كردار نيكشان بر بدي آنها غلبه كند، روحشان از پلِ فراخ، عبور و به بهشت عروج خواهد كرد، در غير اين صورت از پل تنگ به درون دوزخ با تمام مجازات هاي آن سقوط مي كنند.
هدف نهايي از تلاش هاي فضيلت آميز، نجات از اين دنيا است. براساس تعاليم زرتشت، مجموعه كوشش هاي نيكوكاران كم كم شر را ضعيف خواهد كرد و بدين ترتيب پيروزي خير را ميسر مي گرداند و اين انتظاري است كه همواره از پيروان او مي رود. به هر تقدير مجموعه اي از اعتقادات به دلائل مختلف گسترش يافت كه از آنها برمي آيد كه نشانه آخرالزمان بدبختي روزافزون و مصائب عالم گير خواهد بود، سپس چنان كه عموماً مي انگارند منجي عالم، سوُشينت، با شكوه خواهد آمد. تقدير چنان است كه او از نطفه زرتشت پيامبر، كه به گونه اي معجزه آسا در درياچه اي نگهداري مي شود از مادري باكره متولد مي گردد. در آن زمان نبرد عظيمي بين ايزدان و ديوان درخواهد گرفت كه سرانجام با پيروزي خير پايان مي پذيرد و بدن هاي كساني كه پيش از اين مرده اند دوباره شكل مي گيرد و به ارواحشان خواهند پيوست و داوري نهايي از طريق آزموني سخت و آتش بار صورت مي گيرد; فلزاتي كه در كوه ها هستند ذوب خواهند شد و سيلاب سوزاني تشكيل مي شود كه شريران را نابود و جهنم را از آنان پاك خواهد ساخت. اما بنابه تعديلي كه براي اولين بار در قرن نهم در اين نظريه صورت گرفت، شريراني كه با درد و رنجِ اين آزمايشِ سخت، پالوده شده، زنده مي مانند، به سعادتمندان مي پيوندند و به آنها خوراك بهشتي مي دهند و بدن هاي آنان همانند روحشان ناميرا خواهد شد. پادشاهي اهورا مزدا بر زميني كه بازسازي شده است برقرار خواهد شد و سعادتمندانْ جاودانه، در حضور او شادمان خواهند بود.
تنها يك گرايشِ عمده اي وجود دارد كه نسبت به دين زرتشت بدعت به شمار مي رود و آن زرواني گري است كه احتمالا در قرن پنجم ق.م در بابِل (كه در آن زمان جزو قلمرو حكومت ايرانيان بود) ظهور پيدا كرد . آيين آنان بر يكتاپرستي استوار بود; با اين اعتقاد بنيادي كه فقط يك موجود غير مخلوق به نام زروان (زمان) كه پدر اهورا مزدا ونيز انگره مئينيو است وجوددارد. اين بدعتْ بسيارخطرناك بود، چراكه بدين ترتيب براي خير وشر، منشأ مشتركي فرض مي كرد، اما زرواني ها معتقدبودند كه زروان، كه خدايي دورازدسترس است، قدرت هاي خود را به پسر نيك خويش سپردهوبه اين ترتيب او جهان را آفريده است. از اين رو است كه زرواني ها و بهكيشان همه مي توانستند به رغم تفاوت بنيادين اعتقادي، خالق، يعني «اهورا مزدا» را يكسان پرستش كنند...
تحولات جديد
از حدود قرن نهم، زرتشتي ها از پيشرفت هاي عمومي در آموزش محروم بودند و نمي توانستند كاري بيش از عمل به تكاليف مذهبي و حفظ ايمان خود انجام دهند. افزايش ثروت در ميان پارسيان موجب هيچ تغيير واقعي اي در اين وضعيت نشد تا آن كه در اوائل قرن نوزدهم، مردم عامي توانستند در بمبئي پسران خود را به مدارسي از نوع غربي بفرستند. در آن ايام، موبدي پارسي اولين دستگاه چاپ را در آن شهر به راه انداخت و روزنامه هاي پارسي انتشار يافت، اما اندكي پس از آن، مبلّغي اسكاتلندي به نام جي. ويلسون است، در حالي كه «اهورا مزدا و اهريمن» چيزي بيش از تمثيل هايي براي نفوس خيروشر بشرنيستند. آنان براين اعتقادبودندكه ايزدانْ عقول مياني هستند و زرتشت آموزه تناسخ و نيل به نجات از راه از خود گذشتگي و روزه داري را به طور تلويحي بيان كرده است. اگرچه همه اينها درواقع باآيين زرتشت مغايربود، برخي از پارسيان آن را به عنوان راه گريزي از تحيّري كه ناگهان بر آنان تحميل شده بود، پذيرفتند.
زرتشتيان ديگر نيز تلاش كردند تا به نحوي معقول تر ايمانشان را با نيازهاي زمان مطابق سازند. و در همين راستا در سال 1851م انجمن اصلاح زرتشتيان تأسيس شد «تا از هزار و يك تعصّب ديني كه موجب كند شدن پيشرفت جامعه مي شود، گذر كنند.» برخي از اعضاي اين انجمن اين ايده افراطي غربي (تبليغ شده توسط ويلسون) را كه زرتشت يكتاپرستي محض) قرار گرفتند. اين گروه فقط يك جنبش زرتشتي معتقد به علوم خفيه است كه آن را در سال 1902م يك پارسي تحصيل نكرده به نام بهرام شاه شرف، پي ريزي كرد. او اوستا را در پرتو مكاشفات خود تفسير كرد و افزون بر اين، خداي واحدِ غيرشخصي و مراحل هستي و تناسخ را همراه با افسانه هاي فراواني كه درهم آميخته و به سيارات، مربوط بودند، تعليم داد. وي دقت متني يا تاريخي را كاملا بي اهميت شمرد، اما بر اهميت اجراي صحيح مراسم عبادت و پيروي از قواعد پرهيزكاري تأكيد كرد. تعدادي آتشكده ايلمي خشوم وجود دارد، اما اين جنبش علي رغم رشد خود اكنون به جناح هاي رقيب تقسيم شده است.
اصلاح طلبان پيش از اين، نسخه هايي از خرده اوستاي كتاب نيايش زرتشتيان را به خط گَجراتي و با چاپي ارزان منتشر كرده بودند، به طوري كه هر پارسي در آن موقع به متون مقدس دسترسي مستقيم داشت. اين امر نقش موبدان را باز هم كاهش داد; موبداني كه به سرعت از مقام افراد آگاه و مورد احترام به جايگاه افراد ناآگاه تنزل يافتند; به گونه اي كه از معرفت غيرديني جديد و حتي از محتواي واقعي كتاب هاي مقدس، آگاهي ندارند. نياز به درك بهترِ محتواي كتاب هاي مقدس موجب آن شد كه شخصي غير موبد به نام كي. آر. كاما پژوهش خود را درباره قواعد لغت شناسي غربي ارائه دهد. شاگردان او كه همگي موبدان جواني بودند با رغبت به كار تصحيح و ترجمه متون اوستايي و پهلوي پرداختند، اما نسبت به مطالعات بنيادين كلامي اقدامي نكردند. پارسيان، كه حتي فاقد يك مرجع مذهبي پذيرفته شده هستند، سردرگم ماندند و به گروه هاي مذهبي رقيب تقسيم شدند. سنت دوگانه پرستي كهن عمدتاً در شهرهاي كوچك و روستاهاي گجرات باقي ماند، اما در بمبئي علناً بيش از هر چيز، يگانه پرستي از نوع غربي يا از نوع اعتقاد به نيروهاي اسرارآميز وجود داشت. با وجود اين در دهه 1970 توجه مجدد غربي ها به ثنويت زرتشتي به تدريج بر مردم تأثير گذاشت و در عين حال جنبش ديگري در ميان عوام به راه افتاد تا اعتقادات سنتي بيشتري احيا شود و اساطير باستاني با دانش علوم روز منطبق شود.
از اواخر قرن نوزدهم جنبش اصلاحي پارسي در جوامع شهري ايران نفوذ كرد، اما كهن كيشي محض تا اوايل نيمه قرن بيستم در نواحي روستايي ايران باقي ماند. در خارج از ايران و هند، پارسيان و ايرانيان با هم نشست و برخاست مي كنند و در ميان آنان علاوه بر سكولاريسم متداول، هر عقيده ديني اي كه داراي تفاوت اندكي است، نمايندگاني دارد. حفظ ايمان بيشتر اوقات به عنوان بخشي از شرايط نگهداري هويت اجتماعي محسوب مي شود. به همين خاطر و نيز به دلايل كاملا ديندارانه غالباً تلاش هاي پرشوري در سطح منطقه به عمل مي آيد تا حيات ديني تداوم يابد. تلاش هاي فرهنگي خاصي نيز هم اكنون انجام مي شود تا براي كودكان زرتشتي كتاب هاي آموزشي جذابي منتشر، و اطمينان حاصل شود كه آنان با دين خود آشنا مي گردند. اين كه آيا افراد زرتشتي كه پدر يا مادر غيرزرتشتي دارند مي توانند كاملا پذيرفته شوند يا نوكيش قلمداد مي گردند موضوع هاي بحث برانگيزي هستند كه به دليل شمار رو به كاهش جامعه زرتشتي كه ناشي از كاهش نرخ تولد، و جذب به جوامع مجاور است، به عنوان امري بسيار مبرم مورد توجه قرار گرفته است.
علي رغم ابهامات عقيدتي مي توان ملاحظه كرد كه الاهيات اخلاقي سنتي همچنان در شكل گيري زندگي زرتشتيان مؤثر است. پيامبر آنان به هر يك از پيروانش ضرورت اين نكته را تعليم داد كه همواره در كمك به پيشبرد امر خير كوشا باشيد. از زماني كه زرتشتيان در صحنه تاريخ عمومي، مجدداً ظاهر شدند مي توان مشاهده كرد كه برخي از آنان از طريق هداياي سخاوتمندانه، در كارهاي عام المنفعه، مانند خدمات درماني جد و جهد مي كنند و اخيراً نيز وارد امور سياسي محلي و ملي شده اند و از اين راه نه تنها از اقليت هاي خود، بلكه از كل جامعه حمايت مي كنند. سه نفر پارسي عضو مجلس عوام انگليس بوده اند و ديگراني نيز در امور سياسي هند فعاليت مي كردند و مي توان گفت كه يكي از اعضاي مؤسس اولين مجلس در ايران در سال 1906 نيز يك زرتشتي ايراني بود. دستاوردهاي فوق العاده دو اقليت زرتشتي كه در قرن نهم از هم جدا شدند و هر دو براي مدت طولاني دچار فقر و ستم بودند، به نظر مي رسد ناشي از دو عامل بوده كه ميان هر دو اقليت مشترك است: نياكان دلاوري كه آماده بودند تا تقريباً هر چيزي را براي ايمانشان فدا كنند; و خود ايمان كه شجاعت، راستي، عشق به خدا و هم نوع و مقاومت فعال و بدون واهمه در برابر گناه را در هر شكل آن، ايجاب مي كند.
كتاب نامه
1. GELDNER, K., Avesta: The Sacred Books of the Parsis, 3 vols, Stuttgart, Kohlhammer, 1896.
2. BOYCE, M., Zoroastrianism: Its Antiquity and Constant Vigour, Columbia Iranian Lectures, Costa Mesa, Mazda Publishers, 1992.
3. BOYCE, M., A History of Zoroastrianism, vol. 2, Under the Achaemenians, Leiden, Brill, 1982 (Handbuch der Orientalistik, ed. B. Spuler, I. viii. 1. 2)
4. BOYCE, M., Zoroastrians: Their Religious Beliefs and Practices, London/Boston, Routledge, 1979; pb 1984.
5. BOYCE, M., A History of Zoroastrianism, vol. 1, The Early Period, Leiden, Brill, 1975 (Handbuch der Orientalistik, ed. B. Spuler, I. viii. 1.2); repr. with corrs 1989, 1996
6. BOYCE, M., with GRENET, F., A History of Zoroastrianism, vol. 3, Under Maeedonian and Roman Rule, Leiden, Brill, 1991 (Handbuch der Orientalistik, ed. B.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید