2 ـ بُعد عبادي و سياسي اسلام
هدف ما از طرح جامعيت انديشه اسلامي و شمول آن نسبت به دين و زندگي، اين است كه به ابعاد سياسي و اجتماعي حج برسيم؛ ابعادي كه در بعد عبادي حج نهفته است و اين واجب مهم را از يك مراسم بيروح و عبادي خشك بيرون ميآورد.
البته واضح است كه تمام عبادات را از بعد اجتماعي خالي نميبينيم و بر اثبات نظر خود در ارتباط و پيوند ميان تمام اجزاي اسلام اصرار داريم و مييابيم كه عبادت اسلامي با سياست به مفهوم گسترده و حيات اجتماعي، رابطه تنگاتنگ دارد و با اين ديدگاه است كه عبادت به جاي جدا شدن از مسائل حياتي جامعه، در محور زندگي اجتماعي مردم قرار ميگيرد.
ما اگر اذكار، افعال و اسرار نماز، تقويت معنويت و اراده تحرك در روح و روان روزهدار و دستاوردها، آثار و نتايج معنوي حج را مورد ارزيابي قرار دهيم، خواهيم ديد كه اين عبادتها در بالا بردن صفاي معنوي انسان و راهنمايي او به تحرك اجتماعي و ايجاد تعادل بين معنويت و ماديت، مشترك و هماهنگ ميباشد؛ زيرا مشكل اساسيِ جوامع، همين غوطهوري در زندگي دنيوي است كه انسان را از اهداف بزرگ و آرمانهاي بلند و ارزشهاي ديني دور ميسازد و اهداف عالي از تحرّك و روحيه ديني سرچشمه ميگيرد و آن آفاتي كه اين اهداف را از بين ميبرد، همين شهوترانيها، لذايذ مادي و فزون طلبيهاي نفساني است كه انسانها را احاطه نموده است.
انديشه اسلامي، بر اين اساس استوار است كه انسان با ساختن دنياي خود آخرتش را بسازد، به گونهاي كه اين آخرت سازي، با تحرك مسؤولانه و خداپسندانه در ساختن دنيا تحصيل گردد. در اين ديدگاه، آخرت سرايي جدا از دنيا نيست، بلكه هدفِ نهاييِ دنيا ميباشد كه در سير كمالي خود به سوي خدا، حاصل ميشود.
اگر تصميم داري، به عنوان يك مسلمان نقش خود را در دنيا ايفا نمايي، بينديش كه هدفت از دنيا چيست؟
هيچ مانعي در همگامي تو با دنيا، يا تحرّك در زندگي و يا تحصيل دارايي و پست نيست ولي در نفس خود بينديش و اين پرسش را پاسخ ده كه هدف تو از دنيا و مقام چيست؟
قرآن خطاب به انسان ميگويد: «در آنچه خداوند از دنيا به تو داده، سراي آخرت را طلب نما و بهره خود را از دنيا فراموش مكن و نيكي كن، همانگونه كه خدا بر تو احسان كرد. در زمين فساد ننما كه همانا خداوند مفسدان را دوست ندارد».1
اي مسلمان، جهان آخرت و ابدي را هدف تمام آنچه خداوند از دانش، مال، نيرو و زندگي بر تو ارزاني داشته، قرار ده و زندگي خود را با تأمين نيازهاي جسمي، بگذران و به ديگران احسان كن؛ چرا كه خداوند نمونه كاملي از احسان را به تو عطا نموده تا ببيند چگونه به ديگران نيكي ميكني. با آنچه در اختيار داري، در زمين فساد مكن و آنها را در راه صلاح بكارگير و بدان كه خدا مفسدان را دوست ندارد.
ما عبادت اسلامي را چنين مينگريم كه ميتواند بر تمام مسائل و مشكلات زندگي انسان ناظر باشد و آنها را تحت پوشش خود قرار دهد، همانگونه كه به سوي عالم ملكوت و خدا نظر دارد و سبب تحصيل پاداش در آخرت ميباشد.
3 ـ اسرار حج
از آنچه در بخش دوّم بيان نموديم، ميتوانيم در فضاي ذهني باز و آزاد قرار گرفته، درباره آنچه شريعت اسلام در عبادت حجّ مقرّر نموده است، از جهات گوناگون بينديشيم و اسرار، ظاهر و باطن آن را بشناسيم.
اگر ما احرام را در نظر بگيريم، ميبينيم كه در آن نوعي تمرين رياضت نفس، جهت آزاد شدن از موانع تكامل وجود دارد و چنين تربيت و تمريني، مسلمان را از تمام عادات، خوشگذرانيها و اشتغالات زندگي اجتماعي، رها ميسازد.
ذكر «تلبيه» و تكرار «لبّيك»، هنگام احرام بستن، معاني و رموز زيادي دارد. «لبّيك» گفتن؛ تأكيد كردن حاجيان و تعهّد آنان در برابر خدا است كه يعني ما همه دعوتهاي خدا را اجابت ميكنيم. منظور از كلمه «لبّيك»، تنها اجابت دعوت ابراهيم عليهالسلام در قرآن نيست، چنانكه برخي مفسّرين گفتهاند.
در دعوت ابراهيم عليهالسلام آنگونه كه قرآن بيان ميكند، خداوند متعال او را فرمان داده است كه مردم را، با بانگ بلند، به حج فراخواند:
«در ميان مردم، با بانگ بلند به حج دعوت نما كه حاجيان، پياده و سواره، بر اشتران لاغر و از نواحي دور، به زيارت كعبه بيايند تا شاهد منافع گوناگون آن گردند.»2
ما دايره «لبّيك» را نه تنها از اجابت دعوت ابراهيم عليهالسلام فراتر به حساب ميآوريم بلكه آن را اجابت تمام نداها و پيامهاي جاودانه خدا در قرآن ميدانيم؛ خواه آن نداها خطاب به تمام مردم باشد و يا تنها خطاب به مؤمنان.
«لبّيك»؛ يعني پروردگارا! ما در اين موقعيّت و با اين حالت، تمام پيامهايت را در قلمرو اسلام، عبادات، اخلاق، جهاد، سياست و اقتصاد اجابت كرده و به آنها متعهّد ميشويم و در برابر تمام شياطين نفساني و دشمنان خارجي مقاومت ميكنيم.
«لبّيك»، فرياد بلندي است كه از حنجره حاجيان در فضا طنين ميافكند و جانبداري آنان را از اسلام تجديد ميكند.
حاجيان با نداي «تلبيه» هنگام حركت به سوي مكه؛ اولين پايگاه دعوت اسلام، راهپيمايي ميكنند و ميخواهند حركت سيل آسايشان از تمام نقاط جهان قدرت نمايي اسلام قلمداد شود و با فريادهاي «لبيك» اعلان ميكنند:
پروردگارا! اگر در آغاز دعوت اسلام، مردم اسلام نياوردند، نه ايمان آوردند و نه بدان پيوستند، و اگر مسلمانان از خط اسلام ناب منحرف شدند، بسياري از تعاليم آن را عمل نكردند و گرايشهايي انحرافي پيدا كردند، ما اعلان ميكنيم كه به سوي حرم و خانهات رهسپاريم و از عمق جان با درك كامل و با تمام وجود و آمال خود، نداي «لبيك» را سر ميدهيم؛ چرا كه تو اسلام را با تمام ابعادش براي ما مكتب حيات و حركت قراردادي و ما تصميم داريم بواسطه آن، به قلّه تكامل برسيم.
از اينجا ميتوان به اين نكته پيبرد كه چرا تنها كلمه «لبيك» واجب نشده و حتما بايد «لبّيك لا شريك لك» را نيز بدان اضافه نمود. اين اضافه، براي آن است كه بر اخلاص و توجه كامل در ذكر «لبيك» و تنها خدا را در محضر خود ديدن، تأكيد كند و بفهماند كه چنين خطاب و توجّهي به غير خدا و يا انسانهاي ديگر نيست.
گويندگان «لبيك» ميخواهند بگويند: ما هر ندايي را اجابت كنيم و به هر معيار و قانوني، از هر قانونگذار و انديشمندي، پايبند باشيم و هرگونه روابطي را با انسانها برقرار نماييم، همهاش از اجابت ما به خداي خود سرچشمه ميگيرد و هيچ چيز و هيچكس را با خدا شريك نميدانيم و تنها به خداي يگانه، با كمال عشق، اخلاص و خضوع، توجه داريم، اگر با مردم رابطه داريم، از ارتباط ما با خدا نشأت گرفته است و ما از رهگذر خلق خدا به خدا ميرسيم و اگر به رسول خدا صلياللهعليهوآله و تمام پيامبران وابستهايم، نه به عنوان شخص آنها، كه به عنوان فرستادگان خدا و پيام آوران او است. و همينطور اگر به امامان معصوم عليهمالسلام و اولياي خدا عشق ميورزيم، به خاطر اين است كه آنان بندگان خدايند و او را بهطور شايسته اطاعت و عبادت نمودهاند.
«لبيك لا شريك لك»، بدين معناست كه غير از خدا را اجابت نميكنيم و به نداي قدرتمندان، دولتها، احزاب، بلوكهاي منطقهاي و محافل بين المللي گوش فرا نميدهيم، بلكه، تنها خدا، محور ما است كه برگردِ آن حركت ميكنيم؛ زيرا تنها با اجابت خداي يگانه است كه ميان مسلمانان انسجام و اتحاد حاصل ميشود.
«لبّيك، لا شريك لك»، تكرار ميشود و اين تكرار، به خاطر افزايش و عمق شعور در جان آدميان است. تكرار «لبّيك»، براي حاكميت خدا بر قدرتمنداني چون شاهان، جباران و طاغوتها و بر تمام مظاهر زندگي همانند ثروتها و نعمتها است و ديگر نبايد مدّاحان و ستايشگران از اشخاص و دنيا تعريف و مدح نمايند؛ چرا كه انسان در مراسم حج، بر انحصار فرمانروايي خدا و اختصاص ستايش و نعمتها به او تأكيد ميورزد و هر ستايش و نعمت و قدرتي، پرتو حمد، نعمت و حاكميت خدا است و غير از او كسي قابل ستايش و وليّ نعمت نيست.
خلاصه سخن اين كه: تنها خدا لايق و صاحب مدح و حكومت و نعمتهاي دنيوي است و بس.
بدين ترتيب، انسان مييابد كه در حضور خداي يگانه است و از هر انساني فاصله دارد و عبوديت مطلق براي خدا در صورتي تحقق ميپذيرد كه انسان با تمام وجود، انديشه، شعور و وجدان و در هر حركت، طرح و عمل در زندگي بنده خدا باشد.
با بندگيِ مطلق خداوند است كه انسان خود را در برابر تمام دنيا و موجودات، آزاد ميبيند و عبوديت و حريت در جانش ريشه ميدواند و هر اندازه بندگي خدا عميقتر گردد، آزادگي انسان فزونتر ميشود و از سنگر عبوديت است كه آزاد منشي اوج ميگيرد و ميشكفد.
اما از خدا بي خبران خود را در برابر خدا آزاد و رها ميبينند و در مقابل انسانها، شهوات و مطامع دنيا بنده و اسيرند.
باز اگر بخواهيم بيشتر اسرار حج را بفهميم، بايد سراغ خانه خدا و كعبه معظمه برويم و از خود بپرسيم كه: آيا خانه خدا را كه از سنگها ساخته شده، بايد تقديس و احترام كرد؟ آيا طواف، تنها چرخيدن برگِرد چنين خانهاي است؟ اين يك الزام جديدي نيست كه به جاي بتهاي قابل انتقال، سنگهاي ثابتي را احترام نماييد، بلكه عصيان بر بت پرستي است و بُعد رمزي و نمادين دارد؛ رمزي كه هدف از آن، تربيت انسان و مسلمانان مترقي در برخورد اسلام با واقعيّتهاي عيني و زندگي است و ما بايد آن را بشناسيم و به ابعاد آن آگاه گرديم.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید