ازدواج رابطه نزديكي است كه بين زن و مرد براي مدتي طولاني برقرار مي شود . موفقيت اين پيوند ضامن سعادت و سلامت كل جامعه است . طبيعي است كه پيش از ازدواج،زن و مرد بايد عوامل گوناگوني را مدنظر قرار دهند تا بتوانند به موفقيتي نسبي در زمينه زندگي زناشويي دست يابند . اما نگهداري هر چيز به مراتب مشكل تر از به دست آوردن آن است . به دست آوردن همسري مناسب بارها و بارها ساده تر از نگهداري و" راضي نگهداشتن" او از زندگي مشترك است . در زندگي هر زوج،موقعيت هايي ايجاد مي شود كه مي تواند تعادلي را كه پس از مدت زماني به وجود آمده بر هم زده و زندگي زناشويي را به سوي عدم توازن سوق دهد .
با آينده نگري و رعايت بعضي از موارد پيشگيري كننده مي توان از وقوع برخي از موقعيت ها جلوگيري كرد . اما رويارويي با بعضي از موارد متزلزل كننده زندگي مشترك از دايره كنترل بشر خارج بوده و گاه نيز براي برقراري ارتباطي محكم تر بايد آنها را پذيرفت . يكي از مواردي كه مي تواند در زندگي تعادل يافته يك زوج جوان ، به صورت موقت اختلال ايجاد كند تولد فرزند است .
تولد فرزند يكي از تغييراتي است كه به ميزان زيادي در روابط خانوادگي و زناشويي تغيير ايجاد مي كند و البته طبيعي است كه اين تغيير در مورد فرزند اول و در زوج هاي جوان بيشتر به چشمبخورد . به دنيا آمدن كودك بيش از هر كس ديگر موقعيت پدر جوان را مورد تهديد قرار مي دهد . شور و شادي پدر شدن جاي خود را با عواطف و احساسات ديگري عوض مي كند . تا آنجا كه فرزند را رقيب عشقي خود تلقيميكند . اين حساسيت ها و عواطف متضاد ( دوست داشتن فرزند در كنار احساس رقابت با او ) واكنش هاي متفاوتي را در مردان جوان بر مي انگيزد . اين واكنش ها را مي توان به دو بخش واكنش هاي رواني و رفتاري تقسيم بندي كرد .
واكنش هاي رواني
ترس از دست دادن موقعيت نزد افراد خانواده :هر تغيير رواني – خانوادگي و اجتماعي مي تواند مسبب حالاتي همچون ترس باشد . تولد فرزند نيز به عنوان يكي از مهم ترين وقايع موجود در زندگي هر فرد ، در مدت زمان معيني مي تواند تأثيرات كلي و جزئي فراواني در روابط زناشويي به جاي بگذارد . ( مهم آن است كه اين تغييرات منفيكهسبب دور شدن عاطفي زن و مرد از همديگرميشود ، به سرعت كنترل شده و ارتباط زوجين را متزلزل نكند.) به دنيا آمدن طفل به علت تغييرات فراواني كه در زندگي خانوادگي- اجتماعي ايجاد مي كند بيش از هر چيز مي تواند منشاء حالت ترس در پدر باشد . اين ترس به علت استرس هاي روزمره اي است كه تازه وارد كوچك به جمع خانواده و به خصوص پدر،وارد مي كند .
احساس تنهايي و طرد شدگي :
پس از ازدواج ، مرد و زني كه اكنون همسر تلقي مي شوند تكيه گاه عاطفي و رواني يكديگر قرارمي گيرند و براي تسلي يافتندر برابر مشكلاتي كه در طول روز آزارشان داده،به يكديگر پناه بردهو ماننددوستاني قديمي درد دل مي كنند. به راستي يكي از كاركردهاي اساسي نهاد خانواده ، آرامش يافتن در كنار يكديگر و با هم بودن است .اما پس از تولد نوزاد موقعيت جديدي پيش مي آيد .
فرد تازه اي به اعضاي خانواده اضافه مي شود كه مسئوليت ها و مشكلات جديدي را به وظايف والدين مي افزايد . اين موجود جديد به علت ناتواني،مسئوليت ها و مراقبت هاي ويژه اي را مي طلبد . واضح است كه نگهداري از چنين موجود پاك ، ضعيف ، ظريف و زيبا ، قسمت عمده اي از وقت مادر را به خود اختصاص مي دهد . بخصوص اين كه اين مادر جوان و تا حدي بي تجربه ، وظايف ديگري نيز غير از بچه داري به عهده دارد. پس طبيعي است كه با اين وظايف تمام ناشدني ، فرصت چنداني براي رسيدگي به شوهر باقي نمي ماند .
زن اكثر اوقات خود را با بچه سپري مي كند و مرد در جـّو خانواده ( كه از پدر ، مادر و فرزند تشكيل مي شود ) تنها باقي مي ماند و اين احساس،وجود او را فرا مي گيرد كه با تولد فرزند از جمع خانواده طرد شده و تمام محبت و توجه اطرافيان ، بخصوص همسر كه تاكنون نقطه اتكا و پشتوانه او در كار و زندگي بوده است به طرف موجودي كوچك و ضعيف معطوف شده و ديگر عشق و علاقه پيشين را در او نمي يابد . پس نتيجه مي گيرد كه ديگر مورد علاقه همسرش نيست و فرزند ، جاي او را گرفته است .
شايد اين گلايه را از برخي پدران جوان شنيده باشيد كه مي گويند : از وقتي بچه به دنيا آمده انگار كه من اصلاً وجود ندارم و... و اين،به معني احساس خطر است . خطر از دست دادن موقعيت گذشته و تاراج محبت همسر توسط فرزند . تداوم اين احساسِ تنهايي خطرناك بوده و ريشه بروز احساسات ديگري در پدران جوان است . چيزي مانند احساس ناامني .احساس ناامني: احساس امنيت ، از عواطف زيربنايي و حياتي براي تأمين بهداشت رواني بشراست . در صورتي كه اين اصلي ترين نياز رواني انسان مرتفع نگردد ، احساس عدم امنيت به اشكال گوناگون خود را نشان خواهد داد . در حالت احساس عدم امنيت،شخص به طور دائم در تلاطم رواني و به هم ريختگي استو در صورت تداوم ، به انواع بيماري هاي جسمي و روانيمبتلا خواهد شد .
شخصي كه دائم احساس عدم امنيت ، ترس و خطر ميكند ، نمي تواند انسان سالمي باقي بماند . ممكن است با پرخاشگري و يا اضطراب واكنش نشان داده و در دنياي ذهني خود ، مدام در حال دفع خطرات احتمالي باشد . به همين دليل است كه برا ي سلامت جسمي و رواني تا حد زيادي نيازمند احساس امنيت هستيم .
همان طور كه قبلاً نيز اشاره كرديم ، پدر در اثر تولد فرزند تنها مانده وبه دليل ا حساس تنهايي،احساسات ديگري همچون بي تكيه گاهي،عدم امنيت و حتي خشم،وجود او را فرا مي گيرد . چرا كه امنيت عاطفي و رواني او با ورود فرزند مورد تهديد قرار گرفته است . به گفته فيلسوف بزرگ ، پاسكال:" انسان بيش از يك عشق نمي تواند داشته باشد . اگر چند عشق داشت ، كم كم به سوي آن كه شديدتر ، هيجان بخش تر و شكوهمندتر است كشيده خواهد شد و ديگر عشقها را فدا خواهد كرد ." شايد به همين علت است كه زنان بيشتر ترجيح مي دهند محبت اوليه خود را نثار فرزندشان كنند كه از بطن وجودشان پرورده شده و از شيره جانشان تغذيه مي كند .
احساس محروميت:
محروميت حالتي است كه در نتيجه ارضاء نشدن يا احتياج پديد مي آيد . ارضا نشدنواحتياج ممكن است در اثر عوامل بيروني و محيطي ايجاد شود و يا اين كه عامل دروني داشته باشد . در اثر تولد فرزند،بيشتر اوقات مادر صرف مراقبت از كودك مي شود و فرصتي براي ارضاي احتياجات رواني همسر و محبت كردن به او باقي نمي ماند . نتيجه اين بي توجهي ها ، احساس محروميت از علاقه اي است كه نياز رواني و اوليه هر انساني تلقي مي شود . هر انساني نيازمند آن است كه دوست داشته باشد و متقابلاً مورد محبت و علاقه ديگران ، بخصوص افراد مورد علاقه اش قرار گيرد . اگر يك طرف موازنه به هم بريزد به طور مسلم امنيت عاطفي و رواني شخص نيز متزلزل خواهد شد . خوب استبه همان ميزان كه از ديگران محبت دريافت مي كنيم ، از ابراز علاقه به اطرافيان نيزخودداري نكنيم.
مسلماً تولد فرزند نمي تواند از مهر و علاقه زن نسبت به شوهر بكاهد . اما با ورود اين تازه وارد كوچك ديگر فرصتي براي ابراز محبت به شوهر باقي نمي ماند . زمان و فرصت كافي براي نشان دادن اين محبت يك مسئله مهم و نوع ابراز محبت نيز مورد ديگري است . بسيار حياتي است كه اگر به كسي علاقه مند هستيم محبتمان را در كلام و عمل بهاو نشان دهيم . براي اكثر ما آدم هاي معمولي ، با زندگي ساده و معمولي اين روزگار ، بيان احساسات در قالب واژه هاي كوچك و عبارات بسيار ساده و در عمل شايد با يك نگاه محبت آميز ابراز مي شود . البته همين ميزان اندك نيز مستلزم فرصت است . اما اكثر مردان گرفتاري هاي متعدد همسران خود را در انجام مسئوليت ها و وظائف داخل و بيرون از خانه ناديده مي گيرند و انتظار دارند همه چيز ، درست مثل گذشته سر جاي خود باشد ، از اوضاع مادي، تغذيه اي و نظافت منزل گرفته تا محبت و آرامش گذشته . اما آيا واقعاً چنين امري امكان پذير است ؟
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید