1- محجوریت زن فرنگی تا قرن نوزدهم
2- چرا اروپا به طور ناگهانی به زنان استقلال مالی داد؟
3- قرآن و استقلال اقتصادی زن
4- انواع نفقه
5- آیا زن امروز مهرو نفقه نمی خواهد؟
6- فلسفه تبلیغ علیه زن
7- دولت به جای شوهر
8- آیا اعلامیه جهانی حقوق بشر به زن توهین كرده است؟
1- محجوریت زن فرنگى تا نیمه دوم قرن نوزدهم
در شرح قانون مدنى ایران تالیف دكتر شایگان،صفحه 362 چنین نوشته شده:
«استقلالى كه زن در دارایى خود دارد و فقه شیعه از ابتدا آن را شناخته است،در حقوق یونان و رم و ژاپن و تا چندى پیش هم در حقوق غالب كشورها وجود نداشته;یعنى زن مثل صغیر و مجنون،محجور و از تصرف در اموال خود ممنوع بوده است.در انگلستان كه سابقا شخصیت زن كاملا در شخصیتشوهر محو بود دو قانون،یكى در سال 1870 و دیگرى در سال 1882 میلادى به اسم قانون مالكیت زن شوهردار،از زن رفع حجر نمود.در ایتالیا قانون1919 میلادى زن را از شمار محجورین خارج كرد.در قانون مدنى آلمان(1900 میلادى)و در قانون مدنى سویس(1907 میلادى)زن مثل شوهر خود اهلیت دارد.
ولى زن شوهردار در حقوق پرتغال و فرانسه هنوز در عداد محجورین است،گو كه قانون 18 فوریه 1938 در فرانسه در حدودى حجر زن شوهردار را تعدیل كرده است.»
چنانكه ملاحظه مىفرمایید هنوز یك قرن نمىگذرد از وقتى كه اولین قانون استقلال مالى زن در مقابل شوهر(1882 در انگلستان)در اروپا تصویب شد و به اصطلاح از زن شوهردار رفع محجوریتشد.
2- چرا اروپا ناگهان استقلال مالى داد؟
حالا چطور شد كه در یك قرن چنین حادثه مهمى رخ داد؟آیا احساسات انسانى مردان اروپایى به غلیان آمد و به ظالمانه بودن كار خود پى بردند؟
پاسخ این پرسش را از ویل دورانتبشنوید.وى در لذات فلسفه صفحه 158 بحثى تحت عنوان«علل»باز كرده است و در آنجا به اصطلاح علل آزادى زن را در اروپا شرح مىدهد.
متاسفانه در آنجا به حقیقت وحشتناكى برمىخوریم.معلوم مىشود زن اروپایى براى آزادى و حق مالكیتخود،از ماشین باید تشكر كند نه از آدم،و در مقابل چرخهاى عظیم ماشین باید سر تعظیم فرود آورد نه در مقابل مردان اروپایى.آزمندى و حرص صاحبان كارخانه بود كه براى اینكه سود بیشترى ببرند و مزد كمترى بدهند قانون استقلال اقتصادى را در مجلس انگلستان گذراند.
ویل دورانت مىگوید:
«این واژگونى سریع عادات و رسوم محترم و قدیمتر از تاریخ مسیحیت را چگونه تعلیل كنیم؟علت عمومى این تغییر،فراوانى و تعدد ماشین آلات است.«آزادى» زن از عوارض انقلاب صنعتى است...
یك قرن پیش در انگلستان كار پیدا كردن بر مردان دشوار گشت.اما اعلانها از آنان مىخواست كه زنان و كودكان خود را به كارخانهها بفرستند.كارفرمایان باید در اندیشه سود و سهام خود باشند و نباید خاطر خود را با اخلاق و رسوم حكومتها آشفته سازند.كسانى كه ناآگاه بر«خانه براندازى»توطئه كردند كارخانهداران وطن دوست قرن نوزدهم انگلستان بودند.
نخستین قدم براى آزادى مادران بزرگ ما قانون 1882 بود.به موجب این قانون، زنان بریتانیاى كبیر از آن پس از امتیاز بىسابقهاى برخوردار مىشدند و آن اینكه پولى را كه به دست مىآوردند حق داشتند براى خود نگه دارند.این قانون اخلاقى عالى و مسیحى را كارخانهداران مجلس عوام وضع كردند تا بتوانند زنان انگلستان را به كارخانهها بكشانند.از آن سال تا به امسال سودجویى مقاومت ناپذیرى آنان را از بندگى و جان كندن در خانه رهانیده،گرفتار بندگى و جان كندن در مغازه و كارخانه كرده است.»
چنانكه ملاحظه مىفرمایید سرمایهداران و كارخانهداران انگلستان بودند كه به خاطر منافع مادى این قدم را به نفع زن برداشتند.
3- قرآن و استقلال اقتصادى زن
اسلام در هزار و چهارصد سال پیش این قانون را گذراند و گفت: للرجال نصیب مما اكتسبوا و للنساء نصیب مما اكتسبن(1)مردان را از آنچه كسب مىكنند و به دست مىآورند بهرهاى است و زنان را از آنچه كسب مىكنند و به دست مىآورند بهرهاى است.
قرآن مجید در آیه كریمه همان طورى كه مردان را در نتایج كار و فعالیتشان ذى حق دانست،زنان را نیز در نتیجه كار و فعالیتشان ذى حق شمرد.
در آیه دیگر فرمود: للرجال نصیب مما ترك الوالدان و الاقربون و للنساء نصیب مما ترك الوالدان و الاقربون(2)یعنى مردان را از مالى كه پدر و مادر و یا خویشاوندان بعد از مردن خود باقى مىگذارند بهرهاى است و زنان را هم از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان از خود باقى مىگذارند بهرهاى است.
این آیه حق ارث بردن زن را تثبیت كرد.ارث بردن یا نبردن زن تاریخچه مفصلى دارد كه به خواستخدا بعدا ذكر خواهیم كرد.عرب جاهلیتحاضر نبود به زن ارث بدهد، اما قرآن كریم این حق را براى زن تثبیت كرد.
یك مقایسه :
پس قرآن كریم سیزده قرن قبل از اروپا به زن استقلال اقتصادى داد،با این تفاوت:
اولا انگیزهاى كه سبب شد اسلام به زن استقلال اقتصادى بدهد جز جنبههاى انسانى و عدالت دوستى و الهى اسلام نبوده.در آنجا مطالبى از قبیل مطامع كارخانهداران انگلستان وجود نداشت كه به خاطر پر كردن شكم خود این قانون را گذراندند،بعد با بوق و كرنا دنیا را پر كردند كه ما حق زن را به رسمیتشناختیم و حقوق زن و مرد را مساوى دانستیم.
ثانیا اسلام به زن استقلال اقتصادى داد،اما به قول ویل دورانتخانه براندازى نكرد،اساس خانوادهها را متزلزل نكرد،زنان را علیه شوهران و دختران را علیه پدران به تمرد و عصیان وادار نكرد.اسلام با این دو آیه انقلاب عظیم اجتماعى به وجود آورد،اما آرام و بىضرر و بىخطر.
ثالثا آنچه دنیاى غرب كرد این بود كه به قول ویل دورانت زن را از بندگى و جان كندن در خانه رهانید و گرفتار بندگى و جان كندن در مغازه و كارخانه كرد;یعنى اروپا غل و زنجیرى از دست و پاى زن باز كرد و غل و زنجیر دیگرى كه كمتر از اولى نبود به دست و پاى او بست.اما اسلام زن را از بندگى و بردگى مرد در خانه و مزارع و غیره رهانید و با الزام مرد به تامین بودجه اجتماع خانوادگى،هر نوع اجبار و الزامى را از دوش زن براى تامین مخارج خود و خانواده برداشت.زن از نظر اسلام در عین اینكه حق دارد طبق غریزه انسانى به تحصیل ثروت و حفظ و افزایش آن بپردازد، طورى نیست كه جبر زندگى،او را تحت فشار قرار دهد و غرور و جمال و زیبایى راكه همیشه با اطمینان خاطر باید همراه[وى]باشد-از او بگیرد.
اما چه باید كرد;چشمها و گوشهاى برخى نویسندگان ما بستهتر از آن است كه در باره این حقایق مسلم تاریخى و فلسفى بیندیشند.
انتقاد و پاسخ :
خانم منوچهریان در كتاب انتقاد بر قوانین اساسى و مدنى ایران صفحه37مىنویسند:
«قانون مدنى ما از یك سو مرد را وا مىدارد كه به زن خود نفقه بدهد یعنى جامه، خوراك و مسكن وى را آماده كند.همچنانكه مالك اسب و استر باید براى آنان خوراك و مسكن فراهم آورد،مالك زن نیز باید این حداقل زندگى را در دسترس او بگذارد.ولى از سوى دیگر معلوم نیست چرا ماده 1110 قانون مدنى مقرر مىدارد كه در عده وفات،زن نفقه ندارد و حال آنكه در هنگام مرگ شوهر،زن به ملاطفت و تسلیت احتیاج دارد و مىخواهد به محض از دست دادن مالك خود پریشان روزگار و آشفته خاطر نشود.ممكن استبگویید:شما كه دم از آزادى مىزنید و مىخواهید در همه جا با مرد یكسان باشید، چرا در اینجا مىخواهید باز هم زن بنده و جیرهخوار مرد باشد و چشم داشته باشد كه پس از وى نیز این بندگى و جیرهخوارى ادامه یابد؟ما در پاسخ مىگوییم:مطابق همان فلسفه بردگى زن كه طرح این قانون مدنى بر پایه آن ریخته شده است،خوب بود كه به قول سعدى «مالكان تحریر»پس از خود نیز نفقه را براى زن مقرر مىداشتند و قانون هم این موضوع را رعایت مىكرد.»ما از این نویسنده مىپرسیم كه از كجاى قانون مدنى و از كجاى قانون اسلام(یا به قول شما فلسفه بردگى زن)شما استنباط كردید كه مرد مالك زن است و علت نفقه دادن مرد مملوك بودن زن است؟این چطور مالكى است كه حق ندارد به مملوك خود بگوید این كاسه آب را به من بده؟این چطور مالكى است كه مملوكش هر كارى بكند به خودش تعلق دارد نه به مالك؟این چطور ملكى است كه مملوكش در كوچكترین قدمى كه براى او بردارد-اگر دل خودش بخواهد-حق دارد مطالبه مزد بكند؟این چطور مالكى است كه حق ندارد به مملوك خودش تحمیل كند كه بچهاى را كه در خانه مالك خود زاییده است مجانا شیر دهد؟
ثانیا مگر هر كس نفقه خور كسى بود مملوك اوست؟از نظر اسلام و هر قانون دیگرى فرزندان،واجب النفقه پدر یا پدر و مادرند.آیا این دلیل است كه همه قوانین جهان فرزندان را مملوك پدران مىدانند؟در اسلام پدر و مادر اگر فقیر باشند واجب النفقه فرزند مىباشند بدون اینكه فرزند حق تحمیلى به آنها داشته باشد.پس آیا باید بگوییم اسلام پدران و مادران را مملوك فرزندان خود شناخته است؟
ثالثا از همه عجیبتر این است كه مىگویند:چرا نفقه زن در عده وفات واجب نیست در صورتى كه زن در این وقت كه شوهر خود را از دست مىدهد بیشتر به پول شوهر احتیاج دارد؟
مثل این است كه این نویسنده گرامى در اروپاى صد سال پیش زندگى مىكند. ملاك نفقه دادن مرد به زن احتیاج زن نیست.اگر از نظر اسلام زن در مدتى كه با شوهر خود زندگى مىكند حق مالكیت نمىداشت،این مطلب درستبود كه بعد از مردن شوهر بلافاصله وضع زن مختل مىشود.ولى[با توجه به]قانونى كه به زن حق مالكیت داده است و زنان به واسطه تامین شدن از جانب شوهران همیشه ثروت خود را حفظ مىكنند،چه لزومى دارد كه پس از بهم خوردن آشیانه زندگى با هم تا مدتى نفقه بگیرند؟نفقه حق زینتبخشیدن به آشیانه مرد است.پس از خرابى آشیانه لزومى ندارد كه این حق براى زن ادامه پیدا كند.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید