درحالي که امروزه بيشتر ازدواج ها با عشق صورت مي گيرد و هر دو طرف قصد دارند به يکديگرو تعهداتشان در مقابل هم احترام بگذارند، اما درطول زمان مسائلي پيش مي آيد که مي تواند به جدايي، يا يک زندگي مشترک بدون احساس، عشق و همراهي منجر شود. علي رغم کوشش هاي همسران - بيشتر به خاطر وجود بچه ها- براي نرسيدن به مرحله جدايي، بسياري از پيوندهاي زناشويي عاشقانه به طلاق رسمي و درصد بالايي از مابقي نيز به طلاق عاطفي منتهي مي شود. بيشتر اوقات ويژگي هاي فردي باعث اختلاف مي شوند و گاهي هيچ کدام از طرفين حاضر نيست که به خاطر حفظ بنيان خانواده خود را تغيير بدهد، پس داستان ادامه پيدا مي کند و منجر به کشته شدن عشق شده و جدايي به دنبال دارد. ويژگي هاي فردي که در امر زناشويي نقش منفي دارند درمطلب زيرکه برگرفته از سايت تبيان مي باشد، آمده است.
1 ) خست: يکي از مواردي که زندگي زناشويي را سخت و مشکل مي سازد; خست است. در اين مورد سه حالت اتفاق مي افتد; نخست وضعيتي که زن و مرد هر دو خسيس هستند که در اين حالت مشکل رواني ندارند; ولي زندگي مرفهي نخواهند داشت. دو حالت ديگر آن است که زن يا مرد خسيس باشند. در اين دو حالت زندگي هم از نظر رواني و هم از نظر رفاهي براي دو طرف شرايط سختي خواهد داشت.
2 ) عصبانيت: زن يا مرد عصباني زندگي را بر ديگري دشوار مي سازد. حساسيت هاي بي مورد و پرخاش و توهين و بي احترامي صفات مذمومي هستند که علاوه بر آنکه طرف مقابل را ناراحت مي کنند، به خود شخص نيز زيان مي رسانند. در چنين مواقعي بايد آرامش خود را حفظ کرد، آنگاه خشم همسر را آرام و توجه او را به امور ديگري جلب نمود و براي پالايش رواني او گفتگويي دو نفره انجام داد تا وي با بيان ناراحتي ها آرام گيرد.
3 ) دورويي: زن و مردي که با دو شخصيت با هم مواجه شوند و در ظاهر و باطن يک رنگ نباشند; زندگي مطلوبي نخواهند داشت. زندگي اي که در آن صداقت و صميميت نباشد; اعتماد و اطمينان از آن رخت بر خواهد بست و اضطراب و تزلزل رواني بر آن حاکم خواهد بود.
4 ) دروغ: فرد دورو کسي است که تظاهر به نيکوکاري و پاکدامني مي کند ولي در باطن طور ديگري مي باشد; اما دروغگو کسي است که هر جا مصلحت و نفع خود را بسنجد واقعيت را تحريف مي کند و بنا به ميل خود کردار و رفتارش را تنظيم مي نمايد. دروغ نيز مانند دورويي بنيان خانواده را متزلزل مي کند و اعتماد را از بين مي برد.
5 ) پنهان کاري: پنهان کاري عبارت از آن است که يکي از زوجين بدون نظر و اطلاع همسر خود و در غياب او مبادرت به انجام اعمالي بنمايد و اين اعمال را چه خوب و چه بد از همسر خود پنهان دارد. چنين رفتاري ولو به نفع خانواده باشد، اعتماد را از بين مي برد. گاه اين گونه رفتارها در جهتي است که فرد به نفع خود و يا خويشاوندان نسبي و به ضرر همسر و زندگي مشترک انجام مي دهد. اين گونه اعمال بتدريج بنيان خانواده را به هم مي ريزد، هر يک از زوجين را نسبت به رفتار ديگري بدبين و ناراحت مي نمايد و به عکس العمل وا مي دارد.
6 ) پرخاشگري و خشونت: پرخاشگري به رفتاري اطلاق مي شود که «هدفش اعمال صدمه و رنج» باشد. مثلا زني که غذاي مورد علاقه شوهرش را نمي پزد و يا آن را مي سوزاند، يا شوهري که از زنش مرتبا انتقاد مي کند و به او غر مي زند. هر يک از اين رفتارها بخشي از عناصر يک رفتار پرخاشگرانه بوده و موجب از هم پاشيدگي بنياد زندگي زناشويي مي گردد. خشونت و عکس العمل هاي زننده و شديد چه از طرف زن و چه از طرف شوهر قدرت تحمل طرف مقابل را تضعيف مي نمايد و زندگي را براي هر دو مشکل مي سازد. در خانواده اي که خشونت حاکم است، عاطفه و رفتار انساني رخت برمي بندد و محيط تربيتي نامناسبي از نظر تربيت فرزندان ايجاد مي شود.
7 ) لجاجت: از ديگر عوامل بنيان کن در خانواده لجاجت است. اين حالت بين زن و مرد زياد ديده مي شود و گاه به جايي مي رسد; که حرکات لجوجانه به شکستن وسايل خانه منتهي مي گردد. چنانچه اين حالت، وضعيت افراطي به خود بگيرد، چه بسا به طلاق و از هم پاشيدگي خانواده منتهي گردد.
8 ) خودبيني و تحقير ديگري: خودبيني يا تصوير ذهني هر کس از شخصيت خويش، از مجموع تصورهاي او درباره توانايي ها، احساس ها، انديشه ها، آرزوها، داوري ها و کوشش هاي وي تشکيل مي شود. معمولا کساني که خود کم بين هستند، گرفتار عقده حقارت هستند و خود را کمتر، بي مقدارتر و زبون تر از ديگران احساس مي کنند; افرادي که دچار خود بزرگ بيني هستند; مبتلا به تکبر، نخوت، خودستايي و جاه طلبي اند; چنين افرادي سعي مي کنند با تحقير ديگران، بزرگ نمايي کنند. زن يا شوهري که بخواهد همسر خود را تحقير کند و خود را بالاتر احساس کند و خوبي هاي خود را به رخ ديگري بکشد، با دست خود تيشه به ريشه زندگي زناشويي خويش مي زند.
9 ) بي انضباطي: مرد يا زني که اساس رفتار خود را بر بي انضباطي قرار دهد، مورد اعتراض همسر خود قرار مي گيرد. گاه بي انضباطي منجر به بي اعتمادي مي شود و گرمي و شادماني را از خانواده مي گيرد. مردي که شب دير به خانه مي آيد و زماني را براي تفريح، مسافرت و معاشرت با زن و فرزندان خود در نظر نمي گيرد، موجبات نارضايتي خانواده خود را فراهم مي آورد.
وجوهي از اختلاف هاي زناشويي
تفاوت هاي فردي يک اصل مسلم غير قابل انکار است که براي نظام اجتماع و طبيعت ضروري است. به پيروي از اين اصل طبيعي، بين زن و شوهر اختلاف وجود دارد و تا زماني که اين اختلاف ها فاصله زيادي نداشته باشد و با گذشت و چشم پوشي هماهنگ شود، مشکلي ايجاد نمي کند. مواردي از اختلاف هايي که ممکن است، منجر به ناهمنوايي و ناسازگاري شود، عبارت است از:
1 ) اختلاف در خواسته ها: يکي از عواملي که در انتخاب همسر و زندگي زناشويي بايد مورد توجه قرار گيرد، خواسته هاي زن و شوهر است. زن يا شوهري که داراي خواسته هاي ايده آل و متفاوت از ديگري باشد و در تعديل آن اقدام نکند; احتمال ناسازگاري در زندگي زناشويي از اين جهت وجود خواهد داشت.
2 ) اختلاف درسليقه ها و علاقه ها: وجوداختلاف سليقه و علاقه در افراد طبيعي است; ولي چنانچه در برنامه هاي زندگي خانوادگي، اين اختلاف درجهت هماهنگي بين زن و شوهر تعديل نشود; احتمال آن دارد که به ناسازگاري منتهي گردد.
3 ) اختلاف در ديدگاه ها: انسان موجودي است با آرزوهاي نامحدود، او هر چه بيشتر داشته باشد; بيشتر هم مي خواهد و برآورده شدن هر نيازي به جاي کاستن از آرزوهاي انسان، نيازهاي تازه اي را هم برمي انگيزاند. چنانچه زن و شوهري با ديدگاه ها و آرزوهاي متفاوت که احتمال حصول به آن کم باشد; نتوانند درزندگي زناشويي خود هماهنگي ايجاد کنند، زندگي شاد و موفقي را نخواهند داشت.
4 ) اختلاف در خلق و خوي: بعضي افراد عصباني، خشن، متکبر، خودخواه، از خود راضي و بعضي داراي روحيه اي گرم، خوش برخورد، متواضع و مردم دوست مي باشند; بنابراين توافق اخلاقي در صدر عوامل انتخاب همسر قرار دارد.
5 ) اختلاف در ميزان هوش: اختلاف سطح هوشي همسران نسبت به يکديگر، ممکن است در زندگي زناشويي آنان مشکلاتي ايجاد نمايد. بنابراين در نظر گرفتن بهره هوشي و اختلاف سطح معقول در اين زمينه خالي از اهميت نيست.
6 ) اختلاف در ابعاد معنوي: مرد و زني که از نظر رعايت و پايبندي به امور معنوي اختلاف سطح دارند، زندگي بي دغدغه اي نخواهند داشت. بنابراين در امر ازدواج بعد اعتقادي به ويژه جنبه هاي معنوي آن بايد مورد توجه خاص قرارگيرد.
گفتگوي سالم در اختلافات خانوادگي
در تمام زندگي هاي زن و شوهري اختلافاتي از کوچک تا بزرگ وجود دارد که بعضي از اين اختلافات هر چند کوچک متاسفانه به طلاق ختم مي شود. آيا نمي توان با راه حلي بسيار ساده پشت اين معضل جامعه، که درحال به دست آوردن رکوردهاي بيشماري مي باشد و پله هاي ترقي! را يکي يکي پشت سر مي گذارد را به خاک بماليم و ديگر شاهد پيشروي اين آمار به طرف بالا نباشيم. آيا قبل از طلاق و شايد حتي خيلي قبل تر از آن با خود فکر کرده ايد که چطور مي توان با راه هايي به سادگي آب خوردن از نابودي خانواده تان جلوگيري کنيد. اين سوال را از زن و شوهرهايي مي پرسيم که بدون توجه به نابودشدن اول خودشان بعد زندگي مشترکشان و سوم نسل بعد از خود به طلاق فکر مي کنند و باعث بالارفتن آمار طلاق مي شوند. در زندگي زناشويي معمولا دلخوري ها، رنجش ها، شکايت ها و مشاجره هايي ديده مي شود. آنچه مهم است اين نکته مي باشد که زن و شوهر چگونه و به چه نحوي با يکديگر در مورد رنجش ها صحبت مي کنند. مطمئنا رعايت نکات ذيل به سلامت گفتگوي آنها کمک مي کند. در ضمن اين چند نکته مي تواند کليد طلايي رسيدن به گفتگويي سالم و آرام باشد.
1 ) پيش از بيان دلخوري به همسر، ابتدا کل ماجرا را روي کاغذ بنويسيد. زيرا نوشتن، هم باعث آرامش نسبي شما مي شود، هم سهم خودتان از دلخوري مشخص مي گردد و درعين حال با يادآوري ماجرا، به علت هاي آن بهتر واقف مي شويد.
2 ) پيش از صحبت و گفتگو سعي کنيد خود را به جاي همسرتان بگذاريد.
3 ) پيش از صحبت با همسرتان هرگز موضوع را با ديگران مطرح نکنيد، زيرا ديگران ممکن است بدون توجه به علت موضوع پيش داوري و قضاوت کنند.
4 ) در ابتداي صحبت تاکيد کنيد قصد شما از مطرح کردن رنجش، رسيدن به حسن تفاهم است.
5 ) سعي کنيد هنگام صحبت به نکات مثبت کارهاي اخير همسرتان اشاره کنيد.
6 ) سعي کنيد در هنگام گفتگو هرگز خشمگين نشويد.
7 ) تاکيد کنيد ممکن است مقصر اين ماجرا خودتان باشيد.
8 ) به اشتباهات خودتان هم اشاره کنيد و از همسرتان عذرخواهي کنيد.
9 ) ضمن حل مساله حرف هايتان را با زخم زبان، کنايه و تحقير بيان نکنيد.
10 ) مانع حرف زدن همسرتان نشويد و فرصت دهيد تا او هم اظهار نظر کند.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید