با این مقایسه مى توان پى برد كه نگرش حاكم بر غرب واقعاً به مصلحت جامعه و خانم ها مى باشد یا خیر؟ اسلام، زن را چگونه موجودى مى داند؟ آیا از نظر شرافت و حیثیت انسانى او را برابر با مرد مى داند یا او را جنس پست تر مى شمارد؟
اسلام در مورد حقوق خانوادگى زن و مرد، فلسفه خاصى دارد و پاره اى از حقوق و تكالیف و مجازات ها را براى مرد مناسب تر دانسته و پاره اى از آن ها را براى زن.
در نتیجه، در مواردى براى زن و مرد وضع مشابه و در موارد دیگر وضع نامشابهى در نظر گرفته است. چرا؟ آیا بدان جهت است كه اسلام نیز مانند بسیارى از مكتب هاى دیگر، نظریات تحقیرآمیزى نسبت به زن داشته و زن را جنس پست ترى شمرده است یا علت و فلسفه دیگرى دارد؟ عده اى گمان كرده اند كه اسلام درباره زن، عدالت را مراعات نكرده است، در صورتى كه همان گونه كه منابع اسلامى نشان مى دهد و صاحب نظران محقق در این باره تحقیقات شایسته اى انجام داده اند، اسلام مابین تساوى زن و مرد و عدالت در میان آن ها فرق گذاشته است.
مسلم است كه اگر اسلام مى گفت زن و مرد از همه جهات بیولوژیك، فیزیولوژیك و روانى و هرگونه فعالیت مغزى و روحى، یكى هستند، این خلاف واقع بود و گمان نمى رود كسى در این دنیا پیدا شود و از این دو صنف اطلاع لازم و كافى داشته باشد و چنین سخنى را به زبان بیاورد. مكرر در نطق ها و سخنرانى ها و نوشته هاى پیروان سیستمى غربى مقررات اسلام را در مورد مهر و نفقه و طلاق و تعدد زوجات و امثال این ها به عنوان تحقیر و توهینى نسبت به زن یاد كرده اند؟ چنین وانمود مى كنند كه این امور هیچ دلیلى ندارد جز اینكه فقط جانب مرد رعایت شده است.
مى گویند اسلام، دین مردان است و زن را انسان تمام عیار نشناخته و براى او حقوقى كه براى یك انسان لازم است وضع نكرده است. اگر اسلام زن را انسان تمام عیار مى دانست تعدد زوجات را تجویز نمى كرد، حق طلاق را به مرد نمى داد، شهادت دو زن را با یك مرد برابر نمى كرد، براى زن قیمت به نام مهر قائل نمى شد، به زن استقلال اقتصادى و اجتماعى مى داد و او را جیره خوار و واجب النفقه مرد قرار نمى داد.
مى گویند اسلام با این كه دین مساوات است و اصل مساوات را در جاهاى دیگر رعایت كرده است، در مورد زن و مرد رعایت نكرده است. اصلى كه در این استدلال به كار رفته، این است كه لازمه اشتراك زن و مرد در حیثیت و شرافت انسانى، یكسانى و تشابه آن ها در حقوق است. مطلبى هم كه از نظر فلسفى باید انگشت روى آن گذاشت این است كه لازمه اشتراك زن و مرد در حیثیت انسانى چیست؟ آیا لازمه اش این است كه حقوق مساوى یكدیگر داشته باشند به طورى كه ترجیح و امتیاز حقوقى در كار نباشد؟ یا لازمه اش این است كه حقوق زن و مرد علاوه بر تساوى و برابرى، متشابه و یكنواخت هم بوده باشند و هیچ گونه تقسیم كار وظیفه اى در كار نباشد؟
شك نیست كه لازمه اشتراك زن و مرد در حیثیت انسانى و برابرى آنان از لحاظ انسانیت، برابرى آن ها در حقوق انسانى است؛ اما تشابه آن ها در حقوق چطور؟ كمیت غیر از كیفیت است. برابرى غیر از یكنواختى است. آن چه مسلم است این است كه اسلام حقوق یك جور و یكنواختى براى زن و مرد قائل نشده است ولى اسلام هرگز امتیاز و ترجیح حقوقى براى مردان نسبت به زنان قائل نیست.
اسلام اصل مساوات انسان ها را درباره زن و مرد نیز رعایت كرده است. اسلام با تساوى حقوق زن و مرد مخالف نیست، با تشابه حقوق آنها مخالف است. در این كه این دو صنف با همدیگر متفاوت اند، از نظر خلقت طبیعى، جاى تردید نیست و در این باره تحقیقات به حد لازم و كافى انجام گرفته است. عنایت امر این است كه آیا این اختلاف و تنوع در خلقت طبیعى زن و مرد باعث مى شود كه یكى ناقص و دیگرى كامل باشد، نه چنین چیزى نیست، این مسئله تنوع است، نه نقص و كمال.این اختلافات، انعكاسى در روبناى زندگى گذاشته است؛ نه در حقایق واقعى و جوهر حیات این دو صنف زن و مرد.
آن چه ممكن است باعث اختلاف باشد، یكى عده واقعیات است كه ما آنها را مشاهده مى كنیم، مانند این كه مرد نیروى بیش ترى در پیچیدن در لابه لاى تولیدات سخت اقتصادى و دفاع از كشور، تحمل مشقت ها و خشونت هاى زندگى دارد و همچنین در جریان توالد و تناسل بارى را كه صنف زن به دوش مى كشد، باعث تقید بیش تر او مى گردد و در این جربان مرد آزادتر است، همان طور كه سیمون دوبوار از نیچه نقل كرده است: تسلیم شدن زن در اجراى پدیده خلقت، خیلى بیش تر از مرد است و اگر مردى ادعا كند كه او هم مثل زن در این جریان تسلیم مى شود، به شرافتم سوگند یا دروغ مى گوید، یا مرد نیست.
اگر بخواهیم ببینیم نظر قرآن درباره خلفت زن و مرد چیست، لازم است به مسئله سرشت زن و مرد كه در سایر كتاب هاى مذهبى نیز مطرح است، توجه كنیم. قرآن نیز در این موضوع سكوت نكرده است. باید ببینیم قرآن زن و مرد را یك سرشتى مى داند یا دوسرشتى؛ قرآن با كمال صراحت، در آیات متعددى مى فرماید: زنان را از جنس مردان و از سرشتى نظیر سرشت مردان آفریده ایم. قرآن درباره همه آدمیان مى گوید: «خداوند از جنس خود شما براى شما همسر آفرید.» (سوره نساء، نحل و روم)
آیه، صریحاً ارزش را بر ملاك تقوا قرار داده است. بدون اختصاص به زن یا مرد. به نظر مى رسد امتیاز بسیار مهمى كه در صنف زن وجود دارد، چشیدن طعم حیات است كه مرد تنها مفهومى از آن را درك مى كند. چشیدن طعم حیات در صنف زن بیش تر و عمیق تر از مرد دیده مى شود و به همین جهت است كه قانون الهى چنین اقتضا كرده است كه ارتباط مادر با فرزندان و كودكان تا دوران رشد احساسات و عواطف آنها ادامه داشته باشد. همان طور كه حقوق مردها در اسلام مطرح است، حقوق زن ها نیز مطرح است.
اسلام به زن ها بیشتر عنایت كرده است تا به مردها، اسلام زن ها را بیشتر حقوقشان را ملاحظه كرده است تا مردها. این مسائلى كه ما براى زن ها قائل هستیم از غرب بالاتر است.
حق رأى دادن دارند، حق انتخاب دارند، حق انتخاب شدن دارند. تمام معاملاتشان به اختیار خودشان است و آزاد هستند. اختیار شغل را آزاد هستند. البته در شرق براى مردها یك محدودیت هایى هست كه آن محدودیت ها به صلاح خود مردها هست و آن محدودیت ها، یعنى در آن جاهایى كه مفسده هست براى مرد، از قماربازى جلوگیرى مى كند. اسلام از شراب خوارى جلوگیرى مى كند. اسلام از هروئین جلوگیرى مى كند، براى این كه مفسده دارند.
براى همه یك محدودیت هایى هست، محدودیت هایى شرعى و الهى، محدودیت هایى است كه به صلاح خود جامعه است. نه این است كه براى جامعه یك چیزى مثلاً نافع بوده است كه محدودیت برایش ایجاد كرده اند! اسلام مى خواهد كه زن و مرد رشد داشته باشند. اسلام زن ها را نجات داده است از آن چیزهایى كه در جاهلیت بود. آن قدرى كه اسلام به زن خدمت كرده است، به مرد خدمت نكرده است .
آن چه از نظر اسلام مطرح است، این است كه زن و مرد به دلیل این كه یكى زن است و دیگرى مرد، در جهات زیادى مشابه یكدیگر نیستند، جهان براى آنها یك جور نیست، خلقت و طبیعت آنها را یكنواخت نخواسته است، و همین ایجاب مى كند كه از لحاظ بسیارى از حقوق و تكالیف و مجازات ها وضع مشابهى نداشته باشند.
در دنیاى غرب، اكنون سعى مى شود میان زن و مرد از لحاظ قوانین و مقررات و حقوق و وظایف، وضع واحد مشابهى بوجود آورند و تفاوت هاى غریزى و طبیعى زن و مرد را نادیده بگیرند.
تفاوتى كه میان نظر اسلام و سیستمى غربى وجود دارد در این جاست. كلمه «تساوىِ حقوق»، یك مارك تقلبى است كه مقلدان غرب بر روى این ره آورد غربى چسبانده اند. در خیلى از مواد اعلامیه حقوق بشر، به آزادى انسان و انواع آزادى ها تصریح شده است. نكات مثبت زیادى در این اعلامیه دیده مى شود ولى كاستى هاى بسیارى نیز دارد. اول این كه آزادى مطرح شده در این اعلامیه همان آزادى در مكتب لیبرالیزم است.
این اعلامیه هیچ اشاره اى به «آزادى مثبت» یا «آزادى معقول» كه بسیارى از فیلسوفان از آن حمایت مى كنند، ندارد. از نظر این اعلامیه، تنها قید آزادى، اصطلاك آن با آزادى دیگران است. نیز در این اعلامیه، هیچ نامى از خدا برده نشده است؛ یعنى كاملاً از منظر مادى تنظیم شده است. نكته دوم، مشروعیتِ آزادى مورد بحث است.
در ماده نخستین آمده است: همه افراد بشر، آزاد و باحیثیت و حقوق یكسان زاییده مى شوند. اگر موضوعى الحادى نیز داشته باشیم، باید بگوییم حقوق افراد را آفرینش خاص آنها تعیین مى كند. براى مثال باید بگوییم چند نظام آفرینش باردارى و زایمان و شیر دادن را به عهده زنان گذارده است، زنان باید از حمایت و حقوق بیشترى برخوردار باشند. نه آن كه بى توجهى به سرشت خاص زن و مرد، حقوق همه را یكسان بدانیم. در این نهضت به این نكته توجه نشد كه مسائل دیگرى هم غیر از تساوى و آزادى هست تساوى و آزادى شرط لازم اند نه شرط كافى. تساوى حقوق یك مطلب است و تشابه حقوق مطلب دیگر به برابرى حقوق زن و مرد از نظر ارزش هاى مادى و معنوى یك چیز است و همانندى و همشكلى و همسانى چیز دیگر.
در این نهضت عمداً یا سهواً تساوى به جاى تشابه به كار رفت و برابرى با همانندى یكى شمرده شد، كیفیت تحت الشعاع كمیت قرار گرفت. انسان بودن زن موجب فراموشى زن بودن مى گردید. دنیاى استكبار سرشار از جاهلیت اشتباه مى كند كه خیال مى كند ارزش و اعتبار زن به این است كه خود را در چشم مردان آرایش كنند تا چشم هاى هرزه به او نگاه كنند و از او تمتع بگیرند و او را تحسین كنند.
آنچه امروز در غرب از آن به عنوان آزادى زن نام برده مى شود، آزادى زن نیست؛ بلكه در واقع، باید آن را آزادى مردان هرزه براى التذاذ از زن نامید. «لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلاَ اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِی فَلَكٍ یَسْبَحُونَ»؛ نه خورشید را سزاست كه به ماه رسد، و نه شب بر روز پیشى مى گیرد و هر كدام در مسیر خود شناورند (سوره یس، آیه 40).
شرط اصلى سعادت هر یك از زن و مرد و در حقیقت جامعه بشرى این است كه دو جنس هر یك در مدار خویش به حركت خود ادامه دهند. آزادى و برابرى آن گاه سود مى بخشد كه هیچ كدام از مدار و مسیر طبیعى و فطرى خویش خارج نگردند. آن چه در آن جامعه ناراحتى آفریده است قیام بر ضد فرمان فطرت و طبیعت است؛ نه چیز دیگر.
بنابر این اسلام در روابط و حقوق خانوادگی زن و مرد فلسفه خاصی دارد که با آنچه در چهارده قرن پیش می گذشته مغایرت دارد و با آنچه در جهان امروز میگذرد نیز مطابقت ندارد. از نظر اسلام این مسئله هرگز مطرح نیست که آیا زن و مرد دو انسان متساوی در انسانیت هستند یا نه؟ و آیا حقوق خانوادگی آنها باید ارزش مساوی با یکدیگر داشته باشند یا نه؟
از نظر اسلام زن و مرد هر دو انسانند و از حقوق انسانی متساوی بهره مندند. آنچه از نظر اسلام مطرح است این است که زن و مرد به دلیل اینکه یکی زن است و دیگری مرد، در جهات زیادی مشابه یکدیگر نیستند، جهان برای آنها یکجور نیست، خلقت و طبیعت آنها را یکنواخت نخواسته است. و همین جهت ایجاب میکند که از لحاظ بسیاری از حقوق و تکالیف و مجازاتها وضع مشابهی نداشته باشند. در دنیای غرب اکنون سعی میشود میان زن و مرد از قوانین و مقررات و حقوق و وظایف وضع واحد و مشابهی بوجود آورند و تفاوت های غریزی و طبیعی زن و مرد را نادیده بگیرند.
تفاوتی که میان نظر اسلام و سیستمهای غربی وجود دارد در اینجاست. در اروپای قبل از قرن بیستم زن قانوناً و عملاً فاقد حقوق انسانی بود. نه حقوقی مساوی با مرد داشت و نه مشابه با او... در نهضت عجولانه ای که در کمتر از یک قرن اخیر به نام زن و برای زن در اروپا صورت گرفت، زن کم و بیش حقوقی مشابه با مرد پیدا کرد. اما با توجه به وضع طبیعی و احتیاجات جسمی و روحی زن، هرگز حقوق مساوی با مرد پیدا نکرد، زیرا زن اگر بخواهد حقوقی مساوی حقوق مرد و سعادتی مساوی سعادت مرد پیدا کند راه منحصرش این است که مشابهت حقوقی را از میان بردارد، برای مرد حقوقی متناسب با مرد و برای خودش حقوقی متناسب با خودش قائل شود.
تنها از این راه است که وحدت و صمیمیت واقعی میان مرد و زن برقرار می شود، و زن از سعادتی مساوی با مرد بلکه بالاتر از آن برخوردار خواهد شد، و مردان از روی خلوص و بدون شائبه اغفال و فریبکاری برای زنان حقوق مساوی و احیاناً بیشتر از خود قائل خواهند شد. حقوقی که عملاً در اجتماع به ظاهر اسلامی ما نصیب زن می شد ارزش مساوی با حقوق مردان داشته است.
ادعای ما این است که عدم تشابه حقوق زن و مرد در حدودی که طبیعت زن و مرد را در وضع نامشابهی قرار داده است هم با عدالت و حقوق فطری بهتر تطبیق می کند و هم سعادت خانوادگی را بهتر تأمین می نماید، و هم اجتماع را بهتر به جلو می برد.
* * *
منبع :
زن و عدالت اجتماعى، على اكبر هاشمى رفسنجانى، ص 35
نظام حقوق زن در اسلام، صفحه 131-122 و ص 137-136
تكاپوى انديشه
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید