دو مرد که از زمان کودکي با هم دوست بودند ، پس از سالها يکديگر را ملاقات کردند . يکي کشيش شده بود ، و ديگري ملوان . و هرکدام از داشتن يک طوطي به خود افتخار مي کردند.
براي خدمت به علم اين دو پرنده را در اتاقي نزد هم قرار دادند و طوطي کشيش بلافاصله پرسيد : « چه کنيم تا نجات پيدا کنيم ؟ »
طوطي ملوان پاسخ داد : « پمپها را به کار بيندازيد ، وگرنه همگي به زير آب واهيم رفت ! »
نکته : اين دقيقاً روشي است که بسياري از انسانها از آن استفاده مي کنند . طوطي کشيش مدام شنيده : « چه کنيم تا نجات پيدا کنيم ؟» او معني آن را نمي داند و نمي تواند آن را درک کند ، ولي مي تواند واژه ها را تکرار کند . وطوطي ملوان نيز پيوسته اين راشنيده : « پمپها را به کار بيندازيد وگرنه همگي با کشتي به زير آب خواهيم رفت ! » هر دو فقط بدون درک معني اينها را تکرار مي کنند .
خودت را تماشا کن که چگونه چيزهايي را که اطرافيانت به تو گفته اند ، تکرار مي کني . و اگر تو هوشمند و آگاه نباشي ، واقعاً زنده نيستي _ آن گاه تمام تکرار ها را دور بينداز . نادان بودن بهتر ازدانش استقراضي است .
زيرا ناداني زيبايي مخصوص خودش را دارد ، معصوم است .دانش اگر استقراضي باشد ، زشت است، تو را مانند صفح? گرامافوني مي سازد و و تمام زندگي ات را به تکرار کردن خواهي گذراند .
هوشمندي يک کيفيت آيينه گون در آگاهي شماست .
آنچه را که هست ، بازتاب مي کند . گذشته و آينده اي ندارد و فقط در زمان حال وجود دارد . هوشمندي در زمان حال زندگي مي کند و اميد آينده را دارد و به از دست دادن زمان حال ادامه مي دهد .
هيچ آيينه اي نمي تواند بازتابي از گذشته باشد . آيينه نمي تواند تصوير زني را که ديروز در برابرش بوده است ، بازتاب کند . آيينه نمي تواند تصوير مردي را که فردا در آن نگاه خواهد کرد ،بازتاب کند . آنچه ه نيامده ، نيامده است . آيينه تنها اين لحظه را بازتاب مي کند ، هر چه که هست . هوشمندي هر آنچه را که وجود دارد بازتاب ، دانش گذشته را تکرار و دربار? آينده تخل مي کند . و به سبب دانش است که خيليها زندگي خود را از دست مي دهند .
هوشمندي و هشياري،
همواره بهترين راهنماي ما هستند .
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید