زائران بیت خدا که عازم حج و حرم مطهر رسول اکرم - صلی اللَّه علیه وآله - و ائمه - علیهم السلام - هستند عنایت کنند که ذات اقدس اله در قرآن کریم فرمود: «لِلَّهِ عَلیَ النّاسِ حِجُّ البیت مَن استطاعَ الیه سبیلاً»1.
اگر لِلَّهِ علی الناس حجُّ البیت است پس حج هم باید لِلّه باشد.
اگرلزوم حج از طرف خدا و مال خداست (که این تعبیر مخصوص حج است، درباره نماز، روزه و مانند آن، مشابه این تعبیر نیامده است) پس انجام آن باید لِله باشد.
اگر کسی به قصد سیاحت، تجارت و مانند آن، به طرف مکّه حرکت کرد، چنین حجی سرّی ندارد، چراکه سیرالی اللَّه نیست.
مهمترین سر حج آن است که: این سیر، الی اللَّه باشد، زیرابه صورت «لِله عَلی النّاس» تعبیر شده است.
نکته بعدی آن است که ائمه - علیهم السلام - ازوجود مبارک رسول اکرم - صلی اللَّه علیه و آله - نقل کرده اند که: رسول خدا - صلی اللَّه علیه و آله - علامت قبولی حج را به زائران بیت خدا گوشزد کرد و فرمود: اگر کسی به حج موفق شد، زیارت خانه خدا نصیبش گردید و برگشت و انسان صالحی شد، دیگر دستش به گناه و پایش به اشتباه دراز نشد، این نشانه قبولی حج او است.
و اگر بعد از زیارت خانه خدا باز تن به تباهی و گناه داد نشانه مردود بودن حجّش می باشد.
این نکته می تواند به نوبه خود بیانگر سر حج باشد. زیرا اسرار عبادتهای ما در قیامت ظهور می کند که روز ظهور باطن است. در آن روز، هر انسانی می فهمد کار او مقبول است یا مردود.
و سرّ رد و قبول را هم مشاهده می کند. نه تنها نتیجه را، که دلیل را هم می بیند.
در قیامت هم قبول و هم نکول مشهود است، همچنین هم سرّ قبول و هم سرّ نکول.
چون روز ظهور حق و فاش شدن اسرار است «یوم تُبلَی السَّرائر»2.
اگر کسی در دنیا توانست به مرحله ای برسد که نظیر قیامت بفهمد حجّش مورد قبول واقع شده یا نکول، این شخص به گوشه ای از اسرار حج رسیده است، و قهراً سبب قبولی یا رد عمل را هم بررسی می کند.
مضمون حدیثی که از وجود مبارک پیامبر - ص - رسیده اینست: اگر کسی خواست ببیند حج او مقبول است یا نه، ببیند بعد از برگشت از بیت اللَّه، دست به گناه دراز می کند یا نه؟ اگر گناه نمی کند نشانه قبولی حج است و اگر باز گناه انجام می دهد نشانه مردود بودن آن می باشد.
این معنا در سایر عبادت ها نیز هست؛ مثلاً درباره نماز گفته شد: «اِنَّ الصَّلوة تَنهی عَنِ الفَحشاء و المُنکر»3.
نماز یک حقیقتی دارد که جلوی اراده های زشت را می گیرد. گرچه خود نماز یک امر اعتباری است ولی حقیقت آن یک امر تکوینی است.
اگر کسی خواست کاری را انجام دهد مبادی نفسانی دارد، زیرا آن را می فهمد تصدیق پیدا می کند، شوق و عزم و اراده و مانند آن پیدا می شود. حالا آیا علم به «باید» هم هست یا همان «اراده» کافی است.
این یک مطلب فنّی جدایی است و همه اینها جزء امور تکوینی می باشند. نماز، برای نمازگزار یک نقش تکوینی دارد؛ یعنی انگیزه ها، اراده ها، شوقها، تصمیمها و عزمهای او را تعدیل می کند که نسبت به خیر مصمم باشد و نسبت به شر بی رغبت.
چیزی که در محور تصمیم گیری انسان، سهم تکوینی دارد، حقیقت نماز است. آنچه که در انسان شوق به شرف و شرع و فضیلت ایجاد می کند، حقیقت نماز است.
همین معنی در حج نیز هست، این روح حج است که امر تکوینی است و جلوی انگیزه ها و اراده های زشت را می گیرد.
نکته سوم آن است که، ابوبصیر نابینا می گوید: سالی مکه مشرف بودم که وجود مبارک امام باقر، محمد بن علی - علیهما الصّلات و السلام - نیز مشرف بود.
من از نشانه ها و علامتهایی که از راه حواس دیگر - غیر از باصره - احساس می کردم، فهمیدم زائران زیادند. گفتم: «ما اکثَر الحَجیج وَ اَعظَمَ الضَجیج!»،با تعجّب گفتم: چقدر امسال زائر زیاد است و چه ناله ها دارند، در سرزمین عرفات همه مشغول دعایند.
در اطراف کعبه همه مشغول طواف و نماز و زمزمه و اذکار و اشواط سبعه و...! امام باقر - سلام اللَّه علیه - به ابی بصیر فرمود: چنین نیست، ابی بصیر! جلوبیا.
ابی بصیر به امام نزدیکترشد، دست مبارک امام باقر - سلام اللَّه علیه - به چشم ابی بصیر رسید.
ناگهان وی صحرای وسیعی را دید که بسیاری از موجودات آن صحرا حیوان بودند، بر این اساس، حضرت فرمود: «ما اَقَلَّ الحجیج و اکثَر الضجیج».
فرمود: ابی بصیر! حاجیان کم، ناله و فریاد و سر و صدا زیاد است.
حج حقیقت انسان را می سازد
حج، سرّی دارد که صور نفسانی آن، حقیقت انسان را تأمین می کند. حقیقت هر کسی را عقاید، اخلاق، اعمال و نیات او می سازد. حج، انسان ساز است. و اگر کسی حاجی راستین نبود انسان واقعی نیست. سایر دستورات دینی نیز این چنین است، نماز، روزه و عبادتهای دیگر، انسان سازند.
و اگر کسی به حقیقت نماز و سرّ روزه راه نیافت از انسانیت سهمی ندارد. صورتش صورت انسان است ولی سیرتش سیرت حیوان. همان که در نهج البلاغه آمده است. حضرت امیر - سلام اللَّه علیه - طبق این نقل فرمود: «فالصّورةُ صورةُ اِنسانٍ و القَلبُ قَلبُ حیوان».
قلب یعنی حقیقت آدمی. آن لطیفه الهی، آن روح، فرمود: روح، روح حیوانی است اما در بدن انسان؛ یعنی قیافه قیافه آدم است ولی حقیقت حقیقت حیوان.
1 . آل عمران: 97.
2 . طارق: 9.
3 . عنکبوت: 45.
4 . آل عمران: 97.
5 . ابراهیم: 37.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید