داستان عاشقانهی یک شعر - نخونی از دستت رفته !
این شعر و تصنیف زیبای اون رو همه ی ما حداقل یک بار خوندیم و شنیدیم ...شعری زیبا از مهرداد اوستا :وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم / شکستی و نشکستم، بُریدی و نبریدم
ادامه مطلباین شعر و تصنیف زیبای اون رو همه ی ما حداقل یک بار خوندیم و شنیدیم ...شعری زیبا از مهرداد اوستا :وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم / شکستی و نشکستم، بُریدی و نبریدم
ادامه مطلب
پشت شیشه باد شبرو جار میزد برف سیمین شاخه ها را بار میزد
ادامه مطلب
باران باز باران، با ترانه، با گهرهای فراوان مى خورد بر بام خانه.
ادامه مطلبفقر، همان گرد و خاكی است كه بر كتابهای فروش نرفتۀ كتابفروشی می نشیند .فقر، تیغه های برندۀ ماشین بازیافت است،كه روزنامه های برگشتی را خرد میكند
ادامه مطلب
پرسیدم.....
چطور ، بهتر زندگی کنم ؟
با كمی مكث جواب داد :
گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر ،
آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
ادامه مطلب
از هنگامي که خداوند مشغول خلق کردن زن بود، شش روز مي گذشت.
فرشته اي ظاهر شد و عرض کرد:چرا اين همه وقت صرف اين يکي مي فرماييد ؟
خداوند پاسخ داد:دستور کار او را ديده اي ؟
اگر دروغ رنگ داشت هر روز، شايد ده ها رنگين کمان در دهان ما نطفه ميبست و بيرنگي کمياب ترين چيزها بود
ادامه مطلب
گفتندبيا، تمام کن اين قصه راکه کاروان آهنگ سفرکرده است!و من با سکوتي تلخ ،فرياد زدم ، پاي آمدنم نيست.
گفتند بال بگشا! پرواز کن، گفتم: افسوس پر پرواز ندارم!
یک نیمه دل را به جمال تو سپرده ایم
یک نیمه دل را به خیال تو سپرده ایم
ادامه مطلب
من که از کوی تو بیرون نرود پای خیالم / نکند فرق به حالم چه برانی چه بخوانی
چه به اوجم برسانی چه به خاکم بکشانی / نه من آنم که برنجم ، نه تو آنی که برانی . . .