تقلید از نظر قرآن
قرآن مجید رجوع به متخصص را تأیید بلکه تأکید مى کند. فقهاى عظام در وجوب تقلید از عالم به آیاتى تمسک جسته اند که به چند نمونه اشاره مى کنیم:
1. (فَاسئلوا اَهلَ الذّکر ان کنتم لاتعلمون;7 اگر نمى دانید، از اهل کتاب بپرسید). این آیه به حسب ظاهر، در مقام ارشاد و دعوت مخاطبان به همان اصل عقلایى (پرسش و رجوع به متخصص) است، ولى از نظر تأویل و تحلیل، اهل ذکر به پیامبران و امامان معصوم تفسیر شده است، که بر مردم واجب است در مسائل شرعى و احکام دینى از آنان پیروى کنند، چرا که (فَاسئلوا) به صیغه امر است و بر وجوب دلالت دارد.
2. (وماکان المؤمنونَ لِیَنفروا کافَّة فَلولا نَفَر مِن کلّ فرقة منهم طائفة لِیَتَفَقَّهوا فى الدین ولیُنذِروا قومَهم اذا رجعوا الیهم لعلَّهم یحذرون;8 به مؤمنان نرسیده است که همگان براى تفقه در دین بسیج شوند، پس چرا از هر فرقه و قومى گروهى به منظور تفقه در دین [به مدینه] کوچ نمى کنند تا قوم خود را پس از بازگشت انذار و ارشاد نمایند، شاید آنان بیدار و برحذر باشند). بدون شک تفقه در اصول و فروع دین براى افراد مستعد، واجب کفایى است و بر مردم نیز واجب است به فقها مراجعه کنند و احکام و دستورات و عقاید اسلامى را از آنها بیاموزند.
تقلید از نظر روایات
1. امام باقر(ع) به ابان بن تغلب فرمود: (اجلس فى مسجد المدینه واَفت الناس فانّى اُحبّ اَن یُرى فى شیعتى مثلک;9 در مسجد کوفه بنشین و بین مردم فتوا بده، چرا که من دوست دارم مانند تو در میان اصحاب من دیده شود).
هنگامى که فتوا دادن واجب باشد، بدون شک پیروى از آن نیز بر مردم لازم است.
2. در توقیع شریف، امام زمان(ع) در پاسخ به سؤال اسحق بن یعقوب فرمود: (واما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الى رواة احادیثنا فانهم حجتى علیکم وانا حجة الله;10 اما حوادث و مسائلى که براى شما پیش مى آید، به راویان احادیث ما مراجعه کنید، زیرا آنان حجت من بر شما هستند و من هم حجت خدا بر خلق.)
ممکن است (حوادث واقعه) فراتر از مسائل جزیى باشد و شامل رویدادهاى سیاسى و فتنه هاى اجتماعى هم باشد، زیرا معمولاً مردم عادى در فتنه ها متحیر و سرگردان مى شوند و باید به عالم مراجعه کنند.
امام حسن عسکرى(ع) خصوصیات فقیه وارسته و مرجع تقلید را این گونه بیان مى کند: از میان فقیهان کسى که در برابر هواى نفس مصونیت داشته باشد، دین را [در تمام شرایط] حفظ کند، با هواى نفسانى به مخالفت برخیزد و مطیع امر مولا باشد، بر مردم واجب است از او پیروى کنند.11
شرایط مرجع تقلید
تقلید آگاهانه تقلیدى است که توأم با شناخت صحیح و آگاهى از علم و تقواى فقیه جامع و کامل باشد. بنابراین از هر کسى که ادعاى مرجعیت کند، نمى توان تقلید کرد. فقیه کسى است که در مسائل اسلامى فهمى عمیق و درکى دقیق و محققانه داشته باشد. مضافاً این که حلال زاده، عاقل، عادل، شیعه دوازده امامى و اعلم و داناتر از سایر مجتهدان باشد. مرجع تقلید باید الگوى کامل دین و قهرمان تقوا و عدالت به شمار آید. تعدد مراجع به دلیل عدم شناخت مدارج علمى و مراتب تقوا و عدالت آنان است وگرنه اعلمیت (داناتر بودن)، باتقواتر بودن و عادل تر بودن از شرایط وجوب تقلید و مرجعیت مى باشد.
چرا تقلید از اعلم واجب است؟
اولاً: سیره عقلا در موارد اختلاف آر، قول متخصص ترین [اعلم] را ارجح مى شمارد.12
ثانیاً: فتواى اعلم به واقع نزدیک تر است، زیرا مجرد فتو، موضوعیت ندارد، بلکه عمل به فتواى فقیه به دلیل این است که ما را در عمل به واقع برساند و فتواى فقیه اعلم ما را بهتر به هدف مى رساند.
ثالثاً: روایات زیادى داریم که بر تقدم اعلم و سایر مرجحات دلالت دارند. در مقبوله عمر بن حنظله امام(ع) مى فرماید: (الحکم ما حکم به اَعدَلُهما وافقههما واصدقهما فى الحدیث واَورَعُهما ولایَلتفت الى ما حکم به الآخر; اگر در میان فقیهان و محدثان اختلاف افتاد، حکم و فتواى قابل قبول ویژه عادل ترین، فقیه ترین، راست گوترین و پرهیزکارترین آنهاست; آن را بگیر و عمل کن و به حکم و فتواى دیگرى توجه نکن.)
امام على(ع) به مالک اشتر توصیه مى کند: براى قضاوت و داورى، بهترین و فاضل ترین افراد رعیت را انتخاب کن. به همین دلیل اکثر فقها تقلید اعلم را واجب مى دانند و تقلید غیر اعلم و یا کسى را که در بعضى از مسائل فقهى متخصص است، جایز نمى شمارند. اگر اعلم مشخص نباشد، باید به کسى که نسبت به دیگران ارجحیت دارد، مراجعه شود. اگر از نظر علمى مساوى باشند، آن کس که باتقواتر، زاهدتر و آگاه تر به حال زمان باشد، باید انتخاب شود.
اگر بعضى فقها بقاى بر تقلید اعلمى را که از دنیا رفته واجب مى دانند، خواه در زمان حیاتش به تمام مسائل او عمل کرده باشند و یا عمل نکرده باشند، جاى تعجب نیست، زیرا ملاک و معیار رسیدن به واقع است و بى شک فتواى اعلم به واقع نزدیک تر مى باشد.
پى نوشت ها:
7ـ انبیاء(21) آیه 7.
8 ـ توبه(9) آیه 122.
9ـ میزان الحکمه، ج7، ماده الفتوى.
10ـ اکمال الدین، ص484; غیبت شیخ طوسى، ص176; احتجاج طبرسى، ص469.
11ـ احتجاج، ج2، ص263.
12ـ حدیث داود بن حصین از امام صادق(ع) نیز به همین مضمون است.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید