آیا ما بدون طبیعت میتوانیم به زندگی ادامه دهیم؟
طبیعت چیزهای زیادی برای یاد دادن به ما دارد کافی است کمی توجه و دقت کنیم
طبیعت آموزگار انسان:
درختی به مردی گفت: ریشههای من در اعماق خاک سرخند، و من به تو میوه میدهم.
مرد به درخت گفت: چقدر ما به یکدیگر شباهت داریم. ریشههای من نیز در اعماق خاک سرخند.
خاک سرخ به تو قدرت میدهد تا به من میوه عطا کنی، و به من میآموزد تا با سپاس و امتنان عطایت را بپذیرم.
آیا روزی فرا خواهد رسید که طبیعت، آموزگار انسان باشد؟
ما ضرورتی را احساس میکنیم که همواره ما را به سمت رشدی معنوی سوق میدهد.
رشد معنوی، فهم زیبایی آفرینش است با مِهری که در دل داریم، و افشاندن بذر سعادت و نیکبختی است با عشقی که به زیبایی داریم.
طبیعت همانند یک مادر:
طبیعت، دستان پذیرای خویش را به سوی ما دراز میکند و ما را فرا میخواند تا از زیباییاش بهره مند شویم. اما ما از سکوتش
میهراسیم و به هیاهوی شهرها میگریزیم.
در طبیعت، همه چیز از مادر حکایت میکند. خورشید، مادر زمین است، با نور و گرما به او شیر میدهد و شبانگاهان هیچ گاه فرزندش را
تَرک نمیگوید، مگر آن که او را با لالایی دریا و سرود پرندگان و زمزمهٔ نرم جویبار خوابانده باشد. زمین، مادر درختان و گلهاست.
به دنیا میآورد و پرورش میدهد.
درختان و گلها نیز مادران مهربان، میوهها و دانههای دلبندشان هستند.
مادر این نمونهٔ ازلی همهٔ وجود، روحی جاودانه و سرشار از زیبایی و عشق است.
"از سخنان جبران خلیل جبران"
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید