آدمي تمايل دارد که هر چه را ممکن است بداند و بفهمد ، زيرا کنجکاو زاده شده است . کنجکاوي انسان از کنجکاوي هر موجود زنده ديگر کاملتر و پايدارتر است . رضايت آدمي در فرونشاندن اين کنجکاوي ، همراه با توانايي او در به خاطر آوردن ، استدلال کردن و ارتباط دادن ، به پيدايش فرهنگ کامل، و از جمله علم منجر شده است . بنابراين مي توان گفت که از همان زماني که انسان، پاي به اين جهان گذاشته است، علم نيز به وجود آمده و با رشد فکري بشر ، علم تکامل يافته است.
برداشت غلط از علم :
معلومات انسان، وقتي که در مسايل روزانه به کار روند ، مي توانند در لباسي که فرد ميپوشد ، خانه اي که در آن زندگي مي کند ، تاثير کنند . روشهاي مسافرت ، تفريحات ، آموزش و پرورش ، اعتقادات مذهبي ، قضاوتهاي اخلاقي و حتي بقاي ملي انسان به اين معلومات بستگي دارد . اما بايد توجه داشته باشيم که وظيفه خود علم به وجود آوردن کاربردهاي آن نيست . علم مشتمل بر اصول و قواني ناست. پزشکي و روشهاي آن مرغوب کردن دانه هاي نباتي ، تلفن ، راديو ، موشکها ، هواپيماها و بطور خلاصه پيزهايي که مستقل از اين اصول و قوانين تکميل مي شوند ، علم نيستند ، بلکه محصولات مهندسي يا انقلاب تکنولوژيک هستند .
البته منظور آن نيست که گفته شود کاربردهاي علم اهميتي ندارند. واقع امر آن است که اين کاربردهاي دنياي ما را عميقاً تغيير داده اند بطوري که در بسياري از موارد نمي توان بدون آنها زندگي خود را ، آن گونه که امروزه مي گذرانيم ، ادامه دهيم . علم و انقلاب تکنولوژيک هر دو بخش بزرگي از کوشش هاي فرهنگي ، اقتصادي و سياسي ملتها را در برگرفته است، بطوريکه درک نکردن هر يک از آنها مي تواند پيامدهاي خنده آور يا حتي خطرناک به دنبال داشته باشد . اما براي بسياري از مردم تفاوت ميان هدف هاي علم و انقلاب تکنولوژيک روشن نيست .
کنجکاوي ، تنها عامل ايجاد علم کنجکاوي، يعني ميل شديد به دانستن ، از ويژگيهاي ماده مرده نيست. همچنين انواع جانداراني نيست که به زحمت مي توانيم آنها را از موجودات زنده بپنداريم . بعنوان مثال ، درخت ، نمي تواند به محيط اطراف خود کنجکاوي نشان بدهد . اما از آغاز پيدايش حيات ، در بعضي از جانداران حرکت مستقل پيدا شد . به اين ترتيب پيشرفت بزرگي براي در دست گرفتن محيط اطراف پديد آمد . جاندار متحرک ديگر لازم نبود که به انتظار غذا باشد، بلکه خود به دنبال آن مي رفت . و اين بدان معني است که ماجرايي تازه در جهان آغاز شد و آن کنجکاوي بود .
انسان يک مافوق ميمون است !
ممکن است لحظه اي پيش آيد که جاندار از غذا سير باشد و در همان لحظه خطري او را تهديد نکند . در اين حالت جاندار يا مانند صدف با حالت بي حسي مي رسد و يا مانند موجودات عاليتر ، غريزه اي قوي براي کشف محيط اطراف خود نشان دهد . اين حالت ميتوان کنجکاوي بيهوده نام نهاد . که معمولا هوش را از روي آن داوري ميکنند . سگ ، لحظه اي فراغت ، هر چيزي را بيهوده بو مي کند و گوش هايش را به طرف صداهايي که ما نميشنويم بر مي گرداند .
به همين علت است که سگ را از گربه ، که در لحظه هاي فراغت به تيما خود مي پردازد يا به آرامي دراز مي کشد و مي خوابد ، باهوشتر مي دانيم . هر چه مغز پيشرفته تر ميباشد ، کشش براي کشف ، افزونتر مي شود . ميمون از نظر کنجکاوي نمونه بارزي است . و لذا از اين جهت بسيار جهات ديگر مي گويند که ، آدمي يک مافوق ميمون است .
دليل تقسيم علم به شاخه هاي مختلف :
اگر بگوييم که علم و آدمي هميشه شادمانه با هم زيسته اند ، کلام درستي است . ولي حقيقت امر اين است که هر دو فقط در آغاز کار با دشواري رو به رو بودند. تا زماني که علم قياس باقي مانده بود ، فلسفه طبيعي مي توانست جزيي از فرهنگ عمومي هر تحصيل کرده باشد . ولي علم استقرايي کاري عظيم بود که به مشاهده و يادگيري و تحليل نياز داشت، و ديگر بازي آماتورها نبود . پيچيدگي علم در هر دههه افزونتر مي شد . در طول قرون بعد از نيوتن هنوز ممکن بود که شخصي با استعداد بتواند از همه فرضيه هاي علمي آگاهي پيدا کند ، اما در سال 1800 اين کار غير عملي بود .
با گذشت زمان معلوم شد که اگر دانشمندي بخواهد در زمينهاي مطالعات مشروح ، انجام دهد ، بايد بيش از پيش خود را به بخشي از آن زمينه محدود کند . گسترش علم تخصص را ايجاب مي کرد . با هر نفس دانشمند ، تخصص عميق تر مي شد و لذا اين مسئله باعث شد تا علم رفته رفته به شاخه هاي مختلف تقسيم گردد . بطوريکه با گسترش اين شاخه را نيز گسترده تر مي کردند .
عواقب ناخوشايند علم :
در دهه 1960 ، احساس قوي دشمني آشکار نسبت به علم در ميان مردم و حتي تحصيل کرده هاي دانشگاهي پيدا شد .
جامعه صنعتي ما مبتني بر کشفيات علمي در قرون اخير است و اکنون از عواقب جنبي نادلخواه موفقيت هاي آن به ستوه آمده است. فنون پيشرفته پزشکي افزايش بي رويه جمعيت را به دنبال آورده است .
صنايع شيميايي و موتورهاي درون سوز آب و هواي ما را آلوده کرده اند « آلودگي آب و هوا ) . نياز روزافزون بخ مواد جديد انرژي سبب ويراني و تهي شدن پوسته زمين شده است . توليد انواع سلاحهاي مرگبار و بمب هاي اتمي به عنوان يک عامل اساسي ، حيات انسان را تهديد مي کند . اما نبايد تمام اين گناهان را به گردن علم و دانشمندان بيندازيم . بلکه اين مسايل علل مختلفي مانند استفاده نابجا و نادرست از علم درد.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید