اسلام ديني است كه با سرشت متعادل انسان سازگار است. "بخش عمده دين كه مجموعهاي از بايد و نبايدها است براي تأمين و حفظ حقوق انسان است. بايدها، طرق تأمين حقوق و نبايدها، نشاندهنده موانع و آفات تأمين حقوق هستند،1 بنابراين "غرض از تكليف در دين، فراهم ساختن منافع دنيوي و اخروي انسان است."2
شخصي از امام باقر(ع) پرسيد: چرا چيزهايي مانند خمر، مردار، خون و گوشت خوك حرامند؟
امام(ع) فرمود: حلال و حرام و بايد و نبايد بر اساس رغبت خداوند به حلالها و نفرت او از حرامها نيست، بلكه خداوند بشر را آفريده است و ميداند چه چيزي مايه قوام بدن وي و به مصلحت او است از اين رو آنها را حلال كرده است و ميداند چه چيزي به زيان او است بدان لحاظ آنها را حرام شمرده است.3
مطلب ديگر اين است كه درباره هر حكم شرعي دو گونه پرسش را ميتوان مطرح كرد: نخست اينكه دليل يا مستند آن چيست؟ و دوم اينكه به چه علتي آن حكم وضع شده است و به عبارت ديگر فلسفه وضع چنين حكمي براي مردم چيست؟ مثلاً از نظر شرعي، وجوب نفقه زن بر شوهر در ازدواج دائم به تمكين مشروط است يعني اگر زن به شوهرش تمكين كرد، او بايد نفقهاش را بدهد اما چنانچه زن، بيعذر شرعي به شوهرش تمكين نكند، بر او واجب نيست نفقهاش را بدهد. يا مثلاً هر مردي به شرط آنكه بتواند عدالت را رعايت كند، مجاز است چهار زن را براي خود عقد دائم كند.4 درباره هر يك از اين دو مسئله شرعي، به گونه كلي، دو پرسش را ميتوان مطرح كرد يكي اينكه دليل و مستند هر يك از آنها چيست؟ و ديگر اينكه اسلام بر چه اساسي و بنا بر چه مصلحتي يا به چه علت و فلسفهاي چنين احكامي را وضع كرده است؟
هر چند شيوه تحقيق در پاسخگويي به هر يك از اين پرسشها ممكن است با ديگري متفاوت باشد اما بيشك منبع تحقيق درباره آنها يكي است؛ يعني براي پاسخ دادن به آنها بايد نظر دين را بيان كرد و پرسشها را از همين جايگاه پاسخ داد. زيرا خداي هستي آفرين كه دين را براي به تكامل رساندن انسان به او عطا فرمود، كاملاً ميداند كه چه چيزي به مصلحت بشر است و چه امري براي او ضرر دارد. بنابراين هر كس انسان را بيشتر بشناسد، احكام خداوند درباره او را بهتر ميفهمد و در غير اين صورت چه بسا برخي احكام الهي را خلاف مصلحت آدمي بدانند و به آن اعتراض كنند. در اين مقاله دو مورد از اين انتقادها را ذكر ميكنيم سپس به پاسخ آنها ميپردازيم. برخي ميگويند: "در فقه موجود، نفقه به تمكين مشروط ميشود در حالي كه انفاق به لحاظ قرآني، اصلاً مشروط نيست ولي نفقه در برابر تمكين مطرح ميشود و اين يعني كالايي كردن زن يعني يك معامله و خريد و فروش... همين بحث ... در ذهن زن روشنفكر امروز مسئله ايجاد ميكند تمكين جنسي در مقابل پول را كدام زني ميپذيرد؟"5
دو شبهه در سخن مذكور عليه مشروط بودن نفقه به تمكين مطرح است. اول اينكه در قرآن كريم صريحاً آيهاي وجود ندارد كه وجوب نفقه زن بر شوهر را به تمكين مشروط كرده باشد و دوم اينكه چنين شرطي كه در فقه موجود بيان شده است، نوعي توهين به مقام زن و تحقير شخصيت او به شمار ميآيد تو گويي او موجودي است كه اگر بخواهد در خانه شوهرش هزينه زندگيش فراهم شود بايد غريزه جنسي او را ارضا كند.
در پاسخ به اين دو شبهه ميتوان گفت: اولاً اينكه به چه دليلي فقهاي اسلام، وجوب نفقه زن را به تمكين مشروط دانستهاند بحثي اجتهادي است كه اين مقاله گنجايش پرداختن به آن را ندارد اما با وجود اين ميتوان گفت: قرآن كريم تنها منبع استنباط احكام نيست تا اگر مسئلهاي صريحاً در آن يافت نشد آن را انكار كنيم بلكه بايد از منابع ديگر مانند سنت معصومان(ع) و... بهره برد. و چون مشروط بودن وجوب نفقه زن بر شوهر به تمكين، در احاديث اسلامي بيان شده است،6 براي درست يا نادرست بودن اين مسئله بايد مجتهدانه به بررسي آنها پرداخت و ثابت كرد كه نفقه به تمكين، مشروط نيست. بنابراين صرفاً به ادعاي اينكه چنين مسئلهاي صريحاً در قرآن مجيد وجود ندارد نميتوان آن را رد كرد. ممكن است گفته شود ما قبول داريم نفقه به تمكين مشروط است اما چرا اسلام چنين حكم تحقيرآميزي را براي زنان وضع كرده است؟
در پاسخ به اين شبهه يا سؤال ناچاريم مقدمهاي را با ذكر چند مطلب بيان كنيم اول اينكه قرآن كريم زن و مرد را يك سرشتي ميداند نه دو سرشتي چنانكه ميفرمايد: همه شما را از يك پدر آفريديم و جفت او را از جنس خودش قرار داديم.7 و نيز ميفرمايد: خداوند از جنس خودتان برايتان همسراني آفريد.8
دوم اينكه اسلام هيچگاه نميگويد زن براي مرد آفريده شده است بلكه قرآن مجيد ميفرمايد: زن و مرد براي يكديگر آفريده شدهاند. زنان زينت و پوشش شما مردانند و شما نيز پوشش و زينت آنهاييد.9 بنابراين زن و مرد هر دو انسانند و از حقوق متساوي برخوردارند.
سومين مطلب اين است كه زن و مرد هر دو از حقوق لازمه انساني برخوردارند اما اين حقوق در مواردي با همديگر متفاوت است. جهان براي آنان يكجور نيست، خلقت آنها را يكنواخت نخواسته است. از اين رو به لحاظ مختلفي، حقوق و تكاليف مشابهي ندارند.
چهارمين مطلب اين است كه مرد به لحاظ رواني، طالب و زن، مطلوب آفريده شده است. ميل مردان به كارهاي پرحركت از علاقه زنان به اين گونه كارها بيشتر است. در مقابل، احساسات زن از مرد جوشانتر است. به لحاظ جسمي نيز زنان ظريفتر از مردانند. در مسائل جنسي نيز هر چند انگيزه زنان نسبت به آن بيشتر است اما درخواست مردان براي اين كار بسيار افزونتر بر زنان است.10 با توجه به اين مطالب ميتوان گفت: اگر زن و مردي زندگي مشترك دائمي آغاز كردند، براي تأمين هزينههاي زندگي چه بايد بكنند. آيا هر يك از آنها جداي از ديگري براي خودش كار كند؟ يا آنكه زن كار اقتصادي كند و مرد به انجام دادن كارهاي منزل بپردازد يا به عكس، هزينه زندگي بر دوش مردان باشد و زنان مسئوليتهاي ظريف و مهم درون خانه و به خصوص تربيت فرزندان را بر عهده بگيرند؟
حقيقت اين است كه اسلام نخواسته است جانب زن يا مرد را بگيرد بلكه سعادت زن و مرد و فرزندان آنان را ميخواهد. اسلام ميخواهد هر يك از زن و مرد در زندگي مشترك در نقش طبيعي خود ظاهر شوند. قوانين ديني به گونهاي وضع شده است كه مرد، مظهر نياز و زن، مظهر بينيازي باشد. اين مرد است كه بايد خود را به عنوان بهرهگير بشناسد و هزينه اين كار را تحمل كند. علت ديگري كه براي لزوم نفقه زن بر مرد اين است كه مسئوليت رنج و زحمات طاقتفرساي توليد نسل به لحاظ طبيعي بر عهده زن است. آنچه در اين كار از نظر طبيعي بر عهده مرد است يك عمل لذتبخش آني بيش نيست، اين زن است كه بايد سختي بارداري، زايمان و عوارض آن را تحمل كند. علاوه بر اين باقي ماندن جمال و نشاط و غرور در زن مستلزم آسايش بيشتر و تلاش كمتر است اگر زن مجبور باشد مانند مرد دائماً در تلاش براي پول درآوردن باشد، غرورش در هم ميشكند و زود پير ميشود. از اين رو نه فقط مصلحت زن بلكه مصلحت مرد و كانون خانوادگي نيز در اين است كه زن از تلاشهاي اجباري خردكننده معاش معاف باشد.11 اما در مقابل آن بايد كانون زندگي مشترك را به محيطي آرام و با آسايش مبدل كند. به يقين بخشي از اين آرامش از طريق پاسخ دادن به نيازهاي شهواني مرد حاصل ميشود. حال اگر زني، شوهرش را بدين لحاظ در تنگنا قرار دهد و با اين كار بخواهد كانون گرم خانوادگي را به مسير غيرطبيعي بكشاند چه بايد كرد؟ آيا ميتوان به مرد گفت: در اين تنگنا بسوز و بساز؟ آيا همه كس تا آخر عمر، چنين تحملي دارد يا خير؟ آيا مردان در چنين اوضاعي، براي ارضاي غريزه جنسيشان، به روابط نامشروع با زنان ديگر روي نميآورند؟ يا دستكم براي ازدواج دائم يا موقت با زنان ديگر به تكاپو نميافتند؟ و آيا اين گونه مسائل پايههاي زندگي مشترك را لرزان يا متلاشي نميكند؟ به يقين عدم تمكين زن به شوهرش نتيجهاي جز به سردي گراييدن روابط خانوادگي يا سست شدن يا فرو ريختن پايههاي آن ندارد. حال براي اينكه چنين نشود اسلام، با وضع يك قانون بازدارنده به مرد اجازه داده است اگر زنش تمكين نكرد به او نفقه ندهد و نگذارد جز در موارد واجب از منزل بيرون برود تا آسايش و آرامش را دوباره به خانه برگرداند و سلامت روابط خانوادگي و حتي اجتماعي را حفظ كند.
چرا اسلام، تعدد زوجات را به رسميت شناخته است؟
پرسش يا شبهه ديگري كه درباره برخي احكام شرعي مطرح است، مسئله تعدد زوجات است؛ يعني اگر محور و اساس تشكيل خانواده، امنيت و تسكين است، وقتي ازدواج ديگري صورت ميگيرد، اساس تشكيل خانواده را كه آسايش و امنيت است تحتالشعاع قرار ميدهد.12
در پاسخ به مطلب مذكور ميتوان گفت:درباره تعدد زوجات به گونه كلي سه فرضيه مطرح است يكي اينكه مطلقاً آن را ممنوع بدانيم. دوم اينكه هميشه آن را مجاز بشماريم و سوم اينكه به گونه مشروط، يعني در شرايط خاصي آن را بپذيريم. نخستين فرض، تفريطآميز و دومين فرض، افراطگرايانه است و هيچ يك با فطرت انساني كه از افراط و تفريط گريزان است نميسازد. از اين رو اسلام كه ديني متعادل به شمار ميآيد تعدد زوجات را بنا بر مصالحي پذيرفته و براي آن نيز شروطي قرار داده است. به عبارت ديگر اسلام، تعدد زوجات را اختراع نكرد بلكه بر عكس براي آن حدود و قيودي قرار داد. از اين رو براي اينكه بدانيم چرا اسلام تعدد زوجات را به رسميت شناخته است ابتدا بايد علل تاريخي پديد آمدن اين سنت را در بسياري ملل جهان به ويژه ملل شرقي بررسي كرد.
برخي ميپندارند تنها علت به وجود آمدن تعدد زوجات در جوامع بشري، زورگويي مردان به زنان بوده است. اما اين سخن پذيرفتني نيست؛ زيرا هر چند مردان در طول تاريخ از قدرت خود عليه زنان سوء استفاده كردهاند اما منحصر كردن علت تعدد زوجات به زور و قدرت، به ويژه در توضيح و توجيه روابط خانوادگي درست نيست بلكه علتهاي ديگري نيز بايد به آن افزود؛ مانند: نازا بودن برخي زنان، يائسه شدن بعضي آنان، احتياج مرد به فرزند، علل طبيعياي كه زن و مرد را به لحاظ ارضاي غريزه جنسي يا توليد فرزند در وضعيت نامساوي قرار ميدهد و فزوني عدد زنان بر مردان.
ما براي اينكه از درازي سخن بپرهيزيم از بحث درباره علتهايي كه ممكن است مجوز تعدد زوجات براي مرد شود خودداري ميكنيم و منحصراً، به علتي ميپردازيم كه اگر وجود داشته باشد تعدد زوجات "حقي" براي زنان به شمار ميآيد زيرا اگر ثابت شود تعداد زنان آماده ازدواج از تعداد مردان آماده ازدواج بيشتر است، زنان بيشوهر، حقي بر عهده مردان متأهل دارند تا به عقد آنان درآيند و اينگونه مردان در برابر آنان احساس وظيفه كنند. زيرا حق تأهل مانند ديگر حقوق طبيعي بشر، بين زن و مرد مشترك است بنابراين اگر تك همسري، تنها صورت قانوني ازدواج باشد عملاً گروه بسياري از زنان، از حق تأهل محروم ميمانند. فقط با تجويز تعدد زوجات- البته با شروط خاصي كه دارد- ميتوان اين حق طبيعي را احيا كرد زيرا در غير اين صورت جامعه بشري به ولنگاري اخلاقي و روابط نامشروط جنسي كشيده ميشود و آثار زيانباري ميبيند.
گفتني است تعدد زوجات را نبايد با تك همسري بسنجيم بلكه بايد از جانبي، ضرورتهاي شخصي يا اجتماعي آن را لحاظ كنيم و ببينيم كه مخالفت با تعدد زوجات حتي در فرض ضرورت، چه آثاري دارد و از جانب ديگر به مفاسد و معايب مجاز دانستن آن توجه كنيم؛ سپس محاسبهاي كلي درباره آثار مثبت و منفي، موافقت يا مخالفت با تعدد زوجات انجام دهيم تا واقعبينانه نتيجه بگيريم. از اين رو در فرهنگ اسلامي، با اين موضوع، موافقت يا مخالفت مطلق نشده است بلكه اولاً جز در موارد ضروري كه بيان كرديم، به آن سفارش نميكند. ثانياً براي آن حد و مرز خاصي قرار داده است يعني هيچكس حتي در موارد ضروري، مجاز نيست با بيشتر از چهار زن، ازدواج دائمي بكند. ثالثاً تعدد زوجات مشروط به رعايت عدالت بين زنان است. بنابراين مردي كه نميتواند، عدالت را بين آنان رعايت كند، مجاز نيست با بيشتر از يك زن ازدواج دائم كند.13
بنابراين، در باب همسرگزيني، نخستين مطلوب اسلام، تكهمسري است اما چنانچه ضرورت شخصي يا اجتماعياي پيش آمد بايد سنجيد آيا مانع شدن از تعدد زوجات آثار نامطلوبتري دارد يا انجام دادن آن؟ به يقين اگر مخالفت با چند همسري آثار زيانبارتري از تحقق آن داشته باشد از نظر اسلام به اقتضاي قاعده اهم و مهم بايد تعدد زوجات را به گونه محدود و به شرط رعايت كردن عدالت پذيرفت و چنين فرهنگي عين اعتدال و دور از هرگونه افراط و تفريط است.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید