تدبير ش 65
بايد جايگاه زن را تعريف كرد و در مقابل منطق هوچيگرانة غربي بهجدّ ايستاد
در مورد ... جايگاه زن در زندگي و در جامعه ... اشكال اينجاست كه يك نامعادلهاي را [كشورهاي غربي] بهتدريج به وجود آوردهاند؛ يك طرف ذينفع، يك طرف مورد انتفاع؛ بشريت را اينجوري تقسيم كردهاند. طرفِ ذينفع مرد است، طرفِ مورد انتفاع عبارت است از زن. اين بهطور آرام، با تدريج، با شيوههاي گوناگون، با تبليغات مختلف، در طول دهها سال ... در جوامع غربي در درجة اول، و بعد در جوامع ديگر جا افتاده. شأن اجتماعي زن را اينجوري معرفي كردهاند، اينجوري تعريف كردهاند: زن به عنوان يك موجودي كه مورد انتفاع مرد بايد قرار بگيرد. لذا در فرهنگ غربي اگر زن بخواهد در جامعه نمود پيدا كند، شخصيت پيدا كند، حتماً بايد از جذابيتهاي جنسي خودش چيزي را ارائه بدهد. حتّي در مجالس رسمي، نوع پوشش زن بايد جوري باشد كه براي طرف ذينفع و منتفع - يعني طرف مرد - چشمنواز باشد.
به نظر من بزرگترين ضربه، بزرگترين اهانت، بزرگترين حقكشي كه در زمينة مسئلة زن انجام گرفته، همين است. در محيط اجتماعي، فرهنگي شكل بگيرد كه زن به عنوان يك طرفِ مورد انتفاع، براي استفادة يك طرفِ ذينفع مطرح شود؛ اين متأسفانه امروز در فرهنگ غربي وجود دارد. ديگران هم از آنها تقليد كردند، در راهش كوشش كردند، تلاش كردند و اين در دنيا جا افتاده. اگر كسي خلاف اين را بگويد، عليه او جنجال ميكنند. فرض كنيم اگر در يك جامعهاي مسئلة آرايش زنان و تبرّج زنان در محيطهاي عمومي محكوم شود، جنجال بلند خواهد شد. اگر نقطة مقابل آن انجام بگيرد - يعني در يك جامعهاي عرياني زنان مطرح شود - هيچ سر و صدايي در دنيا بلند نميشود. اما وقتي پوشش زن، عدم تبرّج زن، آرايش نكردن زن در جامعه مطرح شود، دستگاههاي مسلط تبليغاتي دنيا سر بلند ميكنند، جنجال ميكنند؛ اين نشاندهندة اين است كه يك فرهنگي، يك سياستي، يك راهبردي وجود دارد كه سالهاي متمادي است دنبال ميشود و پايهاش اين است كه اين جايگاه، اين شأن، اين موقعيت غلط و اهانتآميز را براي زن تثبيت كنند؛ و متأسفانه كردند.
لذا شما ميبينيد در غرب با حجاب تدريجاً به صورت علني دارد مخالفت ميشود. عنواني كه براي اين مخالفت ذكر ميكنند، اين است كه ميگويند حجاب نماد يك حركت مذهبي است؛ ما نميخواهيم در جوامع ما - كه جوامع لائيك هستند - نمادهاي مذهبي مطرح شوند. به نظر من اين دروغ است؛ بحث مذهب و غير مذهب نيست؛ بحثِ اين است كه سياست راهبردي اساسي بنياني غرب بر عرضه شدن و هرزه شدن زن است و حجاب مخالف آن است. حتّي اگر چنانچه حجاب ناشي از يك انگيزه و ايمان ديني هم نباشد، با آن مخالفت ميكنند؛ مشكل اساسي اين است.
اين مسئله آن وقت دنبالههاي خودش را، تبعات بسيار جانكاه خودش را در جوامع بشري به وجود آورده: مسئلة سست شدن بنيان خانواده ... مسئلة آمار گريهآور و تأسفبار تجارت زنان. امروز در دنيا طبق گزارشي كه داده شده است - كه اين گزارش به نظرم گزارش سازمان ملل است؛ گزارش يك مركز رسمي است - سريعالرشدترين تجارتهاي دنيا، تجارت زنان و قاچاق زنان است. بدترين كشورها هم در اين زمينه، چند تا كشورند؛ از جمله رژيم صهيونيستي است. زنان و دختران را با عنوان پيدا كردن كار و عنوان ازدواج و اين حرفها، از كشورهاي فقير، از آمريكاي لاتين، از برخي كشورهاي آسيا، از برخي كشورهاي فقير اروپا جمع ميكنند و ميبرند آنها را در شرايط بسيار سختي تحويل مراكزي ميدهند كه انسان از تصور آنها و نام آنها تنش ميلرزد. همة اينها مبتني است بر اين نگاه غلط، اين نامعادلة ظالمانه در مورد جايگاه زن در جامعه. پديدة كودكان نامشروع - كه بالاترين آمار كودكان نامشروع هم در آمريكاست - پديدة زندگيهاي مشتركي كه بدون ازدواج انجام ميگيرد؛ يعني در حقيقت نابود كردن كانون خانواده و محيط گرم و صميمي خانواده و بركات خانواده، محروم كردن بشر از اين بركات، اينها همه ناشي از مشكل اول است؛ بايد براي اين، يك فكري كرد. بايد جايگاه زن را تعريف كرد و در مقابل منطق هوچيگرانة غربي بهجدّ ايستاد.1 1. 01/03/90 بيانات در ديدار جمعي از بانوان نخبه
تدبير ش 67
ما بايد در علوم انساني اجتهاد كنيم؛ نبايد مقلد باشيم
در مورد علوم انساني ... اينكه: «پشت سر پيشرفت علوم، پيشرفت فكر وجود دارد»؛ اينكه: «مبدأ تحول ملتها بيش و پيش از آنچه كه علم و تجربه باشد، فكر و انديشه است»، كاملاً حرف درست و اثبات شدهاي است. به همين دليل است كه من روي مسائل علوم انساني حساسيت به خرج ميدهم. ما به هيچ وجه نگفتيم كه: دانستههاي غربيها را كه در زمينههاي گوناگون علوم انساني پيشرفتهاي چند قرني زيادي داشتند، ياد نگيريم يا كتابهاي اينها را نخوانيم! ما ميگوييم: تقليد نكنيم!! ... مباني علوم انساني در غرب از تفكرات مادي سرچشمه ميگيرد. هر كس كه تاريخ رنسانس را خوانده باشد، دانسته باشد، آدمهايش را شناخته باشد، اين را كاملاً تشخيص ميدهد. خب! رسانس مبدأ تحولات گوناگوني هم در غرب شده؛ اما مباني فكري ما با آن مباني متفاوت است. هيچ ايرادي هم ندارد كه ما از روانشناسي و جامعهشناسي و فلسفه و علوم ارتباطات و همة رشتههاي علوم انساني كه غرب ايجاد و توليد كرده يا گسترش داده، استفاده كنيم. من بارها گفتهام كه: ما از يادگيري، به هيچ وجه احساس سرشكستگي نميكنيم. لازم است ياد بگيريم؛ از غرب ياد بگيريم؛ از شرق ياد بگيريم - «اُطلِبُوا العِلم وَ لُو بِالصِّين»(وسائلالشيعه، ج27، ص27)- خب! اين كه روشن است. ما از اين احساس سرشكستگي ميكنيم كه: ايـن يـادگيـري، بـه دانايـي و آگاهـي و قدرت تفكر خـود مـا منتهي نشود!! هميشه كـه نميشود شاگرد بود! شاگردي ميكنيم تا استاد شـويـم. غـربـيهـا ايـن را نميخواهند!! سياست استعماري غرب از قديم همين بوده. ميخواهند در دنيا يك تبعيضي، يك دو هويتياي، يك دو درجهاي در مسائل علمي وجود داشته باشد.
يكي از علوم انساني، تاريخ است. باز هم من توصيه ميكنم كه: تاريخ بخوانيد! تاريخ دورة استعمار را بخوانيد تا ببينيد غربيها عليرغم ظاهر نونوارِ اتوكشيدة ادكلنزدة منظم و مرتب و داعيههاي حقوق بشرشان، چه وحشيگري عظيمي در اين مقوله كردند؟! نه اينكه فقط آدمها را بكُشند، در دور نگهداشتن ملتهاي تحت استعمارِ خودشان از عرصة پيشرفت و امكان پيشرفت، در همة زمينهها هم تلاش زيادي كردند. ما ميخواهيم اين اتفاق نيفتد. ما ميگوييم: علوم انساني را ياد بگيريم تا بتوانيم شكل بومي آن را خودمان توليد كنيم و اين را به دنيا صادر كنيم. بله! وقتي كه اين اتفاق افتاد، آنگاه هر يك نفري كه از مرزهاي ما خارج ميشود، ماية اميد و اتكاي ماست.
بنابراين، ما ميگوييم: در اين علوم مقلد نباشيم. ... ما بايستي در علوم انساني اجتهاد كنيم. نبايد مقلد باشيم. اما حالا فرض كنيد كه فلان رشتههاي علوم انساني در دانشگاه حذف بشود يا حذف نشود يا كم بشود؛ من روي اين چيزها هيچ نظري ندارم. من نه نفي ميكنم، نه اثبات ميكنم؛ يعني كار من نيست؛ كار مسئولين است. ممكن است مصلحت بدانند بعضي از رشتهها را حذف كنند يا نكنند؛ حرف من اين نيست؛ حرف من اين است كه: در باب علوم انساني، كار عميق انجام بگيرد و صاحبان فكر و انديشه در اين زمينهها كار كنند.8 8. 19/05/۹۰ بيانات در ديدار جمعي از دانشجويان
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید