همچنين از حيث نوع اشتغال نيز آيه در مقام بيان شغل خاصي نبوده است.
از اين رو، مي توان گفت: با توجه به ترغيب و تشويق عمومي، که از سوي خدا براي طلب فضل صادر شده است، هرگونه تلاش اقتصادي، که مشروع و مصداق «تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ» باشد، براي زن و مرد مجاز است.
بدين روي، بر اساس اين آيه، اصل اوّلي جواز انواع تصرّفات زن در طبيعت و معاملات و تجارات است، مگر آنچه به دليل قطعي خارج شده است.
«هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَکُمُ الأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فِي مَنَاکِبِهَا وَکُلُوا مِن رِّزْقِهِ» (ملک: 15)؛
او کسي است که زمين را براي شما رام کرد، بر شانه هاي آن راه برويد و از روزي هاي خداوند بخوريد.
اين آيه نيز از آيات مطلق است و انسان ها را به تصرف در طبيعت و فعاليت و تلاش اقتصادي امر مي کند.
تعبير «کلوا مِن رزقه» در اين آيه، به گفته علّامه طباطبايي به معناي انواع طلب و تصرّف در زمين است.(16)
پس خوردن در اينجا به معناي جويدن و بلعيدن نيست، بلکه نظير آيه «لا تأکلوا اَموالَکم بَينکم بالباطِل» (بقره: 188)
به معناي تصرّف کردن است.
بر اساس اين تفسير، آيه شريفه، به انسان ها گوشزد مي کند که ما زمين را به گونه اي آفريديم که شما بتوانيد با انواع تصرف در آن زندگي مادي خود را تأمين کنيد و سپس به وسيله امر با واژه «کلوا» انسان ها را به انواع کار و تلاش اقتصادي مثل صيادي، کشاورزي، دام داري و انواع تصرفات در زمين براي بهره وري از نعمت هاي الهي و استفاده از ارزاق آن ترغيب و تشويق کرده است.
از سوي ديگر، امر به «کلوا» اختصاص به صنف خاصي ندارد؛ استفاده از نعمت هاي الهي و تصرف در زمين و بهره گرفتن از آب ها و درختان و جنگل ها و حيوانات براي همه انسان هاست.
نه در اين آيه و نه در آيات ديگر و نه در روايات، دليلي بر تخصيص آيه به مردان نيست.
بلي، لفظ «کلوا» جمع مذکر است، ولي پيش از اين گفته شد که روش قرآن چنين است که معمولاً احکام مشترک مرد و زن را با خطاب مذکر بيان مي کند.
گروه چهارم: اشتغالات خاص
گروه ديگر آياتي است که مي توان از آن ها جواز اشتغال زنان به برخي از حرفه هاي خاص را اصطياد کرد.
تأکيد بر اين نکته ضروري است که آياتي که از آن ها ياد خواهد شد، در مقام بيان حرفه يا شغلي براي انسان ها نيست، بلکه در اين دسته از آيات، انجام برخي از کارها مجاز اعلام شده است؛ کارهايي که اشتغال به آن ها در ميان مردم عصر نزول رايج بوده و هم اکنون هم انسان هايي به آن کارها اشتغال دارند.
با توجه به مجوّزي که قرآن براي انجام آن کارها به انسان ها داده و اين اجازه را به گروه يا صنف ويژه اي اختصاص نداده است، مي توان جواز اشتغال زنان به آن کار را از ديدگاه قران استفاده کرد.
اين کارها عبارتند از:
1. صيادي: «وَ إِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُواْ» (مائده: 2) در آغاز سوره مائده، خداوند صيد چهارپايان و خوردن گوشت آن ها را حلال کرده و فرموده است: «أُحِلَّتْ لَکُم بَهِيمَةُ الاَنْعَامِ.»سپس در آيه بعد، با جمله «غَيرَ مُحِلِّي الصَّيدِ وَ أَنتُمْ حُرُمٌ»، کساني را که مشغول مناسک حج و در حال احرام هستند از شکار حيوانات منع کرده است.
همچنين در آيات «لاَ تَقْتُلُواْ الصَّيدَ وَأَنتُمْ حُرُمٌ» (مائده: 95)
و «حُرِّمَ عَلَيکُمْ صَيدُ الْبَرِّ مَا دُمْتُمْ حُرُما» (مائده: 96)
ممنوعيت شکار در حال احرام را بيان کرده است.
از خطاب آيات استفاده مي شود که اين حکم، ميان زن و مرد مشترک است.
از اين رو، شکار کردن براي زنان و مردانِ محرم، حرام است.
در آيه دوم خطاب به همان کساني که شکار برايشان حرام بود، فرموده است: «وَ إِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُواْ»؛ پس از خروج از احرام شکار کنيد.
امر در اين آيه، به قرينه اينکه پس از دستور منع از شکار صادر شده است،
فقط بر جواز اين عمل دلالت دارد، نه بر بيش از آن و چون ممنوعان از اين عمل زن و مرد بودند، پس اين جواز نيز شامل هر دو دسته مي شود.
ممنوعيت شکار براي زائران در خصوص حالت احرام و جواز اين عمل پس از آن، نشانه آن است که شکار و صيد حيوانات في نفسه مبغوض و مورد نهي نيست.
اگر صيد حيوانات ذاتا کار غير مشروعي بود، از سوي قرآن براي اين عمل در هيچ شرايطي مجوّز صادر نمي شد.
از سوي ديگر، توجه قرآن به مسئله صيد و تحريم آن براي زائران در حال احرام در آيات متعددي از اين سوره،(17) نشانه اهميت اين موضوع است و مي فهماند که اين کار مورد ابتلاي جمع کثيري از حاجيان بوده است؛ شکار حيوانات، گوشت مورد نياز آنان را تأمين مي کرده و نوعي فعاليت و تلاش اقتصادي و توليد بوده است، نه يک کار تفريحي.
بعيد است به قرآني که با شيوه ايجاز، تنها به تبيين مسائل ضروري و مورد نياز انسان ها مي پردازد چنين نسبتي داده و گفته شود در تمام آن آيات، به مسئله اي که براي تعداد انگشت شماري، به عنوان سرگرمي مطرح بوده توجه کرده و حرمت آن را در آيات متعدد تکرار کرده است.
بنابراين، آنچه به طور يقين از آيه به دست مي آيد اين است که شکار کردن پس از خروج از احرام جايز است.
اکنون مي پرسيم: براي چه کسي؟ جواب آن است که آيه اطلاق دارد.
پس حکمي که در آن آمده است براي همه است؛ زن باشد يا مرد.
چگونه شکاري جايز است: شکار تفريحي يا شکاري که شغل و راه درآمد باشد؟ باز هم آيه اطلاق دارد.
بنابراين، مي توان گفت: شکار کردن کاري است که هر يک از زن مرد مي تواند انجام دهند.
قرآن نه تنها از اين کار منعي نکرده، بلکه جواز آن را نيز به صراحت اعلام کرده و در اين خصوص ميان دو صنف زن و مرد تفاوتي قايل نشده است.
2و3. ماهي گيري و غوّاصي: «وَ هُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُواْ مِنْهُ لَحْما طَرِيا وَ تَسْتَخْرِجُواْ مِنْهُ حِلْيةً تَلْبَسُونَهَا»(نحل: 14)؛
او کسي است که دريا را مسخّر ساخت تا از آن گوشت تازه بخوريد و زيوري براي پوشيدن از آن استخراج کنيد.
در اين آيه، خداوند متعال با برشمردن برخي نعمت ها به دو نوع اشتغال اشاره کرده است:
نخست ماهي گيري؛ زيرا مقصود از بخوريد و زيوري براي پوشيدن از آن استخراج کنيد.
در اين آيه، خداوند متعال با برشمردن برخي نعمت ها به دو نوع اشتغال اشاره کرده است:
نخست ماهي گيري؛ زيرا مقصود از خوردن گوشت تازه از دريا، گوشت ماهي است که متوقف بر صيد آن است.
بنابراين، تقدير آيه چنين است: «... لتصطادوا و تأکلوا.»
دوم غوّاصي و استخراج زيور آلاتي مانند لؤلؤ و مرجان از دريا.
خطاب در اين آيه نيز ناظر به گروه خاصي نيست.
هر کسي، چه زن و چه مرد، مي تواند از دريا ماهي صيد کند.
نه در آيات و نه در روايات، کار شيلات به صنف مردان اختصاص داده نشده است.
همچنين دليلي بر اختصاص غوّاصي و پيدا کردن لؤلؤ و مرجان به مردان نداريم.
از اين رو، اين عمل نيز به عنوان يک فعاليت اقتصادي به مردان اختصاص ندارد.
4. دايگي: «فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَکُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُن» (طلاق: 6) در اين آيه، به مرداني که زن خود را طلاق داده اند و کودک شيرخوار دارند و مادر کودک حاضر است به آن شير دهد، امر کرده که اگر زنان به فرزندان شما شير دادند، مزد آنان را بدهيد.
سپس در دنباله آيه مي فرمايد: «... وَإِن تَعَاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرَي»؛
و اگر به توافق نرسيديد، زن ديگري شير دادن او را به عهده مي گيرد.
مفسّران در معناي آيه گفته اند: اگر زن و مرد در شير دادن به کودک با هم به توافق نرسيدند، به اين صورت که يا زن حاضر نيست به کودک شير بدهد و يا اجرتي بيش ازمعمول مي خواهد، در اين صورت، بر پدر کودک لازم است براي تغذيه کودک، دايه بگيرد تا طفل آسيب نبيند.(18)
دايگي و شير دادن به کودکاني که مادرانشان شير نداشتند يا از دنيا رفته بودند در زمان هاي گذشته، ميان زنان معمول بوده؛ چنان که حليمه سعديه و چند تن از زنان ديگر، براي همين کار به مکّه آمدند.(19)
دايه ها در برابر خدمتي که ارائه مي کردند و به کودک شير مي دادند مزد دريافت مي کردند.
قرآن نه تنها از اين کار نهي نکرده و مزدي را که در مقابل اين عمل گرفته مي شود اکل مال به باطل ندانسته، بلکه خود به پدران بچه ها امر کرده است: در صورتي که براي شير دادن با مادر کودک به توافق نرسيديد، دايه بگيريد.
بنابراين، دايگي نيز مي تواند به عنوان يکي از اشتغالاتي باشد که ويژه زنان است و قرآن به آن اشاره کرده است.
5. دام داري: «وَلَمَّا وَرَدَ مَاء مَدْينَ وَجَدَ عَلَيهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ يسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأتَينِ
تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُکُمَا قَالَتَا لَا نَسْقِي حَتَّي يصْدِرَ الرِّعَاء وَأَبُونَا شَيخٌ کَبِير»(قصص: 23)؛
و هنگامي که به چاه آب مدين رسيد، گروهي از مردم را در آنجا ديد که چهارپايان خود را سيراب مي کنند و در کنار آنان دو زن را ديد که مراقب گوسفندان خويشند.
به آن دو گفت: کار شما چيست؟ گفتند: ما آن ها را آب نمي دهيم تا چوپانان همگي خارج شوند و پدر ما پيرمرد کهنسالي است.
از اين آيه، چند نکته استفاده مي شود:
نخست اينکه از تعبير «لا نَسقي»، که فعل مضارع است و بر استمرار دلالت دارد، فهميده مي شود آب دادن به گوسفندان کار روزمره و هميشگي آنان بوده است.
جمله «و ابونا شيخ کبير» نيز مؤيد همين مطلب است؛ زيرا کنايه از آن است که فرد ديگري را براي اين انجام اين کار نداريم.
بنابراين، کار سيراب کردن گوسفندان را خود انجام مي دهيم.
دوم اينکه گرچه در آيه سخني از چوپاني دختران حضرت شعيب عليه السلام نيست، اما از اينکه گفتند: «لاَ نَسْقِي حَتَّي يصْدِرَ الرِّعَاء وَ أَبُونَا شَيخٌ کَبِير»، مي توان به دست آورد که همه کارهاي گوسفندان، که يکي از آن ها آب دادن بوده و يکي هم به چرا بردن بوده، به عهده دختران بوده است؛ زيرا اگر دختران شعيب مي گويند پدر ما پير سال خورده است، کنايه است از اينکه کسي را براي آب دادن نداريم.
پس حتما کسي را براي چرانيدن و علوفه دادن هم نداشته اند.
از اين رو، بعيد است بگوييم کار دختران فقط آب دادن بوده است.
اينکه حضرت شعيب عليه السلام ، به حضرت موسي عليه السلام گفت: مي خواهم يکي از اين دو دخترم را به همسري تو درآورم، به اين شرط که هشت سال براي من کار کني و اگر تا ده سال افزايش دهي محبتي از ناحيه توست(20)... برخي از مفسّران گفته اند: او را براي چوپاني اجير کرد.(21)
اين امر نيز شاهدي است بر اينکه پيش از موسي، کار چوپاني گوسفندان را دختران انجام مي دادند.
البته ممکن است گفته شود عمل دختران شعيب عليه السلام نمي تواند مستند جواز اين گونه کارها براي زنان باشد؛ زيرا دختران حضرت شعيب عليه السلام از باب ضرورت و نبود فرد ديگري دست به اين عمل مي زدند.
بنابراين، وقتي حضرت موسي عليه السلام از آنان مي پرسد: براي چه اينجا ايستاده ايد، آنان مقصود خود را گفتند و با اين جمله که «پدر ما پير سال خورده است»، عذر خود را نسبت به انجام اين کار ذکر کردند و آن را به عنوان يک ضرورت براي خود بيان نمودند.
بنابراين، کار کردن دختران حضرت شعيب عليه السلام در بيرون از خانه به سبب شرايط ويژه خانه آنان بود، نه اينکه در شرايط عادي، آنان اين کار را انتخاب کرده باشند.
شواهد روايي بر جواز فعاليت هاي اقتصادي زنان زنان فراواني در صدر اسلام در زمان پيامبر گرامي و ائمّه اطهار عليهم السلام به فعاليت هاي اقتصادي اشتغال داشتند(22) و ائمّه اطهار عليهم السلام نه تنها آنان را از کار و تلاش نهي نمي کردند، بلکه در برخي موارد، لحن سخن يا طرز برخورد پيامبر يا امام با زنان شاغل به
گونه اي بود که تشويق به ادامه کار نيز از آن استفاده مي شود.
اين کارها عبارتند از:
بافندگي: ام حسن نخيعه مي گويد: حضرت علي عليه السلام در راه به من برخورد کرد و فرمود: ام حسن، به چه کاري مشغولي؟ گفتم: بافندگي مي کنم.
امام به من فرمود: بدان که حلال ترين کسب است.(23)
بنابراين نقل، امام با ديدن ام حسن در ابتدا، از شغل او سؤال کرد که حاکي از مشروعيت اشتغال براي زنان است، و ديگر آنکه وقتي ام حسن در جواب امام عرض کرد: به بافندگي اشتغال دارم و از اين راه ارتزاق مي کنم، امام نه تنها او را از اين حرفه منع نکرد، بلکه با اين جمله که «حلال ترين کسب است»، او را بر اين ادامه اشتغال به اين حرفه تشويق کرد.
بنابراين، اشتغال زنان به حرفه هايي که از نظر اسلام حلال شمرده شده، مجاز بلکه مطلوب است.
نوحه خواني: حنان بن سدير گويد: در محله ما زني بود که کنيزي نوحه خوان داشت.
اين زن از طريق نوحه خواني کنيزش، زندگي خود را اداره مي کرد.
وي نزد پدرم آمد و گفت: تو مي داني که زندگي من از جانب خدا و به وسيله نوحه خواني اين جاريه تأمين مي شود.
دوست دارم از امام صادق عليه السلام بپرسي که اگر اين کار حلال است، ادامه بدهم، و گر نه کنيز را بفروشم و از بهاي آن زندگي کنم تا خدا فرجي برساند.
پدرم گفت: پرسش اين مسئله از امام براي من سخت است.
او اضافه مي کند: وقتي خدمت امام رسيديم، خودم از امام درباره مسئله آن زن پرسش کردم.
امام فرمود: آيا براي اجرت شرط مي کند يا نه؟ گفتم: به خدا قسم، نمي دانم شرط مي کند يا نه.
حضرت فرمود: به آن زن بگو: شرط نکن و هر چه دادند قبول کن.(24)
در اين روايت نيز نوحه خواني زن مورد تأييد امام قرار گرفته است.
اگر اشتغال زن به نوحه خواني غير مجاز بود، آن حضرت وي را از اين کار نهي مي فرمود.
لازم به ذکر است اينکه امام در جواب پرسش کننده گفتند: براي کارش اجرتي تعيين نکند و هر چه دادند قبول کند، دليل بر حرمت اين کار و تحصيل درآمد از اين طريق نيست؛ زيرا اگر چنين بود، امام مستقيما او را از ادامه آن کار برحذر مي داشت. اگر به صورت استلزام نهي اي از کلمات امام فهميده شود، مربوط به تعيين اجرت است به اصل عمل.
عدم تعيين مزد نيز به احتمال قوي به سبب ويژگي کار است، نه خصوصيت نوحه خوان و جنسيت وي که زن است يا مرد.
آرايشگري: ابن ابي عمير با واسطه، از امام صادق عليه السلام نقل مي کند: يکي از زناني که به آرايشگريي بانوان اشتغال داشت، بر پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله وارد شد.
پيامبر اکرم به وي فرمود: آيا شغلت را رها کرده اي يا بر آن باقي هستي؟ زن گفت: اي رسول گرامي، بر شغلم باقي هستم و ادامه مي دهم، مگر آنکه مرا از آن نهي کني تا کنار بگذارم.
حضرت نه تنها او را از آن کار منع نکرد، بلکه اجازه فرمود به کارش ادامه دهد و او را به برخي از آداب اين کار نيز راهنمايي فرمود.(25)
عطر فروشي: حسين بن زيد هاشمي از امام صادق عليه السلام روايت کرده است که زني به نام زينب عطاره نزد زنان پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله آمد.
پيامبر وارد خانه شد و او را نزد همسرانش ديد.
به وي فرمود: منزل ما را خوشبو کردي.
زينب عرض کرد: منزل به بوي شما معطّرتر است.
پس از اين سخنان، پيامبر صلي الله عليه و آله برخي از آداب و احکام خريد و فروش را براي وي بيان فرمودند.(26)
چنان که از اين روايت استفاده مي شود، نه تنها پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله با اشتغال زينب به عطر فروشي مخالفتي نکرد، بلکه با حسن رفتار خود با وي و با بيان برخي از آداب معامله،(27)او را نسبت به ادامه آن کار تشويق کرد.
نتيجه
از آيات و شواهد روايي ياد شده مي توان استفاده کرد که اسلام نسبت به اشتغال زنان ديد منفي ندارد و کار و تلاش اقتصادي را در خانه يا در بيرون از خانه براي زن ممنوع نکرده است.
اگر آيه شريفه «لاَ تأکلوا اموالکُم بينکُم بِالباطلِ» از برخي از معاملات نهي کرده و آن را باطل دانسته، براي همه است و تفاوتي ميان زن و مرد نيست.
جنسيت در هيچ يک از انواع معاملات و تجارات، دخالت ندارد.
اين گونه نيست که زن به دليل جنسيت، از برخي از معاملات ممنوع، و مرد مجاز باشد.
به همين سبب مي بينيم در کتاب هاي فقهي، زنان از تجارت يا قرادادي استثنا نشده يا از اختيار شغل خاصي منع نگرديده اند.
بلي، کارهايي همچون قضاوت، ولايت و رهبري و امامتِ جماعت(28) براي زن ممنوع است، اما اين ها تخصصا از موضوع بحث خارج هستند؛ زيرا در فرهنگ اسلامي، به هيچ يک از اين امور به عنوان شغل نگاه نمي شود تا گفته شود در اسلام برخي از شغل ها ويژه مردان است و زنان را در آن راهي نيست.
تذکر اين نکته نيز ضروري است که آنچه به عنوان ديدگاه قرآن، در ارتباط با اشتغال زنان بيان شد مربوط به نفس کار و تلاش اقتصادي و بيان جواز اين عمل براي زنان است.
اما اينکه زنان براي حضور در محل کار چه شرايطي را بايد رعايت کنند، چه شغلي براي زن شايسته تر است، کدام کار با حالت روحي و جسمي زن متناسب است، حق تقدّم با کارِ خانه است يا بيرون، در صورت تزاحم ميان رسيدگي به فرزندان و همسر و اشتغال به کار بيروني، ترجيح با کدام است، اين پرسش ها و ده ها پرسش ديگر، که بيان آن ها در اين مختصر نمي گنجد، بايد در جاي خود به طور جداگانه بحث شود.
اما اجمالاً تذکر داده مي شود، که بر اساس آموزه هاي ديني، خانواده در اسلام اصلي بنيادين بوده و حفظ و حراست از آن لازم است.
زن رکن خانواده و مظهر خالقيت خدا و وظيفه توليد نسل و پرورش و تربيت آن را بر عهده دارد.
حق اشتغال زن، نبايد سبب از هم پاشيدن خانواده يا کنار گذاشتن وظيفه پرورش نسل سالم شود.
بنابراين، در مواقع تزاحم بين کار و ازدواج، يا کار و رسيدگي به وظايف همسري و پرورش کودک، و عدم امکان جمع بين آن ها، خانواده مهم تر است و بر اساس اصل تقديم اهم بر مهم، در امور متزاحم بايد اشتغال زن فداي حفظ خانواده شود.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید