زيدى مذهبان حداقل از نيمه قرن سوم تا نيمه قرن دهم هجرى قمرى در شمال ايران حضور داشتند. اين هفت قرن را مى توان به چهار دوره و مقطع اصلى تقسيم كرد. در مورد برخى از اين مقاطع به بركت برخى منابع تاريخى كه غالباً در يكى دو دهه اخير منتشر شده اند، اطلاعات ارزشمند و قابل توجهى وجود دارد. كمترين اطلاع ما از زيديه ايران به دوره سوم حضور آنان كه به اوائل قرن هفتم تا اواسط قرن هشتم هجرى مربوط مى شود، برمى گردد. اينك به مدد متنى تازه ياب اطلاعات جديد و مهمى در مورد زيديه ايران بهويژه در خصوص دوره سوم حضورشان در اختيار داريم. اين نوشتار به معرفى و بررسى اين متن مى پردازد.
پيش درآمد
حضور رسمى زيديه در ايران و منابع مطالعاتى آن
هم زمان با تأسيس حكومت علويان در طبرستان در نيمه قرن سوم هجرى قمرى و تا پيش از بسط سلطه صفويه بر همه مناطق ايران در قرن دهم، شيعيان زيدى مذهب حضورى جدى و مؤثر در مناطق وسيعى از شمال ايران داشتند; با اين وجود، آگاهى پژوهندگان از جزئيات اين حضور بسيار ناچيز و درباره برخى مقاطع در حد صفر است. دليل اين كم اطلاعى كمبود منابع فارسى و نيز عدم اطلاع و دسترسى به منابع است; منابعى كه خوشبختانه پس از انتقال از ايران در كتابخانه هاى عربى بهويژه در كشور يمن محفوظ مانده اند.
در ادامه به بررسى اجمالى اين منابع در دوره هاى مختلف حضور زيديه در شمال ايران خواهيم پرداخت. حضور رسمى زيديه در اين منطقه را مى توان به چهار دوره مختلف تقسيم كرد:
دوره اول: از سال 250 تا سال 316 هجرى قمرى (بيش از نيم قرن)
گرچه شواهد متعددى حكايت از آن دارد كه پيش از نيمه قرن سوم نيز تشيعِ زيدى در مناطق مركزى شمال البرز و به خصوص منطقه رويان، كجور و كلار حضورى مؤثر داشته است،[2] ولى حضور رسمى زيديه در شمال ايران را بايد بعد از تأسيس دولت علويان در سال 250 هجرى قمرى پيگيرى كرد. اولين دوره اين حضور با تأسيس حكومت زيديه در طبرستان و بخش هايى از ديلمان توسط داعى كبير حسن بن زيد حسنى (م 270ه.ق) آغاز، با قتل داعى صغير حسن بن قاسم حسنى در سال 316 هجرى قمرى به پايان مى رسد. مهم ترين نقاط عطف اين دوره عبارت اند از:
1. حكومت داعى كبير حسن بن زيد بن محمد بن اسماعيل بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب(عليه السّلام) از سال 250 تا 270 هجرى قمرى.
2. حكومت داعى محمد بن زيد، برادر داعى حسن بن زيد از سال 270 تا 287 هجرى قمرى.
3. پيشوايى و حكومت حسن بن على بن حسن بن على بن عمر بن على بن الحسين(عليه السّلام) ملقب به ناصر اطروش و مشهور به ناصر كبير از سال 287 تا 304 هجرى قمرى. حكومت او شامل قلمرويى وسيع از ديلم و گيلان تا طبرستان و نواحى خراسان مى شد.
4. حكومت داعى صغير حسن بن قاسم بن حسن بن على بن عبدالرحمن شجرى بن قاسم بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب(عليه السّلام) داماد و جانشين ناصر كبير از سال 304 تا 316 هجرى قمرى. على رغم كشمكش و منازعات فرزندان ناصر كبير با داعى صغير،[3] وى تا سال 316، كه در آمل به قتل رسيد، با فراز و نشيب هايى زعامت و حكومت زيديه را به عهده داشت.
دوره دوم: از سال 316 تا اوايل قرن هفتم هجرى (حدود سه قرن)
پس از كشته شدن داعى صغير، زيديان شمال ايران جز در مقاطع كوتاهى، ديگر موفق به برپايى حكومت يكپارچه و گسترده قبلى كه هم زمان شامل طبرستان و گيلان و ديلمان بود نشدند. از آن پس و به تدريج حوزه نفوذ زيديان بيشتر به مناطق غربى طبرستان و شرق گيلان محدود شد و شهر «هوسم» (رودسر كنونى)[4] كه حد فاصل سرزمين گيلان و ديلم به حساب مى آمد مركز فعاليت زيديان در اين دوره گشت. در اين مقطع رهبران و امامانى، عموماً با حوزه حكومتى محدود، به صورت متوالى و احياناً هم زمان ظهور مى كردند كه از نظر اهميت علمى و سياسى ميان آنها تفاوت هاى زيادى ديده مى شود. اين امامان به صورت سنتى به دو دسته تقسيم مى شدند:
الف. امامانى از اولاد و بستگان ناصر كبير كه به تعاليم و آيين او وفادار بودند و به مكتب ناصريه زيديه منتسب مى شدند.
ب. ديگر مدعيانِ امامت زيديه كه معمولا از ديگر شاخه هاى سادات حسنى و حسينى بودند و بيشتر به آيين امامان زيديه در حجاز و يمن نزديك و به مكتب قاسميه يا هادويه زيديه منتسب بودند. به صورت سنتى بين اين گروه و دودمان ناصر كبير و مكتب ناصريه رقابتى سياسى و اعتقادى وجود داشت.[5]
برخى از امامان زيدى در اين دوره عبارت اند از:
1. الثائر فى الله ابوالفضل جعفر بن محمد حسينى كه از برادرزادگان ناصركبير بود. او در سال 320 قيام خود را در طبرستان و ديلم آغاز كرد و در نهايت در سال 350 هجرى قمرى در شرق «هوسم» دار فانى را وداع گفت و در روستاى «ميانده» به خاك سپرده شد.[6]
2. ابوعبدالله مهدى محمد بن حسن بن قاسم كه فرزند داعى صغير (م 316ه.ق) بود. وى در سال 353 در منطقه گيلان و ديلم با كمك رهبران محلى و در رقابت با بستگان ناصر كبير مردم را به خود دعوت كرد و در نهايت در سال 360 هجرى در «هوسم» از دنيا رفت و همان جا به خاك سپرده شد.
3. مؤيدبالله احمد بن حسين هارونى حسنى; او در حدود سال 380 هجرى بيشترِ مناطق غرب مازندران كنونى را حوزه فعاليت خود قرار داد. پس از مدت كوتاهى به اتفاق برادرش ابوطالب هارونى به عنوان بزرگ ترين امام زيديه در آن دوره شناخته شد. در نهايت به سال 411 هجرى در «لنگا» از دنيا رفت و همان جا به خاك سپرده شد.
4. حسين ناصر از نوادگان ناصر كبير كه در نيمه دوم قرن پنجم در گيلان و ديلم و بخش هاى غربى مازندران كنونى امام زيديه و حاكم بلامنازع بود. او در سال 472 هجرى قمرى در مركز حكومت خود «هوسم» از دنيا رفت و همان جا به خاك سپرده شد.
5. هادى حقينى از نوادگان امام زين العابدين(عليه السّلام) كه از 472 هجرى در سرزمين ديلم و رستمدار مدعى امامت بود. هم زمان با قدرت يافتن اسماعيليان در الموت به مقابله با آنها برخواست و در نهايت نيز به سال 490 هجرى قمرى در كجور به دست فدائيان اسماعيلى از پاى درآمد و در «كلار» به خاك سپرده شد.
6. ابورضاى كيسمى كه هم زمان با هادى حقينى و در رقابت با او از سال 472 هجرى در سرزمين گيلان مدعى مقام امامت و زعامت زيديه بود. پس از وفات هادى حقينى رهبرى همه مناطق ديلم و گيلان را به دست آورد; ولى پس از مدت كوتاهى، احتمالا در همان دهه پايانى قرن پنجم، از دنيا رفت و در «كيسم» گيلان به خاك سپرده شد.
7. ابوطالب اخير از نوادگان مؤيدبالله هارونى كه از سال 502 تا سال وفاتش به سال 520 هجرى قمرى على رغم مخالفت هاى جدى داخلى، بر كرسى زعامت زيديه در گيلان و ديلم تكيه داشت و پس از مرگش در «فتوك» تنهيجان[7] به خاك سپرده شد.
8. سليمان بن اسماعيل از نوادگان ابوالفضل ثائربالله; در زمان قيام ابوطالب اخير در دهه اول قرن ششم همه مردم لاهيجان با او بيعت كردند، ولى ابوطالب هارونى به مبارزه با آنها پرداخت.
9. شريف حسن گرگانى; او كه در زمان امامت ابوطالب اخير رقيب و منازع وى بود، پس از او زعامت زيديه در گيلان و ديلمان را به دست گرفت. مى دانيم كه در سال 527 هجرى قمرى در «فتوك» تنهيجان به قتل رسيد و همان جا مدفون شد.
10. سيداشرف بن زيد به سال 544 هجرى قمرى. او پس از چند سال زعامت در «كجاين» وفات يافت و به خاك سپرده شد.[8]
11. سيدعلى بن محمد غزنوى كه نسبش به امام زين العابدين(عليه السّلام) مى رسد و به نيابت از امام زيديه يمن متوكل على الله احمد بن سليمان حسنى (م 566ه.ق) در گيلان مردم را دعوت مى كرد; احتمالا در دهه پايانى قرن ششم از دنيا رفته است. وى جدّ سادات «آل كيا» است كه در نيمه دوم قرن هشتم در شرق گيلان به زعامت مى رسيدند.
12. سيدمحمد بن اسماعيل داوودى كه در سه دهه پايانى قرن ششم هجرى بر سر تصاحب منصب پيشوايى و امامت زيديه گيلان، با سيدعلى غزنوى رقابت مى كرد.[9]
بر اساس گزارش ها در اين دوره، و به صورت خاص در قرن ششم، حداقل در سه مقطع زيديان ايران و زيديان يمن رهبرى واحدى را پذيرفتند:
1. پذيرفتن رهبرى امام زيديه ايران ابوطالب اخير يحيى بن احمد بن حسين هارونى (م 520ه.ق) در يمن;
2. تبليغ و پذيرش دعوت امام زيديه يمن متوكل على الله احمد بن سليمان (م 566ه.ق) در شمال ايران;
3. پذيرش دعوت ديگر امام يمنى منصوربالله عبدالله بن حمزه (م 614ه.ق) توسط زيديان شمال ايران.
دوره سوم: از اوايل قرن هفتم تا اواسط قرن هشتم قمرى
اين مقطع از دهه اول قرن هفتم هجرى قمرى آغاز مى شود و در نيمه هاى قرن هشتم; آغاز حركت سادات زيدى مذهب «آل كيا» خاتمه مى يابد.
بر اساس گزارش هاى موجود مى دانيم كه در آغاز قرن هفتم گروه قابل توجهى از زيديه شمال ايران با امام زيديه يمن منصوربالله عبدالله بن حمزه حسنى (م 614 ه. ق) بيعت كرده بودند[10] و اين هم زمان است با ارسال نامه يوسف بن ابى الحسن از گيلان به يمن كه در بخش پايانى اين نامه نيز به پذيرش دعوت امام يمن عبدالله حمزه در شمال ايران در سال 605 هجرى قمرى تصريح شده است.[11] ولى پس از آن تا نيمه قرن بعد به مدت يك قرن و نيم كه سادات كيايى قدرت را در غرب مازندران و شرق گيلان به دست گرفتند، اطلاعات از وضعيت زيديه از اين مناطق ناچيز و اندك است به همين دليل هرگونه اطلاع جديدى از وضعيت زيديه در اين مقطع مى تواند مغتنم و راهگشا باشد. موضوعى كه در اين نوشتار مورد توجه خاص بوده، به دنبال معرفى منبعى تازه يافت شده در اين خصوص هستيم.
دوره چهارم: از 760 تا قرن دهم (حدود دو قرن)
اين مقطع از اواسط قرن هشتم هم زمان با قيام مرعشيان امامى مذهب در مازندران، و تحرك سياسى سادات زيدى مذهب كيايى در مناطق غربى مازندران، شرق سپيدرود و گيلان ـ بيشتر با مركزيت «لاهيجان» ـ آغاز شده و تا اواسط قرن دهم ادامه يافت.
در اواخر اين دوره، هم زمان با بسط قدرت و سلطه پادشاهان امامى مذهب صفويه، با گرويدن حاكم زيدى گيلان به مذهب اماميه، به تدريج زيديه از صفحات شمال ايران ناپديد شد و از قرن يازدهم به بعد ديگر نمى توان از آنان سراغى گرفت.
منابع مطالعاتى تاريخ زيديه در ايران
در خصوص دوره هاى اول و دوم حضور زيديه در ايران علاوه بر متون عمومى همچون كتب تاريخى و كتاب هاى انساب و نيز منابع فارسى مختص به تاريخ شمال ايران همچون تاريخ طبرستان نوشته ابن اسفنديار كاتب و تاريخ رويان اولياءالله آملى و تاريخ طبرستان ميرسيدظهيرالدين مرعشى كه تاكنون در دسترس بوده اند، اخيراً با انتشار متونى مهم در يمن از تاريخ نويسان متأخرتر زيديه، اطلاعات ارزشمند بيشترى در خصوص اين دو مقطع از تاريخ زيديه ايران در دسترس پژوهشگران و علاقه مندان قرار گرفته است.[12] همان گونه كه پيش از اين ويلفرد مادلونگ اسلام پژوه نامدار آلمانى، بخش هايى از برخى از همين متون را در كتاب أخبار أئمة الزيدية به چاپ رسانده بود.
در ادامه برخى از اين منابع كه به زبان عربى بوده و همزمان با حضور زيديه در آن دوران نگاشته شده اند معرفى مى شود:
1. التاجى فى أخبار الدولة الديلمية; اين اثر در قرن چهارم قمرى به وسيله ابواسحاق ابراهيم بن هلال صابى (م 384 ه.ق) نگاشته شده است. بخش هايى از اين اثر كه مرتبط با پيشوايان زيدى است، به همت مادلونگ در كتاب پيش گفته منتشر شده بود.[13]
2. المصابيح; تأليف ابوعباس احمد بن ابراهيم حسنى (م بعد از 353ه.ق) كه توسط على بن بلال آملى تكميل شد. اين اثر در قرن چهارم هجرى توسط اين دو شخصيت زيدى شمال ايران در شرح احوال رهبران زيديه نگاشته شده است. بخش هايى از اين كتاب نيز كه به شرح احوال پيشوايان زيديه ايران مرتبط است توسط مادلونگ[14] منتشر شده بود. اينك چندى است كه كل كتاب در يمن انتشار يافته و در دسترس پژوهندگان قرار گرفته است.[15]
3. الإفادة فى تاريخ الأئمة السادة; تأليف امام زيديه ايران ناطق بالحق ابوطالب يحيى بن حسين هارونى (م421ه.ق) كه به شرح احوال رهبران زيديه پرداخته است و بخش مهمى از تاريخ پيشوايان زيديه تا قرن پنجم را در برمى گيرد. بخش هايى از اين كتاب نيز كه به پيشوايان مقيم ايران مى پردازد پيش از اين توسط پرفسور مادلونگ منتشر شده بود[16] و متن كامل آن طى سال هاى اخير در يمن دو بار منتشر شده است.[17] اين كتاب به زودى به همت دوست گرامى آقاى محمدكاظم رحمتى در ايران نيز منتشر خواهد شد.
4. سيرة المؤيد بالله; كه در شرح احوال امام زيديه ايران مؤيدبالله ابوالحسين احمد بن حسين هارونى (م 411ه.ق) مى باشد و توسط شاگرد او مرشدبالله يحيى بن حسين شجرى (م 477ه.ق) نوشته شده است. تا چندى قبل مؤلف آن براى اساتيدى همچون مادلونگ نيز ناشناخته مانده بود و تصور مى شد نسخه اى از آن در دست نباشد;[18] اما اخيراً در يمن نسخه اى از اين اثر نفيس به دست چاپ سپرده شده است.[19]
5. الحدائق الوردية فى مناقب الأئمة الزيدية; تأليف حميد بن احمد محلى (م652ه.ق) كه آن را در شرح احوال امامان زيديان تا قرن هفتم نگاشته است. علاوه بر انتشار بخش هايى از اين كتاب توسط استاد مادلونگ،[20] كل اين اثر نيز اخيراً در يمن به صورت كامل منتشر شده است.[21]
6. نامه اى از يوسف بن ابى الحسن گيلانى عالم زيدى مقيم شمال ايران به فقيه زيدى يمنى عمران بن حسن عذرى كه در اوايل قرن هفتم، سال 607 هجرى قمرى، از لاهيجان به يمن ارسال شده است. در اين نامه شرح حال و تاريخ مغتنمى از زيديه و رهبران آن در ايران تا آن زمان بهويژه آنها كه در قرن پنج و شش هجرى قمرى مى زيستند، منعكس است.
در اين نامه به تفصيل از چندين مدعى امامت زيديه ايران در قرن پنج و شش ياد شده است كه در منابع پيش از آن ديده نمى شود. اين نامه به صورت كامل در كتاب أخبار أئمة الزيدية آمده است.[22]
در مورد دوره چهارم زيديه در ايران نيز خوشبختانه اطلاعات در خورى وجود دارد; زيرا سيدميرظهيرالدين مرعشى (زنده در 894ه.ق) كه خود سال هاى متمادى در خدمت حاكمان زيدى مذهب آل كيا بوده است در كتاب هاى خود به ويژه كتاب تاريخ گيلان و ديلمستان ـ كه جلد دوم تاريخ طبرستان و رويان و مازندران وى به شمار مى آيد ـ اطلاعات بسيار سودمندى از اين مقطع از تاريخ زيديه شمال ايران و البته صرفاً تا اواخر قرن نهم در اختيار ما مى گذارد.[23] ديگر منابع تاريخ ايران در آن مقطع و از جمله كتاب مجالس المؤمنين قاضى نورالله شوشترى (م 1019ه.ق) نيز اطلاعاتى از سلسله كيائى و وضعيت زيديه در آخرين دوره حضورشان در ايران به دست مى دهند.
پس از اين مقدمه، اينك به معرفى و بازخوانى اثرى مى پردازيم كه پيش از اين وعده كرديم. اين اثر مربوط است به دوره سوم حضور زيديه در شمال ايران; مقطعى كه كمترين اطلاعات و منابع مطالعاتى را در مورد آن در اختيار داريم.
پي نوشت ها :
[1] عضو هيئت علمى دانشگاه اديان و مذاهب
[2]. براى نمونه مى توان از شخصيت هايى نام برد كه از جمله ياران و پيروان امام برجسته زيديه قاسم بن ابراهيم رسّى (169ـ246ه.ق) بوده و به مناطق مركزى البرز در شمال ايران منسوب بوده اند. مهم ترين آثار فقهى قاسم رسّى پاسخ به مسائلى است كه اين دسته از پيروان ايرانى او با پسوندهايى همچون «كلارى»، «نيروسى»، و «قومسى» مطرح كرده اند. همچنين سيد ابوطالب هارونى (م 421ه.ق) تصريح مى كند كه مردمانى از رى، قزوين، طبرستان و ديلم با قاسم رسّى بيعت كرده بودند. رك: ابوطالب هارونى، الافادة فى تاريخ الائمة السادة، ص89 و ص95.
[3]. براى ديدن گزارش مفصلى از اين منازعات رك: بخش منتشر شده كتاب التاجى فى أخبار الدولة الديلمية، نوشته إبراهيم بن هلال الكاتب الصابى (م 384 ه.ق) در أخبار الائمة الزيدية فى طبرستان و ديلمان و جيلان، صص33ـ37.
[4]. علاوه بر سيدميرظهيرالدين مرعشى كه در قرن نهم به اين تغيير نام تصريح دارد (رك: تاريخ گيلان و ديلمستان، ص143); در رساله اى كه در ادامه همين مقاله به معرفى آن خواهيم پرداخت نيز تصريح شده كه در زمان تأليف آن به «هوسم»، «روذسر» گفته مى شده است.
[5]. گزارشى از اين منازعات را رك: ابوطالب هارونى، الافادة فى تاريخ الائمة السادة، ص147.
[6]. ظهيرالدين مرعشى در گزارشى مى گويد كه چون الثائر بالله در گيلان وفات يافت، بعد از او تا هنگام خروج سيد قوام الدين مرعشى در سال 750 سيد ديگرى در مازندران خروج نكرد. (تاريخ طبرستان و رويان، ص155 و 156) ولى روشن است كه مراد او عدم خروج سادات در مازندران به اصطلاح آن زمان است ـ كه شامل مناطق غربى مازندران امروز نبوده است ـ و نبايد سخن او به اشتباه شامل رستمدار و ديلم و گيلان هم پنداشته شود. مقايسه كنيد با عبدالرفيع حقيقت، جنبش زيديه در ايران، صص230ـ240.
[7]. «تنهيجان» پيش از اين ولايتى بوده شامل نواحى كوهستانى «رامسر» با مركزيت «جواهرده».
[8]. با توجه به گزارش يوسف بن ابى الحسن (در: أخبار ألائمة الزيدية، ص158) كه با فاصله چند دهه پس از از قيام سيد اشرف نوشته شده و پاره اى ديگر از مستندات و شواهد مى توان اطمينان حاصل كرد كه صاحب مزار مشهورى كه اينك در مركز شهر آستانه اشرفيه مورد توجه مومنان است متعلق به اين سيد مى باشد و آنچه جز اين در خصوص تعيين صاحب آن مرقد در دهه ها و سده هاى اخير نوشته شده قابل خدشه و مناقشه جدى است. قابل ذكر آنكه آستانه اشرفيه پيش از اين «كوچان» ناميده مى شده كه «كجاين» شكل عربى شده آن است.
[9]. براى شرح احوال اين شخصيت ها به منابع معرفى شده در ادامه همين مقاله مراجعه شود. البته علاوه براين دوازده شخصيت در منابع اين دوره از شخصيت هاى متعدد ديگرى نيز به عنوان امامان زيديه ياد شده است كه به دليل اهميت كمتر و رعايت اختصار از آوردن نام آنها خوددارى شد.
[10]. حميد بن احمد محلى، الحدائق الوردية، ج2، صص304ـ305.
[11]. أخبار الأئمة الزيدية، صص160ـ161.
[12]. اخيراً برخى از كتاب هاى زيديه كه ـ به دليل انتقال كتاب ها و اطلاعات زيديه ايران به يمن در قرن ششم تا هشتم ـ تاكنون در يمن باقى مانده بودند، در كشور يمن منتشر شده است; اين كتاب ها حاوى اطلاعات مفيد و سودمندى درباره زيديه شمال ايران هستند. انتشار اين آثار مى تواند كمك شايانى به بازخوانى تاريخ زيديه در شمال ايران و شناخت رجال و عقايد آنان داشته باشد. از اين ميان دو تأليف اهميت بيشترى دارند:
مطلع البدور و مجمع البحور كه در قرن يازدهم به وسيله ابن ابى رجال (1029ـ1092ق) تأليف شده و به تازگى به وسيله مركز أهل البيت للدراسات الإسلامية در شهر صعده يمن در چهار مجلد منتشر شده است. مشخصات كتاب شناختى اين اثر به اين شرح است: القاضى العلامة المؤرخ شهاب الدين أحمد بن صالح بن أبى الرجال، مطلع البدور و مجمع البحور فى تراجم علماء الزيدية، تحقيق عبدالرقيب مطهر محمد حجر، صعده، مركز أهل البيت للدراسات الإسلامية، چاپ اول، 1425/2004.
طبقات الزيدية الكبرى كه در سه بخش در قرن دوازدهم به وسيله ابراهيم بن قاسم بن مؤيدبالله (م 1152ق) تأليف شده و هم اينك بخش سوم آن كه شامل رجال زيديه از قرن ششم تا قرن نهم مى شود در سه جلد منتشر شده است. مشخصات كتاب شناختى اين اثر به اين شرح است: طبقات الزيدية الكبرى، (القسم الثالث = بلوغ المراد إلى معرفة الأسناد)، تحقيق عبدالسلام بن عباس الوجيه، مؤسسة الإمام زيد بن على الثقافية، چاپ اول، 1421/2001.
در اين دو كتاب علاوه بر شرح حال رجال زيدى مذهب در يمن، اطلاعات مهمى درباره رجال و شخصيت هاى زيديه در شمال ايران نيز ديده مى شود. ولى متاسفانه به دليل فاصله زمانى و مكانى ميان مؤلفان و محققان اين آثار و زيديه ايران، در بسيارى از موارد در ثبت و ضبط نام ها و عناوين اشتباهات فاحشى رخ داده كه لازم است اين قبيل منابع با توجه به آثارى همچون رساله مورد نظر ما در اين نوشتار، تصحيح و بازخوانى شود.
[13]. أخبار الأئمة الزيدية، صص7ـ51.
[14]. همان، صص53ـ75.
[15]. به كوشش عبدالله بن عبدالله بن احمد حوثى، مؤسسة الإمام زيد بن على الثقافية، صنعاء، 1422/2002.
[16]. أخبار الأئمة الزيدية، صص77ـ118.
[17]. به كوشش محمد يحيى سالم عزان، دارالحكمة اليمانية، صنعاء، 1417/1996 و به كوشش ابراهيم بن مجدالدين مؤيدى و هادى بن حسن هادى حمزى، مركز اهل البيت للدراسات الاسلامية، صعده، 1422/2001.
[18]. رك: مقدمه أخبار الأئمة الزيدية و رساله دكترى مادلونگ به زبان آلمانى، ص185، رقم 366.
[19]. به كوشش صالح بن عبدالله قربان، مؤسسة الإمام زيد بن على الثقافية، 1424/2003. نگارنده اين سطور نيز دست اندركار انتشار مجدد اين كتاب با مراجعه به چند نسخه ديگر است.
[20]. أخبار الأئمة الزيدية، صص171ـ349.
[21]. به كوشش دكتر مرتضى بن زيد محطورى، مركز بدر، صنعاء، 1423/2003.
[22]. أخبار الأئمة الزيدية، صص135ـ161.
[23]. سيدميرظهيرالدين مرعشى در كتاب تاريخ گيلان و ديلمستان به صورت ويژه به تاريخ سلسله كيائيان زيدى مذهب مى پردازد. مطالب اين كتاب شامل تاريخ اين سلسله از آغاز تا اواخر قرن نهم مى شود.
نويسنده:سيد على موسوى نژاد
نسخه تازه ياب و اطلاعات جديد و مهم از زيديه ايران
معرفى نسخه
اخيراً بخشى از نسخه اى نفيس در 32 صفحه كه به زبان عربى و به خطى خوش نگاشته شده به دست آمده است كه تاكنون با عنوان «رسالة فى علماء الزيدية» در يكى از كتابخانه هاى عراق نگاهدارى مى شده است.[24] بخش اصلى اين نسخه را رساله اى تشكيل مى دهد در بيست و هفت فصل و يك خاتمه كه توسط يكى از دانشمندان زيدى شمال ايران در نيمه هاى قرن هشتم نوشته شده است. بخش اصلى و با اهميت اين رساله را مشيخه اى تشكيل مى دهد كه در آن مؤلف به ذكر نام عالمان زيدى در شمال ايران و برخى از كتاب هاى آنان بهويژه در سده هاى ششم تا هشتم هجرى پرداخته است.
اگرچه نام مؤلف و گردآورنده اين مجموعه در بخش موجودِ اين نسخه خطى ديده نمى شود، ولى بر اساس دو كتاب مطلع البدور و طبقات الزيدية الكبرى مى توان احتمال داد كه مؤلف آن شخصى با نام «ملا يوسف حاجى گيلانى» باشد كه از زيديان ناصرى مذهب شمال ايران بوده است; در اين دو كتاب از او با عناوين مختلف و از جمله «ملا يوسف حاجى زيدى ناصرى جيلانى» به صورت مكرر ياد شده است و تصريح شده كه وى صاحب كتابى در تراجم و رجال بوده است.[25] اين احتمال از آنجا تقويت شد كه در مقايسه نقل قول هاى متعدد صاحبان دو كتاب پيش گفته و به خصوص كتاب تازه منتشرشده مطلع البدور با آنچه در اين رساله آمده است دريافتيم كه در بيشتر موارد، اطلاعات داده شده تنها در اين نسخه يافت مى شود. موارد معدودى از اين نقل ها كه در اين رساله ديده نمى شود نيز به احتمال زياد مربوط به آن فصل هايى از اين رساله است كه به دليل ناقص بودن اين نسخه به دست ما نرسيده است. متاسفانه يازده فصلِ آغازين از مجموع بيست و هفت فصل اين رساله، در اين نسخه وجود ندارد.
در اين نسخه علاوه بر اين رساله دو سند تاريخى مهم ديگر نيز وجود دارد:
يكى نامه يكى از شخصيت هاى زيديه شمال ايران در سده هاى هفتم و هشتم به نام «حسين بن محمد بن صالح بن مرتضى» (م 714ه.ق) كه در ماه جمادى الاولى سال 702 هجرى قمرى خطاب به فرزندش يحيى[26] نگاشته است.
و ديگرى حكمى كه يكى از امامان زيديه در شمال ايران به نام «ناصرللحق ابوعبدالله حسين بن حسن» (م 472ه.ق)[27] به شخصى به نام «ابويوسف يعقوب بن محمد»[28] جهت تصدى قضاوت نوشته است. ولى متأسفانه اين متن، به دليل افتادگى نسخه از آخر آن، ناتمام و ناقص است.
در ادامه مرورى بر مهم ترين نكات تاريخى و فرقه شناسانه موجود در بخش هاى مختلف اين رساله خواهيم داشت و در پايان فهرست بخش هاى اصلى نسخه ارائه خواهد شد.
مرورى اجمالى[29]
آنچه در اولين نگاه روشن مى شود استمرار سنت علمى و ادامه حيات فرهنگى و دينى زيديه شمال ايران در سده هاى هفتم و هشتم هجرى قمرى است. در اين رساله نام بيش از يكصد شخصيت متاخر زيديه به همراه برخى توضيحات درباره آنها آمده است. بيشتر اين دانشمندان كه تاكنون براى ما گمنام بودند از ناصرى مذهبان زيديه اند و تا زمان تأليف كتاب در قرن هشتم در شمال ايران مى زيسته اند. بيشتر اين عالمان از مناطق مختلف شهرى و روستايى غرب مازندران و شرق گيلان هستند; پسوندهاى نام اين افراد گواهى آشكارى بر انتساب آنها به خطه سرسبز شمال ايران است. بسيارى از اين مناطق امروزه نيز با همان نام ها شناخته مى شوند و در مواردى نيز تغيير نام يافته اند. برخى از اين لقب ها عبارت اند از: خانكجى، هوسمى، ديلمى، بجارپسى، جيلى، داخلى، لياهجى، تجنى، خشكرودى، تنهجى، كالموتى، اشكورى، نيروسى، ايوازى، رويانى، كلارى، پشته اى، تمشدهى، تنجرودى، مركالى، كرفستانى، ملاتى، ميالفجى و... .
تأليف چنين رساله اى كه در بخش اصلى آن به شرح حال عالمان، معرفى تأليفات آنها و بازشناسى سلسله اساتيد و شاگردان مى پردازد، حاكى از استمرار سنت مشيخه نگارى در ميان زيديان شمال ايران حداقل تا قرن هشتم هجرى است. همچنين از آنجا كه اين تأليف همچون بيشتر تأليفات عالمان زيدى اين ديار به زبان عربى نگاشته شده دلالت بر رواج زبان عربى به عنوان زبان علمى و مذهبى در ميان زيديه ايران دارد.
با بررسى اين رساله نكات مهمى درباره اين دوره از تاريخ زيديه ايران روشن مى شود:
1. استمرار حضور دو مكتب ناصريّه و قاسميه در ميان زيديه شمال ايران و متمايز بودن آنها از يكديگر در طول قرون متمادى از قرن سوم تا هشتم;
اين رساله در سه فصل به معرفى عالمان پيرو قاسم بن ابراهيم رسّى (م 246ه.ق) و نواده اش هادى يحيى بن حسين (م 298ه.ق) ـ كه با عنوان قاسميه يا هادويه شناخته مى شوند ـ و تأليفات آنها مى پردازد. عالمان قاسمى و هادوى كاملا جدا از ديگر عالمان زيديه، عمدتاً ناصرى مذهب، ذكر شده اند.
نويسنده رساله در خصوص هادى حقينى (م490ه.ق) كه از امامان زيديه شمال ايران در قرن پنجم بوده[30] تصريح مى كند كه وى قاسمى مذهب بوده است و به مناظره اى بين او و شخصيتى از ناصرى مذهبان با نام ابوالفرج بنوهسودان اشكورى در خصوص مسئله اى فقهى در باب طهارت اشاره مى كند.
2. اشاره به دو فرستاده امام زيديه يمن، كه در متن رساله از او با عنوان اميرالمؤمنين يمنى ياد شده، است; اين فرستادگان در دهه نخست قرن هفتم براى دعوت به امامت امام يادشده از يمن به شمال ايران آمده بودند. ما پيش از اين با نام اين دو فرستاده آشنا بوديم; ولى در برخى از منابع زيديه نام آنها به درستى ضبط نشده است. بنا بر تصريح مؤلف اين رساله اين دو داعى فقيه محمد بن قاسم بن محمد بن نصير[31] و فقيه محمد بن أسعد بودند.
از ظاهر عبارت مؤلف چنين بر مى آيد كه هر دو داعى در شمال ايران درگذشته اند.[32] از نكات مهم اين رساله تصريح به سال وفات اين دو داعى است كه گويا هر دو در سال 647 هجرى قمرى بدرود حيات گفته اند. اين نكته از آن جهت اهميت دارد كه تاكنون در هيچ يك از منابع زيدى و غيرزيدى به تاريخ وفات اين دو عالم زيديه يمن كه به ايران فرستاده شده بودند اشاره نشده بود.[33]
3. وجود امامان و مدعيان مقام پيشوايى در ميان زيديه شمال ايران در قرن هفتم;
در حالى كه اطلاعات ما پيش از اين و بر اساس منابعِ پيش تر يادشده حداكثر از وجود امامان زيديه تا قرن ششم حكايت داشت، اين رساله از شخصيت هاى متعددى با عنوان امام در قرن هفتم ياد مى كند. در چند مورد به دعوت و امامت آنها نيز تصريح مى كند كه عبارت اند از:
ـ امام حيدر بن محمد حسنى; و فرزند وى:
ـ امام محمد بن حيدر بن محمد حسنى; نويسنده رساله تصريح مى كند كه دعوت امام محمد بن حيدر در رجب سال 663 و وفات او در روز شنبه سوم ربيع الاول سال 667 هجرى قمرى واقع شده است. پدر و پسر در كنار هم در «تنهيجان» مدفون گشته اند.
ـ امام يحيى بن ملك داد بن محمد از نسل داعى محمد بن زيد حسنى[34] (م 287ه.ق); بنابر تصريح مؤلف وفات يحيى بن ملك داد در روز جمعه 23 ذى القعده سال 677 هجرى قمرى بوده است.
ـ امام (يا امير) جلال الدين ابوجعفر بن محمود ثائرى حسينى كه به نظر مى رسد از نوادگان امام الثائربالله ابوالفضل (م 350ه.ق)، پسر عموى ناصرللحق حسن بن على، باشد. بنابر نقل اين رساله او در سال 631 هجرى قمرى وفات يافت.
4. اشاره به قتل «سيد خوركيا لاهيجانى» در سال 647 هجرى قمرى; در ديگر منابع نيز همچون تاريخ گيلان و ديلمستان (ص96) از او به عنوان يكى از شخصيت هاى مطرح در قرن هفتم ياد شده است. اطلاع چندانى از شرح حال او نداريم; محتمل است كه وى نيز از رهبران زيديه در آن مقطع تاريخى بوده باشد. مقبره او هم اينك در «بقعه چهار پادشاه» در شهر لاهيجان زيارتگاهى مشهور است و بنا بر گزارش «رابينو» بر اساس كتيبه موجود در آن بقعه نسب او به امامِ زيديه محمد بن ابراهيم حسنى مشهور به ابن طباطبا برادر امامِ زيديه قاسم بن ابراهيم رسّى مى رسد.[35]
5. تعيين دقيق تاريخ وفات چند شخصيت كمتر شناخته شده از دانشمندان زيديه شمال ايران; همچون:
ـ فقيه نورالدين مهدى بن ابى طالب در 25 رجب 631 هجرى قمرى;
ـ فقيه محمد بن ابوجعفر باجويه[36] در 631 هجرى قمرى;
ـ فقيه محمد بن صالح بن مرتضى لياهجى در رمضان 675 هجرى قمرى;
ـ فقيه حسين بن محمد بن صالح بن مرتضى در 714 هجرى قمرى;
ـ فقيه شعيب بن دلير بن مرتضى در روز شنبه دهم ربيع الاول 727 هجرى قمرى;
ـ فقيه حسن بن ناصر بن زيد در دهه آخر محرم 727 هجرى قمرى مطابق با 19 اسفنديار;
ـ استاد حسن بن محمد بن على استادى در اواسط صفر 727 هجرى قمرى.
6. تصريح به محل دفن تعدادى از شخصيت هاى مهم زيديه شمال; از جمله:
ـ دو برادر از دانشمندان زيديه گيلان يعنى شهرآشوب و شهرمزن كه در «ميالفجان» مزارى مشهور و معروف دارند.[37]
ـ فقيه شهيد سرف دار كه در «رمك»[38] مزارى معروف داشته است.
ـ فقيه ابوالعباس مقرى ديلمى كه در «جره دشت»[39] مزارى مشهور دارد.
ـ حسن بن قاسم نيروسى كه در «لفوت»[40] دفن شده است.
ـ امام محمد داعى حسنى كه در «اشناكو»[41] مدفون است و مزارى مشهور و نسلى معروف دارد.
ـ فقيه محمد بن على بن ابراهيم كرفستانى استاد مؤلفِ رساله كه در «رى» مدفون شده است.
ـ قاضى زيد بن محمد كلارى كه در «رأس لنجا»[42] به خاك سپرده شده است.
ـ سيد ابوالحسن حقينى كه او نيز در «رأس لنجا» مدفون است.
ـ سيد ابوالرضا كه در نواحى «لنجا» در «اسفجين»[43] دفن شده است.
7. محوربودن شخصيت فقيه شمس الدين محمد بن صالح بن مرتضى (م 675ه.ق) در قرن هفتم و ادامه فقاهت و رياست در فرزندان او تا سه نسل; ظاهراً آخرين افرادى كه در اين رساله از آنها نام برده شده است نسل سوم محمد بن صالح هستند كه بايد معاصران مؤلف بوده باشند; و اين خود مى تواند شاهدى باشد بر اينكه رساله در نيمه دوم قرن هشتم هجرى قمرى تأليف شده است.
8. تبيين رابطه استاد و شاگردى در ميان عالمان زيدى مذهب شمال ايران با محوريت دو شخصيت: «بهاءالدين يوسف بن ابى الحسن بن ابى القاسم ديلمى مركالى» و «شمس الدين محمد بن صالح بن مرتضى»;
در فصلى مستقل براى هر يك از اين دو دانشمند قرن هفتم، اساتيد و شاگردان متعددى ذكر شده است كه در نهايت، سلسله اساتيد هر دو شخصيت از يك طريق به امام مشهور زيديه قاسم بن ابراهيم رسّى (م 246ه.ق) و از طريقى ديگر به ناصرللحق حسن بن على (م 304ه.ق) و از طريق وى به امام هفتم اثناعشريه و پدران بزرگوارش تا پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مى رسد.
علاوه بر اتصال سند ناصريه به پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از طريق امامان اثناعشريه، آنچه در ذكر اين سلسله حائز اهميت تلقى مى شود، امكان دستيابى به تاريخ و دوره حيات برخى از دانشمندان گمنام زيديه ايران از آغاز تا قرن هشتم هجرى قمرى است كه با استفاده از نظام طبقات ميسر خواهد شد.
9. توضيح برخى اصطلاحات رجالى رايج در مورد عالمان زيديه; در فصلى از اين رساله مؤلف توضيح مى دهد كه مراد از هر يك از اصطلاحات رجالى كه جنبه اختصارى و رمزگونه دارد، چيست. در اين فصل علاوه بر توضيح ده اصطلاح رجالى، از بيست و نه شخصيت مهم زيديه نيز نام مى برد. به نظر مى رسد آنچه را كه سال ها پيش از اين مرحوم محمدتقى دانش پژوه به عنوان مشيخه دوم از «دو مشيخه زيدى» منتشر كرده است، عيناً رونوشتى از همين فصل باشد. آن مشيخه در مقدمه نسخه اى در كتابخانه مركزى دانشگاه تهران با شماره 6623 نگاهدارى مى شود كه به گمان مرحوم استاد دانش پژوه نسخه اى از كتاب الابانة[44] است. در آن نسخه به دنبال مشيخه مذكور، شرح مختصرى نيز آمده كه شامل توضيحاتى درباره برخى از شخصيت هايى است كه نام آنها در مشيخه آورده شده است. اين شرح را مى توان شرحى بر فصل هفدهمِ همين رساله دانست.
به دليل اهميت اين نكته و نيز وجود برخى اغلاط در نسخه منتشر شده توسط استاد دانش پژوه، ما آن متن را به همراه شرح مختصرش پس از تصحيح مجدد، ضميمه اين نوشتار خواهيم كرد.
10. معرفى تأليفات امام بزرگ و صاحب مكتب زيديه ناصر كبير حسن بن على (304 هـ.ق);
پيش از اين بيشترين تعداد تأليف نام برده شده براى ناصر كبير را از كتاب الفهرست سراغ داشتيم. ابن نديم (م 380 ه.ق) در سال 377 قمرى از 14 كتاب ناصر نام برده و افزوده است: «اين همه آن چيزى است كه از كتاب هاى او ديده ايم; اما برخى از زيديه گمان دارند كه وى حدود يكصد تأليف دارد ولى ما آنها را نديده ايم».[45]
رجالى مشهور شيعه احمد بن على بن احمد بن عباس نجاشى (372ـ450هـ.ق) نيز در كتاب رجال خود تنها از شش كتاب ناصر ياد كرده است.[46] محمد بن على بن شهرآشوب (م 588ه.ق) نيز آورده است. «الناصر للحق إمام الزيدية له كتب كثيرة منها: كتاب الظلامة الفاطمية»[47] و حميد بن احمد محلّى (م 652ه.ق) از چهار كتابِ او نام مى برد و مى افزايد كه تعداد كتاب هاى او چهارده كتاب است كه همگى معروف و مشهورند.[48] اما مؤلف اين رساله به بيش از يكصد و پنجاه تأليف ناصر كبير اشاره مى كند و به مناسبت توضيحات مفيدى ديگرى نيز ارائه مى نمايد; هرچند روشن است كه او خود همه اين كتاب ها را نديده است. مؤلف افزوده است كه آنچه ما نمى دانيم بيش از آنى است كه مى دانيم و نقل كرده كه تأليفات او بر طبق مذهب قاسميه بيش از سيصد تأليف است!
همچنين در ضمنِ توضيحاتى كه به مناسبت برخى از كتاب ها مطرح شده است، دو نكته جلب توجه مى كند:
ـ اختلاف نظرى كه در خصوص نسبت كتاب «العلل» به ناصر كبير در ميان زيديه وجود داشته است; چراكه آنان معتقد بودند كه شريعت معلّل به علّت ها نيست و از همين جهت برخى از عالمان زيديه اين كتاب را ساخته و پرداخته ـ ملحدان كه احتمالا مرادشان اسماعيليه است ـ مى دانستند.
ـ تشكيك در نسبت كتاب «النصيحة» به ناصر كبير; برخى ازعالمان زيديه اين كتاب را تأليف سيدحسين هارونى ـ پدر امامِ زيديه مؤيدبالله احمد بن حسين هارونى ـ كه امامى مذهب بوده است مى دانسته اند و معتقد بوده اند كه او اين كتاب را به دليل امامى مذهب بودن و معتقد نبودن به امامان دعوت، براى كاستن ازمنزلت امامان زيديه نوشته و به ناصر كبير نسبت داده است!
از اين نكته، كه به همين اجمال در متن اين نسخه آمده است، برمى آيد كه گويا در اين كتاب مطالبى بر خلاف معتقدات زيديه و بر طبق مذهب اماميه وجود دارد. اين مطلب از آن نظر اهميت دارد كه در خصوص تعيين مذهب واقعى ناصر كبير و اينكه آيا او واقعاً زيدى مذهب بوده يا امامى مذهب اختلاف نظرهايى وجود دارد. هرچند شواهد و قراينِ اعتقاد او به مذهب زيديه بسيار است.
11. معرفى عالمان سه مكتبِ «اهل ظاهر»، «اهل حديث» و «اهل رأى» از مكاتب فقهى كلامى اهل سنت;
در اين بخش به احمد بن حنبل شيبانى و محمد بن ادريس شافعى و كسانى كه در طبقه آنان قرار مى گيرند به عنوان عالمان «اهل حديث» اشاره مى شود و تصريح شده است كه برخى احمد بن حنبل را از «اصحاب ظاهر» شمرده اند.
«اصحاب رأى» نيز شامل ابوحنيفه نعمان بن ثابت و مالك بن انس و كسانى است كه در طبقه آنان قرار مى گيرند.
مؤلف «اصحاب حديث» را كسانى مى داند كه به خبر واحد عمل مى كنند، هرچند قياس با آن مخالف باشد; در حالى كه «اصحاب راى» در چنين حالتى قياس را ترجيح مى دهند و از كتاب مفاتيح العلوم نقل مى كند كه شافعيان و مالكيان و حنبليان «اصحاب حديث»; و حنفيان، «اصحاب رأى اند».
12. بيان نسب كامل چهار پيشواى مذاهب مشهور اهل سنت يعنى ابوحنيفه، شافعى، مالك و احمد حنبل و اشاره به برخى از ياران ابوحنيفه و شافعى;
اصحاب ابوحنيفه: ابويوسف شيبانى، جصّاص، ابوالحسن كرخى و ابوجعفر جبولى.
اصحاب شافعى: عبدالرحمن نواده شافعى، رافعى قزوينى، حاكم مروزى، ابواسحاق مروزى، ابواسحاق فيروزآبادى، ابواسحاق معزلى، ابواسحاق اسفراينى، مزنى و ابوعباس بن سريح.
13. نام بردن از هفتاد و شش تن از بزرگان صحابه پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از جمله: على(عليه السّلام) ، حسن(عليه السّلام) ، حسين(عليه السّلام) ، عباس بن عبدالمطلب، ابوبكر، عمر، عثمان و... كه در پايان به نقل از قول بهاءالدين يوسف بن ابى الحسن ـ شخصيت زيدى كه پيش تر ذكر آن گذشت ـ آورده است: اينها بزرگانى از صحابه هستند كه قولشان حجت است.
14. نام بردن از نود ودو تن از صحابه و ياران وفادار پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه پس از پيامبر پيرو على بن ابى طالب(عليه السّلام) بوده و معاويه را به دليل ادعاى مقام امامت گمراه مى دانستند;
15. نام هفتاد و شش تن «اصحاب صفّه»;
16. نام هفتاد و سه فرقه اسلام و از جمله فرقه زيديه و اشاره به حديث نبوى با اين مضمون كه امت من به هفتاد و سه فرقه تقسيم خواهند شد كه همه آنها با يهود و نصارى خواهند بود مگر يكى از آنها.
اگرچه اصل روايت «افتراق امت» مشهور و معروف است; ولى آنچه در اين رساله ذكرشده مبنى بر اينكه همگى با يهود و نصارى خواهند بود تازگى دارد. آنچه در روايات ديگر آمده آن است كه امت من به هفتاد و سه فرقه تقسيم مى شوند; همان گونه كه يهود به هفتاد و يك فرقه و نصارى به هفتاد و دو فرقه تقسيم شدند.
در پايان نيز به نقل از كتاب الحجج الواضحة فى الإمامة تأليف ناصرللحق[49] مى گويد كه آن فرقه اى كه پيامبر استثنا كرده اند همان فرقه زيديه است. همين مطلب را از دو كتاب أنوار اليقين[50] و المشكاة[51] نيز نقل مى كند.
پي نوشت ها :
[24]. بر خود لازم مى دانم همين جا از استاد گرانمايه و محقق ارجمند جناب حجت الاسلام و المسلمين سيد محمدرضا حسينى جلالى كه اين اطلاع را در اختيار بنده گذاشته و در تهيه تصويرى از اين نسخه مرا يارى فرمودند، تشكر كنم.
[25]. عبدالسلام وجيه، أعلام المؤلفين الزيدية، ص1174.
[26]. از محمد بن صالح بن مرتضى و فرزندان و نوادگانش بارها در متن همين رساله به عنوان شخصيت هاى زيديه ناصرى در قرن هفتم و هشتم ياد شده و در مورد آنان توضيحاتى ذكر شده است.
[27]. حسين ناصر مشهور به ناصر هوسمى يا ناصر صفير كه پيش از اين به نام و دوره او اشاره كرديم. براى اطلاع بيشتر در مورد اين امام زيديه شمال ايران بنگريد: أخبار ألائمة الزيدية، ص151ـ152، حميد بن احمد محلى، الحدائق الوردية، ج2، صص195ـ196 و مؤيدى، التحف فى شرح الزلف، ص222.
[28]. استاد ابويوسف هوسمى فرزند شيخ أبوجعفر محمد بن يعقوب هوسمى قرشى. مقايسه كنيد: طبقات الزيدية الكبرى، ج3، ص1272.
[29]. در اين نوشتار به مرور و معرفى اجمالى محتواى اين رساله بسنده شده است. توضيحات بيشتر در مورد نام ها و نشانى ها و ديگر مطالب اين رساله را به زمان انتشار كامل متن تصحيح شده اين نسخه موكول مى نمايم. و من الله التوفيق.
[30]. در خصوص شرح حال امام هادى حقينى كه پيش تر نيز از او ياد كرديم، رك: أخبار أئمة الزيدية، صص142ـ146; حميد بن احمد محلى، الحدائق الوردية، ج2، صص197ـ201. همچنين نويسنده در خصوص اين شخصيت علوى نوشتارى را فراهم آورده كه اميدوار است به زودى توفيق نشر يابد.
[31]. در الحدائق الوردية: محمد بن قاسم بن نصير (ج2، 351) و در مقدمه المهذب به نقل از الحدائق الوردية: محمد بن قاسم بن بصير (ص: ح) و در طبقات الزيدية الكبرى به نقل از كتاب سيرة المنصوربالله: محمد بن قاسم و يحيى بن بصير (ج3، ص1282)
[32]. محتمل است دو امامزاده اى كه در شهر لاهيجان با نام سيدمحمد يمنى شناخته مى شوند مدفن اين دو باشد. اين در حالى است كه استاد عبدالسلام وجيه بدون ارائه مستندى ادعا كرده كه محمد بن اسعد به يمن بازگشته است (اعلام المؤلفين الزيدية، ص862) و در مقدمه المهذب نيز در حالى كه گويا اصل بازگشت او و به دنبال آن تأليف كتاب المهذب را در يمن قطعى انگاشته است در خصوص تاريخ بازگشت وى اظهار بى اطلاعى مى كند. (رك: حسنى، مقدمه المهذب، ص: ح)
[33]. به عنوان نمونه محقق كتاب المهذب در بيان شرح حال گردآورنده آن يعنى محمد بن اسعد، صرفاً با توجه به تاريخ ثبت شده در نسخه اى از اين كتاب حدس زده است كه وى تا تاريخ 644 هجرى زنده بوده است. (ص: ط) در كتاب اعلام المؤلفين الزيدية نيز در شرح حال محمد بن اسعد صرفاً به اينكه وى بعداز 603 هجرى وفات يافته، اكتفا كرده است. (ص862)
[34]. مى دانيم كه داعى محمد بن زيد در سال 287 هجرى قمرى در جنگ با سامانيان در گرگان به قتل رسيد و فرزندش زيد بن محمد بن زيد پس از اسارت به ماوراءالنهر برده شد و نسل وى در همان جا اقامت گزيدند. رك: اخبار ائمة الزيدية، ص23ـ24.
[35]. رابينو، سفرنامه مازندران و استرآباد، ص287.
[36]. اطلاعات اندكى از وى در: طبقات الزيدية الكبرى، ج2، ص941 آمده است.
[37]. «ميالفجان» امروزه «مالفجان» ناميده مى شود و در نزديكى «سياهكل» در استان گيلان واقع است.
[38]. «رمك» محله اى بزرگ در شرق «رامسر» كنونى.
[39]. شايد «جواهردشت» در نزديكى «رامسر»، در سمت رو به درياىِ كوه «سُماموس». نام اين كوه مشهور، با 3620 متر ارتفاع، در اين رساله «سُمامست» ضبط شده است.
[40]. واقع در ده كيلومترى شمال «آستانه اشرفيه».
[41]. امروز «اشكونكوه»، واقع در ابتداى جاده رامسر به جواهرده.
[42]. به تلفط فارسى «سر لنگا» و «لنگا»، مناطق جنوب «عباس آباد» از توابع شهرستان «تنكابن».
[43]. امروز و به تلفظ فارسى «اسپچين» در شرق «عباس آباد».
[44]. الابانة فى مذهب الناصر للحق، يكى از مهم ترين و مشهورترين كتب فقهى ناصريه است كه توسط عالم قرن پنجم زيديه ايران، ابوجعفر محمد بن يعقوب هوسمى تأليف شده است و خود وى و ديگر عالمان زيديه ايران شرح ها و حاشيه هاى متعددى بر آن زده اند.
[45]. ابن نديم، الفهرست، ص244.
[46]. نجاشى، رجال النجاشى، صص57ـ58.
[47]. ابن شهر آشوب، معالم العلماء، صص126ـ127.
[48]. حميد بن احمد محلى، الحدائق الوردية، ج2، ص58.
[49]. در همين رساله نام اين كتاب در ميان تأليفات ناصر ذكر شده است. در صورت صحت انتساب اين كتاب به ناصر كبير و مطالب نقل شده از آن، اين نقل ها به روشنى به گرايش زيدى او دلالت دارد.
[50]. أنوار اليقين فى إمامة أميرالمؤمنين(ع)، اين اثر كه در دست انتشار است، تأليفى از امام زيديه يمن حسن بن بدرالدين متوفاى 670 هجرى قمرى است. رك: تراث الزيدية، ص127.
[51]. اين كتاب در متن همين رساله به «محمد بن حسن شريحى مويدى» نسبت داده شده است.
نويسنده:سيد على موسوى نژاد
17. توضيح سه اصطلاح «ازارق»، «داوديون» و «افوَهان» كه در انساب به كار مى رود.
18. احصاى نام انبياى صاحب رسالت; مؤلف مى گويد كه انبياى صاحبان رسالت سيصد و سيزده نفرند و به نقل از شيخ ابوجعفر محمد بن يعقوب هوسمى در كتاب أصول الديانات نقل مى كند كه «حشويه» تعداد انبيا را يكصد و بيست و چهار هزار نفر دانسته اند; ولى قاضى القضاة عبدالجبار معتزلى گفته است كه مسلمانان به همه پيامبران ايمان دارند، ولى تعداد آنها را معلوم نمى كنند و افزوده است. پس از اين توضيح، مؤلف نام يك يك اين سيصد و سيزده نفر را آورده است.
19. گلايه و شكايت مؤلف از زمانه خودش كه به اعتقاد او زمان سكوت و بيرون نيامدن از خانه است و زمانى است كه مردمان جهل را دوست مى دارند و علم را دشمن; اين گلايه حكايتگرِ و يا حداقل نشان دهنده اين مطلب است كه مؤلف مورد بى مهرى حاكمان و مردمان زمان خود بوده است. وضعيتِ نامناسب زيديه شمال ايران در زمان تأليف اين رساله (حدود نيمه قرن هشتم) است.
فهرست پانزده فصل موجود رساله
فصل دوازدهم: (با عنوان احتمالى) عالمان زيدى ناصريه تا زمان فقيه محمد بن صالح
فصل سيزدهم: عالمان زيدى ناصريه معاصر فقيه محمد بن صالح تا زمان مؤلف
فصل چهاردهم: بازشناسى اساتيد از شاگردان
فصل پانزدهم: سادات و مشايخى از علما كه ادامه دهنده مكتب مؤيدبالله بوده اند
فصل شانزدهم: اصحاب هادى يحيى بن حسين حسنى يمنى
فصل هفدهم: توضيحاتى درباره عالمان سادات و فقها
فصل هيجدهم: اصحاب ظاهر و اصحاب حديث و اصحاب رأى
فصل نوزدهم: تأليفات امام ناصر للحق
فصل بيستم: ديگر كتاب هاى زيديه
فصل بيست و يكم: فقها(ى اهل سنت) و ادامه دهندگان راه آنها
فصل بيست و دوم: بزرگان صحابه پيامبر(ص)
فصل بيست و سوم: عالمان و زاهدانى ازصحابه كه با على بن ابى طالب(ع) بوده و معاويه را به دليل ادعاى مقام امامت گمراه مى دانستند
فصل بيست و چهارم: اصحاب صفّه
فصل بيست و پنجم: هفتاد و سه فرقه اى كه پيامبر از آن خبر داده است
فصل بيست و ششم: برخى از نسب هاى ناآشنا
فصل بيست و هفتم: انبيايى كه رسول بوده اند
خاتمه: شكايت از روزگار و دعوت به زهد
ضميمه يك. فصل هفدهم رساله رجال الزيدية
الفصل السابع عشر: فى تفاصيل العلماء من السادات و الفقهاء
الهادى يحيى ع و ابناه احمد بن يحيى ع و محمد بن يحيى ع و أبوالعباس الحسنى و المؤيدبالله و أخوه السيدأبوطالب ع، إذا اتفقوا فى مسئلة يقال لهم القاسمية و السادة أيضا.
و المؤيدبالله و أخوه السيدأبوطالب، إذا اتفقا فى مسئلة يقال لهما الاخوان.
و أبوالعباس الحسنى و تلميذه السيدأبوطالب، إذا اتفقا فى مسئلة يقال لهما السيدان.
و إذا اتفق معهم الناصر للحق ع، يقال لهم أهل البيت ع.
و صاحب الهداية الشيخ أبوطالب السولشى و صاحب المسفر على بن محمد الابرانى و صاحب المرشد حسين على الحسينى و صاحب المغنى على بن فيرمرد اللياهجى و الشيخ أبوالقاسم البستى و الناصر الرضا و الشيخ أبوطالب الفارسى السلمانى، إذا اتفقوا فى مسئلة يقال لهم المشايخ.
و إذا اتفق الشيخ أبوجعفر الهوسمى و الشيخ أبوالقاسم البستى فى مسئلة، يقال لهما الشيخان.
و إذا اتفق الشافعى محمد بن إدريس و أبوحنيفة نعمان بن ثابت، يقال لهما الفريقان.
و إذا اتفق معهما مالك، يقال لهم الفقهاء.
و إذا اتفق الفقيه شهرآشوب الديلمى و الشيخ الحافظ الديلمى و ابنه أبومنصور بن على و أبويوسف جمال الدين الخانكج و أحمد بن داعى بن حسين التنهجى و مدكياء البخارى التنهجى و الفقيه حربى دوست الملاتى و الفقيه شهردوير بن على تلميذ جمال الدين أبوالفضل الناصر الحسينى و الفقيه أبوالرضا و الفقيه محمد بن صالح و من فى طبقتهم من الفقهاء و العلماء، إذا اتفقوا فى مسئلة يقال لهم المتأخرون.
و أبوالفضل الناصر فقد عدّه الفقيه حسين بن محمد بن صالح من المشايخ و غيره من جملة المتأخرين و الله أعلم.
ضميمه دو. متن مشيخه دوم از «دو مشيخه زيدى»[52] و شرح آن
فصل فى تفاصيل العلماء من السادات و الفقهاء
(1) الهادى يحيى (2) و ابناه احمد بن يحيى (3) و محمد بن يحيى (4) و أبوالعباس الحسنى ع (5) و المؤيدبالله (6) و أخوه السيدأبوطالب، إذا اتفقوا فى مسئلة يقال لهم: القاسمية ع و السادة أيضا.
(7) و الم بالله[53] و أخوه السيد ط،[54] إذا اتفقا فى مسئلة يقال لها: الأخوان.
(8) و أبوالعباس الحسنى (9) و تلميذه السيدأبوطالب، إذا اتفقا فى مسئلة يقال: السيدان.
و إذا اتفق معهم (10) الإمام الناصر للحق عليه السلام يقال لهم أهل البيت ع.
(11) و صاحب الهداية الشيخ أبوطالب السولشى (12) و صاحب المسفر على بن محمد الابرانى (13) و صاحب المرشد حسين بن على الحسينى (14) و صاحب المغنى على بن فيرمرد لاهيجانى (15) و الشيخ أبوالقاسم البستى (16) و الناصر الرضا (17) و الشيخ أبوطالب الفارسى الشلمانى، إذا اتفقوا فى مسئلة يقال لهم المشايخ.
و إذا اتفق (18) الشيخ أبوجعفر الهوسمى (19) و الشيخ أبوالقاسم التستى،[55] فى مسألة يقال لهما الشيخان.
و إذا اتفق (20) الشافعى محمد بن إدريس (21) و أبوحنيفة نعمان بن ثابت، يقال لهما: فريقان.
و إذا اتفق معهما (22) مالك، يقال لهم الفقهاء.
و إذا اتفق (23) الفقيه شهراشوبه الديلمى (24) و الشيخ ظ[56] الديلمى (25) و ابنه أبومنصور بن على (26) و أبويوسف بن جمال الدين الخانكج (27) و أحمد بن داعى بن حسين التنهيجى (28) و مدكياء البخارى التنهيجى (29) و الفقيه حربى دوست الملاتى (30) و الفقيه شهردوير بن على، تلميذ (31) جمال الدين (32) و أبوالفضل الناصر الحسينى (33) و السيدأبوالرضا (34) و السيدأشرف (35) و الفقيه أبوالرضا (36) و الفقيه باجويه (37) و ابناه[57] محمد بن باجويه (38) و الفقيه محمد بن صالح و من فى طبقتهم من الفقهاء و العلماء، إذا اتفقوا فى مسألة يقال لهم المتأخرون.
رضى الله تعالى عنهم و عن محبيهم.
شرحْ مانندى بر اين مشيخه (چنان كه در هامش آن با خط نستعليق ديده مى شود)[58]
1. الهادى: و هو يحيى بن الحسين بن القاسم بن ابرهيم بن عبدالله بن الحسن ع و قبره فى صورة[59]بلدة من بلاد اليمن.
2. ابوالعباس الحسنى: اسمه احمد بن إبراهيم صاحب النصوص و شرح الأحكام و المصابيح و هو خال الم[60] بالله و السيد ط[61] و استادهما و مشهده بآمل طبرستان.
3. المؤيدبالله: اسمه[62] الم بالله أحمد و اسم السيد ط يحيى و هما ابن[63]الحسين بن هارون بن الحسين بن محمد بن القاسم بن الحسن بن زيد بن الحسن بن على بن ابى طالب صلوات الله عليهم اجمعين. و مشهد الم بالله بلنجا و مشهد سيد ط بآمل بجوار مشهد الناصر للحق عليه السلام.
5. السيد ابوطالب:[64] اسمه محمد بن ادريس القريشى و قبره بمصر.
6. الناصر للحق: اسمه حسن بن على عليه السلام و مشهده بآمل طبرستان فى دار قاسم بن على و قبره مشهور و مزور الآن.
7. صاحب الهداية: اسمه يحيى بن موسى و لقبه الشيخ ط[65] السولشى المدفون فى قرية كُمل. صنف كتابين: أحدهما الهداية للناصر للحق ع و الآخر التفريعاث[66] للهادى.
8. صاحب المرشد: ابن أخ الناصر للحق ع المدفون بلاهجان فى جانب سمرود و هو أب زوجة الحسين الناصر رحمه الله.
9. صاحب المغنى: المدفون بلاهجان فى جانب خمير كلايه و قبره مشهور.
10. الناصر الرضا: و قبر الناصر الرضا فى برفجان و قيل أن قبران قبل[67] ابى الفضل الناصر هناك أيضا.
11. الشيخ أبوطالب الفارسى الشلمانى: صاحب التقرير فى شرح التحرير و صاحب مجلس الغدير و له تصانيف كثيرة.
المشايخ الناصرية:
12. الشيخ أبوجعفر الهوسمى: و قبره مشهور فى هوسم، محمد بن يعقوب القرشى صاحب كتاب الإبانة كنيته. من الشيخ الفقيه حاجى حسن رحمه.[68]
13. الشيخ أبوالقاسم التستى:[69] اسمه أحمد بن إسماعيل صاحب شرح نص الناصر للحق ع المسمى بالباهر و صاحب شرح المو ـ رح ـ للم بالله و استاد السيد ط.
14. الفقيه شهراشوبه: المدفون فى برفجان و هو من نافلة الشيخ ابى ثابت و هو فى عصر الشيخ ظ[70] و اسمه ابوالفضل.
15. الشيخ ظ الديلمى: اسمه على بن اصفاهان الديلمى قبل[71] أنه كانه[72] صاحب التورية و الإنجيل سفرتان.
16. مدكياء البخارى: اسمه محمد كياء البخارى صاحب شرح المتنبى.
17. شهردوير: استاد بهاءالدين يوسف صاحب التفسير المدفون فى پاشيجا.
18. و شهردوير بن يوسف الملقب بالبهاءالدين.[73]
19. جمال الدين: صاحب حاشية المسائل المدفون فى لاهجان فى جانب پردسر و قبره مشهور الآن.
20. ابوالفضل الناصر الحسينى: قال العالم الفقيه حاجى حسن التنهيجى رحمه الله: و أما أبوالفضل الناصر فقد عدّه الفقيه حسين بن محمد بن صالح من المشايخ و غير[74] من جملة المتأخرين. و الله أعلم.
21. ابوالرضا: و قبر السيد ابوالرضا فى أرض كيسم و قبره قد أشرف فى أرض بجن[75]مزور مشهور.
22. محمد بن باجويه: استاد شمس الدين محمد بن صالح و قبره و قبر أبيه فى كوكلوه رحمه الله.
والسلام
كتاب نامه
ابن أبى الرجال، أحمد بن صالح، مطلع البدور و مجمع البحور فى تراجم علماء الزيدية، به كوشش عبدالرقيب مطهر محمد حجر، صعدة: مركز أهل البيت للدراسات الإسلامية، چاپ اول، 1425ق / 2004م.
ابن شهرآشوب، محمد بن على، معالم العلماء، النجف الاشرف: المطبعة الحيدرية، 1380ق / 1961م.
ابن نديم، الفهرست، تحقيق رضا تجدد; مطبعه دانشگاه طهران، 1350ش / 1391ق / 1971م.
أخبار أئمة الزيدية فى طبرستان و ديلمان و جيلان، به كوشش ويلفرد مادلونگ، بيروت: المعهد الآلمانى للأبحاث الشرقية، بيروت، 1987م.
حسنى، منصوربالله عبدالله ابن حمزه، المهذب، گردآورى محمد بن اسعد مذحجى، به كوشش عبدالسلام بن عباس وجيه; مؤسسة الإمام زيد بن على الثقافية، چاپ اول، 1421ق / 2001م.
حقيقت، عبدالرفيع، جنبش زيديه در ايران، تهران: كومش، چاپ اول، ويرايش دوم، 1383ش.
«دو مشيخه زيدى»، به كوشش محمدتقى دانش پژوه، منتشر شده در نامه مينوى، زير نظر حبيب يغمايى و ايرج افشار، چاپ و انتشارات جاويدان.
رابينو، سفرنامه مازندران و استرآباد، ترجمه غلامعلى وحيد مازندرانى، تهران: انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ چهارم، 1383ش.
طبقات الزيدية الكبرى، (القسم الثالث = بلوغ المراد إلى معرفة الأسناد)، به كوشش عبدالسلام بن عباس وجيه، مؤسسة الإمام زيد بن على الثقافية، چاپ اول، 1421ق / 2001م.
محلى، حميد بن احمد، الحدائق الوردية، به كوشش دكتر مرتضى بن زيد محطورى، صنعاء: مركز بدر، 1423ق / 2003م.
مرعشى، سيدميرظهيرالدين، تاريخ طبرستان و رويان و مازندران، به كوشش محمدحسين تسبيحى، تهران: انتشارات شرق، 1368ش.
تاريخ گيلان و ديلمستان، به كوشش دكتر منوچهر ستوده، تهران: انتشارات اطلاعات، 1364ش.
موسوى نژاد، سيد على، تراث الزيدية، قم: مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1384ش.
مؤيدى، مجدالدين بن محمد بن منصور، التحف شرح الزلف، صنعاء: مركز بدر، چاپ سوم، 1417ق / 1997م.
نجاشى، ابوالعباس احمد بن على بن احمد بن عباس، رجال النجاشى، تحقيق سيدموسى شبيرى زنجانى، قم: موسسة النشر الاسلامى، 1407ق.
وجيه، عبدالسلام بن عباس، اعلام المؤلفين الزيدية، مؤسسة الإمام زيد بن على الثقافية، چاپ اول، 1420ق / 1999م.
هارونى، ابوطالب ناطق بالحق يحيى بن حسين، الافادة فى تاريخ الائمة السادة، به كوشش ابراهيم بن مجدالدين مويدى و هادى بن حسن بن هادى حمزى، صعده: مركز اهل البيت للدراسات الاسلامية، 1422ق / 2001م.
پي نوشت ها :
[52]. منتشرشده در نامه مينوى.
[53]. مخفف المؤيد.
[54]. مخفف ابوطالب.
[55]. كذا; صحيح: البستى.
[56]. مخفف الحافظ.
[57]. كذا; صحيح: ابنه.
[58]. شماره گذارى مطالبى كه در ادامه آمده در نسخه منتشرشده مغشوش و بهم ريخته است، ترتيب شماره ها از ماست.
[59]. صحيح: صعدة. مركز حكومت هادى و مدفن او و تاكنون از پايگاه هاى مهم و اصلى زيديه در كشور يمن.
[60]. مخفف المؤيد.
[61]. مخفف ابوطالب.
[62]. كذا; صحيح: اسم.
[63]. صحيح: ابنا.
[64]. صحيح الشافعى به جاى السيد ابوطالب.
[65]. مخفف ابوطالب.
[66]. كذا; صحيح: التفريعات.
[67]. كذا; صحيح: قيل.
[68]. كذا; صحيح: رحمه الله.
[69]. كذا; صحيح: البستى.
[70]. مخفف الحافظ.
[71]. كذا; صحيح: قيل.
[72]. كذا; صحيح: كان.
[73]. كذا; صحيح: ببهاءالدين.
[74]. كذا; صحيح: و غيره.
[75]. كذا، صحيح: تجن.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید