در نهج البلاغه مکرر در این باره بحث شده است که وحدت ذات حق وحدت عددی نیست و او با یکی بودن عددی توصیف نمی شود و تحت عدد در آمدن ذات حق ملازم است با محدودیت او: «الاحد بلا بتاویل عدد؛ او یک است ولی نه یک عددی» (خطبه 152). «لا یشمل بحد و لا یحسب بعد؛ هیچ حد و اندازه ای او را در بر نمی گیرد و با شمارش به حساب نمی آید» (خطبه 186). «من اشار الیه فقد حده و من حده فقد عده؛ هر کس بدو اشاره کند او را محدود ساخته است و هر کس او را محدود سازد او را تحت شمارش درآورده است» (خطبه 1). «من وصفه فقد حده و من حده فقد عده و من عده فقد ابطل ازله؛ هر کس او را با صفتی (زائد بر ذات) توصیف کند او را محدود ساخته است و هر کس او را محدود سازد او را شماره کرده است و هر که او را شماره کند ازلیت و تقدم او را بر همه چیز از بین برده است» (خطبه 152). «کل مسمی بالوحده غیره قلیل؛ هر چیزی که با وحدت نامبرده شود کم است جز او که با اینکه واحد است به کمی و قلت موصوف نمی شود» (خطبه 65).
چقدر زیبا و عمیق و پر معنی است این جمله. این جمله می گوید هر چه جز ذات حق اگر واحد است کم هم هست، یعنی چیزی است که فرض فرد دیگر مثل او ممکن است، پس خود او وجود محدودی است و با اضافه شدن فرد دیگر بیشتر می شود. و اما ذات حق با اینکه واحد است به کمی و قلت موصوف نمی شود زیرا وحدت او همان عظمت و شدت و لانهائی وجود و عدم تصور ثانی و مثل و مانند برای اوست.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید