آموزش به شيوه عکس العمل مناسب
گاه حضرت رسول(ص) مطلب خود را با يک عکس العمل و رفتار مناسب به مخاطب مي فهماند، يعني به جاي سخن گفتن، با يک موضع گيري مشخص و مناسب پيام خود را مي رساند که اين شيوه آموزشي و تربيتي در جايگاه مناسب خود بسيار مؤثر است.
حضرت روزي وارد خانة حضرت فاطمه (عليها السلام) شد و ديد فاطمه(ع) دستبندي از نقره، به دست دارد و يک پرده الوان هم آويخته است. پيغمبر با آن علاقة مفرطي که به حضرت زهرا(س) داشت، بدون آنکه حرفي بزند برگشت. حضرت زهرا(س) احساس کرد که پدرش اين مقدار را هم براي ايشان نمي پسندد چون دورة اهل صفه است. فوراً آن دستبند نقره را از دستش بيرون آورد و پردة الوان را هم پايين کشيد و به همراه کسي خدمت رسول اکرم(ص) فرستاد. آن شخص آمد عرض کرد: يا رسول الله! اينها را دخترتان فرستاده و عرض مي کند: به هر مصرفي که صلاح مي دانيد برسانيد، آن وقت چهرة پيامبر شکوفا شد و فرمود پدرش بقربانش باد.[9]
آن حضرت مالي را ميان اصحاب خود تقسيم کرد، يکي از اعراب گفت: در اين قسمت خدا را ملاحظه نکرد. چون اين خبر به رسول الله(ص) رسيد رخسارش سرخ شد- حضرت با اين عکس العمل به ديگران فهماند که آن عرب چه گفتار ناشايستي گفته است- سپس فرمود خدا رحمت کند برادرم موسي را بيش از اين اذيت ديد و صبر کرد.[10]
4. آموزش به شيوه پرسش و پاسخ
پيامبر اکرم(ص) در روند آموزش و تعليم خود موارد زيادي سؤال مي کرد تا جواب سؤال يا به واسطه خود فراگيران به دست آيد يا به جواب سؤال نزديک شود يا حداقل زمينه بهتر، جهت پاسخ صحيح توسط خود پيامبر(ص) فراهم آيد. در اين روش پيامبر(ص) ضمن بيرون کشيدن اطلاعات مخاطبين و ارزيابي وسعت دايره اطلاعات آنها متناسب با آن، جواب مي داد. نکته جالب آن است که پرسش هاي پيامبر(ص) کاملاً به صورت دقيق و متناسب با موقعيت و در فاصله هاي زماني مشخصي بود تا مخاطب خود شخصاً درگير موضوع شود و فرصت تفکر را بيابد. البته گاهي پيامبر(ص) ابتدا خود پرسش مي کرد و گاه زمينه را طوري فراهم مي نمود که مخاطب در ذهنش سؤال ايجاد شود. و با توجه به اينکه آن سؤال محصول ذهن مخاطب بود جواب پيامبر(ص) چنان براي او قابل تفهيم بود که بهتر از آن امکان نداشت. در روايتي پيامبر(ص) که به اصحاب خود فرمود: برادر خود را ياري کنيد، چه مظلوم باشد چه ظالم. بلافاصله يکي از صحابه سؤال کرد: يا رسول الله، اگر او مظلوم باشد، ياري اش مي کنم اما بفرماييد چگونه مي توانم يک ظالم را ياري دهم؟ پيامبر(ص) جواب داد : در آن صورت او را از بي عدالتي باز دار! چرا که کمک واقعي، بازداشتن او از ظلم است.[11]
اين روايت به خوبي روشن مي نمايد که يک جمله دقيق چگونه ذهن مخاطب را تحريک مي کند و چه سؤال زيبايي براي او مطرح مي شود و چه زيباتر حضرتش(ص) پاسخ مي دهد.
خدمت رسول خدا (ص) از مردي ستايش کردند تا آنجايي که همه خصال خوب را برايش شمردند، رسول خدا (ص) فرمود: عقل او چگونه است؟ عرض کردند: اي رسول خدا ! ما به شما از کوشش وي در عبادت و کارهاي خير او گزارش مي دهيم، شما از عقلش پرسش مي نماييد؟! حضرت(ص) فرمود: به راستي احمق به خاطر کم خرديش به مراتب بيشتر از بدکردار، گرفتار فسق و فجور شود. فرداي قيامت مردم تنها به عقلي که دارند به درجات بالا و به قرب پروردگار خود مي رسند.[12]
در اين روايت زيبا حضرت رسول(ص) براي مشخص کردن جايگاه عقل در اسلام چگونه با سؤال و سپس جواب اصحاب، آموزه خويش را بيان مي کند.
اين شيوه علاوه بر آنکه موجب نشاط مخاطب مي گرديد زيرا او را درگير مطلب مي نمايد، باعث مي شد که مطلب در ذهن و قلب مخاطب بهتر فرو نشيند.
5. آموزش به شيوه تمثيل
در امر آموزش، استفاده از مثال هاي زيبا، در فرايند يادگيري و تنوع و نشاط آن سهم زيادي دارد. پيامبر اسلام (ص) همانند قرآن مجيد از مثال هاي زيادي در مناسبت هاي گوناگون براي رساندن پيام الهي و ياد دادن حقايق معنوي استفاده نموده است استفاده از تمثيل موجب مي شود که مخاطب مطلب را ساده تر بياموزد. پيامبر اسلام(ص) براي آنکه بفمهاند که دين اسلام، دين منطقي و معتدلي است و نبايد انسانها با فشار آوردن و سختگيري بيش از حد، فکر کنند که زودتر به مقصد مي رسند بلکه اين امر چه بسا موجب شود که اصلاً به مقصد نرسند خطاب به جابر فرمود: اي جابر! دين اسلام دين با متانتي است. با خودت با مدارا رفتار کن. اي جابر! انسانهايي که خيال مي کنند با فشار آوردن و سختگيري بر خود زودتر به مقصد مي رسند، اشتباه مي کنند آنها اصلاً به مقصد نمي رسند. مثل آنها، مثل آدمي است که مرکبي به او داده اند که از شهري به شهر ديگر برود. او خيال مي کند که هر چه بيشتر بر مرکب فشار بياورد، زودتر مي رسد. منزل اول و دوم و سوم را ممکن است در ظرف يک روز برود. اما ناگاه متوجه مي شود که حيوان بيچاره را زخمي کرده است و حيوان هم از راه مانده است در اينجا به مقصد که نرسيده است هيچ، مرکب خويش را هم ناقص کرده است.[13]
در حديث گويا و بيدار کننده اي از امام صادق(ع) مي خوانيم رسول خدا وارد زمين بي آب و علفي شد به يارانش فرمود هيزم بياوريد عرض کردند اي رسول خدا(ص) اينجا سرزمين خشکي است که هيچ هيزم در آن نيست فرمود: برويد هر کدام هر مقدار مي توانيد جمع کنيد، هريک از آنها مختصر هيزم يا چوب خشکيده اي با خود آورد همه را پيش روي پيغمبر(ص) روي هم ريختند سپس پيامبر(ص) فرمود: «اينگونه گناهان کوچک روي هم متراکم مي شوند (و شما به تک تک آنها اهميتي قائل نيستيد)» سپس فرمود: «بترسيد از گناهان کوچک که هر چيزي طالبي دارد و طالب آنها آنچه را از پيش فرستادند وآنچه را از آثار باقي گذاشته اند مي نويسد و همه چيز را در کتاب مبين ثبت کرده».[14]
اين حديث تکان دهنده ترسيمي است گويا از تراکم گناهان کم اهميت و آتش عظيمي است که از مجموع آنها زبانه مي کشد.[15]
در اين سيره، پيامبر(ص) براي عيني کردن اين حقيقت که گناه گرچه کم و کوچک باشد، ولي در اثر تکرار ، زياد و بزرگ مي شود، اصحاب را براي جمع آوري هيزم در بيابان خشک و بي آب و علف مأمور ساخت تا اين حقيقت را به صورت عيني و محسوس به آنان نشان دهد.
6. آموزش به شيوه رفتاري نه تنها رهنمود گفتاري
حضرت رسول(ص) در آموزش و تربيت ديني به گفتار تنها بسنده نمي کرد بلکه او قبل از هر سخن تربيتي خود اسوه عملي آن بود. آنچه به آموزش هاي ديني ويژگي خاص مي دهد، اهميت عمل و رفتار است که شخص معلم بايد بدان پايبند باشد تا در هدف خود موفق شود. از نمونه هاي سيره عملي حضرت رسول(ص) در راستاي شرکت در ساخت اولين مسجد امت اسلام است که دوش به دوش اصحاب حضرت (ص) کار مي کرد و وقتي اصحاب گفتند اجازه دهيد ما خودمان کار کنيم و شما استراحت نمايي د پيامبر نپذيرفت.[16]
اين رفتار، مهمترين اثر آموزشي و تربيتي را به همراه داشت که تمام افراد بايد در امور جمعي سهيم باشند و هريک در اهداف جمعي تعيين شده سهمي مثبت داشته باشند.
7. آموزش به شيوه خطابه
پيامبر اسلام (ص) در مناسبت ها و شرايط گوناگون خطابه هايي جذاب و دلنشين ارايه مي کرد. در بعضي از شرايط با زبان ملاطفت و نرمش نمي توان، پيام حق را رساند بلکه آنجا جايگاه زباني برنده و گويا است تا پيام حق رسانده شود آنج بايد احساسات افراد را در جهت حق شکوفا کرد، گرچه فن خطابه مي تواند در جهت منفي يعني القاي اهداف غير الهي هم استفاده شود اما آنچه مهم است تأثير گذاري اين فن و اين شيوه آموزشي و تربيتي در بين انسانهاست. و پيامبر اسلام(ص) از اين شيوه در مناسبت هاي گوناگون استفاده مي کرد.
خطابه هاي نخستين پيامبر اکرم(ص)، پيرامون اصول و پايه هاي تربيت ديني بود چنانکه مي توان گفت اولين خطابه حضرت رسول(ص) پس از بعثت زماني بود که بر فراز کوه صفا مردم را به خدا پرستي دعوت کرد و بعد اين خطابه ها متناسب با رشد مردم، در راستاي نيازمنديهاي فردي و اجتماعي مردم، صورت مي گرفت.
مرد انصاري خانه جديدي در يکي از محلات مدينه خريد و به آنجا منتقل شد، تازه متوجه شد که همسايه ناهمواري نصيب وي شده، به حضور رسول اکرم(ص) آمد و عرض کرد: «در فلان محله، ميان فلان قبيله، خانه اي خريده ام و به آنجا منتقل شده ام متأسفانه نزديکترين همسايگان من شخصي است که نه تنها وجودش براي من خير و برکت و سعادت نيست، از شرش نيز در امان نيستم، اطمينان ندارم که موجبات زيان و آزار مرا فراهم نسازد. رسول اکرم(ص) چهار نفر؛ علي ، سلمان، ابوذر، و شخصي ديگر را ـ که گفته اند مقداد بوده است ـ مأمور کرد، با صداي بلند در مسجد بر عموم مردم از زن و مرد ابلاغ کنند که؛ « هرکس همسايگانش از آزار او در امان نباشند ايمان ندارد».
اين اعلان در سه نوبت تکرار شد. بعد رسول اکرم(ص) در حالي که با دست خود به چهار طرف اشاره مي کرد فرمود: « از هر طرف تا چهل خانه، همسايه محسوب مي شوند».[17]
در اين روايت، پيامبر اکرم (ص) به جهت اهميت و درک موضوع چند نفر را امر فرمود تا همگي به صورت خطابي جمله اي که در بردارندة پيام مهم حق همسايه است را از مکاني عمومي اعلام کنند تا مردم به اهميت آن پي ببرند.
روزي سه نفر از زنها، به حضور رسول اکرم(ص) آمدند و از شوهران خود شکايت کردند. يکي گفت : شوهر من گوشت نمي خورد. ديگري گفت: شوهر من از بوي خوش اجتناب مي کند. سومي گفت: شوهر من از زنان دوري مي کند. رسول خدا(ص)
بي درنگ درحالي که به علامت خشم ردايش را به زمين مي کشيد، از خانه به مسجد رفت و بر منبر آمد و فرياد کرد: چه مي شود گروهي از ياران مرا، که ترک گوشت و بوي خوش و زن کرده اند؟!
همانا من خودم ، هم گوشت مي خورم و هم بوي خوش استعمال مي کنم و هم از زنان بهره مي گيرم، هرکس از روش من اعراض کند از من نيست.[18]
پی نوشت:مطهري، سيره نبوي، ص 58.
[10]. نراقي، علم اخلاق اسلامي، ص376.
[11]. البخاري، صحيح بخاري، کتاب المظالم و الغصب، ص585، ح2444.
[12]. مجلسي، بحارالانوار، ج77، ص160، ح144.
[13]. مطهري، سيره نبوي، ص121.
[14]. کلي ني ، الکافي ، ج3، ص394.
[15]. مکارم شيرازي، تفسيرنمونه،ج18،ص334.
[16]. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، ج1، ص185.
[17]. کليني، الکافي، ج2، ص 666، باب حق الجوار، به نقل از مطهري، داستان راستان، ج1، ص225.
[18]. مطهري، مجموعه آثار، ج19، ص104.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید