روزي نجاري همراه دستيار خود ، در جستجوي مصالح کار به شهري سفر کردند . در طول راه درخت قوي جثه اي ديدند ، به طوري که اگر پنج مرد دست خود رابه يکديگر مي دادند تا آن را در آغوش بگيرند ، نمي توانستند و ارتفاع آن به قدري بلند بود که به ابرها مي رسيد.
استاد نجار گفت : بهتر است وقت خود را براي بريدن اين درخت صرف نکنيم ، زيرا اگر با آن کشتي بسازيم به خاطر تنه ي سنگين آن غرق خواهد شد. اگر بخواهيم سقف ساختمان بسازيم ديواره هاي آن بايد به شکل عجيبي محکم باشند .
آن ها به راه خود ادامه دادند تا اين که يکي از همراهان گفت : درخت به اين عظمت به هيچ دردي نمي خورد . استاد گفت : شما اشتباه فکر مي کنيد ، او رشد مي کند و به زندگي خود ادامه مي دهد ، اگر مانند درختان ديگر بود تا به حال او را بريده بودند . فقط به خاطر اين که با ديگران تفاوت داشته ، با شهامت براي زماني طولاني ،سر جاي خود باقي خواهد ماند .
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید