اين نوشتار، چرايى و چگونگى قيامت را تحليل مىكند و به بررسى هدف خلقت، لزوم وجود قيامت، رابطه عمل انسان با پاداش يا عذاب قيامت و نكاتى پيرامون روز پسين مىپردازد.
چكيده:
آن هنگام كه خالق هستى، از اراده خويش مبنى بر خلق جانشين، به فرشتگان گفت، آنان با شگفتى پرسيدند كه موجودى فسادگر و خونريز مىآفرينى؟! خداوند پاسخ داد: آنچه من مىدانم، شما نمىدانيد.
اين چنين، انسان به عرصه وجود وارد شد. موجودى كه پاى در فرش و سر به سوى عرش داشت. جسمى داشت كه او را به زمين مىكشيد و روحى كه به آسمانش مىخواند. اما خالقش تنهايش نگذارد و به سوى خويش فرا خواند و از انحرافش بر حذر داشت. ضمانت اجراى نيكى و بدى او را نيز، قيامت قرار داد تا كاشتههاى اين دنيا، در آن ديار برداشت شود.
اين نوشتار، مجموعه اين فرآيند را تحليل مىكند و به بررسى هدف خلقت، لزوم وجود قيامت، رابطه عمل انسان با پاداش يا عذاب قيامت و نكاتى پيرامون روز پسين مىپردازد.
انسان به عنوان اشرف مخلوقات خداوند، داراى دو بعد جسم و روح مىباشد؛ جسم انسان مربوط به عالم ماده و روح انسان مربوط به عالم بالا و الوهيت است. قرآن كريم، تركيب انسان را از روح و جسم تأييد مىكند و در مورد بدن تصريح مىكند كه انسان از خاك آفريده شده است(2) و در مورد روح مىفرمايد: «وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي»(3) يعنى: از روح خويش در وى دميدم. هنگامى كه خاك و نفخه الهى با هم تركيب شدند موجودى متولد شد كه بخشى مربوط به عالم سفلى و پست و بخشى مربوط به عالم عليا بود و تركيب اين دو بخش از هستى، هنرى بود كه تنها از عهده بهترين خالق برمىآمد: «فَتَبارَكَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ»(4)
اين دو بعد داراى خواستها و اميال ويژه خود هستند؛ آن كه مربوط به عالم ماده و خاك است، ميل به فجور و پستى دارد و آن كه مربوط به عالم بالاست به سعادت و تقوى مايل است: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»(5) يعنى: سپس به او فجور و تقوى الهام نمود.
نكته ديگر، اين كه قرآن كريم كه هدف از خلقت انسان را عبادت خداوند مىداند؛ «و ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الإِْنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ»(6) يعنى: جن و انس را خلق نكردم مگر براى عبادت. با توجه به اين كه موجوداتى بوده و هستند كه هميشه خداوند را عبادت مىكردند و هيچگاه از فرمان الهى تخلف و عصيان نكرده و نمىكنند،(7) انسان، به اين دليل آفريده شد تا با اراده و اختيار خويش خداوند را عبادت نمايد؛ يعنى با آن كه قدرت بر انجام فجور و فحشا دارد، به سوى عبادت خداوند گام بر مىدارد و خود را با اراده و اختيار خويش، تحت فرمان الهى قرار داده و از او پيروى نمايد.
از طرف ديگر، خداوند متعال براى آن كه انسان را به سوى خويش بخواند اقداماتى را صورت داده است تا راه رسيدن به خويش را هموار سازد كه به بخشى از آن اشاره مىكنيم.
1ـ انسان را به گونهاى آفريد كه طالب حق بوده و به سوى خداوند متعال حركت نمايد: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللّهِ»(8) يعنى: پس بدين حق روى آور و بر آن ثابت قدم باش؛ آن دينى كه خداوند سرشت مردم را بر آن آفريد و دگرگونى در آفرينش خداوند نيست. در حقيقت، فطرت انسان، خداجو خلق شده است؛ به گونهاى كه اگر فريفته خواستها و لذتها واقع نشود، به سوى خداوند گام برمىدارد.
2ـ ذات اقدس الهى، انسان را براى رسيدن به خود، مورد حمايت جدى قرار داده است؛ به گونهاى كه هر كس به سوى او حركت نمايد، خداوند راههاى مختلف را به او نشان خواهد داد تا بتواند مسير درست را انتخاب نمايد: «وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»(9) يعنى: هر كس در راه ما تلاش كند ما راههاى خود را به او نشان خواهيم داد. در واقع، مهم آن است كه انسان به نداى درونى خويش پاسخ داده و به سوى الله طى طريق كند؛ در اين صورت افقهاى مختلف به سوى او گشوده مىشود تا بهتر و آسانتر اين مسير را بپيمايد.
3ـ لطف ديگر بارى تعالى براى رساندن انسان به هدف خلقتش (عبادت خداوند) اين است كه انبيا را فرستاد تا انسانها را از ظلمت آباد ماده به نور الهى برسانند: «كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»(10) يعنى: كتابى (قرآن كريم) را بر تو نازل كرديم تا مردم را از تاريكى، به نور درآورى.
آرى! پيامبران، بويژه آخرينِ آنها در حالى كه چراغ هدايت در دست دارند از طرف خداوند بين مردم آمدهاند تا زنجيرها را از پايشان بردارند: «وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الأَْغْلالَ التى كانت عليهم»(11) يعنى: و از اينان بار گرانشان و غلها و بندهايى را كه بر ايشان بود از دوششان بر مىدارد. زيرا لازمه بردن آنها به حريم ملكوت، آن است كه غلها و زنجيرها بر پايشان نباشد: «قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ»(12) يعنى: بگو: بياييد تا آنچه خدايتان حرام كرد را بر شما تلاوت كنم.
استاد جوادى آملى ـ دام ظله ـ مىنويسد:
«تعال غير از الىّ است. اگر دو نفر در يك سطح قرار گيرند يكى به ديگرى مىگويد: «الىّ»؛ پيش من بيا. اما اگر در دو طبقه باشند آن كه بالاتر است مىگويد: «تعال» يعنى: بيا بالا. حرف انبيا اين است كه بالا بياييد. اين لطيفه را در تفسير بيضاوى ملاحظه مىفرماييد كه آن اديب مىگويد: در باديهنشينان عرب رسم بود و هم اكنون هم هست كه در مناطق كوهستانى خانهها را در سينه كوه مىسازند و دامنه كوه را كه هموار است براى كشت و زرع آماده مىكنند بچهها در نقاط هموار به بازى مشغول مىشدند هنگام غروب پدر و مادر به لبه ايوان منزل مىآمدند و به بچهها مىگفتند «تعالوا، تعالوا!» بياييد بالا، بياييد بالا!»(13)
نتيجه آن كه انسان براى رسيدن به جايگاه واقعى خويش، محتاج به راهنماست و خداوند متعال، اين لطف را از بندهاش دريغ نفرمود.
4ـ در مرحله بعد، خداوند به بندگان امر فرمود كه اگر گناه كرديد و اين گناه به خاطر غفلت و جهالت بود(14) به سوى خدا بازگشته و توبه كنيد؛ خداوند متعال شما را مىپذيرد: «أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ»(15) يعنى: كسى به جهالت عملى انجام داده و توبه كند و اصلاح نمايد، خداوند بخشنده و مهربان است.
5ـ در آخرين گام، براى آن كه جلوى گناهان را بگيرد ـ كه مهمترين راهزن است ـ تا انسان در مسيرى كه خداوند انتخاب نموده، به درستى قدم بردارد؛ فرمود كه انسانها را در قيامت در محضر خويش حاضر خواهد كرد و آنان كه خداوند را عبادت كردند، به ثواب و آنها كه عصيان كردند به كيفر خواهند رسيد و كوچكترين عملى، مورد غفلت واقع نمىشود: «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ»(16) يعنى: كسى كه ذرهاى كار خير انجام دهد آن را خواهد ديد و آن كس كه ذرهاى عمل بد نمايد آن را خواهد ديد. قيامت، پايانى بر علت خلقت انسان و روز نتيجه امتحان انسان است كه آيا در اين آزمون بزرگ سربلند بيرون آمد يا خير.
اما انسانى كه غرق در امور مادى و ظلمانى دنيا شد، آن قدر از اصل خلقت خويش دور گشت كه حتى معاد را انكار نمود و اين كه انسان بىجانى كه خاك شده، دوباره جان بگيرد را امرى بعيد شمرد. مىتوان گفت مهمترين علت انكار قيامت، استبعاد آن است: «فَقالَ الْكافِرُونَ هذا شَيْءٌ عَجِيبٌ أَ إِذا مِتْنا وَ كُنّا تُراباً ذلِكَ رَجْعٌ بَعِيدٌ»(17) يعنى: كافران گفتند: اين چيز عجيبى است! آيا ما پس از آن كه خاك شديم دوباره زنده مىشويم؟! اين بازگشت بسيار بعيد است. خداوند، در رد اين پندار مىفرمايد: «وَ هُوَ الَّذِي يَبْدَوءُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ»(18) يعنى: و او كسى است كه خلايق را مىآفريند و سپس باز مىگرداند و برگردانيدن براى او آسانتر است.
استاد جوادى آملى ـ دام ظله ـ مىنويسد:
«عامل [انكار] ملحدان، شبهه علمى نيست بلكه انگيزه انكار، شهوت عملى و بىبند و بارى است كه مانع پذيرش معاد مىشود... اگر درباره ادله ضرورت معاد، درست دقت شود نه تنها وجود قيامت را به خوبى اثبات مىكند بلكه هر گونه شبهه انتقادى را نيز حل خواهد كرد.»(19)
گرچه استبعاد كافران بىدليل است اما وجود قيامت كاملاً مستدل و قابل اثبات است. از اين رو، لازم است ادله اثبات قيامت مورد بررسى قرار گيرد تا صحت اين مسأله به خوبى روشن شود. در نگاه قرآن كريم، مردن به معناى فنا و معدوم شدن نيست، انسان با مردن از بين نمىرود بلكه بعد از عالم قبر انسان وارد عالم برزخ شده و سپس وارد محشر مىشود تا به حساب وى رسيدگى شود و سفر انسان از تكوين تا قيامت به پايان برسد. پس بايد ثابت كنيم كه انسان با مردن معدوم نمىشود و همچنين وجود برزخ و علت وجود قيامت و كيفيت حساب را مورد بررسى قرار دهيم.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید