مقدمه :
امروزه در تمام كشورهاي دنيا جواناني ديده مي شوند كه سر و وضع عادي ندارند و سعي ميكنند طوري لباس بپوشند و خود را آرايش كنند كه وحشتناك به نظر برسند. اين افراد خود را شيطان گرا يا شيطان پرست معرفي كرده و از نمادها علائم خواص استفاده مي كنند. پرسش اصلي ما اين است كه چرا گروهي به فرقه هاي شيطاني جذب مي شوند و علل گرايش آنها چيست؟
در اين تحقيق ميكوشيم با رويكردي همه جانبه به موضوع بپردازيم و با روش تركيبي كتابخانه اي ميداني به پرسش تحقيق پاسخ دهيم. از اين جهت روش تلفيقي را استفاده كرديم كه خيلي از اين جوانان به ابعاد و مباني كاري كه انجام مي دهند آگاه نيستند و پژوهش ميداني به تنهايي پاسخ روشني به دست نمي دهد. همچنين كار كتابخانه اي محض هم مفيد نيست زيرا بايد به علل موثر و واقعي كه اين افراد را تحت تاثير قرار داده پي برد و تنها راه دست يابي به اين مطلب گفتگو با خود آنهاست.
در اين تحقيق به چند علت اساسي و مجموعه اي از ارزشها كه در ايدئولوژي شيطاني مطرح مي شود دست يافتيم كه با مستند كردن آنها به منابع و نقد ارزشهاي شيطاني تحقيق را پايان مي دهيم.
نمادسازي وسيع و ترويج آن در حوزه فرهنگ عمومي :
انتقال و نشر انديشه ها از طريق گفتن يا نوشتن دشوار است و تعداد محدودي از مردم با آن ارتباط برقرار ميكنند. اما نمادها به راحتي جايگاه خود را در فرهنگ عمومي پيدا ميكنند و به خاطر اينكه ظرفيت كار هنري دارند، به صورت جذابي در جامعه، به خصوص بين جوانان و زنان گسترش مييابند. نمادهاي شيطاني در گستره بسيار وسيعي از لباس و كفش و ساعت گرفته تا رنگ و طرح داخل اتاق خواب تا عروسكي كه در تزئينات خودرو كاربرد دارد و انگشتر و دستبند و ده ها شيء ديگر كه در اشياء شخص و در منظر عمومي استفاده مي شود. اين نمادها متفاوت و خوش ساخت هستند و همه جا يافت مي شوند. از برچسبي كه كودك پنج ساله به دفتر نقاشي ميچسباند تا سردسته عصايي كه پير مرد هفتاد ساله به دست مي گيرد. اين نمادها همه جا حضور دارند. گذشته از اين طرحهاي خيالي از چهره شيطان روي بسياري از لباسها و ساير وسايل و اشياء شخصي ديده مي شود.
نمادهايي نظير ستاره پنجپر، صليب معكوس، صليب شكسته، چشم شيطان، عدد 666 و FFF كه ششمين حرف حروف انگليسي است و متناظر عددي آن 666 مي شود. اين عدد به گفته مكاشفه يوحنا در كتاب مقدس عدد شيطان است. در مكاشفات نوشته شده: «جانور عجيب ديگري ديدم كه از زمين بيرون آمد. اين جانور دو شاخ داشت مانند شاخهاي بره و صداي وحشتناكش مثل صداي اژدها بود... بزرگ و كوچك، فقير و غني، برده و آزاد را وادار كرد تا علامت مخصوص را روي دست راست يا پيشاني خود بگذارند. و هيچ كس نمي توانست شغلي به دست آورد يا چيزي بخرد مگر اينكه علامت مخصوص اين جانور يعني اسم يا عدد او را بر خود داشته باشد. اين خود معمايي است و هركس با هوش باشد مي تواند عدد جانور را محاسبه كند. اين عدد اسم يك انسان است كه مقدار عددي آن به 666 مي رسد. (1)
نماد ديگر دو مثلث روي هم است كه مثلث با راس پايين به معناي جام و مونث و مثلث با راس روبه بالا نماد شمشير و مذكر است، كه به ترتيب به معناي الاهه باروري و خداي جنگ و شكار هستند.(2) اين دو مثلث وقتي به صورت معناداري روي هم قرار ميگيرد معناي عشق - البته از نوع جنسي آن- را بيان ميكند و اين همان ستاره داوود است كه امروز در وسط پرچم اسرائيل ديده مي شود و با اعمالي كه عهد عتيق به پادشاهي به نام داوود نسبت مي دهد، كاملاً سازگاري دارد.
يكي ديگر از اين نمادها كه در عرفان كابالا نيز جايگاهي دارد، بز يا قوچي به نام بافومت Baphomet است كه هم با جانور شاخ دار يوحنا همانندي دارد و هم در اسطوره هاي مصري خداي هوش و دانايي معرفي شده و آفرينش انسان به وسيله چرخ سفالگري را به او نسبت مي دهند. خداي بزرگ (خنوم) او را از منطقه آبشار بزرگ نيل آفريد و فنون آفرينش انسان را به او آموخت. او همچنين به صورت دو جنسي و نماد زاد و ولد است.(3) و دو ماه سياه و سفيد در طرفين او نشانه تركيب روشنايي و تاريكي است. سر بافومت معمولاً در ميان ستاره پنج پر (پنتاگرام) طراحي مي شود.
پنتاگرام نماد ونوس الاهه زيبايي و عشق شهواني مادينه است.(4) و از زمان لئوناردو داوينچي كه طرح «مرد ويترووين(Vitruvian Man) را طراحي كرد، به سمبل اصالت انسان و اومانيسم تبديل شد. تركيب سر بافومت با ستاره پنجپر، نماد روشن و گويايي براي تعاليم مكتب شيطان پرستي كرولي و لاوي است كه شيطان را سمبل انسان محوري و اصالت هوسها و لذت طلبي بشري مي دانند.
البته نمادها لزوماً يك ريشه يا معنا ندارند. بافومت ممكن است نماد بز قرباني در آيين يهود باشد كه بزي مقدس است و بنابر نقل عهد عتيق اين بز، قرباني حضرت اسحاق شد كه بني اسرائيل از نسل او هستند.
شيطان هم به نوعي قرباني هدايت انسان و دست يابي او به درخت دانش و معرفت شد. با اين توضيح بز مي تواند نماد گويايي از ايثار بزرگ شيطان براي آدم باشد.
مشهودترين نماد شيطان گرايي ستون چهار ضلعي بلندي است به نام ابليسك (obelisk)، كه سمبلي از «رع» خداي خورشيد در مصر بوده است و در اثر افزايش قدرت فراعن به ممالك ديگر راه يافت. تفكر يهودي ريشه در تمدن مصر و آشور دارد ()5 و اسطوره هاي مصري حتي در نگارش عهد عتيق نقش تعيين كننده اي پيدا كرده است. يكي از اين اسطوره ها به ماجراي نوادگان رع به نام «سِت» و «اُزيريس» مربوط مي شود. «سِت» خداي ظلمت است كه در حمايت شديد رع قرار دارد. (6) او برادر خود «اُزيريس» را كشته و تاج و تخت را از چنگ فرزند او هوروس در مي آورد. دومين جريان بزرگ شيطان پرستي مدرن يعني ستيانيسم كه معبد «ست» را در سانفرانسيسكو تاسيس كردند اين خداي افسانه اي را ارج مي نهند و خواهان تحقق حكومت او در زمين هستند.
ابليسك را معمولاً نمادي از قدرت و سلطنت ازيريس مي دانند، سلطنتي كه پس از كشته شدن او، به دست برادرش ست مي افتد. ازيريس وقتي به دست همسرش آيسيس زنده مي شود، به جهان زير زمين مي رود و فرمانروايي مردگان را بر ميگزيند و حكومت را براي پسرش هوروس واميگذارد. اما اين سلطنتي است كه با حمايت «رع» به دست «ست» مي افتد و جنگ ميان او و هوروس به طول مي انجامد. و البته بايد توجه داشت كه بنابر اسطوره هاي كهن هرگاه خدايي بر خداي ديگر غالب مي شد، قدرت و صفات برجسته او را به دست مي آورد و كاملتر مي شد. بنابراين غلبه «ست» بر «ازيريس» به معناي كسب قدرت و سلطنت اوست. قهر و آشوب صفات برجسته «ست» بود، «اما به رغم بازتاب بد او در اسطوره پادشاهي، نبايد اين نكته را ناديده بگيريم كه در مواقعي حمايت از اين خدا بسيار نيرومند بوده است. بر اساس شواهد باستانشناختي كنوني، قطعاً «ست» خدايي قديمتر از «ازيريس» است، زيرا بر سر گرز عقربشاه، يكي از فرمانروايان مصر عليا و متعلق به دوران پيش سلسله اي، موجود مركبي را ميبينيم كه «ست» را به نمايش ميگذارد؛ اين گرز در موزه آشمولين آكسفورد قرار دارد.» (7)
ظاهراً اين سمبل در زمان حضرت ابراهيم عليه السلام هم وجود داشته و پيامبر بزرگ خدا با اين ذهنيت در حرم الاهي نماد شيطان را به صورت ابليسك ميسازند و آن را رمي ميكنند، تا با اين عمل تمام اوهامي را كه تا امروز هم ادامه يافته، طرد نمايند. اين نماد امروزه در ميادين بزرگ كشورهاي اروپايي و آمريكا ساخته شده و مردم هر روز به دور آن ميگردند. سي بناي ابليسك از مصر باستان باقي مانده كه سيزده عدد از آنها به روم برده شده و سايرين در شهرهايي نظير سيسيل، پاريس، لندن، نيويورك و سزاريا در قسمت اشغال شده فلسطين نصب شده است.
بزرگترين ابليسك دنيا در واشنگتن ساخته شده كه ارتفاع آن به 555 متر مي رسد اين ابليسك در فاصله 900 متري غرب كنگره و 900 متري جنوب خانه اصلي فراماسونري است و رئيس جمهورهاي آمريكا سوگند خود را در پاي آن ياد مي كنند. ابليسك نماد قدرت ست در زمين و حيات و حمايت جاوداني اُزيريس در دنياي مردگان است از اين رو سنگ هايي كه شبيه آن تراشيده شده در قبرستانها آمريكا بسيار به چشم مي خورد.
كاربرد گسترده اين نمادها باعث مي شود كه ذهنيتها و ارزش هاي مردم هماهنگ با معاني آنها شكل بگيرد. نمادها هويت سازند و به فرد و جامعه هويت مي بخشند و خودپنداره هايي را ايجاد ميكنند كه به زندگي و رفتارهاي افراد معنا مي دهد و مردم با همين معاني وجود و زندگي خود را تفسير كرده و ارزشها و اهداف زندگي خود را تعريف ميكنند. كاركرد هويت بخشي و معنا دهندگي نمادها در كنار گرافيك و طراحي متفاوت و چشم نوازشان و در دسترس بودن، مد شدن و تبليغاتي كه روي آنها صورت ميگيرد، باعث استفاده روز افزون از سوي مردم به ويژه جوانان و نوجوانان دنيا مي شود. پس از پذيرفته شدن اين نمادها در فرهنگ عمومي ملتها، انتقال ايدئولوژي مربوط به اين نمادها بسيار ساده و پذيرفتني مي شود.
مدل زندگي نامناسب و ميل به اعتراض :
مدل زندگي امروز بشر با نيازهاي حقيقي و اساسي، تمايلات طبيعي، استعدادهاي نهفته درون و ساختار و هدف آفرينش انسان مغايرت دارد و اگر چه مردم ندانند كه اين تعارضها چيست و كجاست، اما ناگزير از آن رنج ميبرند و افسرده و سرخورده مي شوند. در اين ميان نوجوانان و جواناني كه تازه پا به عرصه حيات اجتماعي ميگذارند و از بيخبري و بازي كودكانه كمي فاصله ميگيرند، بيش از ديگران رويارويي با اين تعارضات را سهمگين ميبينند و از آن شگفت زده و با آن درگير مي شوند. از همين جاست كه ميل به اعتراض و نياز به فرياد برآوردن و سركشي در آنها شعله ور مي شود.
نظام آموزشي تحميلي كه قتلگاه استعدادها و خلاقيت هاست و مفاهيم و مطالب بيخاصيتي را آموزش مي دهد كه فقط افراد را براي خدمت به نظام سرمايه داري آماده ميكند و كاركردهاي اصلي، اما نهان آن عبارت اند از: «وقت شناسي، درس اطاعت و كار تكراري»(8) كه موجب مي شود در آينده كاملاً به قيموميت اولياء اجتماعي خود تن بدهند. اوليائي كه بعداً نمونه هاي كليتر آن در نظام سياسي تعريف مي شود. اين نوع تربيت باعث مي شود كه همه بنشينند و منتظر باشند تا دولت براي آنها شغل ايجاد كند، زمينه ازدواج فراهم كند و مثل كودكي كه به والدين خود وابسته است، مردم را به دولت (اولياء اجتماعي) وابسته مي كند و به صورت شهرونداني ناتوان و فرمانبردار در مي آورد.
اين نظام آموزشي در اوج انرژي و خلاقيت، نيروي جواني را به بازي مي گيرد و تحليل ميبرد تا سرانجام با گذشت بيش از نيمي از دهه سوم عمر هنوز انسان ساخته خود را به عنوان يك شهروند كامل نميپذيرد و براي او موقعيت اشتغال و ازدواج وجود ندارد. نظامي كه عملاً با فساد اخلاقي جوانان خود را تكميل ميكند و راه هاي مباح و مشروع زندگي را به بن بست رسانده است.
در كنار اين نهاد آموزش، نهاد خانواده اي است كه بر محور والدين از خود بيگانه شده و درگير با مقتضيات مدل زندگي امروزي و تمدن مدرن، تنها با فرزندان خود و حتي با همسر، هم خانه هستند و قرار است كه تا اطلاع ثانوي با هم زندگي كنند! (9) والديني كه عقده هاي اجتماعي خود را به خانه مي آورند و نظام آموزشي، هيچ مطلبي در مورد نحوه ارتباط و نيازهاي كساني كه با او هم خانه خواهند شد، به او نياموخته است. والديني كه تنها امر و نهي بلد هستند و شايد محبتي كه از قلبشان گامي به بيرون نميگذارد. و فرزنداني كه فقط با عصيان و سركشي هويت خود را مييابند و در اضطراب احساس آرامش مي كنند!
نظام سياسي كه صحنه جنگ ميان جناحهاي سياسي براي تصاحب سرزمين افكار عمومي و اراده مردم است. سياستي كه به جنگل مدرن و نزاع بي پايان اليتهاي شير و روباه تبديل شده است.(10) سياستي كه مفاهيم عالي انساني مثل آزادي، صلح، مهرباني، ضد تروريسم و عدالت را مسخ كرده و هوس قدرتطلبي به لباس بيتاروپود خدمت گزاري در آمده و پادشاهاني كه مطمئن هستند چشم ديدن و دست آوردن خدمت به مردم را ندارند، عريان در شهر ميگردند و ديگران را نيز كور ميپندارند.
اقتصادي كه مردانش بر طعمه نيم خورده سرمايه داران پشت پرده مثل سگ هاي گرسنه هجوم مي آورند و ديگران را زير پاي خود له ميكنند. اقتصادي كه مفاهيم بنيادين توليد، خدمات، رشد سرانه ملي و غيره در آن بي معنا مي شود و تنها مفهوم انباشت ثروت و مفاهيم وابسته به آن هر روز جديتر به نظر مي آيد. اقتصادي كه همه شئون زندگي را به خريد و فروش گذاشته و از نان تا علم و مدرك را به بازار كشيده است.
و اما نهاد دين كه گروهي رياكار و منفعتطلب آن را بازيچه تحميق خود و ديگران قرار داده و دين داران حقيقي را به كنج محراب و منزل رانده اند. دين كه به اندازه تعمير اتومبيل هم براي آن اعتباري قائل نبوده و هر كس را پيامبر خود و كارشناس مذهبي خود مي دانند. ديني كه با ليبراليسم الاهياتي به مجموعه اي از اوهام اثبات ناپذير تقليل يافته (11) و هر روز دين جديدي از گوشه و كنار جهان سر برمي كشد(12) و مراكز علمي وابسته به سرمايه داري نه تنها براي توليد به روز جنبش هاي ديني نوپديد برنامه ريزي دارند، بلكه براي ترويج آن هزينه هاي گزافي را تقبل ميكنند(13) و به زودي بايد از اقتصاد دين سخن به ميان آوريم و به مطالعه روي سودآوري دين و ارزش سرمايه گذاري روي مدعيان نبوت و مهدويت و مسيحايي و خالقيت بپردازيم. از سال 1970 موسسه باشگاه روم وابسته به موسسه روابط انساني تاويستاك برنامه اي را با نام «مركز پژوهشهاي تراوشات ديني» زير نظر «توماس بارني» پايه گذاري كرد تا سوپرماركت معنويت در جهان را هر روز رنگينتر و پر كالاتر كنند. در اين هرج و مرج، ديني كه نفساني تر باشد بازار بهتري خواهد يافت و شيطان پرستي هم به صورت يك دين عرضه مي شود.
اين اوضاع نابساماني است كه نوجوان و جوان امروز دنيا با آن روبرو است و فقط فضايي را براي فرياد كشيدن و لحظه اي را براي بيخبري ميجويد. جنبش متال و كج روي هاي شيطان پرستي به اين نياز و بلكه ضرورت جواني در تمدن مدرن پاسخ مي دهد و نيروي اعتراض او را در طرح هايي كه هوشمندانه طراحي شده تخليه و خنثي ميكند. در حالي كه دنياي امروز نياز به نيرو و انديشه جواناني دارد كه با بازگشت به ارزشهاي ناب انساني، به مدل ديگريبراي زيستن بينديشند و اعتراضي فعال و تحول آفرين را پديد آورند. امروز جهان و تاريخ تشنه چشمه هايي است كه تنها از قلب و انديشه جوانان مي جوشد، ولي كساني كه منافعشان درگرو حفظ وضع موجود است با ترويج موسيقي اعتراض!، دين قرن بيست و يك (شيطان پرستي) و هزاران فريب و نيرنگ كه در شالوده تمدن معاصر نهادينه شده، اين چشمه ها را گل آلود مي كنند و از آن انحرافات اخلاقي، خشونت، اعتياد و سرانجام شهرونداني ناتوان و تسليم بيرون مي آورند.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید