مدح و ذم، و ثواب و عقاب
مفاهيم مدح و ذم و ثواب و عقاب، از مفاهيمي است كه در مسئله حسن و قبح عقلي مورد گفتگو قرار گرفتهاند، زيرا اشاعره گفتهاند: آن چه در اين مسئله مورد انكار ماست، اين است كه فعل حسن را فعلي بدانيم كه فاعل آن مستحق مدح در دنيا و پاداش در آخرت باشد، و فعل قبيح را فعلي بدانيم كه فاعل آن مستحق ذم در دنيا و كيفر در آخرت باشد. اما اين كه فعلي به دليل اين كه از صفات كمال و نقص است مايه ستايش و نكوهش عقلي باشد، مورد انكار ما نيست. ما نيز بر اين عقيدهايم كه دانايي كمال نفس است و فرد دانا شايسته ستايش است، و ناداني نقص نفس و نادان سزاوار نكوهش است. اما اين كه دانا مستحق پاداش اخروي و نادان مستحق كيفر اخروي باشد، جز از راه شرع معلوم نميشود.
در مقابل، عدليه بر اين باورند كه ماهيت مدح و ثواب، و ذم و عقاب يك چيز است، مدح و ثواب از مقوله جزاي خير، و ذم و عقاب از مقوله جزاي شر است، ولي هرگاه جزاي خير يا شر از جانب انسان باشد، آن را مدح و ذم گويند، و هرگاه از جانب خداوند باشد، آن را ثواب و عقاب نامند.و شيخ محمد تقي اصفهاني گفته است:
«مدح و ثواب و مطلوب بودن فعل مساوق يكديگرند، چنان كه ذم و عقاب و عدم مطلوب بودن فعل نيز يك معنا را افاده ميكنند».[6]
حكيم لاهيجي نيز گفته است:
«بدان كه فعل اختياري متصف شود به حسن و قبح، مانند عدل و احسان، و ظلم و عدوان، و شك نيست كه معني حسن عدل مثلاً آن است كه فاعل آن مستحق مدح و تحسين گردد، و سزاوار جزاي خير شود، و جزاي خير چون از خداي تعالي باشد آن را ثواب گويند. و هم چنين معني قبح ظلم مثلاً، آن است كه مرتكب آن مستحق مذمت و ملامت شود. و سزاوار جزاي بد گردد، و جزاي بد چون از حق تعالي صادر شود، آن را عقاب گويند».[7]
يادآور ميشويم: درباره افعال الهي مدح و ذم قابل فرض است، ولي ثواب و عقاب قابل فرض نيست، البته در مورد مدح و ذم آن چه درباره افعال الهي تحقق دارد همانا مدح و ستايش است، زيرا از خداوند فعل قبيح صادر نميشود، بلكه همه افعال الهي حسن است، چنان كه مفاد عدل همين است.[8]
وجوب عَلَي الله
از مفاهيمي كه در بحث حسن و قبح عقلي مطرح شده است، مفهوم «وجوب علي الله» است، زيرا مثبتان حسن و قبح عقلي انجام كارهاي حسن را بر خداوند واجب ميدانند. و مثلاً ميگويند، بعثت پيامبران بر خداوند واجب است، يا عمل به وعدههايي كه خدا به بندگان داده، بر او واجب است.
منكران حسن و قبح به شدت با اين اصطلاح مخالفت كرده و گفتهاند لازمه آن اين است كه انسان بر خداوند مولويت داشته باشد تا بتواند كارهايي را بر خداوند واجب كند. و چون اين لازمه باطل است، بنابراين حسن و قبح عقلي نيز باطل خواهد بود.[9]
متكلمان عدليه در پاسخ گفتهاند:
مقصود از وجوب علي الله در مسأله حسن و قبح عقلي، وجوب در اصطلاح فقها نيست، تا چنان لازمه نادرستي را داشته باشد. بلكه معناي اين وجوب اين است كه چون خداوند از هر گونه عيب و نقصي در مقام ذات و صفات منزه است، لازمه كمال ذاتي و صفاتي خداوند اين است كه فعل او نيز از هرگونه عيب و نقصي منزه باشد. وجوب علي الله يعني ملازمه ميان كمال در ذات و صفات، با كمال در فعل و نقش عقل در اين مسئله، شناخت و ادراك است، نه جعل و اعتبار. عقل، انجام كاري را بر خداوند واجب نميكند، بلكه وجوب و بايستگي آن را درك ميكند. بنابراين، منشأ اشتباه اشاعره اين بوده است كه وجوب كلامي و فقهي را يكي دانستهاند، و از اشتراك لفظي آن غفلت نمودهاند.[10]
شيخ محمد عبده (متوفاي 1323 هـ) نيز به نادرستي اين سخن اشاعره توجه نموده و گفته است:
«مذهب سلف صالح اين بوده است كه بر خداوند، جز آنچه خود واجب كرده، چيزي واجب نيست، و آنچه خداوند خود واجب كرده همان است كه مقتضاي صفات كمال او است. همان گونه كه به حكم عقل اتصاف خداوند به صفات كمال لازم است، اتصاف او به آنچه متعلقات آن صفات است مانند عدل و حكمت و رحمت نيز واجب است. ولي اين وجوب از جانب كسي جز خداوند نيست، زيرا سلطاني برتر از سلطان او وجود ندارد. اما اشاعره سخن معتزله را به گونهاي نقل كردهاند، كه گويا آنان خداوند را مكلف و مسؤول دانستهاند، در حالي كه آنان به چنين مطلبي عقيده ندارند».[11]
براهين اثبات حسن و قبح عقلي
متكلمان عدليه بر اثبات حسن و قبح عقلي دلايل بسياري اقامه كردهاند،[12] ما در اين جا به بيان سه دليل بسنده ميكنيم:
1. كساني كه به شرايع آسماني عقيده ندارند نيز حسن و قبح افعالي چون عدل و ظلم، و احسان و عدوان، و صدق و كذب را قبول دارند، اگر منشأ اعتقاد به حسن و قبح افعال، منحصر در شرع بود ميبايست اعتقاد به حسن و قبح افعال به پيروان شرايع اختصاص داشته باشد. و از طرفي، آداب و رُسوم ملل و اقوام نيز متفاوت است. بنابراين، اتفاق آنان در حسن و قبح افعال ياد شده ريشه در فطرت و خرد آنان دارد. و چون فطرت و خرد همگاني است، حسن و قبح افعال نيز همگاني است. البته از آنجا كه درك و داوري عقل محدود است، حسن و قبح بسياري از افعال از طريق شرع روشن ميشود، و آن موارد مورد اتفاق همه اقوام و ملل نيز نميباشد.[13]
[6] . هدايه المسترشدين، ص 433.
[7] . گوهر مراد،ص 343.
[8] . القواعد الكلاميه، ص 38.
[9] . ابو اسحاق اسفرايني، التبصير في الدين، ص 171؛ ابن تيميه، مجموعه الرسائل الكبري، ج 1، ص 333.
[10] . محقق طوسي، تلخيص المحصل، ص 342؛ حكيم لاهيجي، گوهر مراد، ص 348ـ349؛ بحثهاي استاد سبحاني،حسن و قبح عقلي، نگارش علي رباني گلپايگاني، ص 91.
[11] . تفسبر المنار، ج 8، ص 50ـ51.
[12] . علامه حلي در كتاب «نهج الحق و كشف الصدق» مجموع اين ادله را آورده است.
[13] . ابواسحاق نوبختي، الياقوت في علم الكلام، ص 45؛ علامه حلي، انوار الملكوت، ص 104؛ كشف المراد، مبحث حسن و قبح عقلي؛ نهج الحق و كشف الصدق، ص 83؛ ابن ميثم بحراني، قواعد المرام، ص 104.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید