همسر ابراهيم خليل(ع)
در داستان ابراهيم خليل سلام الله عليه، همانگونه كه خليل الله با فرشته ها سخن مىگويد، و بشارت ملائكه را دريافت مىدارد همسر او نيز با فرشته ها سخن گفته و بشارت ملائكه را دريافت مىكند.
خداوند در زمان كهولت و پيرى خليل الله، به او بشارت فرزندى آگاه داد. كه اين بشارت الهى، به همان شكلى كه توسط ملائكه به آن حضرت ابلاغ شد، به همان صورت، به همسر او نيز اعلام گرديد. هنگامى كه ملائكه به حضرت ابراهيم(ع) گفتند:
فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِيمٍ؛ پس ما او را به پسرى بردبار مژده داديم . (صافات/ 101)
ابراهيم سلام الله عليه فرمود:
قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِي عَلَى أَن مَّسَّنِيَ الْكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ. (حجر/ 54)
گفت: آيا به من نويد مىدهيد در حالى كه مرا پيرى فرارسيده است؟ حضرت اين سخن را به عنوان «استبعاد» نفرمود. بلكه به عنوان «استعجاب» گفت. معناى استعجاب آن است كه انسان به لحاظ شگفتانگيز بودن واقعهاى با ديد تعجب بدان مىنگرد.
در اين جا ابراهيم خليل(ع) عرض كرد: خدايا من نه تنها پير شده ام بلكه، پيرى به سراغ من آمده است. يعنى يك وقت انسان پير مىشود و دوران شيوخيت را مىگذراند و مىگويد «قد بلغت من الكبر» يعنى من، به پيرى رسيدم. ولى زمانى از پيرى نيز مىگذرد و به دوران فرتوتى پاى مىنهد كه در اين حال مىگويد «قد بلغني الكبر» يعنى پيرى، به سراغ من آمده است، پس چه بشارتى به من مىدهيد؟ فرشتهها گفتند:
قَالُواْ بَشَّرْنَاكَ بِالْحَقِّ فَلاَ تَكُن مِّنَ الْقَانِطِينَ .(حجر/ 55)
يعنى اين تبشير ما با حق همراه است و گزاف نيست، چون فرشتگان در صحبت حق سخن مىگويند و در لباس حق حرف مىزنند. لذا حرف «باء» در «بالحق» خواه به معناى صاحبت باشد و خواه به معناى ملابست، مفهومش اين است كه گفتار ما در لباس حق، يا در صحبت حقيقت است و ما گزاف نخواهيم گفت و تو اى خليل الله نااميد مباش.
آنگاه ابراهيم خليل(ع) فرمود:
قَالَ وَ مَن يَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضَّآلُّونَ . (حجر/ 56)
حضرت در كمال صراحت فرمود: نه تنها با رسالت و نبوت سازگار نيست، بلكه با هدايت و رهبرى نيز سازش ندارد. بنابراين نه تنها هيچ پيامبرى نااميد نخواهد بود، بلكه هيچ مؤمني نيز نااميد نمىشود.
اين خلاصه كلام بود در مورد بشارت فرشتهها به خليل حق...، معادل همين برخورد با همسران حضرت نيز مطرح شده است، قرآن كريم مىفرمايد:
وَامْرَأَتُهُ قَآئِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَقَ وَ مِن وَرَاء إِسْحَقَ يَعْقُوبَ . (هود/ 71)
يعنى هنگامى كه فرشتهها با خليل حق سخن مىگفتند همسر او نيز حضور داشت و ايستاده بود و ضحكى داشت. براى «ضحك» در تفاسير دو بيان آمده است، يا به معناى سرور و خوشحالى و يا به معناى عادت ماهانه زنان است پس مژده داديم او را به اسحاق و از پس اسحاق، يعقوب را. يعنى علاوه بر فرزند - اسحاق، بشارت نوه يعقوب هم، به تو مىدهيم.
سپس همسر خليل الرحمان عرض كرد:
قَالَتْ يَا وَيْلَتَى أَأَلِدُ وَ أَنَاْ عَجُوزٌ وَ هَـذَا بَعْلِي شَيْخًا إِنَّ هَـذَا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ قَالُواْ أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ رَحْمَتُ اللّهِ وَ بَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَّجِيدٌ. (هود/ 72- 73)
يعنى آيا من مادر مىشوم در حالى كه خودم فرتوت و سالمند و كهنسالم، و همسرم نيز پيرمردى فرتوت و كهنسال است؟! فرشتگان به او گفتند: آيا از رحمت خدا و امر خدا در تعجب هستى در حالى كه رحمت خدا، و بركات وى، بر شما خاندان نبوت، فراوان بوده و شما از اين بركات عينى، بىشمار ديدهايد!
عظمت زن در فرهنگ وحى از اين ارزيابى روشن مى شود كه در فرهنگ وحى از زن به عظمت ياد شده و اختصاصى به قرآن ندارد بلكه در انجيل، تورات و صحف خليل الله نيز مطرح بوده است. با فرشتگان تكلم نمودن و بشارت آنها را دريافت كردن، سخن خويش را با آنها در ميان گذاشتن، و سخن آنان را شنيدن، اينها همه مواردى است كه زن نيز همانند مرد در همه اين صحنهها سهيم بوده و اگر پدر پيامبرى، با ملائكه سخن مىگويد، مادر پيامبر نيز، با آنها گفتگو دارد.
لذا وقتى در قرآن كريم از زنان ياد مىكند، مادر مريم و يا خود مريم را جزو آل عمران شمرده و در زمرهي اصفيا قرار مىدهد. به عبارت ديگر در بين مردم جهان اينها هم مانند انبيا و اولياى خاص جزو اصفياى الهياند. خدا در قرآن مىفرمايد:
إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَ نُوحًا وَ آلَ إِبْرَاهِيمَ وَ آلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ، ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ.
به يقين خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر مردم جهان برترى داده است، فرزندانى كه بعضى از آنان از بعض ديگرند، و خداوند شنواى دانا است.
كه منظور از اين عمران آن عمرانى است كه پدر مريم است، نه عمرانى كه پدر موسى است چون عمرانى كه پدر موسى است اصلا نامش در قرآن كريم نيامده. بعد خداوند مىفرمايد:
إِذْ قَالَتِ امْرَأَةُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّرًا ... .(آل عمران/ 35)
چون زن عمران گفت: پروردگارا، آنچه در شكم خود دارم نذر تو كردم تا آزاد شده باشد.
خداوند اين دو بانو را به عنوان صفوه مردم عالم، معرفى نموده است.
در نهج البلاغه نيز مىخوانيم كه اميرالمؤمنين صلوات الله عليه درباره فاطمه زهرا سلام الله عليها مىفرمايد:
«قل يا رسول الله عن صفيتك صبري.»
اميرالمؤمنين عليه السلام به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم خطاب مىكند: يا رسول الله، اين صفيه تو يعنى اين بانويى كه صفوه تو، مصطفا و برگزيده توست رحلت كرده و صبر در فقدانش براى من دشوار است.
حضرت از او به عنوان صفيه ياد مىكند يعنى صفوة الله است، مريم هم صفوة الله است، مادر مريم اهل عمران بود، يعنى عمران كه پدر مريم است سر سلسله اين خانواده به شمار مىرود، و وابستگان اين خانواده را آل عمران مىگويند، پس هر دو بانو مصطفا و صفوه حقاند.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید