اصل هفتم :
از بيانات گذشته روشن شد حقيقت معاد اين است كه، روح پس از مفارقت از بدن - به مشيت الهى - بار ديگر به همان بدنى كه با آن زندگى مى كرد، باز مى گردد تا پاداش و كيفر اعمال دنيوى خود را در سراى ديگر ببيند.
برخى، مانند پيروان آيین هندو معاد مطرح شده در شرايع آسمانى را منكرند ولى مسئله پاداش و كيفر اعمال را پذيرفته و آن را از طريق «تناسخ» توجيه مى كنند. اينان مدعي اند كه، روح از طريق تعلق گرفتن به «جنين» و طى مراحل رشد آن، بار ديگر به اين دنيا باز مى گردد و دوران هاى كودكى و نوجوانى و پيرى را طى مى كند ، منتها كسانى كه در زندگى گذشته نيكوكار بوده، زندگى شيرين، و تبهكاران پيشين نيز زندگى ناگوارى خواهند داشت. عقيده به تناسخ، كه در طول تاريخ همواره پيروانى داشته است، يكى از اصول آئين هندو به شمار مى رود.
بايد توجه داشت چنانچه نفوس بشرى به صورت همگانى و هميشگى راه تناسخ را بپيمايند، ديگر مجالى براى معاد نخواهد بود. در حاليكه با توجه به دلايل عقلى و نقلى معاد، اعتقاد به آن ضرورى است، و در حقيقت بايد گفت كه قائلان به تناسخ چون نتوانسته اند معاد را به صورت صحيح آن تصوير كنند، تناسخ را جايگزين آن كرده اند.از نظر اسلام قول به تناسخ مستلزم كفر است، و در كتب عقايد ما، درباره بطلان و ناسازگارى آن با عقايد اسلامى به طور مفصل بحثشده است، كه ما در اينجا فشرده آن را يادآور مى شويم:
1. نفس انسان به هنگام مرگ به پايه اى از كمال نايل شده است. بر اين اساس، تعلق دوباره آن به جنين، به حكم لزوم هماهنگى ميان نفس و بدن، مستلزم تنزل نفس از مرحله كمال به نقص و بازگشت از فعليت به قوه است كه با سنت حاكم بر جهان آفرينش (مبنى بر سير استكمالى موجودات از قوه به فعل) منافات دارد. (6) 2. چنانچه بپذيريم نفس پس از جدايى از بدن، به بدن زنده ديگرى تعلق پيدا مى كند، اين امر مستلزم تعدد نفس در يك بدن و دوگانگى در شخصيت است، و چنين چيزى با درك وجدانى انسان از خويش كه داراى يك شخصيت است منافات دارد. (7) 3. عقيده به تناسخ، علاوه بر اينكه با سنت حاكم بر نظام آفرينش منافات دارد، مى تواند دستاويزى براى ستمكاران و سودپرستان گردد كه عزت و رفاه فعلى خويش را معلول پاكى و وارستگى حيات پيشين، وبدبختى مظلومان و محرومان را نيز نتيجه زشتكارى آنان در مراحل پيشين حيات بدانند! و بدين وسيله اعمال زشت خويش و وجود ظلم ها و نامردمي ها را در جامعه تحت سلطه خويش توجيه كنند.
اصل هشتم :
در پايان بحث از تناسخ، ضرورى است كه به دو سؤال پاسخ دهيم:
سؤال اول: به تصريح قرآن در امت هاى پيشين مسخ هايى صورت گرفته و طى آن برخى از انسانها به صورت خوك و ميمون در آمده اند، چنانكه مى فرمايد:
‹‹و جعل منهم القردة و الخنازير›› (مائده/60) (8) چنانچه تناسخ باطل است چگونه مسخ تحقق يافته است؟
پاسخ: مسخ با تناسخ اصطلاحى فرق اساسى دارد.
زيرا در تناسخ، روح پس از جدايى از بدن خويش، به «جنين» يا بدن ديگر تعلق مى گيرد، ولى در مسخ، روح از بدن جدا نمى شود، بلكه تنها شكل و صورت بدن تغيير مى كند، تا انسان تبهكار خود را به صورت ميمون و خنزير ديده و از آن رنج ببرد.
به تعبير ديگر، نفس انسان تبهكار از مقام انسانى به مقام حيوانى تنزل نمى كند. چه، اگر چنين بود، انسانهاى مسخ شده رنج و كيفر خويش را ادراك نمى كردند، در حاليكه قرآن مسخ را به عنوان «نكال» و عقوبت افراد گنهكار تعريف مى كند. (9) در اين مورد تفتازانى مى گويد:
«حقيقت تناسخ اين است كه نفوس انسانها پس از جدايى از بدن در همين دنيا به منظور تدبير و تصرف در بدنهاى ديگر، به آنها تعلق گيرد، نه اينكه شكل بدن عوض شود، چنانكه در مسخ چنين است». (10)
علامه طباطبائى نيز مى گويد: «انسانهاى مسخ شده، انسانهايى هستند كه با حفظ روح بشرى صورتا مسخ شده اند، نه اينكه نفس انسانى آنها نيز مسخ شده و به نفس بوزينه تبديل گرديده است». (11)
سؤال دوم: برخى از نويسندگان قول به رجعت را نشات گرفته از قول به تناسخ پنداشته اند. (12) آيا اعتقاد به رجعت مستلزم تناسخ نيست؟ پاسخ: چنانكه در جاى خود خواهيم گفت، رجعت، به عقيده اكثر علماى شيعه اماميه ، اين است كه عده اى از اهل ايمان و كفر در آخر الزمان بار ديگر به اين جهان باز خواهند گشت و بازگشت آنان مانند احياى مردگان است كه به وسيله حضرت مسيح عليه السلام صورت مى گرفت (13) ويا بسان زنده شدن عزير پس از يكصد سال (14) . بنابر اين ، عقيده به رجعت، هيچ ربطى به مسئله تناسخ ندارد و ما در بحث از رجعت در اين باره توضيح بيشترى خواهيم داد.
اصل نهم :
در سخنان علما، به پيروى از قرآن، مسئله اى به نام «اشراط الساعة» مطرح شده است كه مقصود از آن علائم و نشانه هاى رستاخيز است.
علائم رستاخيز به دو نوع تقسيم مى شوند:
الف - حوادثى كه پيش از وقوع قيامت و به هم خوردن نظام آفرينش صورت مى پذيرد و در زمان وقوع آنها هنوز انسانها در روى زمين زندگى مى كنند. كلمه «اشراط الساعة» غالبا به اين قسم از رخدادها اطلاق مى شود.
ب - حوادثى كه مايه به هم خوردن نظام آفرينش مى گردد، كه بيشترين آنها در سوره هاى تكوير، انفطار، انشقاق، و زلزله ذكر شده است.
علائم قسم نخست به طور اجمال عبارتند از:
1. بعثت پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله و سلم (محمد/18)
2. شكستن سد ياجوج و ماجوج (كهف/98-99)
3. پوشيده شدن آسمان توسط دودى غليظ (دخان/10-16)
4. نزول حضرت مسيح عليه السلام (زخرف/57-61)
5. خروج جنبده اى از دل زمين(نمل/82)تفصيل اين علائم را بايستى در كتابهاى تفسير و حديث جستجو كرد.
درباره نشانه هاى قسم دوم نيز قرآن به تفصيل از تغيير اوضاع و فروپاشى خورشيد، ماه، درياها، كوهها، و زمين و آسمان سخن گفته، و اجمال آن اين است كه طومار نظام موجود درهم پيچيده مى شود و نظام ديگرى پديد مى آيد كه جلوه اى از قدرت تامه الهى است ، چنانكه مى فرمايد: ‹‹يوم تبدل الارض غير الارض و السموات وبرزوا لله الواحد القهار›› (ابراهيم/48): روزى كه زمين و آسمانها دگرگون مى شوند، و مردم در پيشگاه خداى يكتاى قدرتمند حاضر مى شوند.
اصل دهم :
قرآن كريم از حادثه اى به نام «نفخ صور» گزارش مى دهد، كه در دو نوبت رخ خواهد داد:
الف - نفخ صورى كه مايه مرگ همه جانداران در آسمان و زمين مى گردد (مگر آن كس كه خدا بخواهد)
ب - نفخ صورى كه سبب احياى مردگان وحضور آنان در پيشگاه الهى (15) مى شود. چنانكه مى فرمايد:
‹‹و نفخ في الصور فصعق من في السموات و من في الارض الا من شاء الله ثم نفخ فيها اخرى فاذا هم قيام ينظرون›› (زمر/68) در صور دميده مى شود، و بر اثر آن، جز آنكه خداى بقاى او را خواسته است، هركه در آسمانها و زمين است يكسر مدهوش مرگ مى شوند، سپس بار ديگر در صور دميده مى شود و ناگهان مردمان (از خواب مرگ) برخاسته و در صحنه محشر نظاره گر (سرنوش تخود) مى گردند. قرآن كريم در خصوص حشر و نشر انسانها در روز رستاخيز مى گويد:
‹‹يخرجون من الاجداث كانهم جراد منتشر›› (قمر/7): مردگان بسان ملخ هاى پراكنده از قبرها بيرون مى آيند.
اصل يازدهم :
پس از زنده شدن مردگان و ورود آنها به عرصه قيامت، قبل ازورود به بهشت و دوزخ امورى چند تحقق خواهد يافت كه قرآن و احاديث از آنها خبر داده است:
1. به حساب اعمال افراد، با شيوهاى خاص رسيدگى مىشود، كه يكى از راههاى آن همان دادن نامه اعمال هركس به دست او است. (اسراء/13-14).
2. گذشته از اينكه در نامه اعمال هركس، ريز و درشت كارهاى وى مذكور و منعكس است، گواهانى نيز از خارج و داخل وجود آدمى، در روز رستاخيز بر اعمال دنيوى او شهادت مى دهند.
گواهان خارجى عبارتند از: خدا (آل عمران/98)، پيامبر هر امت (نحل/89)، پيامبر اسلام (نساء/41)، نخبگانى از امت اسلامى (بقره/143)، فرشتگان الهى (ق/18)، و زمين (زلزله/4-5).
گواهان داخلى نيز عبارتند از: اعضا و جوارح انسان (نور /24، فصلت/20-21)، وتجسم خود اعمال (توبه/34-35).3. براى رسيدگى به حساب اعمال انسانها، افزون بر آنچه گفتيم، ميزان هاى عدل برپا مى شود و هركس دقيقا به آنچه كه استحقاق دارد مى رسد، چنانكه مى فرمايد:
‹‹و نضع الموازين القسط ليوم القيامة فلا تظلم نفس شيئا و ان كان مثقال حبة من خردل اتينا بها و كفى بنا حاسبين›› (انبياء/47) : روز قيامت ترازوهاى عدل را برپا مى داريم و به هيچ وجه به كسى ستم نمى شود. اگر عمل حتى به وزن خردلى نيز باشد، آن را به حساب مى آوريم، و حساب رسى ما كفايت مى كند. 4. از روايات اسلامى استفاده مىشود كه در روز رستاخيز گذرگاهى عمومى وجود دارد كه همگان بايد از آن عبور كنند.
به اين گذرگاه، در لسان روايات، صراط گفته شده است، كه مفسران آيه 71-72 سوره مريم (16) را نيز ناظر بر آن دانسته اند.
5. ميان بهشتيان و دوزخيان حائلى وجود دارد كه قرآن از آن به «حجاب» تعبير مى كند.
نيز در روز رستاخيز انسانهاى والايى بر نقطه اى مرتفع قرار دارند، كه بهشتيان و دوزخيان را از سيماى هر يك مى شناسند، چنانكه مى فرمايد:
‹‹و بينهما حجاب و على الاعراف رجال يعرفون كلا بسيماهم›› (اعراف/46): ميان آن دو حجاب وحائلى است و در نقاط بلند عرصه محشر مردانى قرار دارند كه هر شخصى را از سيمايش مى شناسند. اين انسانهاى والا، به حكم روايات ما، پيامبران و اوصياى شريف آنان مى باشند. 6. زمانى كه حسابرسى به پايان رسيده و سرنوشت افراد روشن مى شود، آفريدگار جهان پرچمى را كه به آن «لواء الحمد» مى گويند به دست پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و سلم مى دهد، و آن حضرت پيشاپيش بهشتيان به سوى بهشت حركت مى كند. (17)
7. در روايات متعدد، از وجود حوض بزرگى در صحراى محشر خبر داده شده كه به حوض كوثر معروف است; پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم قبل از همگان كنار حوض مزبور مى آيد، و رستگاران امت، به وسيله پيامبر و اهل بيت مكرم - سلام الله عليهم اجمعين - از آن آب مى نوشند.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید