رَبِّ هَبْ لِی مِنْ الصَّالِحِینَ * فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلامٍ حَلِیمٍ * فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْی قَالَ یا بُنَی إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ یا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنْ الصَّابِرِینَ * فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ * وَنَادَینَاهُ أَنْ یا إِبْرَاهِیمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ * إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِینُ * وَفَدَینَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ * وَتَرَکْنَا عَلَیهِ فِی الآخِرِینَ * سَلامٌ عَلَى إِبْرَاهِیمَ * کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ * إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِینَ» صافات/100 تا 111
ترجمه:
«پروردگارا! فرزندان شایسته ای به من عطا کن * ما او را به پسری بردبار و خردمند مژده دادیم * وقتی که(او متولد شد و بزرگ گردید و) به سنی رسید که بتواند با او به تلاش(در پی معاش) ایستد، ابراهیم بدو گفت: فرزندم! من در خواب چنان می بینم که باید تو را سر ببرم(وقربانیت کنم)؛ بنگر نظرت چیست؟ گفت: ای پدر! کاری که به تو دستور داده می شود بکن؛ به خواست خدا مرا شکیبا خواهی یافت * هنگامی که(پدر و پسر) هر دو تسلیم(فرمان خدا) شدند(و ابراهیم پسر را روی شن ها دراز کشاند) و رخساره او را بر خاک انداخت * فریادش زدیم که ای ابراهیم! * تو خواب را راست دیدی و دانستی(و برابر فرمان آن عمل کردی و مأموریت خود را بجای آوردی؛ دست نگه دار که در این آزمایش بزرگ موفق شدی. بیش از این رنج تو و فرزندت را نمی خواهیم)، ما اینگونه به نیکوکاران سزا و جزا می دهیم * این(آزمایش بزرگ که ذبح فرزن با دست پدر است) مسلما آزمایشی است که بیانگر(ایمان کامل و یقین صادق به خداوند هستی) است * ما قربانی بزرگ و ارزشمندی را فدا و بلا گردان او کردیم * و نام نیک او را در میان ملت های بعدی باقی گذاردیم(واسوه آیندگان با ایمان و قدوه پاکبازان جهانش کردیم) * درود بر ابراهیم * ما اینگونه نیکوکاران را پاداش خیر خواهیم داد * چرا که او از بندگان با ایمان ما بود *»
سلام خداوند بر شما و بندگان صالح او باد.
بدان امید که خداوند قربانی تمامی عزیزان را مورد قبول درگاه خود قرار دهد و شامل این آیات خود نماید: کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ * إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِینَ
توضیح مختصر آیات:
• درخواست ابراهیم از خداوند برای فرزندی صالح __ پروردگارا! فرزندان شایسته ای به من عطا کن؛
• پاسخ مؤدبانهی اسماعیل به ابراهیم __ ای پدر! کاری که به تو دستور داده می شود بکن؛
طرح مسأله:
اسماعیل آگاهانه تسلیم رأی پدرش گردید. چگونه بود که اینچنین تسلیم او شد. آنهم در قربانی نمودن او؟!
چرا به سخنان ما گوش نمیدهند و گاهاً به بیاحترامی نسبت به ما هم اقدام میکنند؟
قرآن مجید حاوی تمامی چیزهای است که برای زندگی بشر مورد نیاز است. اما در تمامی امور به جزئیات اشاره نکرده است. گاهاً تنها اصولی را برای ما تعیین نموده و جزئیات آنرا به عقل و تجربهی بشری واگذار کرده است و گاهاً به جزئیات آن نیز اشاره نموده است. در اینجا نحوهی تعامل دین با تجربهی بشری نیز روشن میشود. مسیر را قرآن تعیین کرده است ولی روش را بشر پایهگذاری میکند. مثلاً خداوند ضرورت تربیت فرزندان را یادآور شده است و مثالی از زندگی ابراهیم پیامبر خود را برایمان آورده که چگونه فرزندش را به بهترین وجه پرورش داده است، اما در کمتر جایی به کیفیت تربیت اشاره داشته است. اگر هم اشاره کرده است، اشارهی آن بسیار مختصر میباشد. در حالیکه در برخی موارد که عقل بشر جایی برای ورود به آن عرصه ندارد به تمامی گوشه و کنارههای آن پرداخته است. مانند بحث زندگی پس از مرگ و وحدانیت خداوند.
بنابراین در تربیت فرزندان میتوان نه فقط از قرآن بلکه همراه با آن از تجارب بشر از جمله تجارب امروز غرب بهره جست. بر همین اساس بحث کیفیت و چگونگی تربیت فرزندان را با همان دیدگاه مورد اشاره ارائه خواهیم کرد.
تربیت در خانواده شاخههای متعددی دارد: از جمله روابط زن با مرد و برعکس، روابط والدین با فرزندان و برعکس، روابط فرزندان با همدیگر، روابط بزرگترها با کوچکترها و برعکس و ... . ما در اینجا تنها به بخشی از آن روابط یعنی ارتباط صحیح فرزندان با والدین تحت عنوان«چگونه فرزندان خود را تربیت کنیم تا آگاهانه مطیع خواستههای پدر و مادر خود در کارهای نیک باشند؟» میپردازیم؛ آنهم نه در محدودهی سنی خاص..
قبل از پرداختن به راههای عملی در تربیت کودک ذکر چند نکتهی زیر ضروری است:
• بدانیم که کودک هدیهای الهی است نه قهر و غذب الهی آنچنانکه برخی که در تربیت بچههایشان موفق نبودهاند بیان میدارند.
• درون کودک آمادهی دریافت هر چیزی از خوبی و بدی است.
• باعث فوران کردن عواطف پدر و مادر در خانواده میشود.
• موجود انسانی مستقلی است که خداوند مسؤولیت بزرگ کردن و تربیت او را به پدر و مادر سپرده است. پس نباید انتظار داشته باشیم که فرزندمان مطیع صددرصد ما باشد. تربیت باید مبتنی بر آزادی باشد.
• در محبت کردن، احترام گذاشتن، آزاد و رها کردن باید حد اعتدال را رعایت کرد و طوری عمل نکرد که کودک جسور شود.
• در مقابل زحماتی که والدین برای تربیت و بزرگ کردن فرزندشان تحمل میکنند بهشت در انتظار آنان است.
• والدینی که با گذشت مدت زمان زیادی از ازدواجشان و علیرغم مراجعه به پزشک باز خداوند به آنان فرزندی عطا نکرده است بداند که خیر آنها در این است و خداوند خواسته است که آنها را از تکلیف شاقّ تربیت فرزند برهاند. «وَعَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَهُوَ خَیرٌ لَکُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیئاً وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَاللَّهُ یعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» (بقره/216)
برای رسیدن به پاسخ سؤال اصلی بحثمان رعایت موارد زیر لازم است:
قرار دادن شعلههای ایمان به خدا در درون فرزندان از طریق رعایت مراحل زیر
در تربیت دینی پنج مرحله را به طور طبیعی پشتسر میگذاریم که این مراحل به صورت مستمر و منظم، یکی پس از دیگری خواهند آمد.
الف) اُنس دینی: اولین مرحلهی تربیت دینی، اُنس دینی است.
• از دورانی که جنین در رحم مادر تشکیل میشود باید کودک را با معنویات آشنا کرد. گوش دادن به قرآن و ... توسط مادر در دوران بارداری بر جنین تأثیر مثبتی دارد.
• کودکی که سالهای اول زندگی با قرآن و نماز خواندن پدر و مادر آشنا میشود و در سه یا چهار سالگی در کنار آنها جانمازی پهن میکند و به تقلید از آنان قیام، رکوع و سجدهای برپا میکند، کم کم زمینهای به نام اُنس و الفت دینی در او ایجاد میشود. وقتی فرزند شما در کنارتان سجده و رکوعی کرد و سلام نماز را داد و شما دستش را به گرمی فشردید، پیشانیاش را بوسیدید و لبخند رضایتبخشی در صورت او شکوفا گردید، به یادش میماند که هر موقع این حرکات را انجام داده، از شما یک پاداش درونی و رضایتبخش دریافت کرده است. یعنی او را بعد از انجام شعایر دینی از طرق مختلف از جمله محبت کردن تشویق کنیم.
• هر زمان با شما به مسجد آمد و شما مراعات کردید که به او سخت نگذرد و راحت و خوشحال باشد و ماندن خارج از حوصلهی او نباشد، این مراعاتها و ظرافتها او را کم کم به نوعی تعلقات دینی گرایش خواهد داد که پایهی آن اُنس والفت با دین است.
• باید خدا با زبان بچهها به آنها بشناسانیم.
• کودکان را از خدا نترسانیم.
• به جای ترساندن از جهنم بهشت را برایشان توصیف کنیم.
• آموزش قرآن تنها باید از روی علاقهی آنها باشد. آنان را به قرآن علاقمند کرد. مثلاً به آنان کمک نمود تا سورههای کوچک قرآن را حفظ کنند و برای ما و مهمانان از حفظ بخوانند. گاه و بیگاه همزمان با برخواستن از خواب در صبح، وقت صرف غذا و ... از روی یکی از وسایل صوتی و تصویری به قرآن گوش دهیم. نه اینکه آنان را وادار کنیم بلکه به طریقی که آنان متوجه هم نشوند قرآن را در محیط خانه طنینانداز کنیم.
• او را در مراسمات دینی شرکت دهیم.
در روانشناسی به این پدیده شرطی کردن میگویند؛ به این صورت که اگر دو امر در مجاورت یکدیگر قرار بگیرد و با حضور یکی، دیگری هم حضور پیدا کند، کودک کم کم بین اینها پیوندی برقرار میکند که به آن «پیوند شرطی» گفته میشود. کودک در سالهای بعد که زندگی مستقلی را دنبال میکند، هر موقع به یاد میآورد که وقتی نماز میخواند سیمای شما شاد میشد و او را تشویق میکردید؛ در او شوق و علاقه به دین ایجاد میشود.
ب) عادت دینی:
وقتی کاری را بارها و بارها تکرار کردیم، این عمل در شخصیت ما نفوذ میکند و استوار و پایدار میشود، مثل عادت به نظم، سحرخیزی، مسؤولیت پذیری یا هر عادت دیگر. از خصوصیات مهم دورهی کودکی و دبستان، عادتپذیری است. اگر شما در این سالها همّت کنید و عادت ارزشمندی را در فرزند یا شاگردتان بهوجود بیاورید، در سالهای بعد نیاری به صرف آن همه نیرو و هزینه نخواهد بود. در سنّ دبستانی عادت دینی بهتر جایگزین میشود. مثلاً:
• با همت و مساعدت شما کودکان را برای نماز خواندن در مسجد اجازه میدهند در حالی که هنوز نماز بر آنها واجب نیست به آنجا میآیند و نماز میخوانند و به این ترتیب نوعی عادت و استمرار بر عمل در آنها بهوجود میآید. باید بچهها را به خواندن نماز اول وقت عادت دهیم و به آنها بیاموزیم که صبحها قدری زودتر بیدار شده و آمادهی نماز شوند. همچنین باید تلاش کنیم که قرآن را در حدّ ظرفیت خود و بر اساس جاذبههایی که ما برایشان ایجاد میکنیم حفظ کنند. حفظ آیات قرآن و سورههای کوتاه آن در سالهای بعد در زندگی او تأثیر مثبتی دارد.
• آموزش قرآن در این مرحله نیز تنها باید از روی علاقهی آنها باشد. صِرف علاقهی ما به قرآن نباید منجر به این شود تا آنها را وادار به خواندن قرآن کرد. با جبر آنها را روانهی مساجد و سایر مراکز آموزش قرآن نکنیم.
ج) معرفت دینی:
مرحلهی سوم، معرفت و تفکر دینی است. کودکی که در سالهای پیشدبستانی و دبستانی با آداب دینی اُنس پیدا میکند و عادت دینی در او بهوجود میآید باید در سالهای راهنمایی معرفت دینی پیدا کند. در این مرحله شما باید از طریق دلیل و استدلال و نیز تعقل و تحلیل مسائل دینی با ذهن آماده و مستعد او ارتباط برقرار سازید وبا او صحبت کنید. از نظر ساختارِ ذهنی، سن 13 سالگی دورهی رشد مفاهیم ذهنی و غیر ملموس است. یعنی تفکر میتواند به درجهای برسد که انسان در غیاب اشیاء هم دربارهی آنها فکر کند در حالیکه در سالهای قبل از راهنمایی رشد و تفکر انتزاعی حاصل نشده است. پس ما میتوانیم در دورهی راهنمایی با آمادگی بیشتری از معرفت دینی و اندیشه و تفکر دینی صحبت کنیم و به پرسشهایی که نوجوانان راجع به دین دارند، پاسخ بگوییم و استنباط، فهم، آگاهی و ادراک آنها را در این مرحله بالا ببریم.
• از مسؤولیتهایی که باید در سالهای قبل از دورهی راهنمایی به آن بیندیشیم، این است که وظایف سنّ بلوغ و تکلیف دختران نوجوان را به آنها بیاموزیم.
• در سالهای راهنمایی به بعد، بچهها کم کم از چرایی مسائل سؤال میکنند و میخواهند علّت و حکمت مسائل را بدانند. کودک تا بهحال نماز خوانده است و الآن هم میخواند، اما حالا میخواهد بداند که این نماز چه اثری بر شخصیت او دارد و در نزد خداوند چه پاداشی دارد و اصولاً چرا باید نماز بخواند؟ او میخواهد راجع به صفات خداوند درک درستی داشته باشد. شما شاید اندیشهی او را در این جهت هدایت کنید و از نمونهها و شواهدی مستدل و روشن در بحثتان بهره بگیرید.
• اگر مربیان به ادبیات غنی دینی و ملّیمان مانند: سخنان پیامبر «صلی الله علیه وسلم»، اصحاب بزرگوار و بزرگان دین ، اشعار ارزشمند شاعران نیز به داستانهایی که در فرهنگ ملّی و اسلامی وجود دارد مسلط باشند، میتوانند در معرفت دینی جذابیت ایجاد کنند. وقتی شما مناسب و بهجا از اشعار خوب و زنده و با روح، از حکایتها، ضربالمثلها، داستانها، خاطرات و موضوعهای تاریخی یاد میکنید، بحثتان شیرینتر میشود و جذابیت و گیرایی آن بالا میرود.
د) عمل به آموختههای دینی:
مرحله چهارم، عمل به آموزههای دینی است. اگر در گام سوم معرفت دینی ایجاد شد، گام چهارم، اجرایی است؛ یعنی تمام تار و پود وجود او، نگاه او، توجه او و سخن او، همه و همه جنبهی شخصیت بارز دینی پیدا کند و دین در وجود او کاملاً متجلّی و متبلور شود. این که گفتهاند دوستی برگزین که دیدن او تو را به یاد خدا بیندازد، به همین علت است. یعنی شما حتی وقتی به چهرهاش نگاه میکنید، به یاد خدا میافتید.
هـ) خودجوشی دینی:
مرحلهی پنجم، خودجوشی دینی است. یعنی وقتی شخصیت او از نظر دینی کاملاً شکل گرفت، در این مرحله از یک نیروی خودجوش استفاده مینماید و به دنبال عشق برتر حرکت میکند. او دیگر سری شوریده دارد و به دنبال گمشدهای بهنام عشق برتر است. عشق برتر عشق خدایی و الهی است. اگر به عشق برتر رسید، دیگر به سادگی تحت تأثیر جاذبههای نفسانی و دنیایی قرار نمیگیرد.
حال هر کدام از ما باید ببینیم که حاصل تربیت ما در کدام مرحله قرار میگیرد. آیا تنها در حدّ انتقال یک تفکر دینی هستیم؛ یعنی در مرحله سوم هستیم و قبلاً اُنس و عادتی بهوجود آمده است تا معرفت ایجاد کنیم؟ ولی باید بدانیم بین کسی که علم دارد و کسی که به علم خود عمل میکند، تفاوت بسیار است. اگر از کسی که علم و معرفت دینی دارد امتحان بگیرید، ممکن است نمره بیست هم بگیرد. اما او چهقدر عامل به دین است؟ چهقدر به این مطلب یقین دارد؟ تفاوت علم و یقین کجاست؟ تفاوت علم و یقین، تفاوتی است بین مرحله سوم و چهارم.
پدران و مادران ارجمندو مربیان عزیز!
تلاش شما نباید تنها معرفت دینی باشد، بلکه باید فردی تربیت کنید که عامل به دین باشد. فرزندی که از زیر دست شما بیرون میآید و بعد به جامعه قدم میگذارد، نباید طعمهی دامهای شیطان قرار گیرد و خود را ببازد اگر او تنها دارای علم دینی باشد ممکن است لغزش پیدا کند، اما اگر شکل و هیأت دینی داشته باشد میتواند مقاومت کند و اگر خودجوشی دینی داشته باشد، تسخیرناپذیر خواهد بود.
شخصیت قائل شدن و احترام گذاشتن به فرزندان به طرق زیر:
• در صورت بروز خطا از آنها، در میان جمع به سرزنشان نپردازیم.
• در صورت بروز خطا از فرزندمان، عذرش را بپذیریم و حتی گاهاً برای او عذر بتراشیم و به او بگوییم تو بزرگتر از آنی که چنین خطایی انجام دهی.
• در صورت بروز خطا از آنها، کل اعمال خوب و بدشان را زیر سؤال نبریم.
• اگر خواستند کاری انجام دهند به تناسب سن و کاری که میخواهند، انجام دهند آنان را برای موفق شدن کمک کنیم. مثلاً برای کودکی خردسال دست گرفتن سینی چای و بردن آن به اطاق مهمان کار بزرگی است. مرتب او رانترسانیم بلکه به او کمک کنیم تا شخصیت خود را به نمایش بگذارد. و ... .
• به هنگام انجام کار خوب آنها را تشویق کنیم.
• به دوستان آنان احترام بگذاریم.
• جلو دوستانشان آنان را سرزنش نکنیم و نقطه ضعفهایشان را به رخشان نکشانیم، چرا که در آنصورت دوستانش هم به آنان احترام نمیگذارند.
• به اظهار نظرشان خصوصاً در دوران بلوغ و بعد از آن توجه توجه کنیم. حتی در برخی موارد با آنان مشورت کنیم.
• احترام گرفتن زن و شوهر از همدیگر توسط والدین باعث، احترام فرزندان نسبت به آنها میشود. مثلاً پیش فرزندانشان از همدیگر بدگویی و غیبت نکنند. قدر زحمات متقابل همدیگر رابدانند.
• مرد باید همچون ستونی برای بقای خانواده انگاشته شود و همسر احترام خوبی نسبت به او قائل شود تا فرزندان در مواقع لزوم ابهت و بزرگی خاصی را در پدر ببیند. البته ظلمهایی که توسط برخی از مردان انجام میشود ربطی به دین ندارد و از نوع سوء استفادههایی است که انسانهای ظالم هر جا فرصت یابند ظلم خود را اعمال میکنند.
محبت کردن به فرزندان و ایجاد جوی پر از صمیمیت در خانواده:
• با جملات شیرین و محبت آمیز آنان را خطاب قرار دهیم.
• آنان را از نمرهی 20 کمتر ندانیم که اگر کمتر از 20 گرفتند به تحقیر آنان بپردازیم.
• میزان پیشرفت و توانایی آنان را با پیشرفت سایر کودکان مقایسه نکنیم. بدانیم که خداوند به هر کس میزان معینی توانایی داده است و هر کس در کاری بیشتر از دیگران موفق میشود. توانایی هر فرد بستگی به دو عامل وراثت و اکتساب او دارد. پس پیشرفت او تماماً در اختیار او نیست. حتی بخش اکتساب نیز به تمامی آنچه که میخواهد به دلایل گوناگون محیطی و ... نمیتواند موفق شود. مقایسه کردن اغلب یعنی: تحقیر فرزند، برانگیختن احساس ناتوانی و حقارت و ا زدست رفتن عزت نفس و در نتیجه کمرنگ شدن صمیمیت در خانواده و گریزان شدن او از والدین و سایر اعضای خانواده میشود.
• در محبت کردن بین فرزندانمان تبعیض قائل نشویم. خصوصاً تولد فرزند بعدی یک شوک و تکانی در فرزند قبلی ایجاد میکند به طریقیکه فرزند قبلی تمامی حرکات ما را زیر نظر قرار میدهد و هر بار که میگوییم فرزندم تو دیگر بزرگ شدهای و نباید مانند خواهر یا برادر کوچکتر خود باشی، صاعقهایست که بر سر او زدهایم. ملاک ما از بزرگ شدن آیا فقط همین است که فرزندی دیگر بعد از متولد شده است اگر چه فاصلهی سنی آنها یک یادو یا سه سال باشد؟ یا ... ؟
• در محبت کردن مادر در درجهی اول اهمیت قرار دهد. میزان تناسب محبت مرد نسبت به زن و و در نتیجه پرورش عواطف زن نسبت به فرزندان، همچون باریدن باران بر کوهساران و در نتیجه پرورش گلها است. مرد هم باید مدیری توانا در حفظ استحکام خانواده باشد که یکی از وظایف او مصفا نمودن و عاطفی نمودن جو خانواده است.
• برای اثبات محبت خود به بچهها امکاناتی را که برایشان فراهم کردهایم به رخشان نکشیم.
• فرزندانمان را مسبب مشکلات و گرفتاریهای خود ندانیم و به آنها نگوییم که هر گونه آرامش و استراحت را از ما سلب کردهاند.
• وقتی فرزندانمان مشکلی، هرچند حاد را با ما در میان میگذارند، آشفته و نگران نشویم؛ بلکه در مرحلهی اول آنها را به خاطر در میان گذاشتن مشکل تشویق و در مرحلهی بعد با کمک هم راهحلهایی ارائه دهیم.
• برای فرزندان وقت بگذاریم و با آنان به گردش و تفریح برویم. در منزل با آنان همبازی شویم بدون اینکه حرکات زننده از ما سر بزنند.
• در انتقاد از فرزندانمان گاهی تغافل کنیم و بزرگوارانه رفتار نماییم تا پردهی حجب و حیای او پاره نشود. البته اگر خطای خود را تکرار کرد باید او را منع کرد تا غیر منضبط و سرکش بار نیاید.
• محبت باید همراه با قاطعیت باشد و به بهانهی محبت کردن کودک نسبت به ما و سایرین جرأت جسارت پیدا نکند. مثلاً در حین اینکه در موارد فوق محبت خود را به اثبات میکنیم در موقعی که بیجهت بهانه میآورد و میخواهد بهوسیلهی دادزدن،گریهکردن، در گوشهای خزیدن و سایر راههای نامناسب ما را تسلیم خواستهی خود کند، قاطعانه و بدون خشونت در مقابل خواستهی او ایستاد و به او فهماند که چنین اعمالی راه مناسبی برای رسیدن به خواستهی خود نیستند. بلکه به او یاد دهیم که با بیانی مؤدبانه خواستهی خود را مطرح نماید و در صورتیکه به او گفتیم برآوردهکردن خواستهی تو از توانمان خارج است به راحتی آن را بپذیرد. البته هر گونه سختگیری نباید این تصور را در او به وجود بیاورد که او را دوست نداریم
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید