بسم الله الرحمن الرحيم
...اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
و قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن ويحفظن فروجهن و لا يبدين زينتهن الا ماظهر منها وليضربن بخمرهن علي جيوبهنو لا يبدين زينتهن الا لبعولتهن او ابائهن اواباء بعولتهن او ابنائهن او ابناء بعولتهن اواخوانهن او بني اخوانهن او بني اخواتهن اونسائهن او ما ملکت ايمانهن او التابعين غيراولي الاربة من الرجال او الطفل الذين لميظهروا علي عورات النساء و لا يضربنبارجلهن ليعلم ما يخفين من زينتهن و توبواالي الله جميعا ايها المؤمنون لعلکمتفلحون (1).
اين آيه و آيه قبل هر دو درباره وظيفه زن و مرد در برخورد بايکديگر و به علاوه مساله ستر عورت است.در آيه اول که مربوط بهمرد است و در جلسه قبل تلاوت شد،دو فرمان به مردها داده شدهبود:نهي از چشم چراني کردن و ديگر امر به ستر عورت و يا به تعبيربالاتر امر به خودداري از زنا،يعني حفظ کردن دامن هم از نگاه کهمعنايش ستر عورت است و هم از فحشا.پس مردان موظفند همچشمهاي خودشان را از چشم چراني نگهداري کنند و هم دامنخودشان را از فحشا نگهداري کنند.آيهاي که درباره مردهاستکوتاهتر[از آيه مربوط به زنها]است و همين مقدار بيشتر نيست جز آنکه بعد توصيه ميکند اينکه ما ميگوييم چشمها را از نگاه کردنهانگهداري کنيد و دامنها را از فحشا،خيال نکنيد يک کاري استکه ما بد شما را ميخواهيم نه،پاکي شما را ميخواهيم و خداي شمابهتر ميداند و بهتر به کار شما آگاه است.
در آيه دوم که مربوط به زنهاست،عين همين دو دستور آمدهاستبا همان تعبير،با اين تفاوت که ضمائر،مؤنث است. ميفرمايدبه زنها هم بگوييد که چشمها را از چشم چراني و از نگاه به آنچهنبايد نگاه کرد حفظ کنند و دامنهاي خودشان را،هم از نگاه کردنديگران و هم از فحشا حفظ کنند،يعني همان دستور و همان عبارتيکه در مورد مردان آمد.
اينجا دو مطلب بايد عرض کنم.اين دو مطلب در موردخانمها،با اينکه هيچ فرقي با آنچه در مورد مردهاست نميکند، تااندازهاي کوچک شمرده ميشود:يکي اينکه برخي زنها شايد اينجورخيال کنند که فقط مردها مجاز نيستند که به زنها نگاه کنند(حالمطلقا نميتوانند يا از روي ريبه و تلذذ نميتوانند،بعد بحث ميکنيم)، فکر ميکنند اگر ممنوع است،فقط مردها از نگاه کردن يا نگاه کردنبا تلذذ و ريبه ممنوعند و ديگر زن چنين ممنوعيتي نسبتبه مرد نداردو حال آنکه هيچ فرق نميکند،اگر جايز نيستبراي هر دو جايزنيست و اگر جايز استبراي هر دو جايز است،يعني در همان حد کهمرد ممنوع است زن هم در همان حد ممنوع است.ولي معمولا خيالميکنند که نه،فقط مرد است که نبايد چشمش به زن بيفتد يا ازروي تلذذ نبايد نگاه کند ولي زن اگر چشمش به مرد افتاد يا هر جورورانداز کرد اشکالي ندارد زيرا او زن است که به مرد نگاه ميکند!
اينطور نيست،قرآن هيچ فرقي در مساله نگاه ميان زن و مردقائل نيست.البته بعضي از خانمها به اين مساله توجه دارند ولي شايدخيلي از آنان به آن بيتوجهند.
مطلب دوم که اين را البته بيشتر توجه دارند و شايد قليليتوجه نداشته باشند اين است که خيال ميکنند زن به زن مطلقا محرماستيعني حتي به عورت زن هم محرم است،فقط مرد است کهنسبتبه عورت مرد ديگر نامحرم است ولي زن نسبتبه تمام بدن هرزن حتي نسبتبه عورت او،محرم است.البته اين را همان طور کهعرض کردم غالبا ميدانند که چنين نيست ولي يک اقليتي خيالميکنند که زن به زن مطلقا محرم است.اينطور نيست،در موردعورت،زن هم به زن محرم نيست،حتي مادر هم به دختر خودشمحرم نيست،دختر هم به مادر محرم نيست،خواهر هم به خواهر محرمنيست.
راجع به اين دو مطلب،قرآن دستوري که به مرد ميدهد مشابهآن را به زن هم ميدهد و دستوري که به زن ميدهد مشابهش را به مردهم ميدهد،ولي براي زنان يک وظيفه ديگري قائل شده است کهاين وظيفه،ديگر براي مرد نيست و آن اينکه زن را مکلف کرده استکه بايد خودش را بپوشاند ولي مرد را مکلف نکرده است،يعني اينتکليف متوجه زن است نه متوجه مرد.تعبير قرآن اين است:«زنانزينتخودشان را نبايد آشکار کنند».البته زينت و لو جدا هم باشد-مثل يک النگو که در کناري افتاده-مقصود نيستبلکه زينت درحالي که در بدن است مقصود است چون[آشکار کردن آن] مساوياستبا ديدن خود زن.زنان نبايد زينتخودشان را ظاهر کنند،اعماز اينکه از نوع زينتي باشد که بشود از بدن جدا کرد مثل النگو و ياانگشتر،يا زينتي که چسبيده به بدن است مثل چيزهايي که به بدنميمالند مانند«گل گونه»به اصطلاح قديم.
زن زينت خود را نبايد ظاهر کند مگر[در دو مورد].دواستثنا در اينجا وجود دارد:يک استثنا در مورد خود زينت است، يعني مگر بعضي از زينتها و به تعبير قرآن زينت ظاهر (2) ،و استثنايدوم در مورد افراد است:و مگر براي بعضي از طبقات که در برابرآن طبقات که غير شوهر او هستند(در مورد شوهر که محرز است)
زن ميتواند حتي زينت غير ظاهر را آشکار کند،و آنها پدران،پسران،برادرزادگان،خواهرزادگان،فرزندان شوهر[و چند طبقه ديگر هستند]که استثناها را بعد عرض ميکنيم.
قبل از اينکه من اين آيه را تفسير کنم دو مطلب را بايدتوضيح دهم تا مطلب درست روشن بشود.يک مطلب اين است کهچرا زن مکلف شده است که خود را بپوشاند و مرد مکلف نشدهاست؟پوشش به عنوان وظيفه زن ذکر شده است نه به عنوان وظيفه مرد؟
سر اين امر واضح و روشن است و آن اينکه زن و مرد نسبتبه يکديگر احساسات مشابه ندارند و از نظر وضع خلقت هم وضعغير مشابهي دارند،يعني اين زن است که مورد تهاجم چشم و اعضا وجوارح و دست و همه بدن مرد است نه مرد مورد تهاجم زن.به طورکلي جنس نر و ماده در عالم اينطورند،اختصاص به زن و مرد انسانندارد،جنس نر در خلقت، «گيرنده»خلق شده است و جنس مادهبه عنوان موجودي که مورد تهاجم جنس نر قرار ميگيرد.در هر حيوانيهم که شما نگاه کنيد آنکه به سراغ جنس ديگر ميرود هميشه جنسنر است،در کبوتر و مرغ و اسب و الاغ و گنجشک و شير و گوسفند[و غيره]اينطور است.در هر حيواني آنکه وظيفهاش تهاجم است وغريزه تهاجم به او داده شده جنس نر است، جنس ماده در عين اينکهطالب جنس نر است ولي به اين صورت نيست که او به سراغ جنسنر برود،و به همين دليل است که در انسان هم جنس نر است که بايدبرود و خطبه کند و دختر را خواستگاري کند و اين پسر است کهبه خواستگاري دختر ميرود.خواستگاري کردن پسر از دختر يک امربسيار عادي و يک امر بسيار طبيعي و فطري است.اين اواخر،کساني که ندانسته،يا بگويم تحميق شده،دم از تساوي حقوق زن ومرد ميزنند-و تساوي را با تشابه اشتباه ميکنند و خيال ميکنندتفاوت جنس مرد و زن فقط و فقط در آلات تناسلي آنهاست و هيچتفاوت ديگري در کار نيست-مينويسند اين عجب عادت بديشده!چرا پسرها بايد به خواستگاري دخترها بروند؟نه،بعد از اينرسم اينجور باشد که دخترها هم به خواستگاري پسرها بروند!
اولا اين،مبارزه با قانون خلقت است.اگر قانون خلقت را-آنجا که دو جنسي است-در همه جاندارها عوض کرديد،اينجا هم ميتوانيد عوض کنيد.ثانيا اين خودش يک امري است که به اينوسيله ارزش جنس ماده بالا رفته است،يعني جنس نر جوري خلقشده است که طالب است و بايد رضايت او را به دستبياورد وبه همين دليل جنس نر هميشه خود را در خدمت جنس ماده قرارميدهد.در بسياري از حيوانات و از آن جمله انسان نفقه جنس ماده بر عهده جنس نر است(در حيوانات لا اقل در مدت بارداري يا درمدتي که جنس ماده روي تخم ميخوابد اينطور است).احساساتجنس نر،جوري آفريده شده است که همين قدر که جنس مادهبه همسري او رضايت دهد جنس نر حاضر استخود را در خدمت اوقرار دهد،و اينها بر اساس حکمتهاي بسيار بزرگي در عالم است.
«مهر»هم از همين قبيل است.اينکه گفتهاند مرد يکچيزي را به عنوان«صداق»قرار بدهد،بر اساس همين اصل و ناموس (3) است،يعني زن بايد در مقامي خودش را معرفي کند که بگويد اينتو هستي که به من نياز داري و نه من به تو،و جنس مرد بايد در شکليظاهر شود که اوست که بايد چيزي به زن نثار کند تا زن در مقابل او«آري»بگويد.مرد بايد به او هديه ببخشد. قرآن هم صداق رابه عنوان«نحله»يعني يک تعارف بيان ميکند.اشتباه ميکنندکساني که ميگويند«مهر»يعني ثمن،يعني بها،يعني پول برايخريد.نه،قرآن ميگويد:اين نحله و هديه است[همان طور که]وقتي شما ميخواهيد کسي را راضي کنيد به شکلي که نياز شما رارفع کند،شما به او هديه ميدهيد نه او به شما.
تعبير ديگر قرآن«صداق»است.صداق يعني چيزي به علامت اينکه علاقه من علاقه راستين است،صادقانه است،دروغين نيست،براي شهوتراني نيست،براي همسري است،برايفريب دادن نيست،از روي حقيقت است.
اساسا وضع زن با مرد در اصل خلقت متفاوت است و به همين دليل اين زن است که خودآرايي ميکندبراي جلب مرد.مرد هرگز با خودآرايي نميتواند نظر زنرا به خود جلب کند.زن و زيور،زن و آرايش دو موجود توام بايکديگرند.زن موجودي است ظريف و لطيف.در هر جنسي-حتيدر غير انسان هم-جنس ماده هميشه ظريفتر و مظهر جمال وزيبايي و آرايش است،و وقتي ميخواهند فتنه ايجاد نشود،به آنکهمظهر جمال استبايد بگويند خودت را نشان نده نه به آنکه مظهرخشونت و قوت است،آن که جلب نظري ندارد،به به آنکه جلب نظرميکند ميگويند اسباب غوايت و گمراهي فراهم نکن.
در دنياي امروز[به کار ديگري روي آوردهاند]و البته اينيک چيزي است که من به طور قطع و يقين ميگويم امري نيست کهدوام داشته باشد و آخر سرشان به سنگ خواهد خورد و به ناموسخلقتبرميگردند.اينکه زنها کوشش ميکنند براي مردنمايي،وبر عکس،پسرها و مردها کوشش ميکنند در جهت زننمايي ودخترنمايي،يکي از آن هوسهاي کودکانه زودگذر بشر است و بيشترهم در ناحيه پسرها ديده ميشود.اين ديگر يک پديده مخصوصزمان ماست و از نظر من يک پديده زودگذر است.خوششان ميآيدکه مثل دخترها لباس بپوشند و ژستهاي آنها را بگيرند،مثل آنهاآرايش کنند به طوري که انسان وقتي برخورد ميکند نميفهمد اينپسر استيا دختر،و به قول بعضي«مطالعات عميقتري لازم است تا آدم بفهمد اين پسر استيا دختر!».اين يک امري استبر خلافخلقت و اصول فطرت.بشر از اين جور هوسهاي احمقانه و کودکانهزياد دارد ولي دوام پيدا نخواهد کرد.
پس يک مساله اين است که حال که امر دائر بوده استکه مرد و زن در معاشرت با يکديگر آنچه را که«آزادي مطلق»
ناميده ميشود نداشته باشند،يعني به هر شکل با يکديگر تماسنداشته باشند،چرا زن مکلف به پوشيدن شده نه مرد؟ رازش همينبود که عرض کردم.
مساله ديگر اين است که اصل مطلب براي چيست؟چهلزوم و ضرورتي دارد؟چرا بايد مساله محرم و نامحرم مطرح باشد؟
چرا بايد زن خودش را از غير محارم خودش بپوشاند؟رمز و سر اينمطلب چيست و چه فايدهاي دارد؟
اولين خاصيتش خاصيت رواني است،يعني آرامش رواني.
در هر جامعه اي که روابط زن و مرد بر اساس عفاف بود-عفاف درهمين حدود اسلامي که عرض ميکنم-يعني زنان در خارج دايره ازدواج،خود آرا و خودنما نبودند و وسيله تهييج مردان را فراهم نکردندو مردان هم در خارج از دايره ازدواج دنبال لذت جويي و کامجوييبه وسيله چشم،دست،لامسه و غير لامسه نبودند قلبها و روحها آرام وسالم است،و در هر جامعهاي که بر عکس[اين حالت]است اولينناراحتي اجتماعي،ناراحتيهاي رواني است.
گروهي از فرنگيها گفتند خير،وقتي زن و مرد از يکديگردور باشند ناراحتيهاي رواني و عقدههاي رواني به وجود ميآيد. وليتجربه همين يک قرن گذشته و کمتر از يک قرن گذشته کاملا ثابتکرد که مساله بر عکس است،به هر اندازه که آزادي در مسائل جنسي بيشتر است التهاب در افراد زيادتر و بيشتر است چون غريزه جنسيانسان(مانند چند غريزه ديگر مثل غريزه جاه طلبي،غريزه علم طلبيو غريزه عبادت)صرفا ظرفيت جسماني ندارد،ظرفيت روحي همدارد. غرائزي که صرفا ظرفيت جسماني دارند مثل خوردن،داراييک ظرفيت محدودي هستند.انسان يک مقدار محدود ميتواند غذابخورد،از آن بيشتر نميتواند،اگر بگويند باز هم ميخواهي،برايشمجازات است.ولي مالکيت چطور؟مالکيت هم مثل خوردناست؟آيا ظرفيت مالکيتبراي انسان يک ظرفيت محدود است،يعني اگر انسان مالک صد هزار تومان شد ديگر روحش هم از مالکيت[سير ميشود؟]نه،وقتي صد هزار تومان را دارا شد ميخواهد دويستهزار تومان داشته باشد،وقتي دويست هزار تومان دارا شد تشنهتراستبراي پانصد هزار تومان،ميليونر که شد تشنهتر ميشود براي ميلياردر شدن،و آنکه از همه مردم دنيا ثروتمندتر است از همه مردمدنيا براي ثروت تشنهتر است.
جاه طلبي چطور؟آن هم همين طور است.يک آدمي کههيچ چيز ندارد،براي اينکه رئيس يک انجمن بشود دلش[لک] ميزند ولي آيا رئيس انجمن که شد ديگر ظرفيتش پر ميشود وميگويد همين کافي است؟نه،بعد دلش ميخواهد توسعه بيشتريپيدا کند،شهردار يک منطقه يا يک شهر کوچک بشود،بعد،از آن بالاتر[را ميخواهد].اگر به يک نفر تمام دنيا را بدهند و بگويند توسلطان جميع عالم هستي،باز دغدغه بيشتري دارد که آيا ميشود يک کره ديگري را هم تصاحب کنيم و بر آن کره هم حکومت کنيم؟
غريزه جنسي انسان هم همين طور است... (3)
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید