این آیه مبارکه صراحت دارد بر آنکه مرگ و خواب از جنس واحدند و یک حکم را دارند. در حال مرگ و در حال خواب در هر دو حال خداوند جان را می گیرد، لیکن آن کسیکه اجلش رسیده است، آن جان را نگاهداشته و آنکه اجلش نرسیده است، جان را در موقع بیداری به او بر میگرداند و این مسأله بسیار شایان دقت است.
اولاً: گرفتن جان را که مشترک بین خواب و مرگ است به لفظ «توفی» بیان کرده است نه به لفظ «قبض» چون معنای توفی، به تمام معنی گرفتن و اخذ نمودن است ولیکن معنای قبض، گرفتن و ربودن است. در حال مرگ و خواب خداوند جان را می گیرد به واقعیت و حقیقت گرفتن؛ ولی در حال مرگ علاوه بر این قبض می کند یعنی می رباید که دیگر حاضر به بازگشت نیست و در حال خواب به همان توفی اکتفا نموده و سپس جان را رها می کند. و نیز در آیه دیگر که در خصوص خواب وارد شده است به لفظ توفی تعبیر شده است: «وَ هُوَ الذِی یَتَوَفیـ'کُم بِالیْلِ وَ یَعْلَمُ مَاجَرَحْتُم بِالنهَارِ ثُم یَبْعَثُکُمْ فِیهِ لِیُقْضَی '´ أَجَلٌ مسَمی ثُم إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُم یُنَبئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ؛ و اوست آن خدائی که شما را در شب توفی می کند و بسوی خود میبرد، و از همه کردار و افعال شما در روز مطلع است و بعد از توفی در خواب، شما را در روز بر می انگیزد تا هنگامیکه آن وقت اجل مسمی سرآید. سپس به سوی اوست بازگشت شما و سپس آگاه می سازد شما را به آنچه انجام داده اید» (انعام/60).
و ثانیاً: آنچه را که خداوند توفی می کند جانهای آدمی است: یَتَوَفی الاْنفُسَ، و جان و نفس همان روح است. بنابراین در حال مرگ و خواب روح انسان از این عالم به عالم دیگر میرود نه بدن انسان.در حال خواب بدن انسان روی زمین است و روح انسان سیر در عوالم دیگر می کند و سپس بر میگردد، و در حال مردن بدن روی زمین یا زیر زمین است و روح به عوالم دیگر میرود و بر نمی گردد. و شاهد بر این معنی آنکه در این آیه آمده است «یَتَوَفــ'کُم»، «خداوند شما را میگیرد و توفی می کند» و نفس انسان حقیقت انسان است که در محاورات و گفتگوها به من و تو و او و ما و شما و آنها تعبیر می شود و اگر کسی گفت: من چنین کردم و چنان گفتم، مراد از لفظ من روح و جان اوست نه بدن او و حقیقت أنَا و أنتَ و هُوَ و کُمْ و غیر آنها از ضمائر عربی روح است که خداوند آنرا در حال مردن اخذ میکند. و شاهد دیگر آنکه در سوره انشقاق می فرماید: «یَـ'´أَیـهَا الاْءنسَـ'نُ إِنکَ کَادِحٌ إِلَی ' رَبکَ کَدْحًا فَمُلَـ'قِیهِ؛ ای انسان! حقاً که تو با سعی و کوشش و تعب راه پر رنجی را بسوی پروردگارت درمی نوردی و بالاخره به شرف ملاقات او خواهی رسید» (آیه 6).
این خطاب، خطاب به حقیقت انسان است که روح است نه بدن او. روح را خداوند از عوالم تجرد آفریده و بدن را برای استکمال قوا به او عنایت فرموده تا از این عالم حرکت کند و پس از طی عوالم دیگر دائماً بسوی خدا رفته و به مقام لقاء حضرتش نائل آید. و شاهد دیگر آنکه در سوره مؤمنون خداوند جهنمی ها را مورد خطاب قرار داده است که: «قَـ'لَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الاْرْضِ عَدَدَ سِنِینَ * قَالُوا لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ فَسْئـَلِ الْعَآدینَ * قَـ'لَ إِن لبِثْتُمْ إِلا قَلِیلاً لوْ أَنکُمْ کُنتُمْ تَعْلَمُـونَ؛ شما چقدر در روی زمین درنگ کردید؟ آنها در پاسخ میگویند: ما یک روز یا مقداری از یک روز را توقف کردیم. خداوند میفرماید: اگر شما اهل علم و بینش بودید میدانستید که درنگ نکردید مگر زمان اندکی را» (مؤمنون/112تا114).
در این آیات به حیات و زندگی روی زمین به لفظ «لَبث » که همان معنی توقف و درنگ را دارد تعبیر نموده است. و درنگ کردن درباره کسی صادق است که راهی را طی می کند و آن راه طولانی بوده و در بین راه توقفی دارد، مثل آنکه انسان قبل از این عالم مراحلی را طی کند تا بدین عالم بیاید و مدتی درنگ کند و سپس از این عالم کوچ نموده و ارتحال کند. و این راجع به روح و جان آدمی است که در عوالم ذَر بوده و سپس به عالم ماده آمده و در روی زمین لباس ماده را پوشیده و سپس این لباس را کنده و رها نموده و به عالم برزخ و قیامت رهسپار شده است؛ روح، لباس کهنه بدن را خلع می کند و یا به خلعت الهیه مخلع میگردد و یا به عقوبت و واکنش أعمال خود مبتلا می شود.
بنابراین صحیح است که توقف او را در دنیا به لفظ «لبث» در این گفت و شنودها تعبیر نمود؛ و اگر خطاب با انسانی بود که قوامش به بدن بوده و با خراب بدن فانی و نابود می شد، نباید به لفظ درنگ و توقف تعبیر نمود بلکه باید بلفظ سکونت یا اقامت و أمثال اینها بازگو کرد.
* * *
منبع : معادشناسی 1، صفحه 161-157
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید