کاراکترها همه از بطن نويسنده پاي به عالم داستان مي گذارند و به اين لحاظ چاره اي نيست مگر آنکه آنان را مراتب و وجوه مختلف و متعدد «من» بدانيم . تا اين «من» متحول نشود، رمان نويسي متحول نخواهد شد و محتواي ديگري را نخواهد پذيرفت .
انقلاب امري خلاف آمد عادت است، يعني عادت نه قادر به آفرينش انقلاب است و نه قادر به حفاظت از انقلابي که روي مي نمايد... و نه آن که مي تواند انگيزه هاي انقلاب را بخشکاند . اگر عادت مي توانست چنين کند عادات و ملکات لازم با پنجاه سال حکومت پهلوي طلب انقلاب را در دل ها و سينه ها يکسره نابود مي کرد، اما چنين نشد و چنين نيز نخواهد شد . هر چند خود انقلاب اسلامي بعد از هدم عادات گذشته و ملکات تازه اي را به همراه بياورد، اما با تزريق اين عادات در قالب ظاهري رمان و داستانسرايي با تقليد از فرم رمان، ادبياتي داستاني متناسب و هم شأن انقلاب به وجود نخواهد آمد .
بايد از ميان انسان هايي که تحول معنوي انقلاب اسلامي را به جان آزموده اند و جوهر رمان را نيز شناخته اند کساني مبعوث شوند که اين وظيفه را بر عهده گيرند و نبايد انتظار داشت که نتايج مطلوب به آساني و بي زحمت و ممارست بسيار فراچنگ آيد .
رسولان انقلاب بايد به «جوهر» رمان دست پيدا کنند نه «فرم و قالب» آن؛ و البته از آن جا که اين روزگار، روزگار اصالت روش ها و ابزار است، بدون ترديد .
تا جوهر رمان مسخر ما نشود فرم و قالب آن نيز به چنگ ما نخواهد آمد . و اين سخن در باب ديگر هنرها نيز صادق است .
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید