حال که تصمیم نهایی مبنی بر جدا شدن والدین از یکدیگر شده، به راستی این امر چه عواقبی را برای خود آنان و چه مشکلاتی را برای فرزندانشان در بر خواهد داشت؟ هر چند طلاق همواره مراحل قانونی خود را طی می کند و یک سیر منطقی را دنبال مینماید، اما بسیاری از وجوه احساسی آن در بیرون از جلسه دادگاه خودشان را نشان می دهند. والدین موظفند تا با آموزش های لازم در زمینه تاثیرات سوء آن، هم در مورد خود و هم در مورد فرزندانشان آشنایی پیدا کنند.
زمانیکه سخن از در نظر گرفتن حقوق فرزندان و طرز برخورد با آنها به میان می آید، باید مراقب بود تا هیچ گاه قوانین زیر از ذهن دور نشوند: تنها افرادی که در بطن ماجرای طلاق گرفته اند، اما با این وجود باز هم به فرزندان خود علاقمند هستند، پدر و مادر میباشند. در حالیکه وکلا، قضات، مشاوران اجتماعی و مسئولان بهزیستی از هیچ تلاشی برای یافتن علایق کودکان کوتاهی نمی کنند، تنها والدین هستند که بر اساس عشق لایزال خود می توانند تصمیمات صادقانه ای در جهت رشد و ارتقای آنها بگیرند. به علاوه پدران و مادران همراهان همیشگی هستند که : 1) حتی زمانیکه طلاق قطعی شده و به مرحله اجرا در می آید، باز هم در کنار فرزندان خود باقی می مانند و به آنها عشق می ورزند؛ 2) پس از جدایی به اندازه کافی در کنار آنها باقی بمانند تا بتوانند تاثیرات سوء طلاق را بر روی آنها از نزدیک مشاهده کنند؛ 3) و نهایتا این قدرت و اختیار را دارند تا تصمیمات مهم را در مورد فرزندانشان اتخاذ نمایند.
خوشبختانه تفاوت کمی میان فرزندان طلاق و کودکانی که در کنار هر دو والدین خود زندگی می کنند، وجود دارد. به همین دلیل چندان دور از تصور نیست که پس از طلاق کودک از نظر روان شناسی همچنان به رشد طبیعی خود ادامه دهد و با سلامت نسبی پرورش پیدا کند. البته باید توجه داشته باشید که این امر یک نتیجه گیری کاملا کلی است و ممکن است در موارد اختصاصی نتیجه با آنچه در این قسمت ذکر شد به طور کلی متفاوت باشد.
مسئله دیگری که در این قسمت باید مورد توجه قرار داد، این است که آیا تغییرات ایجاد شده در رفتار کودکان صرفاً به دلیل ماهیت طلاق و جداشدن والدین از یکدیگر صورت می پذیرند، یا اینکه به دلیل مناقشه هایی است که در خانه از نظر آنها می گذرد. به عبارت دیگر آیا مشکلات فرزندان برخاسته از تغییر در سیستم بنیادین خانواده است، یا اینکه تنها پی آمد درگیری های پی در پی، تنش های اقتصادی، و مراقبت های ناکافی است؟ اگر مبنا را بر روی کشمکش ها و درگیری های خانوادگی و نه جدا شدن پدر و مادر از یکدیگر بگذاریم، آنگاه باید اذعان داشت که تاثیرات سوء آن شایع تر شده و منطقه وسیع تری از مشکلات را به خود اختصاص می دهند. البته اگر بنا را بر اساس چنین فرضیه ای استوار کنیم، تئوری دیگری مطرح خواهد شد: در خانواده هایی که پدر و مادر در کنار هم زندگی می کنند نیز ممکن است فرزندان شاهد جر و بحث و مشاجره های گاه و بی گاه باشند؛
چه کمکی از دست والدین مطلقه بر می آید
والدین باید چه کاری انجام دهند
در مورد طلاق با فرزندان صحبت کنید
اگر آنها به اندازه کافی بزرگ شده اند و معنا و مفهوم زندگی مشترک را درک می کنند، می توانید با دیدی باز وضعیت موجود را برایشان توضیح دهید. سن فرزندان، تعیین کننده طرز بیان و نوع مطالبی است که در طی گفته های خود باید به آنها اشاره داشته باشید.
کودک را نیز در جریان امور قرار دهید:
سعی نکنید از زیر بار مسئولیت های خانوادگی خود شانه خالی کنید. نقش های قبلی خود که قبل از طلاق نیز وجود داشته اند را به دست فراموشی نسپارید.
چیزی بیش از یک حمایت معمولی به آنها ارائه دهید
میزان حمایتی که زن و شوهر هر یک در فرآیند هضم جریان طلاق از محیط بیرون دریافت می کنند، تاثیر بسزایی بر روی حس مسئولیت پذیری آنها در قبال فرزندانشان دارد. تحقیقات گویای این مطلب هستند که 30 درصد از خانم ها و آقایون پس از جدا شدن از همسرانشان دچار افسردگی می شوند. اگر در یک چنین شرایط بقرنجی قرار گرفتید، می توانید به دنبال پشتیبانی و حمایت از جانب اقوام، دوستان، مراکز مشاوره اجتماعی و....باشید. البته باید بدانید که تاثیرات سوء طلاق حتی منابع حمایت شما را نیز تحت الشعاع قرار می دهند. دوستان و خانواده ممکن است به دلیل ثبت تجربه طلاق در زندگی از شما فاصله گرفته و تمایل چندانی به ساپورت فرزندان شما از خود نشان ندهند.
ارتقا توانایی های فردی
قابلیت ها و مهارت های شخصی والدین، ارتباط مستقیمی با توانایی حمایت آنها از فرزندانشان دارد. پژوهش های اخیر به پدر و مادرهای تازه طلاق گرفته پیشنهاد میکند که: 1) توانایی خود را در عرصه شغلی ارتقا بخشند (شغل جدیدی را شروع کنند)؛ 2) گرایشات سنتی خود را در مورد رابطه جنسی تغییر دهند ( این امر به آنها کمک می کند تا به وسیله اراده با احساسات منفی مقابله کرده و آنها را تغییر دهند)؛ 3) توانایی های فردی خود را به منظور ایجاد روابط جدید اجتماعی افزایش دهند؛ 4) در صدد ادامه تحصیل برآیند ( شاید این امر از نظر اقتصادی چندان مقرون به صرفه به نظر نرسد)؛ 5) درآمد خود را افزایش دهند ( طلاق معمولا باعث می شود تا نحوه زندگی از نظر کیفی، از استاندارهای معقول فاصله بگیرد، به ویژه برای خانم های خانه داری که پس از مدت ها مجبور می شوند از خانه، وارد محیط جدید کاری بشوند)؛ 6) از نظر احساسی خود را متحول کنید و عواطف درونی تان را رشد دهید؛ 7) با یک نیروی تازه در صدد جبران گذشته برآیید و سعی کنید سلامت عاطفی خود را از نو بدست آورید ( ارتباط مستقیمی بین میزان آسیب و توانایی افراد در وقف دادن خودشان با شرایط جدید وجود دارد). هر چه والدین سریعتر و راحتتر بتوانند خود را با شرایط موجود وقف دهند و سریعتر بهبودی حاصل نمایند، این روند در فرآیند بهبودی فرزندانشان نیز تاثیر گذاشته و آنها را قادر می سازد تا زودتر به شرایط آرمانی پیش از طلاق باز گردند.
تعریف تازه از نقش های والدین
کودک باید به طور کامل در جریان امور قرار گرفته و تغییر و تعدیل در نقش های خانوادگی والدینش را به درستی درک کند، او باید بداند از این پس چه کسی، چه نقشی را به عهده خواهد داشت. چه کسی آشپزی می کند؟ و این کار را چه زمانی می تواند انجام دهد؟ کدامیک از آنها از این به بعد او را از کلاس فوتبال به خانه بر میگردانند؟ و ... البته پیش از اینکه اینطور مسائل را با فرزندان خود در میان بگذارید، ابتدا خودتان باید بر سر آنها به توافقق دست پیدا کنید. یکی دیگر از مواردی که به واسطه طلاق تحت الشعاع قرار می گیرد مقوله نظم و انضباط است. چه کسی تصمیمات نهایی را می گیرد و چگونه آنها را به مرحله اجرا خواهد گذاشت؟ باید دانست، یکی دیگر از مضرات طلاق از این قرار است که توقع و انتظارات معقول پدر و مادر از فرزندان کاهش پیدا کرده و به همین دلیل تمایل کمتری برای گفتگو با آنها از خود نشان می دهند و چندان رقبتی به برقراری ارتباط ندارند. می بایست تلاش کنید و تا آنجا که می توانید انتظارات خود را با موارد مشابه آن در پیش از طلاق مطابقت دهید. اگر نسبت به رفتار فرزند خود بی توجهی کنید و روی او کنترلی نداشته باشید، در آینده شاهد تاثیرات زننده این بی توجهی بر روی خصوصیات اخلاقی کودک خود خواهید بود.
ایجاد سازگاری میان کودک و همسالانش
کودکان معمولا از قضیه طلاق پدر و مادر خود خجالت می کشند و از درمیان گذاشتن این موضوع با هم سن و سال های خود به شدت می هراسند. فرزند شما چگونه میتواند این موضوع را با همسالان خود مطرح کند؟ این امر چه تاثیری در رابطه او با جمع دوستانش می گذارد؟ آیا مجبور می شود دوستان قبلی خود را ترک کرده و در پی یافتن دوستان جدیدی براید؟ لازم به ذکر است که نقش والدین در تفهیم این تغییر ناگهانی به فرزندان از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
آسیب هایی که در پی تشخیص اشتباه والدین در ازدواج پدید می آید:
زن و شوهرهایی که از یکدیگر جدا می شوند، به درستی می دانند که خودشان جزء تنها افرادی نیستند که نتوانسته اند زندگی مشترک موفقی را دنبال کنند؛ اما باید این مطلب را نیز در نظر داشت که عواقب طلاق فقط محدود به زن و مرد نمی شود، بلکه کل خانواده را در بر می گیرد. آیا کودک شما هم می تواند قبول کند که مبحث طلاق برای بسیاری از افراد دیگر در سطع جامعه عمومیت دارد؟ پدر و مادر باید به عمق آثار طلاق در فرزندان خود بیندیشند و همواره راههای مکالمه و گفتگو و ارتباط متقابل با فرزندانشان را باز نگه دارند.
پذیرش ازدواج مجدد پدر و مادر:
اگر یکی از والدین و یا هر دوی آنها تصمیم به ازدواج مجدد بگیرند، الزامی است پیش از اینکه دست به هر گونه اقدامی بزنند، تاثیرات بالقوه این امر بر روی کودکان را در نظر گرفته و پیشاپیش خود را برای رویارویی با آنها آماده سازند.
مواردی که والدین باید حتی الامکان از آن اجتناب ورزند
مشاجره و کشمکش:
کودکان به مشاجره های پس از طلاق به مثابه نوعی تفرقه نگاه می کنند و این مسئله سبب می شود میزان آسیب دیدگی آنها از این تعارض خانوادگی افزایش پیدا کند.
ناسازگاری بیشتر والدین:
پس از طلاق، انتظارات والدین از فرزندان خود نسبت به گذشته تغییر پیدا می کند. به علاوه آنها تصور می کنند که نباید اجازه دهند فرزندشان بیش از این از نظر احساسی آسیب ببیند، به همین دلیل در نحوه منطقی انجام وظایف پدری و مادری خود خلل ایجاد کرده و با دید عاطفی و احساسی با قضیه برخورد می کنند. آنها باید مطلع شوند که اگر تنها به خاطر حفظ سلامت روانی کودکانشان هم که شده، باید از نظر تربیتی، یک محیط کاملا پایدار و با ثبات را ایجاد نموده و برای نگهداری و مراقبت فرزندان خود از تکنیک های موثر و علمی بهره بجویند.
حمایت کمتر از فرزندان:
کودکان پس از طلاق نیاز به حمایت عاطفی بیشتری نسبت به گذشته پیدا می کنند. متاسفانه چنین نیازی درست مصادف می شود با موقعی که مدت زمان وجود پدر و مادر در کنار بچه ها کاهش پیدا می کند . آنها باید تا آنجایی که می توانند تلاش کنند تا نیازهای روحی و عاطفی کودکان خود را برآورده سازند.
استفاده ابزاری از کودک بر علیه همسر:
متاسفانه در حین طلاق، خانم ها و آقایون درگیر جنگ های عاطفی با یکدیگر میشوند. هنگامیکه خشم و خشونت بر آنها مستولی می شود، حاضرند تا هر کاری که از دستشان بر می آید برای مقابله با طرف دیگر انجام دهند. در این شرایط هیچ قربانی دیگری بهتر از فرزندانشان را پیدا نمی کنند. ابراز خشونت وجوه متفاوتی دارد که میتواند شامل موارد زیر نیز باشد: نسبت دادن صفات نا مناسب به کودک، سلب کردن حقوق مسلم او، اهانت و تهدید های بیجا و بی مورد و غیره. این امر کودک را در موقعیت روحی نامطلوبی قرار داده و سبب می شود تا احساس ناکامی عاطفی و اضطراب غیر قابل وصفی در او ایجاد شود.
دو گانگی و تغییر مالکیت در والدین
گاهی اوقات یکی از طرفین، برای خوار کردن طرف مقابل، او را در نظر فرزند کوچک میکند و دست به تحقیر جایگاه اجتماعی او میزند. با استناد به دلایل روان شناختی، جدایی فرزند و ایجاد فاصله میان او و پدر یا مادر مسئله خوشایندی نبوده و عواقب خطرناکی را در آینده و حال او به وجود خواهد آورد.
فاکتورهای کلی موثر بر میزان آسیب
مطالبی که در این قسمت از نظر شما خواهد گذشت، حالت کلی داشته و تقریبا به صورت تعمیم داده شده بیان شده اند. شاید برخی از آنها راجع به یک موضوع خاص صحت داشته باشند ولی برای شرایط مشابه دیگر، صادق نباشند.
کیفیت رابطه
اگر ارتباط فرزند با پدر و مادر در سطح بالایی باشد و از نظر عاطفی وابستگی شدیدی نسبت به آنها داشته باشد، پس از طلاق، آسیب های بزرگتری متوجه او خواهند بود. تصور عام از این قرار است که اگر فرزند بتواند در جریان طلاق، ارتباط مناسبی با یکی از والدین خود برقرار کند، آنگاه آسیب کمتری دیده و از ضرر و زیان مشاجرات خانوادگی در امان خواهد بود. اما "لاتزک" و همراهانش بر طبق بررسی های علمی که در سال 1996 انجام دادند، به این نتیجه رسیدند که این باور از دیدگاه علمی، هیچ گونه جایگاهی ندارد و کودک می بایست با هر دو نفر (یعنی هم پدر و هم مادر) رابطه مناسبی برقرار کند.
مهیا کردن محیط خانه
سن کودک نقش مهمی را در برداشت او از طلاق بازی می کند. همچنین محیط خانه نیز درک او را نسبت به موضوع جدایی تحت الشعاع قرار می دهد. تحقیقات حاکی از این مطلب هستند که تعداد بسیاری از کودکان، محیط خانه را حتی پیش از طلاق، رضایتبخش تصور می کنند و به آن علاقه دارند. پژوهشگران بر این باورند که اگر کودک، به غلط محیط ناخوشایند خانه را در ذهن خود فضایی شاد و سالم بپندارد، انگاه واکنش او نسبت به طلاق حادتر و جدی تر خواهد بود. از سوی دیگر کودکانی که می دانند خانه آنها پیش از طلاق دارای محیط چندان خوشایندی نیست، شاید در ذهنشان بتوانند به این نتیجه دست پیدا کنند که طلاق راه حل مشکل والدینش می باشد. همچنین توصیه می شود مشاجرات خانوادگی در حضور کودک انجام نشود چراکه در غیر اینصورت او از رشد عاطفی و درک منطقی محروم می ماند.
جنسیت کودک
کودکان در صورتیکه نتوانند نیازهای عاطفی خود را در محیط خانه برآورده سازند، به سمت مربی و یا معلم خود متمایل می شوند، کاری که برای دخترها خیلی راحت تر از پسر هاست. با توجه به مطالعات انجام شده در این زمینه، می توان گفت تاثیرات سوء طلاق بر روی فرزندان پسر خیلی بیشتر از دختران است چراکه معمولا در جریان جدایی، پسرها مجبور می شوند از فرد همجنس خود که نقش الگو را برایشان بازی می کرده، جدا شوند. عکس العمل فرزندان پسر به این قضیه شامل موارد زیر می باشد: 1) در مقایسه با فرزندان دختر از نظر اجتماعی سطح پایینی از توانایی ها را از خود بروز می دهند (پسرها اغلب متوقع، ناسازگار، پرخاشگر، نابالغ، و دارای مشکلات درونی شخصی بیشتری خواهند شد)؛ 2) تنبیهات و تعارضاتی که از طرف والدین نسبت به فرزندان اعمال می شود، در مواجهه با فرزند پسر شدید تر است؛ 3) مشکلاتی برای پسران در رابطه با مدرسه، ابراز خشونت، مخالفت با جمع، و عمل بر طبق انگیزه های آنی در آنها ایجاد می شود که به وفور در آنها قابل مشاهده خواهد بود.
ارتباط میان پدر و مادر
مهم ترین فاکتور برای ارزیابی میزان حاد بودن ضربه ای که از جانب طلاق متوجه فرزندان می شود، در ارتباط مستقم با مشاجرات و دعواهای خانوادگی است.
ازدواج مجدد:
هر چند ازدواج مجدد والدین، می تواند پشتوانه خوبی هم از نظر مالی و هم از حیث حمایت و نظارت عاطفی را فراهم آورد، اما متاسفانه شواهد کمی در این زمینه وجود دارد که اثبات کند، ازدواج مجدد، می تواند موفقیت و سلامت کودک را تضمین کند.
سن کودک:
تحقیقات نتایج مختلفی را در این زمینه به فرد ارائه می دهند که در موارد بسیاری با یکدیگر متناقض هستند؛ اما به هر حال باید اذعان داشت که سن کودک در این جریان، نقش مهمی را بازی می کند.
سن کودک، نظریات احتمالی مختلفی را پیش رو قرار می دهد:
نوزادان و کودکان نو پا
اگر چه اطلاعات کاملی در این زمینه در اختیار نداریم، اما مسئولیت تمام امور به عهده خود والدین می باشد. آنها باید تعیین کنند که فرزند، از نظر عاطفی با کدامیک از آنها رابطه تنگاتنگ و شدید تری برقرار کرده. او در سنی است که به سرعت از محیط اطراف تاثیر می پذیرد، بنابراین نیازمند یک محیط کاملا امن و آرام است. والدین باید سعی کنند رفتار خود را مانند گذشته ادامه دهند تا کودک متوجه تغییر خاصی نشده و به رشد سالم خود ادامه دهد. باید توجه داشت که اگر کودک ارتباط شدید تری با مادر داشته باشد و مادر از نظر فیزیکی در دسترس نباشد ( محصل یا شاغل باشد ) این مورد می تواند نتایج نه چندان مطبوعی را به همراه داشته باشد. بررسی های علمی گویای این مطلب هستند که پس از طلاق، برخی از نوزادان برخی از توانایی های قبلی خود را از دست می دهند؛ (به عنوان مثال توانایی کنترل ادرار، تمایل به بغل شدن) این کودکان حالاتشان دائما در حال تغییر است و به نظر می رسد که از چیزی می ترسند. همچنین ممکن است با مشکلاتی در غذا خوردن و خوابیدن نیز مواجه شوند.
سن 3-9
در این سن چون کودکان هنوز وارد مدرسه نشده و با محیط جمعی آشنایی زیادی ندارند، ( به ویژه از سن 3 تا 6 سالگی ) افکار آنها ماهیت خود محوری دارد و خودشان را در مرکز تمام اتفاقات زندگی قرار می دهند، به همین دلیل در تصوراتشان، خود را مقصر اصلی طلاق فرض می کنند و دائما در حال سرزنش کردن خود هستند. در حالیکه خودشان را مقصر فرض می کنند، همزمان این قدرت را نیز به خود می دهند که دو مرتبه پدر و مادر را مجددا کنار هم بیاورند؛ به عنوان مثال با خود تصور می کنند که: اگر من بچه خوبی باشم، پدر، دوباره به خانه بر می گردد. انفصال عاطفی و احساسی کودک چه از پدر و چه از مادر بسیار دشوار است و اگر دقیق تر به قضیه نگاه کنیم متوجه می شویم که بدترین جای طلاق هم همین قسمت می باشد. در این سن، کودک روزنه های اجتماعی کمتری دارد تا بتواند در صورت نیاز به آنها پناه ببرد. نقش والدین در چنین مواقعی به بالاترین میزان خود می رسد. هر چند این گروه سنی نسبت به گروه قبلی از توانایی درک بالاتری برخوردار است و راحت تر می تواند مشکلات را تحلیل و بررسی نماید، اما بازهم به مثابه درک و فهم خود، غم و غصه و اندوه بیشتری را تجربه خواهد کرد. در چنین مواقعی افسردگی در این کودکان به وفور زیاد می شود. هر چه سن کودک در این گروه بالاتر برود، بیشتر می تواند از افکار خودمحورانه فاصله بگیرد؛ اما هر چه سن او به 3 سالگی نزدیک تر باشد، سرزنش های فردی بیشتر شده و خودش را عامل این طلاق می داند؛ هر چه بزرگتر شود، سعی می کند تا با استدلالهای شخصی، یکی از طرفین و یا هر دوی آنها را مقصر بداند.
9 سالگی به بعد
در این سنین، فرزندان دیگر نسبتا به راحتی قادر به تشخیص محیط ناخوشایند خانه هستند. البته طلاق در نظر آنها امری کاملا غریب الوقوع می نماید و بالطبع تحت تاثیر آسیب های شدید روانی و اجتماعی قرار می گیرند. هر چه کودک بزرگتر شود، دوستان و مدرسه می توانند از نظر اجتماعی بیشتر به او کمک کنند. خودش هم بهتر می تواند از پشتیبانی های عاطفی والدین، برای رسیدن به خواستهایش، بهره بگیرد. والدین باید بدانند که هر چه فرزندان بزرگتر می شوند و به مرحله ای می رسند که نوبت برقراری روابط صمیمی با جنس مخالف است، همواره با ترس جلو می روند و همیشه توانایی های خود را زیر سوال می برند که آیا می توانند رابطه را حفظ کنند یا خیر.
تاثیرات روانشناختی طلاق بر روی کودکان
بر خلاف والدین، بچه ها به هیچ وجه نمی توانند خودشان را آماده کنند تا از محیط خانوادگی خارج شوند. برای بیشتر بچه ها زندگی کردن با یکی از والدین تنها به معنای مردن نفر دوم است. پژوهشگرانی با نام های "آماتو" و "کیت" در تحقیقاتی که در سال 1991 انجام دادند، به این نتیجه دست پیدا کردند که : "فرزندانی که مرگ یکی از والدین خود را تجربه می کنند، خیلی راحت تر می توانند نسبت به کودکانی که قربانی طلاق شده اند، با قضیه کنار بیایند." هم پدر و هم مادر باید خودشان را آماده پذیرایی از افکارهای کوکشان مبتین بر مردن دیگر شریک زندگی کنند. ممکن است کودک پیش از طلاق ارتباط عاطفی شدیدی را با یکی از والدین خود برقرار کرده باشد؛ حال اگر شخصی که فرزند از نظر عاطفی به او دلبستگی شدیدی دارد، پس از جدایی نقش کمرنگتری را در پرورش او ایفا کند و همچنین فرد دیگری که بیشتر اوقات درکنار فرزند باقی می ماند اعمال نفر دیگر را خوار کرده و شخصیت او را در نظر کودک تحقیر نماید صرفا با این کار خود موجبات ناراحتی کودک را فراهم می آورد. برخی احساست عمومی در چنین کودکانی عبارتند از: 1)انکار و تکذیب؛ 2)احساس باخت؛ 3) اضطراب؛ 4) ناسازگاری؛ 5) تنهایی؛ 6)خشونت؛ 7) نداشتن ثبات قدم؛ 8) مظالم بدنی ( نظیر: سردرد، بی اشتهایی، حالت تهوع، استفراغ و اسهال)
مشکلات رفتاری مشترک در فرزندان طلاق
طلاق و مسائل روان شناختی که همراه با ان وارد زندگی می شوندف موجب میشوند تا کودک یک سری حالات غیر متعادل را از خود بروز دهد. سوء رفتار و بی انضباطی در خانه و محل تحصیل افزایش پیدا می کند. رفتارهای نامتعارفی که باید مراقب آنها بود به شرح زیر می باشند:
مشکلات تحصیلی
پرخاشگری در مقابل والدین (به عنوان مثال زمانی که برای دیدار یکی از والدین [که مراقبت او را به عهده ندارد] می روند، موقع برگشت به خانه بهانه جویی می کنند)
مصرف الکل و مواد مخدر
گرایش به برقراری رابطه جنسی
تاثیرات دراز مدت احتمالی
در حالیکه طلاق برای تمام کسانیکه درگیر آن می شوند، بسیار دردناک می باشد، تحقیقات دراز مدت در این رابطه نشان داده اند که گذر زمان نقش مثبتی را در این زمینه ایفا می کند. تاثیرات سوء آغاز طلاق، پس از دو سال تقریبا می توانند به دست فراموشی سپرده شوند و شرایط به حالت عادی بازگردد. با این حال بازهم مشکلات احتمالی مداومی حتی تا سال های متمادی پس از طلاق نیز ادامه خواهند داشت. هر چه درگیری میان والدین بیشتر باشد، مشکلات پش از طلاق نیر مدت زمان بیشتری می طلبند تا به دست فراموشی سپرده شوند. از این نوع مشکلات می توان به این موارد اشاره داشت: 1) عدم توانایی کودک در برقراری رابطه با والدین؛ 2) درصد بالای مشکلات رفتاری؛ 3) درصد احتمالی بالای اخراج از مدرسه
تحصیلات:
تحقیقات معین می کنند که احتمال ترک تحصیل فرزندان طلاق نسبت به کودکانی که در کنار پدر و مادر زندگی می کنند، بیشتر است. این حقیقت در مورد خانم ها بیشتر از آقایون صحت دارد. فرضیه بر این است که آنها از نظر مالی کمتر از طرف والدین حمایت می شوند که این امر تاثیر مخرب تری بر روی خانم ها دارد تا آقایان. تحصیلات پایین به نوبه خود مشکلات بسیار بزرگتر و جدی تری را در آینده برای فرد به وجود می آورند.
مشکلات بستری
در نتیجه طلاق برخی از کودکان در زمان بزرگسالی در ربطه خود با جنس مخالف و دیگر روابط رمانتیک خود دچار مشکل می شوند. به دلیل تجربه طلاق در زندگی خانوادگی، آنها همیشه با این ترس زندگی می کنند که امکان خیانت وجود دارد، و تصور می کنند که "الزام به سرسپردگی" از نظر ماهیت، امر بی معنایی است.
مداخله
سن و درمانهای پزشکی
برای کودکان پیش دبستانی مداخله پزشکی باید از طریق گردآوری و نمایاندن نقش خانواده برای کودک به مرحله اجرا در آید. در جلسات باید با کودک گفتگو شود و جایگاه اصلی او را در ذهنش تثبیت کنند. همچنین باید به والدین گفت که توانایی ها تعلیم و تربیتی خود را افزایش داده و از مشاجره های گاه و بی گاه پرهیز نمایند. کودکان در این سن معمولا هیچ تمایلی به صحبت کردن در مورد طلاق و جدایی از خود نشان نمیدهند؛ بنابراین باید در مورد این موضوع بطور غیر مستقیم با آنها صحبت کنید. به عنوان مثال (من بچه ای را می شناسم که از جدا شدن پدر و مادرش، احساس ناراحتی می کند.) به احتمال زیاد تاثیرگذاری با اتکا به چنین شیوه ای مثمر ثمرتر خواهد بود. اما با بچه های بزرگتر، باید بطور مستقیم رفتار نمود. در سنین بالاتر بچه ها راحت تر می توانند خوب و بد را از هم تشخیص داده و احساسات خود را با طرف مقابل در میان بگذارند.
معالجه گروهی
در این بخش بچه ها با بچه های دیگر و به همراه یک مشاور در کنار هم می نشینند و صحبت می کنند. در طول جلسه بچه ها تجربیات و احساسات خود را مطرح می کنند؛ مشاور آنها را با راه حل های متفاوت و تکنیک ها نوین حل مشکل آشنا می کند و همچنین می توانند از حمایت و پشتیبانی همسالان خود نیز بهرمند شوند.
مسئولیت مشترک
اگر پدر و مادر بتوانند بدون جر و بحث و مشاجره هر دو با هم مسئولیت نگهداری از فرزند خود را به عهده بگیرند، آنگاه پژوهشگران معتقدند که این کار هم به نفع والدین است و هم به نفع کودک. با یک چنین برنامه ریزی کودک هم از نظر مالی و هم از نظر اقتصادی تحت حمایت مکفی قرار خواهد گرفت.
سایر منابع کمکی
متخصصان سلامت رفتاری تعلیم دیده اند که چگونه با کودکان و نوجوانان به منظور حل مشکلات روحی و اجتماعی وارده از سوی طلاق ارتباط برقرار کنند. سایر مواردی که می توانید از طریق آن حمایت شوید عبارتند از: روانشاس، مشاور، مامور اجتماعی، روان درمانگر، مشاور مدرسه، معلم، پزشک خانوادگی، پزشک اطفال، عالم مذهبی، بیمه و مراکز خدمات رسانی، مراکز بهزیستی، خدمات اعصاب و روان و...می باشند
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید