نفس واحد انساني
زن در هستي شناسي قرآن موجودي است كه برخلاف باورهاي تحريفي شرايع يهودي و مسيحي از باقيمانده گل آدم و يا عضو بدني و كالبدي جسمي وي خلق نشده است.
تعبيري كه قرآن از اين مسئله به دست مي دهد كاملا با تحليل و گزارش يهودي مخالف است.
در گزارش قرآن به جاي آن كه مسئله به حوزه جسم ارتباط يابد به حوزه و نشئه ديگري مرتبط مي شود.
قرآن از نشئه و مرتبه اي سخن مي گويد كه نه مرتبه جسم صرف است و نه روح محض.
از اين رو سخن از نشئه نفس مي كند.
نفس در يكي از كاربردهاي قرآني به معناي روح تعلق يافته به كالبد جسماني است.
خداوند در بيان آفرينش انسان مي فرمايد: خلقكم من نفس واحده و خلق منها زوجها؛ خداوند شما را از نفس يگانه اي آفريده و از همان نفس يگانه همسرش را آفريده است. (نساء آيه 1)
در اين آيه به روشني بيان مي شود كه آدم(ع) به عنوان نفس واحد و يگانه اي است كه خداوند آفريده است و از بخشي از همان نفس، جفت و همسرش را آفريده است.
كاربرد حرف جاره (من) از آن روست تا جزئيت و نيز منشأ انتزاع به خوبي تبيين گردد.
به اين معنا كه زن بخشي از همان نفس واحد است و برخلاف باورهاي يهودي در كتاب تلمود نه از موجودات ديگر و يا انواع ديگر است و نه اين كه خود موجود و حقيقت مستقلي است تا موجب شود تا با دو نوع مخلوق متفاوت و گوناگون مواجه شويم و زن را از دايره انسانيت بيرون بريم چنان كه برخي از اديان و مذاهب غيرتوحيدي با زن اين گونه برخورد مي كردند و زن را موجودي غيرانساني قرار مي دادند.
شگفت اين كه در آثار تلمودي يهودي بر اين نكته تاكيد شده است كه همه انسان ها از مادري جني و يا غيرانساني به دنيا آمده اند و تنها يهوديان از مادري فرشته پديدار شده اند.
در باورهاي يهودي تناقضات و اختلافات بسياري يافت مي شود كه براي شناخت جايگاه زن در قرآن بدان نياز است؛ زيرا بسياري از آيات قرآني ناظر به مباحثي است كه در فرهنگ عربي و يهودي وجود داشته است و در حقيقت نقد اين فرهنگ و باورها و انديشه هاست.
در باورهاي يهودي، زن هم از گل زايد آدم خلق شده است و پس از پديد آمدن هابيل و قابيل و سپس شيث برخي از آنان با جنيان و يا نسناس ها ازدواج كرده اند كه بيش تر مردم را تشكيل مي دهند و برخي ديگر از آنان با فرشتگان ازدواج كرده اند كه يهوديان ثمره اين ازدواج هستند، از اين رو خود را ابناء الله نيز مي شمارند و به اين شيوه مي كوشند تا برتري خويش را تثبيت كنند.
قرآن هر دو ديدگاه را نقد مي كند و مي فرمايد كه زن هرچند كه به يك معنا جزيي از حضرت آدم(ع) است ولي اين جزئيت در گل و يا روح نيست بلكه در نفس آن حضرت است.
ديگر آن كه همه انسان ها از همان نفس واحد و جزو او پديد آمده اند و هيچ گونه تفاوتي ميان آنها نيست.
از اين رو مي فرمايد: (و بث منهما)؛ از همان نفس واحد و يگانه همه انسان را پراكنده كرد.
اين تعبير در آغاز آيه آمده اشاره به اين نكته است كه خلقت آدم و همسرش خلقتي بي واسطه بوده است و در خلقت ديگر انسان ها كه از طريق عادي انجام مي شود واسطه دخالت دارد.
همين معنا در آيات ديگري نيز به عنوان خلقت از گل و خلقت از مني و نطفه بيان شده است تا معناي خلقت بي واسطه و با واسطه ديگر انسان ها از راه آدم و همسرش دانسته شود.
مسئوليت خلافت با مرد است
در تحليل و گزارش قرآني تنها آدم و همسرش هستند كه بي واسطه آفريده مي شوند و پس از خلقت، روح نيز به صورت مستقيم در آنان دميده مي شود.
از اين رو درباره خلقت حضرت مسيح نيز به واسطه گري مريم در خلقت و بي واسطه گي دميدن روح اشاره مي شود تا اين معنا بيان گردد كه در خلقت مسيح نوعي واسطه و عدم واسطه وجود داشته است ولي در آفرينش آدم اين گونه نبوده است.
بنابراين خلقت آدم و مسيح از جهاتي همانند و مشابه هم است.
به هر حال در آيات ديگر قرآني توضيح داده مي شود كه همه انسان ها از اين نفس يگانه آدم و نيمه ديگر وي كه همسر و جفت آن باشد آفريده شده اند و هيچ تفاوتي ميان انسان ها از نظر كيفيت خلقت و يا ماده خلقت و يا حتي امر الهي نيست.
هدف از آفرينش زن
در سوره اعراف نيز توضيح مي دهد كه هدف از آفرينش زن به عنوان جفت و همسر چه بوده است.
مطلب مهم در گزارش و تحليل قرآني آن است كه در هيچ جاي قرآن سخن از ماهيت جداگانه و مستقل زن در حوزه آفرينش و خلقت نيست؛ بلكه همواره زن به عنوان همسر معرفي مي شود.
به سخني ديگر خداوند نخست ماهيتي به عنوان زن را خلق نكرده است تا ميان او و حضرت آدم به تكوين و يا تشريع ارتباط همسري ايجاد كند؛ بلكه از همان آغاز از نفس واحد و يگانه، همسرش را آفريده است تا مرد (آدم) در كنارش به آرامش رسد و كمال يابد و كامل گردد.
نياز زن و مرد به يكديگر
گرايش مرد به همسرش همانند گرايش كل به جزء خود است و گرايش زن به مرد همانند گرايش جزء به كل خود مي باشد.
از اين رو مرد براي دست يابي به آرامش به جزء جدا شده خويش نياز دارد و بي او به كمال نمي رسد و كامل نمي شود و زن بي مرد قوام و استواري نمي يابد و در نقص و جزئي بودن مي ماند.
در تحليل قرآني زن به مرد نياز دارد و مرد به زن محتاج و مشتاق است؛ زيرا ماهيت مرد و زن يكي است و مرد و همسرش يك نفس كامل را تشكيل مي دهند.
در گزارش قرآني زن عامل بدبختي و يا بيرون رانده شدن انسان (آدم) از بهشت نيست و برخلاف باورهاي يهودي كه زن را عامل بدبختي و گناه نخست آدم برمي شمارند، زن و مرد هر دو به يك درجه در تحقق گناه دست داشته و مرتكب آن شده اند.
از اين رو مي فرمايد كه ابليس هردو ايشان را فريفت و هردو ايشان مرتكب گناه شدند.
اما از آن جايي كه خلافت و ولايت بر هستي از آن مرد است و مرد كل است و زن جزء و مسئوليت عمل، بر گردن كل است و حضرت آدم مقصر در گناه و تحقق و ارتكاب آن بوده است.
از اين رو به عنوان مسئول خود را مجبور مي بيند تا پاسخ گو باشد و به درگاه خداوند توبه و انابه كند.
قرآن در بحث توبه سخن را به روي آدم مي برد و مي فرمايد: فتلقي آدم من ربه كلمات فتاب عليه؛ (بقره/ 37)آدم از پروردگارش كلماتي را دريافت كرد و بدان توبه نمود.
پس از پذيرش توبه نيز دوباره مسئله به هر دو بازمي گردد و همسر آدم نيز به حكم جزئيت مجبور مي شود تا بهشت را ترك و هبوط كند.
از اين رو خطاب خداوند اين گونه است: اهبطا؛ شما دو تن هبوط كنيد و يا گاه شيطان را در آن جا وارد ساخته و مي فرمايد: اهبطو؛ هر سه تن هبوط كنيد.
به هر حال زن در گزارش و تحليل قرآني نه تنها عامل اصلي گناه نخست نبوده است بلكه به پيروي از خليفه و ولي الله كه همسرش باشد مرتكب گناه شد و به جرم تبعيت تبعيد مي شود.
در حالي كه در گزارش هاي توراتي و تلمودي گناه نخست به گردن همسر آدم مي افتد.
در تحليل قرآن زن از نظر آفرينش همانند مرد از يك نفس آفريده شده است كه همان نفس آدم است و از اين رو همان خصوصيات نفس آدم را دارا مي باشد و تفاوت هايي كه در ميان مردان و زنان وجود دارد تفاوت هاي ماهوي نيست كه تاثيرگذار در مسئوليت ها و يا كيفرها و پاداش ها باشد.
البته در آيات قرآن به خوبي و روشني معلوم مي شود كه مسئوليت ولايت و خلافت الهي به عهده مرد است و زن به هيچ وجه خلافت و ولايت الهي ندارد.
اين بدان معنا نيست كه زنان به مقام عصمت و طهارت دست نمي يابند و يا به مقامات عالي كه اقتضاي نفس انساني است نمي رسند؛ زيرا نفس زن نيز به جهت همان جزئيت مي تواند به مراتب عالي برسد ولي با اين همه نمي تواند مسئوليت خلافت الهي را برعهده گيرد حتي اگر معصوم باشد.
خلافت الهي، مقام آموزش و تربيت و تعليم موجودات هستي از فرشته و جن و ديگر موجودات است از اين رو مسئوليتي است بسيار دشوار كه تنها مرد البته به همراه و مساعدت زن آن را به سرانجام مي رساند؛ زيرا چنان كه گفته شد زن بخشي از نفس مرد است كه مرد به آن كامل مي شود و آرامش مي يابد و زن
با شوهر خويش قوام و استواري پيدا مي كند.
لذا وابستگي تكويني در ميان آنان وجود دارد. مرد همواره به زن نياز دارد و بي او ناقص است گويي كه جزيي از وي نيست.
با اين نگرش قرآني برخلاف باورهاي بسيار مي بايست گفت كه زن و مرد از نظر ماهيت تفاوتي ندارند و تنها تفاوتشان در هويت آنها است كه در اصل زندگي و يا رشد و تعالي زن تاثيري ندارد.
اين برخلاف انديشه اي است كه زن را موجودي غيرانساني و يا ... مي داند و از آن تنها به عنوان ابزار استفاده
مي كند به همان اندازه اگر زن ابزاري براي رشد و تعالي مرد است همان اندازه مرد ابزاري براي رشد و تعالي زن مي باشد.
(البته اگر با ديد ابزاري نگاه شود كه در غرب و يا حتي در ايران خودمان گاه اين گونه نگاه به زن وجود دارد.)
باشد تا با تغيير بينش و تبديل آن به بينش قرآني،جايگاه و مقام همسر را دانسته و در نگرش خويش تغيير سازنده اي نسبت به زن و همسر ايجاد كنيم.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید