تدبير ش 03
6/3- اختلافات ريشه در فقدان بصيرت
ايجاد اختلاف، ايجاد بى ايمانى، ايجاد مشكلات براى مردم، عميق كردن فاصلهى طبقاتى، ترويج فساد، بدبين كردن مردم به مسؤولان، و دستگاههاى ضابط و انضباط بخش را از حيثيت انداختن ... اين بر اثر عدم بصيرت است. 8/3/84
14/3- شناسائي خلاءها و چاره جوئي آن
تجدد چيست؟ تجدد، پيشرو بودن است. نگاه كنيد ببينيد چه كم داريد، كجا خلأ داريد و اين خلأ چگونه به بهترين وجه قابل پُر شدن است؛ ذهن خلاق خودتان را به كار بيندازيد و آن خلأ را پُر كنيد؛ اين مىشود پيشرفت. اين حرف، در لباس هست؛ در منش ظاهرى هست؛ در فكر هست؛ در شيوهى اداره ى جامعه هست؛ در مسائل اجتماعىِ گوناگون هست؛ در مسائل سياسى هست؛ در همه چيز اين حرف جارى است؛ در آن جاهايى كه عقل انسان قادر به حكم كردن و قضاوت كردن است 8/3/ /84
تدبير ش 05
1/5- برنامه ريزي براي تعميق بصيرت و معرفت همسران پاسدار وخواهران بسيجي
نقش زن ، حساسترين ، ظريف ترين ، ماندگارترين و موثرترين نقش ها در حركت تاريخ انسان و در مسير بشريت به سوي كمال است ... نقش مادر از دوران حمل و بارداري شروع مي شود و تا آخر زندگي انسان ادامه دارد ... اگر زنان ما از لحاظ رتبه معرفتي و بينش و معلومات ، سطح خود را ارتقاء دهند، اين نقش با هيچ نقش ديگري ، يا هيچ موثر ديگري از موثرات فرهنگي و اخلاقي تا آخر قابل مقايسه نيست ... مادر است كه فرهنگ و معرفت و تمدن و ويژگي هاي اخلاقي يك قوم و جامعه را با جسم خود ، با روح خود ، با خلق خود و با رفتار خود ، دانسته و ندانسته به فرزند منتقل مي كند. 5/5/84
تدبير ش 06
28/6- امروز خطر لغزيدن از راه مستقيم زياد است
وظيفه ي من و شما سنگين است امروز كشور احتياج دارد به درست نگريستن ، درست حركت كردن ، سالم و پاك بودن ، و سالم و پاك ماندن، خطر لغزيدن از جاده ي مستقيم ، امروز از دوره ي جنگ بيشتر است ، چون آن هيجان جنگ و كوره ي آتشين آن ، امروز نيست ، ممكن است فريب بخوريم ، ممكن است پايمان بلغزد ، بايد خيلي مراقب خودمان باشيم. 23/6/84
تدبير ش 7
1/2- عمق حرف دشمن در انرژي هسته اي را براي جوانان تبيين كنيد
خلاصهى حرف دشمن اين است كه به ملت ايران مىگويد شما فناورى هستهاى را نداشته باشيد. چرا؟ براى اينكه فناورى هستهاى، شما را در عرصه هاى مختلف نيرومند مىكند؛ شما اين فناورى را نداشته باشيد تا ضعيف بمانيد، تا بتوان راحتتر به شما زورگويى كرد. مردم بايد توجه كنند كه اعماق حرف دشمن چيست. مسئله اين است، انرژى هسته اى و توانايى توليد سوخت هستهاى، در طول سالهاى نه چندان دورِ آينده، يك نياز مبرم و قطعى براى ملت ايران است ... دنيا به جاى نفت به سراغ انرژى هاى جايگزين رفته است كه از همه مهمتر و قابل اطمينان تر، انرژى هسته اى است ... اينها مىخواهند پانزده سال، بيست سال آينده ملت ايران براى نياز صنعتى و كشاورزى خود و براى جريان حيات در كشور خود، محتاج آنها باشد؛ برود درِ خانهى آنها؛ اهميت انرژى هستهاى اين است … اين يك نياز اساسى و اصلى براى كشور ماست. اگر امروز مسئولين و دستاندركاران ما اين را تأمين نكنند، بيست سال بعد همه ى مردم حق خواهند داشت اينها را لعنت كنند. آن روز هم نمىشود به دست آورد ... آن چيزى كه امريكا به ما مىگويد، اين است كه شما اين فناورىاى را كه خودتان هم به دست آوردهايد، اين را بگذاريد كنار، ما به شما سوخت ستهاى مىدهيم. يعنى چه؟ يعنى شما نيروگاه بسازيد، بعد براى سوخت اين نيروگاه بياييد سراغ ما تا ما با هر شرايط و هر قيمتى كه دلمان خواست، آن را به شما بدهيم ... اينكه مىگويم انرژى هستهاى يا به تعبير درست تر فناورى هستهاى، چرخهى سوخت و امكان غنى سازى هسته اى حق مسلم ملت ماست، اين به معناى اين است كه اگر اين را امروز براى اين ملت تأمين نكنيم، فردا اين ملت دست گدايى به سوى دشمنان و مخالفين خودش دراز كند ... دشمن شبهه پراكنى مىكند و يك عدهاى هم نادانسته، شايد بعضى هم دانسته، همين حرفهاى دشمن را درداخل پر و بال مىدهـند.
حقيقت قضيه اين چيزى است كه من به شما عرض كردم. امروز اگر شما اين حق را به چنگ نياوريد، دهها سال ملت ايران به عقب خواهد رفت و عقبمانده خواهد ماند. 1/1/85
2/2- مذاكره در فرهنگ آمريكايي مفهوم واقعي خود را از دست داد
ما از اول اعلان كرديم و الان هم اعلان مىكنيم، در هيچ يك از مسائل مورد اختلاف خودمان با امريكا، ما با امريكا مذاكره نمىكنيم. دليل آن هم يك امر واضحى است؛ دليل اين است كه مذاكره براى امريكاييها يك ابزارى است براى تحميل خواسته هاى خودشان به طرف مذاكره. مذاكره مفهوم واقعى خودش را در مذاكرات امريكا با طرفهاى خودش ندارد و از دست داده است. مذاكره براى چيست؟ وقتى دو دوست در يك مسئله ى مورد اختلاف با هم مذاكره مىكنند، اين براى اين است كه هر كدام از نقطهاى كه قرار دارند، حركت كنند و به يك نقطه ى مورد توافق برسند. امريكا مذاكره را به اين معنا نمى داند. آنها مذاكره را وسيلهاى براى تحميل خواسته هاى خودشان قرار مى دهند؛ براى وارد آوردن فشار. بنابراين مذاكره با امريكا در همه ى مسائل معنا ندارد. 1/1/85
3/2- شرط اصلي موفقيت پاي فشردن بر اصول است
در جهاد فلسطين و در جهاد دنياي اسلام ، شرط اصلي موفقيت ،پاي فشردن بر اصول است دشمن همواره ربودن اصول را هدف ميگيرد و با خدعه و وعده و تهديد، برچشم پوشيدن از آن اصرار ميورزد. با حذف يا كمرنگ شدن اصول ، دنياي اسلام شاخصهاي راهنما را گم ميكند و محكوم قواعدي ميشود كه دشمن، آن را تعيين كرده است... و نتيجه معلوم است. غالبا بعضي در ميان خود ملتهاي ما و از خود ما، به پيروي از دشمن، ما را به رها كردن اصولمان توصيه ميكنند و آن را تاكتيك و تدبير مينامند. انگيزه آنان هرچه باشد، ضعف و غفلت يا طمع و خيانت ، آن را مصداق اين كلام خداوند: " فتري الذين في قلوبهم مرض يسارعون فيهم يقولون نخشي ان تصيبنا دائره فعسي الله ان ياتي بالفتح او امر من عنده فيصبحوا علي ما اسروا في انفسهم نادمين" (مائده -52) آنان از كمك به دشمن هيچ سودي نميبرند. 25/1/85
4/2- مغالطه خطرناك دشمن را برملا كنيد
برخي قدرت دشمن را به رخ ميكشند و حق طلبان را از اصطكاك با آن بيم ميدهند. در اين سخن مغالطه خطرناكي نهفته است. اولا: دشمني كه انسان خردمند از اصطكاك با او پرهيز ميكند، دشمني نيست كه هويت او و منافع حياتي او، و اصل وجود او را هدف گرفته است. مقاومت در برابر چنين دشمني، حكم قاطع خرد انساني است، زيرا بديهي است كه خسارت قطعي ناشي از تسليم در برابر او ، همان خسارت احتمالي ناشي از مقابله با اوست، به اضافه ذلت و تحقير ... تسليم در مقابل چنين دشمني كاملا در نقطه مقابل حكم خرد، و مقاومت، تنها راه توصيه شده عقل و شرع است. ثانيا: مبالغه در قدرت دشمن، خود يكي از ترفندهاي اوست. پول و زور سياسي و نظامي و جنگ افزار مدرن و انبوه، دولتهايي را ميترساند كه از پشتوانه ملت خود محرومند. غلبه نظامي بر رژيمي مانند رژيم صدام كه نه خود از پشتيباني ملتش برخوردار بود و نه ارتشش بويي از ايمان و جهاد برده بود، دليل قدرت نيست. آمريكا نتوانسته بر ملت عراق پيروز شود. عراق به همان اندازه كه توانست داعيه دمكراسي خواهي آمريكا را به محك بكشد و رسوا كند، توانست دعوي قدرت مطلق و شكست ناپذير بودن آن را نيز به چالش بكشد و مسخره كند. ملتها و دولتهاي متكي به ملت، اگر از سرمايه ايمان به خدا و ايمان به خود برخوردار باشند و مقاومت را پيشه سازند هرگز شكست نخواهند خورد و تحمل سختيهاي جهاد، پيروزي را به آنان هديه خواهد كرد و افسانه دروغين شكست ناپذيري دشمن متجاوز را باطل خواهد ساخت. 25/1/85
تدبير ش 08
1/2- براي تحليل روندها بايد چشم انداز گذشته را درست تشخيص داد
اگر ما چشم انداز گذشته را درست تشخيص بدهيم ، براي ترسيم چشم انداز آينده ، خيلي موثر خواهد بود ، و اصلاً معرفت و شناخت جريان ها جز با اين كار ممكن نيست. 9/2/85
2/2- وجهه «ضد سلطه بيگانه» و وجهه «ضد استبداد» را معيار جريان شناسي گذشته قرار دهيد
شاخصه آن فعاليت قبلي ، «ضد بيگانه بودن» بود. اصلاً وجه ضد استبدادي در فعاليت هاي علما ، يك وجه منطوي در جنبه ضد بيگانه بود. مثلاً : فتواي يرزاي شيرازي ، اقدام مرحوم ملا علي كني در قضيه رويتر و از اين قبيل ، قبل از آنها ، در قضايـــاي مبارزه بــــاروسها،اصل حركت مرحوم آخوند در جهت تهديد روسها برا ي اشغال ايران ، و بقيه اين كارها يي كه شما مي بيـنيد ،وجه غالب و اصلي بوده است و البته در مسألـه مشروطيت، وجه ضد استبدادي هم در حركت علما واضح و روشن شد .... نتيجه اين است كه اگر كسي وجه ضد سلطه بيگانه را در حركت مشروطه نديده بگيرد ، مثل اين است كه ماهيت و هويت اين حركت را نديده گرفته. خود اين مي تواند براي ما تفسير و تحليل كند دعواهايي كه علماي داخل در مشروطه با غيرخودشان داشته اند، در درجه اول ، مرحوم شيخ فضل الله و كساني كه از قبيل ايشان ، در درجه بعد ، مرحوم سيد عبد الله بهبهاني و مرحوم سيد محمد طباطبائي و بقيه كساني كه باز از علما بودند و بعد از مشروطه برگشتند. در نتيجه مسأله ضد سلطه بيگانه را بايد حتماً در نظر گرفت. 9/2/85
3/2- نبايد گذاشت اشتباه علماي مشروطيت در انقلاب اسلامي تكرار شود
من به انقلاب خودمان كه نگاه مي كنم، مي بينم هنر بزرگ امام اين بود كه دچار اين غفلت نشد . اساس كار امام اين است ؛ يعني اشتباه نكرد كه حرفي را كه گفته بود و هدفي را كه اتخاذ كرده بود ، در سايه تمويه و ظاهر سازيهاي شعارهاي ديگران گم كند و فراموش كند. اين ، اساس كار موفقيت امام بود كه مستقيم به طرف هدف پيش رفت ؛ صريح و عريان آن را جلوي چشمش قرار داد و به طرف آن حركت كرد. متأسفانه اين كار را زعماي روحاني مشروطه نكردند و برايشان غفلت ايجاد شد و لذا اختلاف شد. اختلاف كه به وجود آمد ، آنها تسلط پيدا كردند .... عين همين قضيه را من در قضاياي عراق ديدم. در قضاياي عراق هم اول علما به طور جدي وارد شدند. بعد تأويل و توجيهي شروع شد: حالا شايد اينها هم راست بگويند! شايد هدف بدي نداشته باشند! انگليس ها در آنجا بين مردم عراق شعارهايي را پخش كردند: «جئنا محررين لا مستعمرين!» ما نيامده ايم براي استعمار شما. ما آمده ايم شما را از دست عثماني ها آزاد كنيم!همين حرفي كه حالا آمريكايي ها در اين برهه اخير به عراقي ها مي گفتند : ما آمده ايم شما را از دست صدام آزاد كنيم. نيامده ايم براي اين كه بر شما تسلط پيدا كنيم ! آن و قت آنها در آنجا از1920 تا 1958،كودتاي عبد الكريم قاسم ، 38 سال عراق را آنچنان فشردند كه وقتي انسان سال سال اين سالهاي طولاني را كه نگاه مي كند و مي خواند، گريه اش مي گيرد كه چه كردند اينها در عراق ! و البته خيلي از اين كارها هم به وسيله خود همين عناصر عراقي انجام گرفته ...ما اگرمي خواهيم از تجربه ي مشروطيت استفاده كنيم ، نبايد بگذاريم اين اشتباه تكرار شود ؛ يعني بايستي آن هدفي را كه انقلاب اسلامي ترسيم كرده ، صريح و بدون هيچ گونه مجامله در نظر داشته باشيم . البته رعايت اقتضائات زمان غير از اين حرف هاست؛ غير از اين است كه ما هدف را فراموش و گم كنيم و به شعارهاي ديگران دل ببنديم. 9/2/85
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید