هدف رسالت و بعثت پيامبران در نظر شهيد مطهري دو چيز بوده است: دعوت به توحيد نظري و عملي فردي و اقامه قسط و عدل در جامعه ـ يعني برقرار ساختن توحيد عملي اجتماعي. 5 اين دو هدف، در حقيقت، به يك چيز ـ يعني همان توحيد ـ برمي گردد.
علّامه طباطبايي روح حاكم بر همه آيات قرآن را توحيد مي داند. قرآن با همه تفصيلات و جزئياتش بر يك اصل اساسي مبتني است كه بنيان دين نيز بر آن قرار گرفته و آن «توحيد» است؛ يعني در واقع، تفاصيل ذكر شده در قرآن، بيان فروعات اين اصل بنيادي است. سوره هود همين نكته را بيان مي كند كه معارف قرآني با تحليل به «توحيد خالص» برمي گردد و از اين رو، مي توان گفت: براي قرآن كريم با همه پراكندگي و تفرّق آيات آن، تنها يك غرض متصور است كه پس از تفصيل و تجزيه، گاه به صورت اصل ديني، گاه دستور اخلاقي و گاه حكم شرعي درمي آيد. هيچ كدام از عقايد ديني، دستورات اخلاقي و احكام عملي شريعت از اين روح اساسي دين تخطّي نمي كنند و در حقيقت، همه آن ها جسم آن روح واحدند.
در نهج البلاغه، هدف از بعثت پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) به صراحت بيان شده است: «خداوند محمد ـ صلي اللّه عليه و آله ـ را مبعوث نمود تابندگانش را از بندگي بت ها خارج سازد و به پرستش خدا بكشاند».
در خطبه يكم نيز چنين آمده است: «از فرزندان آدم (عليه السلام) پيامبراني برگزيد... تا عهد و پيمان فطرت را به ياد بندگان آورند.»
با توجه به آيه 30 سوره روم كه فطرت انسان را سرشته به قبول ربوبيت خداوند مي داند، ياداوري پيمان فطرت همان دعوت به پرستش خداوند است.
اصول اعتقادي دين نيز همه به همين اصل اساسي توحيد برمي گردد؛ زيرا نبوّت در واقع، طريق رساندن آن پيام است و معاد، جايگاه ارزيابي ميزان پاي بندي به آن اصل. عدل از صفات خداوند و از فروعات مستقيم توحيد است و امامت، كه از توابع نبوت است، در حقيقت، ارائه الگو براي تحقق توحيد كامل در انسان و همچنين تصدّي ولايت و سرپرستي جامعه براي اجراي رسالت و پيام دين مي باشد. از اين رو، مي توان گفت: اديان آسماني تنها يك اصل بنيادي داشته اند و آن توحيد بوده است.
از آنچه گذشت، به روشني مي توان نتيجه گرفت كه ريشه همه گرفتاري هاي بشر و نابساماني هاي او نزد خداوند تنها يك چيز و آن فاصله گرفتن از توحيد در عقيده و عمل و به بيان ديگر، همان شرك بوده است. آنچه نزد خداوند بيش ترين اهميت را داشته و براي تحقق آن رسولان بسياري ـ كه هر كدام نيز از برجستگان جامعه بشري بودند ـ فرستاده مبارزه با كفر و شرك و تلاش براي تحقق توحيد بوده است.
توحيد در عبادت
پاسخ به دعوت انبيا (عليهم السلام) پاي بندي به توحيد است و پاي بندي انسان به توحيد داراي درجات و مراتبي است كه در توحيد عبادي به حد كمال مي رسد؛ زيرا توحيد عبادي مستلزم عقيده به وحدانيت خداوند (توحيد اعتقادي) است، اما توحيد اعتقادي لزوماً همراه عبادت موحّدانه نيست.
عبادت و پرستش موحّدانه نيز از درجات ضعيف و ابتدايي تا برترين درجات نهايي، قابل تكامل است؛ زيرا پس از «شناخت خداي يگانه به عنوان كامل ترين ذات با كامل ترين صفات، منزّه از هرگونه نقص و كاستي، و شناخت رابطه او با جهان، كه آفرينندگي، نگه داري، فياضيت، عطوفت و رحمانيت است، عكس العملي در ما ايجاد مي شود كه از آن به \"پرستش\" تعبير مي شود. \"پرستش\" نوعي رابطه خاضعانه و ستايش گرانه و سپاس گزارانه است كه انسان با خداي خود برقرار مي كند.»
شهيد مطهري (رحمه الله) پرستش را در مورد غيرخدا نه جايز مي داند، نه صادق. اما با توجه به تعبيراتي كه در آيات قرآن و روايات در مورد پرستش طاغوت، بت ها و هواي نفس يا شيطان به كار رفته است، مي توان گفت: صدق پرستش در مورد غيرخدا ـ يعني امكان رابطه خاضعانه با غيرخدا ـ وجود دارد، اگر چه جايز نيست.
سطوح پرستش
لايه هاي سطحي پرستش در زبان گفتار بروز مي كند كه همان ستايش، سپاس و اظهار تسليم زباني در برابر معبود است. پس از آن، پرستش در لايه هاي ژرف تر، رفتارهاي خاص عبادي مانند نماز، روزه و حج را در بر مي گيرد كه به قولي، جزو رفتارهاي نمادين پرستشگرانه محسوب مي شوند و در اديان گوناگون، شكل هاي متفاوتي داشته است. پرستش در لايه هاي بعدي، انجام همه دستورات الزامي معبود، اعم از رعايت الزامات حقوقي و اقتصادي و فردي و اجتماعي را شامل مي شود. سطوح عميق تر پرستش، خضوع در قلب است و «قلب خاضع» قلبي است كه عظمت، عزّت و كبريايي معبود را درك كرده و در مقابل، به كوچكي و ذلت خود پي برده است و اين درك او را به كرنش و تعظيم فرا مي خواند ـ و روشن است كه اين درك قابل شدت و ضعف بوده، در نتيجه، خضوع نيز به همان نسبت شدت و ضعف مي پذيرد.
درجه نهايي پرستش رسيدن به حقيقت عبوديت است كه در آن مرحله، انسان به «بنده محض» در مقابل معبود تبديل مي شود و هيچ مالكيت و تدبيري براي خود قايل نيست؛ اشتغالات او يكسره در مسير خواست هاي معبود قرار مي گيرد؛ چنان كه در حديثي از امام صادق (عليه السلام) كه توسط يكي از راويان به نام عنوان بصري نقل شده، امام عنوان را چنين راهنمايي كردند: «اگر علم مي خواهي، ابتدا به دنبال حقيقت عبوديت در خود باش و علم را با به كارگيري آن طلب كن و از خدا طلب فهم نما، به تو خواهد فهمانيد.»
سپس عنوان بصري پرسيد: حقيقت عبوديت چيست؟ امام (عليه السلام) در پاسخ، توضيحاتي دادند كه مضمون آن چنين است: «حقيقت عبوديت سه چيز است:
1ـ بنده در آنچه خداوند در اختيار او قرار داده خود را مالك نداند؛ زيرا بندگان را مالكيتي نيست؛ مال را مال خدا مي بينند و در جايي كه خواسته اوست مصرف مي كنند.
2ـ براي خود تدبيري نكند.
3ـ همه اشتغالات او در چيزي باشد كه خداي تعالي از وي خواسته است.» آنگاه امام (عليه السلام) پيامدهاي هر يك از اين سه صفت را بيان كرده اند كه ذكر آن مجال ديگري مي طلبد. سپس فرمودند: «اين اولين درجه تقواست.»10
آنچه در حديث، به عنوان «حقيقت عبوديت» معرفي شده، عبارت است از وقف كردن خود و همه دارايي ها براي خدا و هيچ هدفي جز او و خواست او دنبال نكردن.
از مجموع تعاليم ديني، كه انسان را به سوي توحيد خالص دعوت مي كنند، به روشني مي توان استفاده كرد كه انسان مي تواند همه ابعاد زندگي خود را به سوي يك هدف هدايت كند. اگر اين هدف واحد در زندگي پذيرفته شد، همه رفتارهاي به ظاهر متفاوت و پراكنده او هويت و جهتي واحد يافته، تمامي آن ها در مسير آن هدف قرار خواهند گرفت. خوردن و خوابيدن، حركت و سكون، تكلّم و سكوت، كسب دانش و حتي همه فعاليت هاي غريزي با جهت گيري يكسان رو به سوي آن هدف خواهند بود.
اين هدف واحد را پيامبران الهي (عليهم السلام) نشان داده و همه انسان ها را به سوي آن دعوت كرده اند. در نگاه اديان الهي، گرچه انسان داراي غرايز و اميال طبيعي است كه او را به سوي خود مي كشاند و جهت و هدف رفتارهاي او را به طور طبيعي تعيين مي كند، اما انسان با اختيار و توانايي خود، مي تواند اين جهت ها را تغيير داده، همه رفتارها را براي خداي واحد انجام دهد؛ زيرا اين انگيزه هاي نهايي رفتار هستند كه تعيين مي كنند انسان در برابر چه موجودي خضوع و كرنش كرده و خواسته چه كسي يا چه چيزي را اطاعت مي كند.
پيام پيامبران (عليهم السلام) كه در كلمه «لا اله الا اللّه» خلاصه شده، به معناي آن است كه هيچ چيز جز اللّه شايسته پرستش، كرنش و خضوع نيست. از اين رو، هيچ هدف و انگيزه اي در زندگي شايسته برگزيدن نمي باشد، جز آنچه در مسير خداوند قرار گيرد.
تلاش و كوشش در اين راه را «جهاد في سبيل اللّه» معرفي كرده اند و در غير اين مسير هرچه باشد، به نحوي آميخته با شرك يا كفر است؛ چرا كه شرك و كفر نيز مانند توحيد، داراي لايه ها و سطوح متفاوت است و مراتب شديد آن انسان را از دايره مسلماناني خارج مي كند. در مراتب ضعيف تر نيز شرك بودن آن مسلّم است و تنها از آن رو كه پاك شدن از اين نوع شرك براي عموم انسان ها دشوار است، موجب عذاب اخروي نخواهد بود.
با توجه به نكات مزبور، اگر انسان به سوي هدف هاي ديگري جز خداي واحد رو كند و انگيزه نهايي رفتارهاي او را عمدتاً يا تماماً هدف هاي ديگري تشكيل دهند، براي آن است كه شايستگي منحصر به فرد خداوند را براي پرستش درك نكرده و معبودهاي ديگري همچون خواهش نفس، دنيا، بت ها را به خدايي گرفته و در برابر آن ها خضوع كرده است؛ چنان كه حضرت علي (عليه السلام) عشق به چيزي را پرستش آن چيز به حساب آورده اند.
پذيرش هر يك از اين معبودها موجب حضور آن معبود در هر يك از رفتارهاي جزئي و كلي در زندگي انسان خواهد شد كه البته اين حضور، حضور در انگيزه رفتارهاست. از همين روست كه بحث از اهداف غايي در تعليم و تربيت، بحثي زنده و سرنوشت ساز است. هدف هاي متوسط و نيز اهداف رفتاري و جزئي، جهت، جايگاه، هويت و ارزش خود را مديون هدف هاي غايي هستند كه اين اهداف متوسط و قريب در مسير آن ها قرار گرفته اند. بنابراين، با توجه به پيام اديان الهي و با تحليل هدف هاي متنوع انسان، مي توان گفت: همه اين هدف ها يا به توحيد منتهي مي شود يا به شرك.
مفسّر بزرگ، علّامه طباطبايي (رحمه الله)، بازگشت همه گناهان را به شرك مي داند. در تفسير آيه شريفه «و قضي ربُّكَ اَن لا تَعبُدوا الاّ اِيّاه» (اسراء: 23) چنين آورده است: امر به خالص كردن عبادت براي خداوند بزرگ ترين امر ديني است و اخلاص در عبادت، واجب ترين واجبات؛ چنان كه گناه آن كه شرك به خداي سبحان است از بزرگ ترين گناهان مهلك است. خداي تعالي فرموده: «اِنَّ اللّهَ لاَ يغفُر اَن يُشركَ بِه و يغفرُ ما دون ذلكَ لِمن يَشاءُ» (نساء: 48) و با تحليل، همه گناهان به شرك باز مي گردد؛ زيرا اگر انسان از غير خدا ـ يعني شياطين جن و انس و خواهش نفس و ناداني ـ اطاعت نمي كرد، دست به نافرماني پروردگار در اوامر و نواهي او نمي زد. و اطاعت، پرستش است؛ زيرا خداوند فرموده: «اَلَم اَعهدْ اِليكم يا بَني آدمَ اَن لا تَعبدوا الشَّيطانَ» (يس: 60)؛ اي فرزند آدم، مگر با شما عهد نكردم كه شيطان را نپرستيد؟ و نيز فرمود: «اَفَرأيتَ مَن اتَّخذَ الههُ هَواهُ» (الجاثيه: 23)؛ پس آيا ديدي كسي را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده است؛ حتي كافري هم كه خالق را انكار كرده مشرك است؛ زيرا زمام تدبير جهان را به گرده ماده يا طبيعت يا دهر يا غير آن افكنده، در حالي كه با فطرت ساده خويش، به وجود خداي تعالي اعتراف دارد.
اگر اطاعت پرستش است، پس اطاعت از خواهش هاي صرفاً غريزي، حتي در جايي كه نافرماني از فرامين تشريعي خدا نيز نمي باشد، پرستش خواهش ها و در نتيجه، شرك محسوب مي شود؛ به لحاظ آن كه در حقيقت، فرماني غير از فرمان خداوند اطاعت شده است و از اين رو، حتي در آنچه شرعاً مباح شمرده مي شود، اگر كاري صرفاً بنا به خواهش نفس و غريزه انجام شود، اطاعت غيرخداست و بر اساس ملاك هاي فوق متوسط، مي توان حقيقتاً نام «شرك» بر آن نهاد. البته دوري كردن از اين نوع شرك فراتر از وظيفه مردمان متوسط است، اما اولاً، داشتن تصويري از هدف هاي غايي بلند مانع از چشم دوختن و اكتفا به هدف هاي متوسط است كه اين خود علاوه بر محروميت از آن هدف هاي بلند، گاهي منشأ انحرافات بزرگ تر نيز خواهد شد. ثانياً، داشتن شناختي روشن از هدف هاي ناب و به دور از ناخالصي، ميل سيري ناپذير انسان را در رسيدن به نقطه هاي اوج تحريك كرده، موجب وحدت بخشيدن به جهت گيري فعاليت هاي كساني خواهد شد كه توقف در هدف هاي متوسط را براي خود خسران و ماندن در بن بست مي دانند. ثالثاً، بايد دانست كه هدف اصلي، همان هدف غايي ناب است و تنها به دليل نبودن ظرفيت و تحمل در اكثريت مردم، رسيدن به آن هدف تكليف نشده است.
به نظر شهيد مطهري (رحمه الله)، اسلام هرگونه هواپرستي، جاه پرستي، مقام پرستي و شخص پرستي را شرك مي شمارد؛ زيرا در همه اين ها، نوعي اطاعت خاضعانه و كرنش در برابر غيرخدا به چشم مي خورد و چنان كه در پرستش حقيقي، انسان خود و سرمايه هاي وجودي خود را به پاي معبود فدا مي كند، در هوا پرستي، جاه پرستي و مانند آن نيز وجود انسان و سرمايه هاي او قرباني خواهش هاي نفس يا مقام يا ثروت مي شود.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید