گذشت آرى جدايى نه!
ايران : مهدا جهانگير
«اگر به خاطر بچه ها نبود، حتى يك لحظه هم با شوهرم زندگى نمى كردم.»
گرافيست ماهر و مادر دو فرزند، سه سال است كه از زندگى مشتركش ناراضى به نظر مى رسد: «من و شوهرم هيچوقت يكديگر را درك نكرده ايم. او پدر خوبى براى بچه ها است. اما آيا اين كافى است؟»
با اين حال گاهى او ديد متفاوتى نسبت به زندگى اش پيدا مى كند: «وقتى من به دوستانم كه از همسرانشان جدا شده اند نگاه مى كنم از فكر جدايى هم مى ترسم. وضعيت آنها بهتر از من نيست. بچه هايشان از نظر عاطفى روزگار را به سختى مى گذرانند و خانواده هايشان تحت فشار سنگين مالى قرار دارند. هيچ كس هم حاضر نمى شود با دوستانم ازدواج كند و پدر خوبى براى بچه ها باشد. واقعاً چگونه مى توان اطمينان كرد؟»
وقتى ۱۵ ساله بود، پدر و مادرش از هم جدا شدند. اين عامل آنقدر در كيفيت زندگى بزرگسالى اش تأثير گذاشت كه وادارش كرد از همسرش جدا شود. «من و مادرم تصميم گرفته بوديم پدر را براى هميشه فراموش كنيم. اما هرگز موفق به اين كار نشديم. مادر ما را از پدر دور كرده بود.» او نمى خواهد فرزندانش به سرنوشت او دچار شوند: «من بعد از طلاق هم هرگز كودكانم را از پدرشان پنهان نمى كنم. آنها به بهانه هاى مختلف، پدرشان را ملاقات مى كنند. به مناسبت روز پدر، تعطيلات عيد و حتى به دلايل كم اهميت.»
تجارب دوران كودكى او را وادار مى كند به راحتى تن به ازدواج دوم ندهد: «مادر، بعد از پدرم دو بار ديگر ازدواج كرد. اما در هيچكدام از رابطه هايش توفيقى پيدا نكرد. محبت آن مردها هيچ وقت پدرانه نبود و من هرگز آنها را پدر صدا نكردم. من به خاطر بچه هايم تن به هر رابطه اى نمى دهم، تنها به خاطر آنها.»
***
«كاش تنها به خاطر فرزندانش، به زندگى با شوهرش ادامه مى داد.»
اين جمله شايد به نظر بسيار قديمى و نخ نما به نظر برسد. اين روزها ديگر كسى مجبور نيست به آن زندگى كه دوست ندارد ادامه دهد. اما مشكلاتى كه در روايت انسان هاى از اين دست رخ مى دهد، به خاطر نفوذ طرز تفكر بيش از حد مدرن به زندگى روزمره و عادى است.
خانم هاى امروزى مانند زمان مادربزرگهايشان براى خريد كردن به يك مرد نياز ندارد و مادرهايشان مثل آنها بچه هاى طلاق نيستند. بسيارى از آن ها هنگام بزرگسالى ازدواج هاى نااميدكننده اى دارند مانند اين خانم كارمند: «من زندگيم را به دو دوره تقسيم مى كنم. دوره قبل از طلاق و دوره بعد از طلاق. تمام دلخوشى من يادآورى خاطرات قبل از جدايى است و مى دانم بسيارى از زن و شوهر ها كه از هم جدا شده اند همين احساس را دارند.»
فرزندان طلاق كمتر تمايل دارند ازدواج كنند و پس از گرفتن ديپلم ادامه تحصيل نمى دهند، البته اگر اصلاً از دبيرستان فارغ التحصيل شوند. كودكانى كه پدر و مادرشان با هم مشكل دارند اما جدا نمى شوند وضعيت بهترى دارند.
در پژوهش ها، ۸۶ درصد نوجوانان طلاق مى گويند ناراحت يا خيلى ناراحت هستند و هنگامى كه همين ها در آينده وارد زندگى مشترك مى شوند اصلاً خوشحال نخواهند بود.
***
هنگامى كه دختران دوقلوى امير و الميرا كوچك بودند، امير يك تكنسين دندانپزشكى بود الميرا در يك دانشگاه كوچك، دفتردار: «ما هيچ وقت پول كافى نداشتيم. هميشه يكى از ما دو نفر عصبانى بود. فكر مى كرديم زندگيمان دوام چندانى نخواهد داشت. اما بين دوستانمان تنها كسانى بوديم كه به جدايى فكر نكرديم. سال ها گذشته است. دخترها بزرگ شده اند و دانشگاه مى روند. علاوه بر اين كار نيمه وقت هم دارند كمتر فرصت مى كنند با پدر و مادرشان باشند. امير و الميرا حالا تنها هستند: «ما روز به روز به هم نزديكتر شده ايم. ما مثل روزهاى اول ازدواجمان به زندگى اميدواريم.»
***
لحظه هايى هست كه طلاق تنها راه چاره به نظر مى رسد. آن هم هنگامى كه كار به زد و خورد مى انجامد. اما آمارها نشان مى دهند تنها در ۴۰ درصد از طلاق ها كار به ضرب و شتم كشيده شده است. ۶۰ درصد، مى گويند كه از ازدواجشان ناراضى هستند و عدم تفاهم را بهانه مى كنند. هنگامى كه كار به جدايى مى كشد، كودكان در وضعيت دشوارترى نسبت به گذشته واقع مى شوند. آنها بيش از پيش تنها مى شوند، خيلى بيشتر از گذشته. شايد به اين دليل كه كودكان مشكلات را مانند بزرگترها جدى نمى بينند. از ديد بچه ها، همه چيز در بدترين شرايط هم خوب است.
***
آيا براى كودكتان دوست خوبى هستيد؟ آيا با او مشورت مى كنيد؟ براى اين سؤال ها، جواب درست يا نادرست مهم نيست. مهم تر آن است كه هم شما و هم كودكتان انتظارهايتان از يكديگر را بدانيد و بتوانيد با هم كنار بياييد و مشكلات يك ازدواج ناموفق را با هم حل كنيد. انتظارها به وسيله همه اعضاى خانواده تعيين مى شوند، با ارتباط قوى خانوادگى و تأثير وسايل ارتباط جمعى مثل تلويزيون و روزنامه. دربسيارى از خانواده ها، ازدواج هدف اصلى زندگى است و در ديگر موارد، تنها يك وسيله براى رسيدن به هدف هاى عالى تر. هر چه هدف والاتر باشد، وسيله تنها يك راه عبور خواهد بود، يك معامله، يك داد و ستد كه هر دو نفر كه زندگى مشترك تشكيل مى دهند در آن نقش دارند و بايد انتظارات خانواده را برآورده كنند.
***
«طلاق توافقى!» نوعى ديگر از طلاق است كه امروزه رايج شده و در آن زن و شوهر به طور كاملاً دوستانه و تنها به خاطر راحتى فرزندانشان از هم جدا مى شوند در حالى كه هنوز به هم علاقه مندند. گرچه اين مدل از جدايى ها بسيار نادر است و هر دو طرف به شدت احساس خلأ و وابستگى مى كنند. اين دسته از افراد تصور مى كردند طلاق، آزادى هاى زمان مجردى را به آنها بازمى گرداند و مى توانند روابط اجتماعى بيشترى داشته باشند. اما پس از جدايى ازدواج نااميدكننده تبديل مى شود به جدايى و تنهايى نااميدكننده. براى بيشتر مردم واقعيت طلاق طور ديگرى است. آنها تصور مى كنند با اين كار از زندگى سراسر جر و بحث به آرامش مى رسند و مى توانند براى پول، تعطيلات و زندگى، خودشان تصميم بگيرند. حتى مى توانند دوباره ازدواج كنند و به سعادت برسند. اما دورنماى اين سعادت دوباره چگونه خواهد بود سرعت شكست ازدواج هاى دوم، بيشتر از ازدواج هاى اول است.
***
ناراحتى هاى سودابه، از عشق به فرزندش ناشى شده است: «من و همسرم، هر دو دوست داريم، با كودكمان زندگى كنيم. ما از اينكه همراهش باشيم، روى صندلى كنارش بنشينيم و به حرف هاى مدير مدرسه در جلسه اوليا و مربيان گوش كنيم، لذت مى بريم. سخت است كه از اين خواسته بگذريم وقتى واقعاً با اين كار شاد مى شويم و كودكمان را هم شاد مى كنيم.»
وقتى پدر و مادر، كودكشان را به ديگرى واگذار مى كنند، بايدتصويرى محو از خودشان در ذهن بچه باقى بگذارند و دسته جمعى به پارك يا سينما بروند و هر دو از شادى كودكشان، شاد شوند.
***
«وقتى من و شوهرم، براى اولين بار خيلى بد دعوا كرديم، تصور نمى كردم دوباره بتوانم نسبت به او احساس خوبى داشته باشم.» كتابدار كتابخانه و مادر ۲ فرزند از نوسان هاى احساسى زندگى مشتركش مى گويد: «روز بعد از دعوا، او عذرخواهى كرد و من احساس كردم كه بيش از گذشته دوستش دارم. به اين نتيجه رسيدم كه هنگام عصبانيت نبايد زود تصميم بگيرم زيرا تنفر آن لحظه موقتى است و من دوباره دوستش خواهم داشت.»
در هيچ ازدواجى احساسات دو طرف نسبت به هم ثابت نمى ماند. زندگى خانوادگى، پر از مشكل، پر از اتفاقات بد و پر از حادثه هاى ناگهانى است. دوره پراسترس از همان ماه عسل آغاز مى شود و روزمرگى زندگى عادى فشار آن را بيشتر مى كند. هنگامى كه كودك به دنيا مى آيد، مخاطرات زندگى در بالاترين حد ممكن است. كودك مى تواند زندگى را به حالت عادى برگرداند يا تزلزلش را بيشتر كند. اين ديگر بستگى دارد به خود خانواده ها كه تا چه اندازه تنش ها را كم كنند و خطاهاى يكديگر را ببخشند. به هر حال دعوا، نمك زندگى است. اما زندگى نبايد بيش از حد شور شود!
***
پيش از آن كه موضوع طلاق را با فرزندتان در ميان بگذاريد، تمام تلاشتان را براى حفظ زندگى انجام دهيد. مشاوره با يك روانشناس، به حل كردن بسيارى از مشكلات به صورت مسالمت آميز كمك مى كند.
مشكلات مختلف، راه حل هاى متفاوت دارند. شنيدن خواسته هاى يكديگر به جاى تغيير دادن آنها بهترين راه است. هدف، رسيدن به احساس خوشبختى است. با در نظر گرفتن آن پدر و مادر تنها به خاطر كودكانشان زندگى نمى كنند، بلكه براى سعادت خانواده زندگى مى كنند، براى خودشان
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید