تمام اديان از مؤلفه هاي اخلاقي برخوردارند و رويكردهاي ديني به مسائل اخلاقي از لحاظ تاريخي اخلاق را بر رويكردهاي سكولار چيره كرده است. جستار كوتاه زير نگاهي گذرا به اخلاق در اديان شرقي دارد.
اخلاق رايج در چين
نظام تفكر سنتي چين متنوع و در عين حال پيچيده است ، بنابراين اشاره به يك نكته مجزا يا ساختار مركزي اخلاق چيني دشوار به نظر مي رسد؛ علاوه بر آن ، همواره اين پرسش كه آيا اعتقادات رفتار را شكل مي دهند يا رفتار اعتقادات را شكل مي دهند ، مطرح بوده است. به عبارت ديگر، آيا يك نظام اخلاقي امري است كه مردم سعي در پيروي از آن دارند يا اين كه تنها توصيفي از بايدها و نبايدها براي آنها به شمار مي رود. اگرچه اين امر صحت دارد كه چندين روند اساسي در اخلاق رايج در چين وجود دارد. كنفوسيوس گرايي و نوكنفوسيوس گرايي بر حفظ ادب و نزاكت روابط ، مهمترين اصل در اخلاق به شمار مي رود.
براي اخلاقي بودن بايد همه آنچه را يك رابطه نيازمند آن است ، انجام داد. به عبارت ديگر، به والدين خود همه چيز را مديون هستيد ، اما تحت هيچ شرايطي ملزم به اطاعت از غريبه ها نيستيد. اين امر مي تواند به عنوان بازشناخت اين حقيقت در نظر گرفته شود كه نمي توان همه دنيا را به يك اندازه و در يك زمان دوست داشت. اين امر اخلاق نسبي يا اخلاق موقعيتي ناميده مي شود.
نظام اخلاقي كنفوسيوسي با اخلاق كانتي تفاوت هاي بسياري دارد؛ چرا كه در نظام اخلاق كانتي بندرت مي توان به قوانين و يا اصولي اشاره كرد كه بتوان آن را حقيقت مطلق يا حقيقت جهاني دانست. اين امر بدان معنا نيست كه در نظام اخلاقي كانتي هيچ توجهي به اخلاق جهان گرا مبذول نشده است. درحقيقت ، در سلسله زو در چين ، يكي از مخالفان اصلي كنفوسيوس ، پيروان مو زي (مؤسس مكتب موهيسم) در زمينه عشق جهاني ، استدلال هايي مي آورند. اگرچه ديدگاه كنفوسيوس تأثير خود را اعمال كرده و بر بسياري از ابعاد تفكر چيني تأثير مي گذارند.
بسياري استدلال كرده اند كه براي مثال، "مائو زدانگ " (پايه گذار جمهوري چين) بيشتر كنفوسيوسي بوده تا كمونيست. كنفوسيوس گرايان، به ويژه منسيوس (فيلسوف چيني كه اعتقادات كنفوسيوسي وي به حدي است كه او را حكيم دوم مي نامند) استدلال كرده اند كه حاكم آرماني كسي است كه (همان طور كه كنفوسيوس مي گويد) همانند ستاره شمالي رفتار كند؛ در يك جا بماند، در حالي كه ديگر ستارگان به دور آن مي چرخد. به عبارت ديگر ، حاكم آرماني به مردم اجبار نمي كند خوب باشيد ، بلكه مردم را به واسطه مثال هايي كه مطرح كرده هدايت مي كند. حاكم آرماني به هماهنگي بيش از قوانين اهميت مي دهد. كنفوسيوس تأكيد مي كند كه صداقت بيش از ديگر موارد بايد مورد توجه قرار گيرد و مفاهيم وي از Li، Yi و Ren را مي توان به عنوان عبارات ژرف تري از صداقت و وفاداري به كساني در نظر گرفت كه فرد وجود (والدين) و ابقاي خود(همسايگان، همكاران و ...) را مرهون آنان است.
وي آداب سنتي را درجه بندي مي كند و عملاً معاني پيشين اين واژگان را تغيير مي دهد. الگوي وي از يك خانواده كنفوسيوسي و حاكم كنفوسيوسي در اوايل قرن بيستم بر زندگي چيني ها تسلط يافته بود. اخلاق سنتي از سوي قانون گرايان منحرف شد و اكنون روندهاي ديگري در اخلاق چيني وجود دارد. بوديسم و به ويژه ماهايانا بوديسم مابعدالطبيعه منسجم تفكر چيني و تأكيدي قوي براي جهان گرايي آورده است. نوكنفوسيوس گرايان تا حد زيادي به تسلط بوديسم در سلسله تانگ واكنش نشان دادند و تلاش كردند تا نظام بومي كنفوسيوسي تحليلي/ متافيزيكي ايجاد كنند. لائوتزه (فيلسوف چيني كه مطابق با سنت چين وي را پايه گذار آيين دائوئيسم يا تائويسم مي دانند) و ديگر نويسندگان دائويست حتي نقش حاكمان را انفعالي تر از كنفوسيوسي ها در نظر گرفته اند. در نظر لائوتزه، حاكم ايده آل كسي است كه در واقع كاري انجام ندهد كه بتوان آن را مستقيماً به حكمراني نسبت داد. بديهي است كه دائويسم ها و كنفوسيوسي گرايان تصور مي كنند كه ذات انسان خوب است. اگرچه شاخه اصلي كنفوسيوس گرايان استدلال كرده اند كه ذات انسان به واسطه آيين لي (Li) ، فرهنگ ون (wen) و ديگر چيزها پرورش داده شود ، اما دائويست ها استدلال مي كنند كه بايد از تجملات جامعه به دور بود.
قانون گراياني چون هنفيزي (يكي از فيلسوفان قانون گراي بزرگ چين) استدلال كردند كه مردم فطرتاً خوب نيستند. بنابراين، قوانين و مجازات ها براي خوب نگاه داشتن مردم ضروري است. حكمراني در چين تقريباً همواره آميخته اي از كنفوسيوس گرايي و قانون گرايي بوده است. زماني كه سلسله مانچو سقوط كرد، "سان يات سن " تنها چهره قرن بيستمي بود كه از سوي ناسيوناليست ها ، كمونيست ها و تجددگرايان مورد احترام قرار گرفت.
در بخش هايي از چين امروز هنوز هم به گفت وگوهاي اخلاقي با ديده ترديد نگريسته مي شود. همان طور كه به نظر مي رسد رفتار قدرت بندرت به واسطه هنجارهاي اخلاقي داراي انگيزه مي شود. با وجود اين، صداقت و وفاداري در تفكر اخلاق چيني داراي نقش محوري است.
اخلاق در آيين هندو
مهرباني و مهمان نوازي از ارزش هاي اصلي آيين هندو محسوب مي شوند. در ديگر سنت هاي اين آيين تأكيد بيشتر بر همدلي و زنان صورت گرفته است كه زنان نه تنها بايد به عنوان نمونه هاي بزرگ اخلاقي، بلكه بايد به عنوان گوروهاي فوق العاده در نظر گرفته شوند. علاوه بر آن ، مادر يك شخصيت الهي است، الهه "ديوي "، الهه مادر در آيين هندو و بعد خالق انرژي زنانه نقش اصلي را در رسوم هندو ايفا مي كند. ترانه ملي هندي (نه سرود ملي)، "واند ماتارام " دربرگيرنده مفهوم الهي مادر به عنوان مادر هندوستان به صورت موازي "داگرا " (الهه جنگ، بعد بد طينت ديوي) است. تأكيد بر زندگي خانگي و لذت هاي خانواده و دهكده اخلاق هندو را در مورد موضوعات جنسي و خانواده اندكي محافظه كارتر جلوه داده است.
هندوئيسم در ميان تمام آيين ها با نزديك شدن به حقيقت به واسطه اشكال گوناگون هنر همسازترين آيين تلقي مي شود. معابد هندو اغلب با زرق و برق تزئين شده و انديشه هاي گورو كه آموزگار معنوي آيين هندوست، به عنوان انتخاب مشروع در زندگي هندوها پذيرفته شده است. سنت هاي اخلاقي در هندوئيسم تحت تأثير هنجارهاي كاست (طبقات اجتماعي) قرار گرفته است. در اواسط قرن بيستم اصلاحاتي در سنت هاي اديان گوناگون هندوستان ايجاد شد كه در آن ميان مي توان به اين موارد اشاره كرد: گياه خواري و ايدئولوژي تخفيف آزار كه در نهايت به عدم خشونت منتهي شد ؛ ايجاد موثر حقيقت به واسطه شجاعت و ساتياگرايي گاندي (اصطلاح ابداعى گاندى ، پيشواى نهضت ملى هند ، براى به كار بردن قدرت روحى به جاى خشونت و شدت عمل براى وصول به اهداف سياسى و اجتماعى)؛ انكار ترس و نگراني رنج يا در حقيقت صدمه جسماني.
پس از دستاورد وي در رابطه با بيرون راندان نيروهاي امپراتوري بريتانيا از هندوستان ، اين ديدگاه ها به صورت گسترده گسترش يافت و تفكر مدرن اخلاق امروز به ويژه جنبش صلح ، جنبش بوم شناسي و كنش گرايي اجتماعي را تحت تأثير قرار داد. بسياري از سنت هاي دوران نو (جنبش فرهنگي كه هدف آن تأكيد بر معنويات، گياه خواري و طب گياه بود) نيز از تفكر وي و ديگر سنت هاي هندو همچون پذيرش تناسخ صورت گرفته است. اگرچه ممكن است اعتقادات هندو به واسطه اعتقاد به سرنوشت گرايي/ اعتقاد به قضا و قدر و اين اصل كه هركس در همان زندگي قرار گرفته كه سزاوار آن بوده تنها توجيهي تلقي شود و به افرادي كه مضطرب بوده كمكي ارائه ندهد ، از اين روي ، در بخشي از فضايل اخلاقي هندويسم بر مهرباني تأكيد فراواني شده است.
اخلاق بودايي
بودا برخي از عناصر آداب هندو ، به ويژه مديتيشن و گياه خواري را اقتباس كرد. بودا همچون ارسطو در ميان يوناني ها كه بر ميانه روي در موضوعات اخلاق تأكيد كرد، ميانه روي در تمام امور و حتي در خود ميانه روي را توصيه كرد. مسير هشتگانه (هشت گام براي رسيدن به نيروانا) و پنج آموزه (اصول اخلاقي آيين بودا) به عنوان مهمترين راهنماي اخلاق بوايي به شمار مي روند. آيين بوديسم ، دربرگيرنده پايان دادن به رنج و رسيدن به وارستگي براي خود و براي تمام موجودات است. اين مسير دربرگيرنده راه هاي از بين بردن تعلقات در زندگي است.
اخلاق در آيين شينتو
اخلاق آيين شينتو از مجموعه اي قوانين و فرمان ها كه به پيروان خود بگويد چگونه رفتار كنند ، تشكيل نشده است، بلكه اخلاق آيين شينتو بر پايه اراده "كامي " (اين واژه در زبان ژاپني به معناي خداست و براي اشاره به هر نوع خدايي در آيين شينتو به كار مي رود) است. بنابراين پيروان آيين شينتو سعي مي كنند به روشي زندگي كنند كه "كامي " از آنها مي خواهد؛ در چنين روشي بايد رابطه با كامي بر پايه صحيحي صورت گيرد. اما به خاطر سپردن اين امر حائز اهميت است كه كامي كامل نيست - در متون آيين شينتو مثال هاي بسياري درباره كامي وجود دارد كه كارهاي نادرست و اشتباه انجام مي دهد. اين امر احتمالاً توضيح دهنده اين علت است كه چرا آيين شينتو قانون هاي اخلاقي مطلقي را ارائه نداده است.
اهداف كلي اخلاق در آيين شينتو ترويج هماهنگي و خلوص در تمام ابعاد زندگي است. خلوص تنها به خلوص معنوي اطلاق نمي شود، بلكه آيين شينتو از پيروان خود خواسته است از لحاظ اخلاقي خلوص داشته باشند. آيين شينتو هيچ قانون اخلاقي مطلقي ندارد و معياري براي سنجش خير و شر كنش يا تفكري كه در بافت خاصي رخ مي دهد، در ميان نيست؛ اين بافت مي تواند شرايط، نيت، اهداف، زمان، مكان باشد كه همگي به ارزيابي اين كه آيا اين كنش شر است با خير، ارتباط دارد.
خير در اخلاق آيين شينتو يك وضعيت قراردادي است كه از اين ايده بنيادي شروع مي شود كه انسان خوب است و دنيا نيز خوب است. شر به واسطه ارواح پليد از خارج به دنيا وارد مي شود. زماني كه انسان خطايي انجام دهد، اين خطا به دنبال خود تبعاتي دارد كه مانع از رسيدن موهبت ها و جريان زندگي از سوي كامي به فرد خطاكار مي شود.
مواردي كه در آيين شينتو شر تلقي مي شود از اين قرارند: مواردي كه موجبات آزار كامي را فراهم مي كند، مواردي كه پرستش كامي را مختل مي كند، مواردي كه هماهنگي دنيا را مختل مي كند ، مواردي كه دنياي طبيعت را مختل مي كند، مواردي كه نظم اجتماعي را مختل مي كند، و موادري كه گروهي را كه افرادي عضو آن هستند، مختل مي كند.
آخرين مورد به اخلاقي ارتباط دارد كه مي تواند منجر به اين امر شود كه افراد وجدان خود را براي اين سركوب كنند كه نشان دهند با ديگران موافق هستند. اين امر نشان مي دهد كه اقدامات ضد اخلاقي ممكن است در عرصه خاصي ادامه پيدا كند تا از هماهنگي كه در آيين شينتو از ارزش بالايي برخوردار است، جلوگيري كند. اين امر مي تواند نگراني هايي را در زمينه اخلاق پزشكي ايجاد كند.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید