هدايت بيل مكانيكي
در عمليات والفجر8 روي جاده امالقصر، در دو طرف جاده با بيل مكانيكي بايد خاكريزهاي كوچكي به عنوان تركشگير زده ميشد و اين كار با توجه به حجم آتش كار سختي بود.
يكي از بچههاي جهاد براي در امان ماندن از تركشها كار جالبي كرد. حوالي صبح، هنگام عقب آمدن از محل كارش وقتي آتش شديد ميشد، بيل كوچك دستگاه را جمع ميكرد و جلوي كابين راننده قرار ميداد و سپس دو تكه طناب به دستگيره فرمان ميبست و درون بيل ميرفت و مينشست و با طناب دستگاه را به چپ و راست هدايت ميكرد. در آن گرگ و ميش هوا هركس دستگاه را ميديد متوجه جايگاه راننده نميشد.
منبع: كتاب خلاقيتها
يادگاري
بچهها مرمي فشنگ كلاش را از پوكه جدا ميكردند و با باروت روي قطعات از چوب، عباراتي نظير اسم خودرو گردان و لشگر تابعه را مينوشتند. بعد با كبريت باروت را آتش ميزدند. اثر سوختگي روي چوب باقي ميماند و يادگار نوشتهي زيبايي ميماند.
منبع: كتاب خلاقيتها
هيهات
فرماندهي گروهان ما در عمليات ميمك، هيهات نام داشت كه از پشت بيسيم صدا ميزدند : منا الذله، مناالذله، و اين كلمه رمز ما بود.
منبع: كتاب خلاقيت ها صفحه 176
همراه نمازشب خوان
بعضي از نماز شب خوانها براي جلوگيري از بيدار شدن سايرين و لو نرفتن قضيه بايد از گوشه چادر خيلي ماهرانه پاورچين پاورچين و آهسته بيرون ميرفتند.
روش من اين بود كه يك طناب به صورت حلقوي روي زمين پهن ميكردم و سر آن را به يكي از اعضاي بدنم مثل دست يا پا وصل ميكردم. وقتي او پايش گير ميكرد مرا هم به ناچار دنبال خودش ميكشاند و بيدار ميشدم يا شب كنارش ميخوابيديم و قسمتي از لباسم را به لباس او سنجاق ميزدم. وقتي بيدار ميشد ما هم با او كشيده ميشديم و به تهجد ميرسيديم.
منبع: كتاب خلاقيتها
هور، معدن موش
بعد از عمليات والفجر8، در منطقه هورالعظيم كه معدن موش بود مستقر شديم. شب كه مي خوابيديم موش ها از سر و صورتمان بالا ميرفتند. يكي از بچههاي بهداري چيزي شبيه قيف درست كرد با 30 سانتيمتر قد كه طعمهاي از وسط آن ميگذشت.
وقتي موش ميخواست طعمه را بخورد به داخل استوانه ميافتاد و راه فراري نداشت از آن به بعد در شبانه روز ما حدود سي تا چهل موش ميگرفتيم و به هلاكت ميرسانديم.
منبع: كتاب خلاقيتها
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید