تدبير ش 70
آفات پيشرفت
برادران و خواهران عزيز من! امروز كشور عزيز ما با دورانهاي قبل قابل مقايسه نيست. ما يك ملتِ دچار ركود و جمود و انزوا در همة بخشها بوديم. انقلاب كشور را زنده كرد؛ ملت را زنده كرد؛ روحية نوآوري را در اين كشور بيدار كرد و عزت را براي اين ملت به ارمغان آورد. راههاي زيادي را پيمودهايم، پيشرفتهاي زيادي انجام گرفته است؛ و ايـن راه ادامـه دارد؛ مـا وسط راه توقف نميكنيم.
نكتة مهمي وجود دارد، كه آية شريفة قرآن در سـورة فتح دربـارة همين نكته اسـت: «إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُاللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ عَلَي نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَي بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا».( فتح 10) وقتي يك ملت راهي را آغاز كرد، رسيدن به نتايج، احتياج دارد به استقامت در آن راه، به پيشرفت در آن راه، به متوقف نشدن ميان راه، به قانع نشدن به دستاوردهاي ميانة راه. يكي از آفات ما اين است كه: تصور كنيم اين مقداري كه پيشرفت كرديم، نتايج نهايي است؛ همين جا توقف كنيم. آفت ديگر اين است كه: تصور كنيم چون تا اين دوره و در اين مدت به هدفهاي نهايي نرسيديم، پس چراغ اميد را در دل خودمان خاموش كنيم؛ فكر كنيم ديگر دسترسي نخواهيم داشت. راهي كه خداوند متعال و اسلام به ما ميآموزد، اين است: «فَلِذَلِكَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَلاتَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ»؛ (شوري15) راهي را كه شناختيد، با دقت پيش برويد، قدمها را محكم و استوار برداريد و استقامت بهخرج بدهيد. اگر استقامت بهخرج داديم، آن وقت به اهداف عالي اسلامي خواهيم رسيد. ... آن عدالت، آن مردمسالاري به معناي واقعي كلمه، آن كرامت انساني، آن آزادي اسلامي، با پيشرفت ما، با قدمهاي استوار ما، با خسته نشدن ما، با حفظ نور اميد در دلهاي ما، به توفيق الهي به دست همين جوانان تحقق پيدا خواهد كرد.
نسل جوان كشور ما يك نسل اميدبخش است. هر نقطهاي كه انسان نگاه ميكند، ميبيند جوان امروز ما داراي تحصيلات، داراي آگاهي، داراي خصوصيات مثبت انقلابي يك انساني است كـه مـيتـوانـد بـهپيش بـرود، مـيتـواند افقهاي دوردست را در نظر بگيرد و اميدوار باشد كـه بـه آنها دست خـواهـد يافت؛ ايـن را انسان در جوانهـاي عـزيـز كشورمـان ميتواند مشاهده كند، و من بهطور واضح در اين مرز و بوم مشاهده كردم. اين آن چيزي است كه ما را بـه پيش مـيرانـد، اميد مـيدهـد؛ درست نقطة مقابلِ آنچه كه دشمنان ميخواهند.10 10. 24/7/90 بيانات در ديدار دانشجويان (دانشگاه رازي) كرمانشاه
تدبير ش 71
اصلاح فرهنگ
براي اينكه اين شاكله[شاكلة معنوي ملت] حفظ شود، يا اگر نقصي دارد، تكميل شود، يا اگر رخنـهاي در آن هسـت، فسـادي در آن هسـت، برطرف شود و به اصلاح تبديل شود، طبعاً در جامعه اقطاب اثرگذاري وجود دارند. روشنفكران جامعه، نخبگان جـامعه، علماي ديني، فعالان سياسـي، و در رأس هـمـه، حكومت و دولت - دولت به معناي عام، به معناي حكومت - اينها آن اقطاب تأثيرگذار هستند؛ اينها ميتوانند فرهنگ را منحط كنند، يا تضعيف كنند، يا تقويت كنند، يا ترميم كنند، يا بعكس مجروح كنند و در آن خلل وارد كنند. حقيقتاً اينجوري است؛ يعني ميتوان فرهنگ يك ملت را، حتّي در بخشهايي كه مربوط به خصوصيات اقليمي است - چون بخشي از فرهنگ يك ملت، از اقليم، از آب و هوا، از موقعيت جغرافيايي، از جغرافياي سياسي سرچشمه ميگيرد - در بلندمدت تغيير داد. آنكه ميتواند تأثير بگذارد و به سمت مثبت يا به سمت منفي تغيير بدهد، همين قطبهاي اثرگذارند؛ كه علما هستند و نخبگان هستند و روشنفكران هستند و حكام هستند. «النّاس علي دين ملوكهم» ناظر به همين معناست و شواهدش در تاريخ زياد است. در كشور خود ما، در تاريخ خود ما هم اين هست.
خب! اين حقيقت، ما را در مقابل يك مسئوليت عظيمي قرار ميدهد. ما يك نگاهي بكنيم به وضع كشورمان، به وضع جامعهمان؛ آيا فرهنگ جامعه، آن فرهنگ مطلوب و منظور نظر انقلاب عظيم اسلامي هست يا نيست؟ اگر چنانچه نقصي وجود دارد، خللي وجود دارد، نارسايياي وجود دارد، بايد اين نارسايي را اصلاح كرد. كي اصلاح كند؟ طبعاً در درجة اول، ما هستيم؛ يعني من و شما. شما نخبگاني هستيد. مجموعة شما هم يك ركني از اركان نظام اسلامي است. يعني شوراي عالي انقلاب فرهنگي يك بخشي از نظام است با يك اقتداري و تسلطي از لحاظ قانوني، كه ميتواند امر كند، نهي كند، باز بدارد، اقدام كند. بنابراين مسئوليت سنگين است. من همة همتم در اين بيان اين است كه اهميت كار را مجدداً گوشزد كنم. ... يك بخش هم مربوط به عقايد و باورهاست. ... خب! اينها همهاش مربوط به فرهنگ است. جمع شما دوستان عزيز، متصدي اين مسئوليت بزرگيد. اين بارِ سنگين بر دوش شماست. يعني شما اينجا در يك قرارگاه اصلي ايستادهايد، براي پشتيباني اين مبارزة عظيم. بخشي از اين، مربوط به مسائل علم است - كه حالا اشاره كردند، بنده هم تأييد ميكنم، تقدير ميكنم - همين نقشة جامع علمي يا آنچه كه در مورد دانشگاهها اتفاق افتاده. بخش تعليم، يك بخشي از اين كار بزرگ است، منتها همة اين كارِ بزرگ نيست. بخش تربيت هست، بخش مربوط به خانواده هست، بخش زن و مرد هست، مسائل گوناگون اخلاقي هست، ارتباطات اجتماعي هست، همكاري و تكافل اجتماعي هست؛ حسنظن افراد به يكديگر، در مقابل سوءظن افراد نسبت به يكديگر هست؛ بددلي و بدخواهي نسبت به يكديگر، در مقابل خيرخواهي و خيرطلبي براي يكديگر هست؛ اينها مسائلي است كه در زندگي اجتماعي ما وجود دارد. يا همين مسئلة تنبلي اجتماعي ... كه من يك وقتي هم قبلاً روي اين خيلي تكيه كردم. احساس تلاش، احساس مسئوليت در كل جامعه و عناصر جامعه، اينها چيزهايي است كه اگر كمبودهايي در آن وجود دارد، مربوط به اختلال فرهنگي است؛ اينها بايد برطرف شود. كي بايد برطرف كند؟ دستگاههاي ميداني. كي بايد سياستگذاري كند، پشتيباني كند، هدايت كند؟ شما. يعني اينجا يك چنين قرارگاه عظيمي است.17 23/3/90 (انتشار 01/10/1390) بيانات در ديدار اعضاي شورايعالي انقلاب فرهنگي
اهميت فرهنگ
در بخش توقعها بايد عرض بكنم: نه اينكه چون شما هستيد و شوراي انقلاب فرهنگي است و اين حقير توقعاتي دارم؛ طبيعت قضيه اين است كه توقعات در زمينة مسائل فرهنگي بالاتر است. ما عقبماندگيهاي زيادي داريم، نقيصههاي زيادي داريم؛ ضعفهاي زيادي وجود دارد كه يك جايي بايستي براي ترميم و اصلاح اينها و معالجة آنچه كه نابسامان است، بهطور مداوم فكر كند، تلاش كند، كار كند؛ و آن در تركيب كلي نظام ما، همين شوراي عالي انقلاب فرهنگي است.
من در مورد اهميت فرهنگ لازم نيست چيزي عرض بكنم؛ همة شما فرهنگي هستيد و جزو نخبگان هستيد و واقفيد به اينكه چقدر مسئلة فرهنگ در يك جامعه اهميت دارد. ما هم بارها عرايضي عرض كرديم. بهطور خلاصه اينجور ميتوان گفت كه: فرهنگ يك ملت و يك كشور، در حقيقت شاكلة معنوي اين ملت است. يعني اگر ما در يك كشور، وضع اقتصادي، نظام اقتصادي و نظام سياسي را شاكلة جسمي براي يك ملت بدانيم، روح اين مجموعه عبارت است از فرهنگ. در حقيقت فرهنگ است كه هويت و شاكلة معنوي يك ملت را معين ميكند. طبعاً اين فرهنگ، شـاخـصهـاي مصداقـي دارد. شـاخـصهـاي مصداقـياش عقايـد اسـت، اخلاق اسـت، آداب است، رفتارهـاي اجتماعي است، رفتارهاي فردي اسـت، خلقيات و خصـال مـلـي اسـت؛ اينها شاخصهاي آن هويت معنوي است. از روي اين شاخصها ميتوان كشف كرد و شناخت كه اين ملت هويتش چيست، شاكلة معنوياش چيست، شخصيت اين ملت كدام است. حتّي اگر چنانچه فرض كنيم در زمينة شكل سياسي يا شكل اقتصادي دچار مشكلاتي باشد، اما فرهنگ غني و عميقي داشته باشد، اين ملت، بالقوه ملت مقتدري است. اينكه مـا بـه مـواريث فـرهنگي اهميت ميدهيم، به خاطر همين است. مواريث فرهنگي، آن ذخيرهها و گنجينههايي هستند كه در يك جامعهاي حفظ ميشوند. يك وقت ممكن است ساختماني خراب شود، فرو بريزد، يا سست شود؛ اما آن گنج، آنجا محفوظ است. وقتي اين گنج در آنجا بود، به بركت اين گنج ميتوان آن ساختمان را بازسازي كرد. يعني براي يك ملت، ويراني و خرابي ظاهري، دليل ويراني و نابودي حقيقي و نهايي نيست. آنچه كه دليل ويراني نهايي است، ويراني فرهنگي است. اگر چنانچه يك كشوري از لحاظ فرهنگ - يعني از لحاظ علم، از لحاظ عقيده، از لحاظ اخلاق، از لحاظ رفتارها، از لحاظ خصال و خلقيات مدني - وضع نابساماني داشته باشد، وضع منحطي داشته باشد، اين ملت ورشكسته است؛ ولو حالا ظاهراً هم يك شمايل و شاكلة مقبولي داشته باشد؛ ليكن باطن خراب شده است، ويران شده است و با يك حادثه از بين ميرود و ديگر قابل بازسازي نيست؛ برخلاف آن وقتي كه اين ذخيره را داشته باشد. اهميت فرهنگ اين است.17 23/3/90 (انتشار 01/10/1390) بيانات در ديدار اعضاي شورايعالي انقلاب فرهنگي
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید