طلاق خاموش ، جدايي اعلام نشده ميان زن و شوهري است كه زير يك سقف زندگي مي كنند، خانواده اند ،اما باهم اما بيگانه ا ز هم اند و حتي وجود فرزندان هم اين جدايي و بيگانگي را زايل نمي كند چرا ؟ موضوع ،ساده است در شرايط بيگانگي زن و شوهر در زيريك سقف خانه محيطي ناآرام است و د ر وضعيت خانه خاكستري بچه هابه علت تنش حاكم بر مناسبات خانوادگي جدايي خاموش پدر و مادر نه آرام هستند و نه آرامش دارند بچه هاي پدر و مادراني كه تن به بيگانگي در زير يك سقف داده اند بچه هاي فردا نخواهند بود آنان فردايي مكدر متلاطم و دور از اميد دارند .
چرا چنين مي شود چرا سكوت مانند مرگ در خانواده قدم مي زند آيا مردان مقصرند كه با خودخواهي توجهيبه نيازها و انتظارات مادر خانواده يعني هسته اصلي خانواده ندارند ؟ آيا پدران اگر خودخواه مي نمايند در حقيقت خستهاز كار بسيار و شرايط نامساعد اجتماعي و محيط كار خود هستند ؟ آيا زنان مقصرند كه تصوري غيرواقعي از جايگاه مرد دارندو بر اين باورند كه گره همه مشكلات زندگي بايد به دست مرد خانواده گشوده شود غافل از آن كه عوامل بيروني اجتماعيدر روند جايگاه پدر نقش تعيين كننده دارد ؟
آيا هر دو مقصرند زن و شوهر چون نمي دانند و يا نمي خواهند بدانند كنش متقابل آنها روندي دوجانبه است غفلت يكي مهر يكي خشم يكي بضاعت فكري و جسمي يكي برديگري هم تأثير دارد . طلاق خاموش شرايط غم انگيز حاكم بربخشي از مناسبات خانوادگي به ويژه در زوج هاي تحصيل كرده است آنان پس از چند سال زندگي زير يك سقف و حتي با وجود داشتن فرزند و يا فرزنداني با هم بيگانه اند به گونه اي كه حتي سكوت همديگر را تاب نمي آورند .
اتفاقي كه اين روزها در گوشه و كنار شهر رخ مي دهد زنگ خطري است براي نهاد خانواده اگر چه جامعه شناسان طلاق را از عمده ترين عواملي مي دانند كه نهاد خانواده را برهم مي زند ولي گويا اين روزها حادثه اي ديگر در حال وقوع است حادثه اي كه نام آن را جدايي خاموش گذشته اند .
طلاق خاموش همان جدايي زن و مرد است با اين تفاوت كه آنان در يك خانه زندگي مي كنند و از يك غذا مي خورند ولي هيچ گونه تعهدي نسبت به يكديگر ندارند در اين ميان ممكن است فرزنداني هم در خانه باشند ولي آنان مي آموزند كه مشكلاتشان را جداگانه براي پدر و مادر مطرح كنند . يكي از پيچيده ترين سؤال هايي كه در باره طلاق خاموش مطرح مي شود اين است كه چرا بسياري از افراد در آغاز زندگي تفاهم كامل دارند اما پس از چند سال در لاك خود مي روند و ديگر كاري به يكديگر ندارند و يا چه عواملي باعث مي شود كه كانون يك خانواده به سوي تنهايي و بي تفاوتي سوق داده شود و اثرات منفي اين گونه رفتارها بر فرزندان چيست ؟
كارشناسان و جامعه شناسان براي چنين رفتارهايي در خانواده عوامل گوناگوني را بيان مي كنند و معتقدند چند عامل مشترك با هم مي توانند ميان يك رابطه سالم و مثبت جدايي افكند يك مشاوره خانواده دلايل خاصي را مطرح مي كند و مي گويد شايد بتوان گفت اولين جدا سري ها از خود زن و شوهر شروع مي شود براي روشن شدن اين موضوع مي توان گفت وقتي شما عاشقيد هميشه به طرف مقابل انرژي مي دهد و او را سرشار از احساس خوب بودن مي كنيد
در نتيجه او هم مستعد انرژي دادن مي شود طرفين آماده بخشش تسليم گذشت و فداكاري مي شوند ولي اگر پس از مدتي يكي در لاك خودخواهي و خودشيفتگي برود و مداوم از ديگري انرژي بگيرد طرف مقابل كه پس از مدتي از انرژي تهي مي شود ديگر تن به فداكار نمي دهد .
از ديگر عوامل جدايي عاطفي ميان زن و مرد عدم مسؤوليت پذيري است بدين معنا كه زن و شوهر هركدام در حيطه وظايف خود مسؤوليتي دارند و وقتي به مسؤوليت هاي محوله تن درندهند . يقيناً پس از كشمش ها و رودرروي هم ايستادن ها به سكوتي كشنده مي رسند غير از اين وقتي زن و شوهر از هم رنجش پيدا مي كنند و درصدد رفع آن بر نمي آيند بايد انتظار داشته باشند كه به زودي رابطه ناخوشايندي پيدا كنند . شايد از همان اول اشتباه كردم
ترديد در ازدواج توجه به ماديات و اصرار اطرافيان مرا به سوي ازدواج سوق داد و از همان ابتدا نتوانستم رابطه عاطفي عميقي با همسرم ايجاد كنم و همين باعث شد هميشه زندگي پرتنشي داشته باشيم و حالا بعد از 12سال زندگي نسبت به هم بي تفاوت هستيم و هركدام براي خودمان زندگي مي كنيم ولي در يك خانه ،ازدواج غلط ازدواجي است كه زندگي را به سوي طلاق سوق مي دهد و با درنهايت اگر به طلاق منتهي نشود به جدايي خاموش مي رسد . بالاترين دليل ازدواج انگيزه است بدين معنا كه اگر زن و مرد تمايلات خود را در نظر نگيرند
و تن به ازدواج دهند . سرانجام جز سردي و بي تفاوتي نخواهند ديد ازدواج هايي كه انگيزه آنان سالم نيست عبارتند از :
1- گريز از تنهايي بدين معني كه زن يا مرد فقط براي رفع تنهايي تن به ازدواج مي دهند .
2- حرف مردم ديگران از آنان مي پرسند چرا ازدواج نمي كنيد .
3- ازدواج هايي كه براي ماديات و نيازمالي صورت مي گيرد .
4- ازدواج هايي كه براي چشم و هم چشمي با فاميل و دوستان صورت گرفته است .
5- ازدواج هايي كه برا غريزه ماديات يا به جاي ماندن نسل صورت مي گيرد .
6- ازدواج هاي تحميلي كه زير نفوذ پدر و مادر صورت مي گيرد و در آن خواستن نقشي ندارد .
ازدواجي موفق است كه زن و مرد به روان شناسي شخصيتي خود آگاه باشند ويژگي هاي همسر خود را بدانند و بپذيرند و در آخر اين كه با شناخت و آگاهي ازدواج كنند .
نقش مهم اقتصاد
اقتصاد در خانواده ها دو نقش متفاوت را بازي مي كند نقش متفاوت از آن نظر كه گروهي به علت مسايل مادي تن به ازدواج مي دهند و گروه ديگر به علت شرايط اقتصادي نامناسب ميانشان فاصله ايجاد مي شود جامعه شناسان معتقدند گروهي كه براي مسايل مادي تن به ازدواج مي دهند كساني هستند كه با انگيزه هاي ناسالم ازدواج مي كنند زيرا رفاه و آسايش براي آنان حكم همه چيز را دارد ازدواج بر پايه پول هرچند مي توان آنان را به خواسته هاي مادي شان برساند ولي پس از مدتي كه خواسته ها در چشمان عادي شد ديگر نمي توان انتظار تحمل و صبر را از آنان داشت ، هميشه خواهان همسري پولدار بودم و آخرسر هم با يكي از همين افراد ازدواج كردم ولي پيش بيني نكرده بودم يك آدم پولدار مي تواند اين قدر خسيس باشد كه تعداد تخم مرغ هاي توي يخچال را هم بداند بين ما هيچ چيز وجود ندارد .
گروه دوم افرادي هستند كه شرايط سخت اقتصادي را پيش رو دارند در اين صورت زن به علت نداشتن شغل و يا حرفه اي به مرد وابسته است چنين زني به علت نداشتن استقلال مالي مجبور مي شود براي ادامه زندگي شرايط سخت مالي و حتي نامطلوب خانوادگي را نيز تحمل كند و از سوي ديگر وقتي خواسته ها و نيازهايش را بدون پاسخ مي بيند
تصور مي كند در حق او اجحاف شده است مرد نيز به علت شرايط سنگين مالي تصور مي كند بارسنگيني را به تنهايي بر دوش مي كشد وزن يا خانواده اش نمي توانند او را درك كنند و به همين علت ناسازگاري ها شروع مي شود .
دو تا بچه داريم يكي از آنها مريض است همه اش دوا و دكتر زنم هم نمي خواهد درك كند با اين شغل كارمندي توان بيشتر از اين را ندارم عصرها غير از مسافركشي راننده آژانس هستم ولي هيچ كدام از توقعات همسرم را نمي توانم اجابت كنم اوايل دعوا و جر و بحث داشتيم ولي حالا سكوتي مرگبار بين ماست .
هرچند اين روزها ، آمار طلاق بالا رفته است و طبق آخرين آمار ارائه شده ازدواج دائم يك درصد و طلاق 17 % افزايش داشته است ، اما طلاق همچنان در عرف و جامعه پذيرفته نشده باقي مانده است . دراين ميان زن كه خود را در برابر پرسش ها و چراهاي زياد مي بيند و يا به علت وابستگي مالي و يا شرايط جامعه و فردي ، ترجيح مي دهد به زندگي ادامه دهد ، اما در برخي موارد جدايي برخي از اين خانواده ها نه تنها به نفع خود و فرزندانشان است بلكه بسياري از مشكلاتشان را نيز رفع مي كند
آسيب شناسان اجتماعي ، 4 عامل عمده را علت هاي اتفاق نيفتادن جدايي در اين خانواده ها مي دانند دلايل جدا نشدن زن و شوهر بسيار زياد است كه به چند مورد آن اشاره مي كنيم :
1- طلاق در جوامع سنتي مذموم است بنابر اين اكثر خانواده ها تلاش مي كنند اين اتفاق نيفتدد ولي چون در فرآيند توسعه ، معمولاً سنت ها شكسته مي شوند بنابراين هرچه جوامع به طرف پيشرفت برود ، قبح طلاق هم از ميان مي رود .
2- زن و مرد نياز به پشتوانه عاطفي دارند به خصوص زنان از اين نظر تمايل بيشتري دارند كه حامي و پشتيبان عاطفي داشته باشند و چون زن برخلاف مرد انتخاب شونده است درون خود اين ترس را دارد كه مبادا پس از طلاق تنها بماند ، سومين عامل كه متأسفانه به ضرر زنان تمام مي شود اين است كه زنان پس از جدايي از سوي جامعه و برخي افراد مورد بي حرمتي قرار مي گيرند و همين عوامل است كه زن براي ترس از روبه رو شدن با چنين حوادثي سعي مي كند به زندگي ادامه دهد و جدا نشود و دليل آخر نيز اهميت دادن به حرف ها و سخنان اطرافيان است زن و مرد هرچه شناختشان نسبت به هم بيشتر باشد به نسخه هايي كه ديگران مي پيچند ، كمتر اهميت مي دهند.
غير از اين هستند خانواده هايي كه از مهمترين عوامل جدا نشدنشان وجود فرزندان است چنين والديني از اثرات منفي اين شيوه زندگي بر فرزندانشان غافلند زيرا تغيير رفتار فرزندان در شكل هاي متفاوتي بروز پيدا مي كند از اولين نشانه هاي منفي در فرزندان طلاق خاموش ، بي نشاطي ، افسردگي و بي حركتي است افت تحصيلي و بي علاقگي به درس خواندن نيز از عوامل سكوت طولاني ميان پدر و مادر است ، زيرا چنين فرزنداني به بي آيندگي و ترس از فردا كشيده مي شوند باج گيري و رشوه خواري فرزنداني كه پدر و مادرشان در سكوت رفتاري و گفتاري به سر مي برند زياد است زيرا آنان مي آموزند با اين شيوه و يا رياكاري كار خود را پيش برند .
چنين والديني نمي توانند تربيت يكسان ، منظم و دقيقي روي فرزندان داشته باشند و همين ناهماهنگي باعث كمبود مهر و محبت فرزندان و در نهايت لغزش آنان مي شود آسيب شناسان اجتماعي ، سردرگمي فرزندان را از عمده ترين مسايل مي دانند بدين صورت كه فرزند مي ماند حق را به پدر بدهد يا مادر ؟
تفاوت فرهنگي
شايد مهم ترين اختلاف ها به تفاوت فرهنگي ، بازگردد در باره ازدواج ها به تفاوت هاي اقتصادي وظيفه اي اشاره شد اما توجه به مسايل فرهنگي از مهم ترين اين ويژگي هاست . زيرا فرهنگ مي توانند نقش تعيين كننده اي در شكل گيري شخصيت هرفرد ايفا كند و دليل تفاوت فرهنگي غير از اين كه كودك در چه خانواده اي رشد كرده است در شهر بزرگ شده است يا روستا و ... مي تواند در فعاليت هاي اجتماعي او نيز دخيل باشد و اگر مسايل ريزتري مانند اعتقادات مذهبي ، ايدئولوژيكي و سليقه اي راهم در آن دخيل بدانيم ، اين تفاوت ها بسيار جلوه گر مي شوند و اين مسأله تا آنجا مهم است كه اختلافات فرهنگي دو خانواده و تضادهايي كه بعد در اثر معاشرت به وجود مي آيد مي تواند به اين فاصله و جدايي ها دامن بزند .
چاره راه
دوست داشتن و عشق آموختي است و هر عشق احتياج به مراقبت و توجه دارد بنابراين مي توان به صراحت عنوان كرد قدم اول در بهبود وضعيت موجود اصلاح خويش است ، بدين صورت كه اول خود را به درستي بشناسد و بر رفع نقاط ضعفش سعي كند هرچند اين كار احتياج به شجاعت فراوان دارد قدم دوم شناخت روحيات و حالات طرف مقابل ( همسر) است بدين معني كه ما با چه كسي زندگي مي كنيم و او چه خصوصياتي دارد و چه نيازهايي از سوي همسرش برآورده مي شود .
طرفين هيچ گاه نبايد تصور كنند قرباني شده اند زيرا بيشتر انسان ها فكر مي كنند ديگران نمي گذارند ، آنها خوشبخت باشند و هيچ تغييري را نمي پذيرند و در عوض مدام به سرزنش طرف مقابل خود مي پردازند و مي گويند اگر تو خوب بودي ما خوشبخت مي شديم ، در آخر بايد گفت زن و مرد براي پايان دادن به جدايي خاموش بايد اعمال و رفتاري را كه در گذشته داشته اند فراموش كنند و راه جديدي را پيش گيرند و با انديشيدن به نيازهاي عاطفي و جسمي يكديگر زندگي ، شورنشاط را بازيابند.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید