يكي از ارزشهاي والاي انساني و اسلامياي كه سرچشمه ارزشهاي ديگر، و موجب آثار درخشان معنوي است، خوي عفّت ميباشد كه ميتوان آن را يكي از پايههاي اخلاق و صفت كليدي اي براي عقب زدن رذايل و سوق دهنده به سوي تكامل و درجات عالي و كمالات متعالي دانست.
در قرآن و روايات از اين خصلت، بسيار تمجيد شده و سيره پيشوايان معصوم(ع) نيز سرشار از اين خصلت نيكو است. با اين اشاره به مطالب زير ميپردازيم: معناي عفّت
عفّت در اصل به معناي خويشتن داري، تسلّط بر نفس و نقطه مقابل شهوت پرستي و شكم پرستي است.
راغب اصفهاني در لغت نامه «مفردات» ميگويد: «عفّت حالتي در نفس است كه انسان را از غلبه شهوت باز ميدارد.» در لغت نامه «التحقيق» آمده: فرق بين عفت و تقوا اين است كه عفّت به معناي حفظ نفس از شهوات انساني است ولي تقوا يعني حفظ نفس از انجام گناهان. بنابراين عفّت يك حالت دروني است، ولي تقوا بر اعمال خارجي نظارت دارد.(4)
طريحي در «مجمع البحرين» مينويسد: «العفافُ كَفُّ النفس عن المحرّمات، و عَنْ سؤال النّاس؛ عفّت، بازداري روح و روان از گناهان و هم چنين نگه داري خويش از دراز كردن دست سؤال به سوي ديگران است.»(1)
از روايات نيز همين معنا استفاده ميشود، لذا اين واژه يك معناي عام دارد، ولي بيشتر در مورد خويشتن داري در دو مسئله استعمال شده است: خويشتن داري و قناعت درا مور مالي و كنترل غريزه جنسي، كه اوّلي موجب حفظ عزّت و آبرو شده و دوّمي موجب حيا، شرم و غيرت در مقابل پرده دري و انحرافات جنسي ميگردد. البته از اين دو در اصطلاح روايات به عفّت بطن و فرج تعبير شده است؛ مثلاً پيامبر(ص) فرمود: «در مورد امّتم در مورد شكم پرستي و شهوت پرستي جنسي، بيمناك هستم.»(2)
واژه عفّت در قرآن، بيشتر در اين دو مورد استعمال شده است؛ مثلاً در يك جا آمده: «وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذينَ لايَجِدُونَ نِكاحَا حَتّي يُغْنِيَهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ؛ و كساني كه امكاني براي ازدواج نمييابند، بايد پاكدامني پيشه كنند، تا خداوند از فضل خود آنان را بينياز گرداند.»(5)
و در مورد ديگر ميفرمايد:
«... يَحْسَبُهُمُ الجاهِلُ اغنياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ؛ بايد انفاق شما، به خصوص براي آن مهاجران فقيري باشد كه... از شدّت عفّت و خويشتن داري، افراد ناآگاه، آنها را ثروتمند ميدانند.»(6)
در مورد ارزش انسان عفيف، همين قدر بس كه اميرمؤمنان ميفرمايد: «مَا المُجاهِدُ الشّهيدُ في سَبيل اللهِ باَعْظَمَ اجرا ممَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ، لَكادَ العَفيفُ أَنْ يَكونَ مَلَكا مِنَ الملائكة؛ پاداش مجاهدي كه در راه خدا به شهادت رسيده، برتر از شخص با عفّتي نيست كه توان گناه دارد، ولي گناه نكند، زيرا چنين شخص نزديك است كه فرشتهاي از فرشتگان خدا باشد.»(7)
چند نمونه از عفّتورزي پيشوايان
1ـ در شأن رسول خدا(ص) گفتهاند: او عفيفترين انسانها بود، در همه ابعاد با خويشتن داري عجيبي به تدبير امور ميپرداخت. در جنگ اُحد، دندانهاي جلوياش شكست و صورتش از ناحيه دشمنان شكاف برداشت. برخي از او خواستند تا دشمن را نفرين كند، آن حضرت با كمال خويشتن داري فرمود: «من به عنوان ناسزاگو مبعوث نشدهام، بلكه به عنوان دعوت كننده و مايه رحمت براي مردم فرستاده شدهام.» سپس به جاي نفرين، چنين دعا كرد: «اللهمَّ اهْدِ قومي فانّهُم لايَعْلَمون؛ خدايا! قوم مرا هدايت كن، ،زيرا آنها ناآگاهاند».
روزي گروهي از مسلمانان مدينه خدمت پيامبر(ص) آمده و عرض كردند: «از درگاه الهي بهشت را براي ما ضمانت كن.» پيامبر(ص) پس از اندكي درنگ فرمود: «من با يك شرط چنين ضمانتي را براي شما ميكنم»، پرسيدند: آن شرط چيست؟ فرمود: «اَنْ لاتسْئلوا احدا شَيْئا؛ از هيچ كس (جز خدا) چيزي را تقاضا نكنيد.»
آنها نيز تعهّد كردند كه در زندگي از احدي تقاضا نكنند كنار سفره نشسته و دستش به آب نميرسيد، به كسي نميگفت كه آب به من بده، بلكه خودش برميخاست و ظرف آب را برميداشت و مينوشيد. آري پيامبر(ص)، هم خود اين گونه ميزيست و هم به شاگردانش اين گونه توصيه ميكرد.(10)
2 ـ در مورد غيرت و عفت ناموسي پيامبر(ص) نيز سخن بسيار است؛ از جمله اين كه: امّ سلمه ـ يكي از همسران پيامبر(ص) ـ ميگويد: در حضور پيامبر(ص) بودم، يكي از همسرانش به نام ميمونه نيز حاضر بود، در اين هنگام ابن ام مكتوم كه نابينا بود به آن جا آمد، پيامبر(ص) به ما فرمود: «حجاب خود را در برابر ابن ام مكتوم رعايت كنيد.» پرسيديم: مگر او نابينا نيست، بنابراين حجاب ما چه معنا دارد؟
فرمود: «آيا شما نابينا هستيد؟ آيا شما او را نميبينيد؟»(12)
3 ـ در ماجراي جنگ جمل كه در سال 36 هـ.ق رخ داد، وقتي سپاه علي(ع) بر دشمن پيروز شد، عايشه در ميان هودج بود، علي(ع) نزد او آمد و فرمود: «... سوگند به خدا، آنان كه زنهاي خود را در پشت پرده عفاف نگه داشتند و تو را از خانه خارج نمودند، با تو به انصاف رفتار نكردند.» سپس نگذاشت نامحرمان به پيش آيند، بلكه به محمد بن ابي بكر ـ برادر عايشه ـ دستور داد، تا او را از هودج بيرون بكشد، سپس او را در خانه صفيه دختر حارث پناه داد،(14) آن گاه با حفظ كامل حريم عفاف، او را روانه مدينه كرد.
4 ـ يكي ديگر از شاگردان امام باقر(ع) به نام ابوبصير ميگويد در كوفه به يكي از بانوان درس قرائت آيات قرآن ميدادم، روزي در يك موردي با او شوخياي كردم (كه بر خلاف حريم عفّت بود)، پس از گذشت مدتها از اين حادثه، در مدينه به محضر امام باقر(ع) رسيدم، به من فرمود: «كسي كه در جاي خلوت گناه كند، خداوند نظر لطفش را از او برگرداند، اين چه سخني بود كه به آن زن گفتي؟» از شدّت شرم، سر در گريبان كرده و توبه كردم، امام باقر(ع) فرمود: «مراقب باش كه تكرار نكني» (و با زن نامحرم شوخي ننمايي)(17)
5 ـ امام صادق(ع) دوستي داشت كه همواره با هم بودند، روزي همين دوست به غلامي تندي كرد و با كمال گستاخي حريم عفت او را شكست و گفت: «اي زنا زاده! كجا بودي؟» هنگامي كه امام اين سخن خلاف عفت او را شنيد، به شدت ناراحت شد، به طوري كه دستش را بلند كرد و محكم بر پيشاني خود زد و فرمود: «سُبحان اللّه!» آيا به مادر غلام، نسبت ناروا ميدهي؟ من تو را آدم پرهيزكاري ميدانستم، ولي اكنون ميبينم پرهيزكار نيستي.»
دوست امام عرض كرد: فدايت گردم! مادر اين غلام، از اهالي سِنْد (از سرزمين هند) است و بتپرست ميباشد (بنابراين ناسزا به او اشكال ندارد)، امام صادق(ع) فرمود: «آيا نميداني كه هر امّتي، بين خود قانون ازدواجي دارد؟ از من دور شو!»
آن هنگام بين آن دوست و امام صادق(ع) جدايي افتاد و تا آخر عمر امام، اين جدايي ادامه يافت.(18)
اين ماجرا نيز ما را به عفت زبان و كنترل آن از هرزه گويي و گفتار خلاف عفّت دعوت ميكند و حاكي از آن است كه مسئله حفظ عفت جامعه؛ حتي نسبت به بيگانگان بسيار مهم است و بايد مرزهاي آن را شناخت و در حفظ آن كوشا بود.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید