هيجان :
مدل زندگي يك نواخت امروزي براي همه مردم به خصوص براي جوانان كه كانون جوشان و جاري نيرو و تحرك هستند، فرساينده و خسته كننده است. از اين رو به دنبال هيجان اند و فضاي شيطان پرستي به ويژه موسيقي متال اين هيجانات سركش را به طور كور و با كنترل بيروني، ميپذيرد و در خود هضم ميكند. داد و فرياد، تحرك، مواد مخدر، داروهاي روانگردان، زيرپاگذاشتن ارزشهاي انساني و اخلاقي، همه و همه لحظاتي متفاوت را ايجاد كرده و كاملاً هماهنگ با ساير قطعات پازل تمدن معاصر طراحي شده و فرصتي براي تجربه اوج هيجان فراهم ميكند. تجربه اي كه بعد از آن همه چيز همچنان باقي است و همه مي توانند سراغ زندگي خود بروند.
اين انرژي عظيم اگر با كنترل دروني و تدبير همراه شود، تحولات عظيمي را در زندگي امروزي رقم خواهد زد. تحولاتي كه نه فقط جامع و جهان را با مدل ديگري از زيستن آشنا ميكند، بلكه پيش از آن و بيش از آن در افق درون دگرگونيهاي ژرف معنوي را پديد مي آورد و انسان را به جلوه اي از حضور خداوند در زمين مبدل ميسازد. با مهار انرژي متراكمي كه جوان در اختيار دارد، مي تواند به انساني والا و خدايگون تحول يابد، اما از آن رو كه اين تغييرات با بازيابي كرامت انساني و عدم تسليم در برابر سلطه ديگران همراه است و فرصت سوء استفاده را از ابرقدرتها ميگيرد، ترجيح مي دهند كه اين نيرو به صورت كنترل شده تخليه و خنثي شود. (14) برنامه هاي شيطان پرستي چه با اين نام و آشكارا و يا به هر نام ديگر و به طور نهان روند خنثي سازي نيروي جواني را به نفع سلطهگران دنبال ميكند.
فطرت ناكام :
هر فرد انساني در اعماق وجود خود يك تجربه معنوي نهفته دارد. تجربه اي كه روح ما قبل از همراه شدن با جسم و تولد در اين دنياي مادي به دست آورده است. همه ما با تمام وجود كمال مطلق و پروردگار و آفريننده خويش را ديده و اسماء و صفات نيكوي او را شناخته ايم. با مشاهده جلوه ها و صفات لطف و رحمت و حسن و جمال، عشق بيكران را چشيده و با درك جلوه هاي عظمت و جلال و جبروت و قهاريت، خوف و خشيت را تجربه كرده ايد. اكنون در اين جهان فرودست كه از آن مشاهدات دور افتاده ايم، گرايشي به سوي آن كمال بيكران و جمال و جلال بيپايان داريم.(15)
خاطره اين تجربه معنوي اگر چه در حافظه ذهني ما، كه از تجارب اين جهاني شكل گرفته و انباشته شده، وجود ندارد، اما در اعماق دل به روشني حاضر است (16) و اگر ذهن ما به سوي آن حقيقت هدايت نشود، اشتياق باز يابي آن عشق و خشيت فرونمينشيند و دست از دل برنمي دارد. اگر آدمي به زيبايي مطلق و حسن حقيقي برسد، عشق حقيقي را باز خواهد يافت و در غير اين صورت در توهم خود نقشي مي زند و به گرد آن بت ميگردد. همين طور اگر شكوه و عظمت حقيقي را بيابد، خشيت و هيبت آن دلش را لبريز ميسازد و در غير اين صورت بازهم در وهم خويش جلال و شكوهي موهوم را ميسازد و براي دقايقي هم كه شده، خوف موهوم را در برابر آن احساس ميكند و اگرچه با اين كار براستي ارضا نخواهد شد و همچنان ناكام و تشنه خواهند ماند، اما چاره اي جز اين ندارد؛ مگر اينكه به حقيقت راه يابد.
شيطان پرستي در آيين و هنر خود اليمانهاي وحشت را در كار مي آورد و هراس موهومي را ايجاد ميكند. هراسي كه قلبهاي ناآشنا با جلال و جبروت الاهي به آن نياز دارد و جذب مي شود و پيامد ثانوي اين هراس و اضطراب، احساس آرامشي سطحي و ناپايدار است. موسيقي شيطاني با حجم صداي بالا، سرعت زياد ريفها، تخريب صداي بعضي از سازها، نعره هاي دلخراش و دهشتناك، گريمهاي وحشتناك، استفاده از لرزش تصاوير، شوكهاي نورپردازي استفاده از تيغ و آتش و تاريكي، جنايتهاي نمايشي نظير كندن دست و پاي گربه (خواننده گروه ديسايد)، گاززدن و كندن سر يك خفاش زنده (خواننده گروه بلك سبث)، شكستن آلات موسيقي و وسايل روي صحنه و خودسوزي (متاليكا) همه و همه براي لحظاتي هيجان ترس را به دل راه مي دهد و براي دقايقي قلب را ميلرزاند و نفسها را حبس ميكند.
اما همه اينها بتهاي موهومي است كه نياز راستين انسان را به تجربه حقيقي خوف و خشيت در برابر عظمت و جلال خداوند ناكام ميگذارد و انسان را پريشانتر از پيش به حال خود وامينهد. زيرا فطرت انسان حنيف است و با امور موهوم و غير واقعي كامياب نمي شود.
شيطان درون :
در روايتي از امام صادق عليه السلام ميخوانيم كه قلب هر انسان دو گوش دارد برگوش چپ شيطاني نشسته و همواره به سوي شر و پليدي دعوت ميكند و بر گوش راست فرشته اي است كه به خير و نيكي ميخواند. (17) درون انسان عرصه جنگ ميان شيطان و فرشته درون است.
اگر شخص اراده خود را به سويفرشته معطوف كند، شيطان را شكست داده و تسليم خواهد كرد، اما در صورتي كه انسان به پيروي از شيطان درون روي آورد، فرشته دروني را تضعيف خواهد كرد و صد البته فرشته درون كه جلوه پروردگار زنده جاودان است، هيچگاه شكست نميخورد، انسان تنها مي تواند صداي او را نشنيده بگيرد ولي امكان از بين بردنش را ندارد؛ چون دعوت فرشته دروني همان نداي فطرت است كه تغيير و تبدلي پيدا نميكند.(18) به همين علت دنبال كردن نداي شيطان جنگ دروني را پايدار ميكند و چنين كسي هيچ گاه به آرامش نخواهد رسيد، و همواره با تضاد و تعارض دروني و احساس ناكامي زندگي خواهد كرد.
ممكن است ما از شنيدن انجام يك گناه احساس نفرت كنيم، اما گاهي نيز رغبتي در قلبمان ايجاد مي شود، ما انسانها گاهي از گناه و خطا و ضايع كردن حق ديگران براي منافع خود خوشمان مي آيد و به آن ميل پيدا ميكنيم، اينها نشانه فعاليت شيطان دروني است. جنبش شيطان گرايي و شيطان پرستي بر همين خصلت آدمي تكيه ميكند و سستي اراده و بيتوجهي به رسول باطني يا تمايلات متعالي فطرت سبب پذيرش دعوت شيطان از لحاظ روانشناختي و استقبال از جنبشهاي شيطان گرا به لحاظ جامعه شناختي مي شود.
جنبش شيطان گرايي ميخواهد با توجيه و مشروعيت دادن به شرارت و شيطنت، تضاد دروني و آشفتگي رواني را بكاهد و حتي وعده از بين بردن آن را مي دهد، اما اين وعده دروغي است كه هيچگاه محقق نخواهد شد. انسان هرچه قدر هم خطا كند و با فطرت و خرد و فرشته درون خود مبارزه كند، نمي تواند وجود خود را از حضور خداوند تهيسازد، فطرت در حقيقت نداي خالق و هستي بخش ماست كه درون ما حضور دارد و تا هستيم او با ماست.
به همين منظور شيطان گرايان از مرگ خدا سخن ميگويند تا بتوانند فرشته درون را نابود كنند و البته اين توهميبيش نيست. در اين مرحله كه به نتيجه نرسند ممكن است پايان دادن به هستي خود را پيش نهاد كنند و گمان كنند با خودكشي مي توان از هستي و هستي بخش رو گرداند و در آغوش شيطان كه مرگ و نابودي را به دست او مي دانند، قرار گيرند. ولي با مرگ نيز به خداوند نزديك تر مي شوند، در حالي كه قادر متعالي را از خود ناخشنود كرده و براي دريافت عشق بيكران او آماده نشده اند. از اين رو با قهر و غضب مواجه خواهند شد.
خداوند مهربان شيطانهاي درون و بيرون را قرار داد تا در مصاف با او نيروهاي عظيم خرد و اراده در انسان شكوفا شود و به مراتبي برتر از فرشتگان راه يابد. و با حسن اختيار، صلاحيت جانشيني خداوند و فرمانروايي بر تمام عالم را پيدا كند.
ارزشهاي شيطان گرايان :
ايدئولوژي شيطان گرايي روي ارزشهايي تاكيد ميكند كه سبب جذابيت و گرايش به اين ايدئولوژي مي شود. ارزش به معناي ارزش اخلاقي مثبت نيست بلكه صرفاً به معناي مطلوبيت است. چنانكه يك كالاي ناياب ممكن است ارزشمند تلقي شود. ارزشهاي شيطان گرايي، چيزهاي مطلوبي است كه هر كس طالب آنهاست و اگر به شيطان هم نسبت داده شود طبيعتاً گرايش به آن را در پي خواهد داشت. اين ارزشها در نگاه تاريخي به روند پيدايش و گسترش شيطان گرايي بيان شد و در اين جا هر كدام از آنها به طور خاص و مستقل تبيين و نقد مي شود. لازم است اين پرسش جدي به ميان آيد كه به راستي شيطان چقدر از اين ارزشها برخوردار است؟ و كساني كه تا كنون به آن نزديك شده اند، چگونه از اين ارزشها بهره برده اند؟
قدرت :
توهم قدرت براي شيطان از دوره زندگي بدوي انسان تا كنون موجب جذابيت و گرايش به شيطان پرستي بوده است. در حالي كه قدرت شيطان بسيار ناچيز و تنها در حد وسوسه انگيزي و ايجاد پندارهاي دروغين و نادرست است، كه البته اين هم در صورت پذيرش انسان موثر واقع مي شود. شيطان فقط حرف مي زند، وعده مي دهد و با صوت خود درون انسان غوغا به پاميكند و آنجا را به آشوب ميكشد تا در اين معركه وسوسه هاي خود را غالب كند و از آب گل آلود ماهي بگيرد.
خداوند ميفرمايد: «هنگامي كه به فرشتگان گفتيم بر آدم سجده كنيد، سجده كردند غير از ابليس كه گفت: آيا بر كسي سجده كنم كه از خاك آفريده اي. و گفت به من نشان بده، او كيست كه بر من بزرگ داشتي؟ اگر تا قيامت به من فرصت دهي، فرزندان او را به افسار ميكشم، غير از گروه اندكي. خداوند فرمود: برو، پس هر كس از تو پيروي كند دوزخ جزاي اوست، جزايي فراوان. هر كس را توانستي با صدايت برانگيز و با سواره و پياده ات بر آنها بتاز و در ثروث و فرزندان شريك آنها شو و به آنها وعده بده؛ بيترديد شيطان وعده اي غير از فريب نمي دهد. و تو اي شيطان! بدان كه بر بندگانم هيچ تسلطي نداري.» (19)
بنابراين شيطان نه تنها رقيب خداوند نيست، بلكه حتي رقيب انسان هم نيست. و فقط در چارچوب قوانين الاهي و به اذن او مي تواند كارهاي محدودي را انجام دهد. «سلطه او تنها بر كساني است كه نفوذ او را برخود ميپذيرند و او را شريك خداوند ميپندارند.» (20) تا وقتي كه انسان فريب او را نپذيرد و با ياد خدا درون خود را از غوغا و آشوب شيطان آرام نگهدارد، هيچ راه نفوذ و سلطه اي براي شيطان وجود نخواهد داشت. در اين شرايط شياطين گروه گروه به او هجوم مي آورند، ولي باز هم هيچ كاري از پيش نخواهند برد. «كساني كه پرهيزكاراند، اگر گروهي از شياطين به آنها دست يابند، خداوند را ياد كرده، پس در آن هنگام بينا مي شوند.»(21) به اين ترتيب شيطان در وجود انسان كه عرصه جولان اوست هيچ قدرت و نفوذي ندارد مگر به خواست خود شخص، چه رسد به جهان هستي كه خالق و مدبر يگانه آن شيطان را به ذلت از بارگاه خود رانده و عبادات و سجده هاي نفساني او را به خوبيشناخته و رسوا كرده است. عالم هستي سراسر ملك و محضر اوست. «تمام ستايشها مخصوص اوست كه فرزندي براي خود نگرفته و در حكومتش شريكي ندارد».(22)
پي نوشت ها:
1. مكاشفات يوحنا/18-11 13
2. دن براون، راز داوينچي، مترجم: سميه گنجي و حسين شهرابي، ساري: نشر زهره، چاپ ششم، 1385، ص.246
3. جرج هارت، اسطوره هاي مصري، مترجم: عباس مخبر، تهران: نشر مركز، چاپ اول 1374، ص27 و .26
4. دن براون، راز داوينچي، مترجم: سميه گنجي و حسين شهرابي، ساري: نشر زهره، چاپ ششم، 1385،ص.38
5. سروپالي راداكريشنان، تاريخ فلسفه شرق و غرب، جلد دوم (تاريخ فلسفه غرب) مترجم: جواد يوسفيان، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ دوم 1382، جلد،2 ص.127
6. جرج هارت، اسطوره هاي مصري، مترجم: عباس مخبر، تهران: نشر مركز، چاپ اول 1374،ص44.
7. همان، ص.34
8. آلوين تافلر، موج سوم، مترجم: شهيندخت خوارزمي، تهران: نشر نو چاپ اول ،1362 ص.42
9. رك. آنتوني گيدنز، جامعهشناسي، مترجم: صبوري، تهران: نشر ني، چاپ دوم، ،1374 ص443.423
10. رك، ليوئيس كوزر، زندگي و انديشه بزرگان جامعهشناسي، مترجم: محسن ثلاثي، تهران: انتشارات علمي، چاپ هفتم، 1377، ص.522
11. حميد رضا مظاهري سيف، «پيوند عقلانيت سكولار با معنويت ليبرال در شك پايدار» فصلنامه كتاب نقد، شماره 46، بهار 1387، ص.164
12. ر.ك: حميدرضا مظاهري سيف، جريانشناسي انتقادي عرفانهاي نوظهور، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، .1387
13. كميته300، ص28 و .27
14. حميدرضا مظاهري سيف، سياست در دامان عرفان، قم: بوستان كتاب، ،1387 ص.58
15. حميد رضا مظاهري سيف، «فطرت محجوب، معنويت ممسوخ»، حديث عشق و فطرت (مجموعه مقالات) تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1386، ص285 و .284
16. حميد رضا مظاهري سيف. خودشناسي عرفاني، قم: انتشارات نشاط، ،1381 ص.121
17. محمدبن يعقوب كليني، اصول كافي، جلد دوم، تهران: دارالكتب الاسلامي، ،1365 جلد2، ص.267
18. روم/.30
19. اسراء، آيات 65 - .61
20. نحل/.100
21. «إِنَ الَذينَ اتَقَوْا إِذا مَسَهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَيطانِ تَذَكرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ»اعراف/.201
22. وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلهِ الَذي لَمْ يتَخِذْ وَلَدًا وَ لَمْ يكنْ لَهُ شَريك فِي الْمُلْك وَ لَمْ يكنْ لَهُ وَلِي مِنَ الذُلِ وَ كبِرْهُ تَكبيرًا»(اسراء/111).
* * *
نويسنده : حميد رضا مظاهري سيف
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید