ام عبدالله دختر قاضي شمسالدين (624-717 ه )
ايشان نواده علامه وجيهالدين حنبلي و دختر عمربن سعدابن ابيالبركاتشامي حنبلي و از مشاهير حديث دانان قرن هشتم هجري ميباشد.
او صحيحبخاري و مسند امام شافعي را در محضر ابوعبدالله زبيدي فرا گرفت.
بنا بهروايت صلاحالدين صفدي محدثه زمان خود بود و چون وارد مصر شد اميرارغون و قاضي كريمالدين از وي اخذ حديث كردند.
بارها صحيحبخاري راتدريس كرده و مرجع استفاده جمعي از افاضل وقتبوده است.
و بسياري ازدانشمندان مشهور از او روايتحديث كردهاند. (75)
چهار شوهر كرده بود او را«وزيره» و «ستالوزرا» نيز ميگفتند. (76)
زينب دختر يحيي سلمي (648-735 ه )
نوه دانشمند مشهور عزالدين بن عبدالسلام سلمي سلطانالعلما بود و سبطسلفي به او اجازه روايت داد.
زينب تنها كسي بود كه كتاب «المعجمالصغير»طبراني را با سماع متصل روايت كرده است و ذهبي درباره او گفته است:
وجودش آكنده از نيكي و عبادت و عشق به روايتبود. (77)
زينب مقدسي (646-740 ه )
معروف به «بنتالكمال» دختر احمدبن عبدالرحيم.
او را بسياري ازدانشمندان معاصر در شام و مصر و عراق اجازه روايت دادند.
به گفته ذهبي:
او تنها كسي بود كه به قدر يكبار شتر از اجزاه (حديثي) اجازه روايت داشت.
زينب زن ديندار، نيكوكار و كثيرالروايه بود.
دانش پژوهان به محضر وي رفت وآمد بسيار داشتند و آثار بزرگان دانش را بر وي ميخواندند.
بيشتر اوقات روزرا دانشجويان حديثبه سماع در محضر وي اشتغال داشتند.
زينب آخرينكسي بود كه با اجازه از سبط سلفي و گروهي ديگر از محدثان روايت كرد. (78)
ابن بطوطه - جهانگرد معروف- در كتاب خود از وي ياد كرده است.
زينب درسال 726 ه. ق در شهر دمشق به ابن بطوطه اجازهاي عام داد و اين جهانگرد او رابه «رحلةالدنيا» ستوده است. (79)
فاطمهام الحسن دختر شهيد اول
وي زن عالمه و فاضله و عابده و صالحه بوده و در كلمات بعضي از بزرگان به:
زبدةالخواص و زينة اهل العلم و الاخلاص و فقيهه و شيخة الشيعة وستالمشايخ.موصوف است.
از مشايخ بسياري استماع كرده و از پدر بزرگوار خود و سيد ابن معيه استادوالدش اجازه روايت داشته است.
پدرش او را بسيار ميستود و زنان را به اقتدا و مراجعه به او دراحكام امر ميكرد.
لفظ «ستالمشايخ» كه لقب مشهور او ميباشد، مخفف سيدةالمشايخ است.
يعني: رئيسروات و نقله اخبار. (80)
جويريه دختر احمدبن احمد (م 782 ه )
وي از بسياري از دانشمندان زمان خود چون ابن شحنه وستالوزرا و حسن بن عمر كردي وجلال بن طباع حديث شنيد و بارها از شنيدههاي خود روايتحديث كرد.
جويريه عمري طولانيكرد و از او روايتبسيار كردند.
ابن حجر درباره او گفته است:
بسياري از استادان و همگنان ما از وي سماع حديث كردند. (81)
زينب دختر عبداللهبن عبدالحليم.
وي حنبلي مذهب و برادر زاده شيخ تقيالدين بود.
حافظ ابن حجر درباره او گفته بود:
از ابن حجار و ديگران سماع حديث كرد و خود نيز به روايتحديثپرداخت و مردم از دانش وي بهره بردند.
و من نيز از او اجازه روايت داشتم.
زينب از زنان مشهور در حديثبود. (82)
زينب دمشقي دختر محمدبن عثمان
وي در گفتار و فصاحت و منطق و دانش فقه و حديث از بهترين زنان زمان خود بود و شاگردانزيادي داشت كهابن حجر عسقلاني يكي از آنان بود كه از وي اجازه روايت داشت. در حلقه درسحديث او كمتر از 50 دانشجو نبود.
درباره او گفتهاند:
شنيده نشده كه زني چون او حلقه درس بگشايد و تا اين اندازه طلاب درجلسه درس او اجتماع كنند.
زينب با اجازه عام از فخرالدين ابن حجار و ديگرانروايتحديث ميكرد. (83) زينت دمشقي دختر عثمان بن محمد لؤلؤ (م،800 ه ق)
او از فاضلترين زنان دانشمند بود و در علوم سنت دستي قوي داشت.
از حافظ ابن حجارسماع حديث كرد و ابن حجر عسقلاني از وي اخذ حديث نمود.
وي درباره فقه و سنت رسايليداشت كه بسياري از دانشمندان به آنها استناد ميكردهاند. (84)
عايشه دمشقي دختر علي بن محمد
او دانشمندي پركار و با كمال بود.
وي پس از تحصيل صرف و نحو و بيان و عروض و حديث،حلقه تدريس داير كرد.
وي از شوهر خود حافظ نجمالدين حسني و امام ابن الخباز و مرداويسماع حديث كرد و خود به روايتحديث پرداخت و مردم از معلومات و علوم وي بهره بردند.
ودر علم و ادب از معاصران خود برتري يافت (85)
امالخير، خديجه (م، 730 ه )
از محدثين معروف بوده و در انشا و حسن خط نيز مهارت داشت، اجازهها را با خط خودشمينوشته و به «ضوءالصباح» ملقب بوده است. (86)
امالبهاء فاطمه دختر فهد
دختر حافظ تقيالدين محمدبن محمدبن فهد هاشمي بوده و از مشاهير محدثين و از مشايخجلالالدين سيوطي ميباشد.
از بسياري از مشايخ وقت اجازه داشته و از كثرت جلالتبه «ستقريش» معروف بوده است. (87)
ام سعيد يا سعدونه
او دختر عصام حميري و از ادباي زنان اندلس ميباشد كه در علم و فضل داراي مقامي عاليبود و قوه حافظه كامل داشت.
گويند در باب نعال حضرت رسولصلي الله عليه وآله سؤالي از اديبي كردند وچون آن اديب به زيارت آن مشرف نشده و اطلاعي در اين موضوع نداشت در جواب گفت:
سالتم التمثال اذلم اجد للثم نعل المصطفي عن سبيل سعدونه نيز ابيات زير را ضميمه آن شعر كرد:
لعلني احظي بتقبيله في جنة الفردوس اسني مقيل في ظل طوبي ساكنا آمنا القي باكواب عن السلسبيل وامسح القلب به علمه يسكن ماجاش به من غليل فطا لما استشفي باطلال من يهواه اهل الحب من كل جيل (88)
عايشه دختر عبدالهادي مقدسي (م، 816 ه )
منسوب به صالحيه و حنبلي مذهب و بزرگ محدثان دمشق بود.
وي صحيح بخاري را درمحضر حافظ ابن حجار شنيد. حافظ ابن حجر از وي روايتحديث كرد و كتابهاي بسيار نزد ويخواند وي در آخر عمر خود تنها به علم حديث پرداخت و در تعليم علوم شيوهاي ساده داشت. (89)
آمنه مجلسي
ايشان دختر ملامحمدتقي مجلسي اول و همسر محمد صالح مازندراني از زنان فاضله و عالمهعصر خويش بود و همسر ايشان با وجود آن كه خود صاحب حاشيه بر معالم و در غايت فضل وعلم بود اما در بعضي امور و قواعد الاحكام از ايشان (آمنهبيگم) استفسار ميكرد. آمنه بيگم ازشعر و ادب نيز بهره داشت و شرحي نيز بر «الفيه» و «شواهد» سيوطي دارد. (90)
حميده رويدشتي
او دختر شمسالدين محمد رويدشتي اصفهاني و از زنان دانشمند و فاضله بود،به علم رجالآشنايي داشت و تعليم تعدادي از زنان را به عهده داشت.
حواشي ايشان بر كتب حديث مثل«استبصار» شيخ طوسي و غيره گواهي بر غايت فهم و دقت و اطلاع اين بانوي دانشمند دارد ونشانه تعمق و دقتنظر ايشان در علم رجال است.
صاحب «رياضالعلما» ميگويد:
نسخهاي از «استبصار» را ديدم كه حواشي بانو حميده تا آخر كتاب بر آن موجود بود و گمانميكنم كه حواشي به خط خود وي باشد.
پدر من بسياري از اوقات مطالب ايشان را در حواشيكتب حديث نقل ميكرد و آن را ميستود (91).
صاحب «الذريعه» درباره ايشان ميگويد:
ايشان فاضل و كامل بود و كتابي رجالي به نام «رجال حميده» از وي به جاي مانده است.
علماايشان را از جمله مصنفين كتب علمرجال شمردهاند. (92)
فاطمةالعكبري
در «رياضالعلما» آمده است:
شيخه فاطمه دختر شيخ محمدبن احمدبن عبداللهبن حازم العكبري، فاضله عالمه فقيهه بود وسيد تاجالدين محمدبن معيه كه استاد شهيد اول ميباشد از وي نقل روايت ميكند و شهيد اولنيز توسط سيدابن معيه از ايشان نقل حديث ميكند و از مشايخ اجازه فاطمةالعكبري شيخعبدالصمدبن احمدبن عبدالقادربن ابيالجيش بود. (93)
امةالواحد
او دختر حسين بن اسماعيل قاضي محاملي (م، 377 ه)، عالم فاضل و فقيه متفقه در مذهبشافعي و حافظ قرآن و مسلط به قراءآت سبع بود.
پدرش يك دانشمند سرشناس شافعي بود.
محاملي درسهاي رسمي را در خانه تدريس ميكرد.
دخترش بيش از همه بخت آن را داشت كه ازپدر و اساتيد ديگر كه در آنجا تدريس ميكردند، علم بياموزد.
از اين رو آن دختر يكي از ناميتريندانشمندان روزگار خود شد و در كنار ابوعليبن ابي هريره، استاد نامدار شافعي، مفتي مذهبشافعي شد. (94)
فاطمه دختر عباس بن ابيالفتح (م، 714 ه )
بغدادي از بانوان عالمه و فقيه و زبده زاهدان عصر خود بود.
مدرسه رباطيه بغداد به اومنسوب است.
در تعليم و ربيتبانوان بسيار جدي بود و با علماي عصر مباحثهها داشت و باصدرالدين وكيل كه از علماي بزرگ آن عصر بود، در مسايل حيض مباحثه كرد و بر او غالب آمد وگفت كه شما آنچه در اين باره ميدانيد فقط علم است ولي من علما و عملا ميدانم و چون معاصرابن تيميه بود در مذهب با او مخالف بود.
ابن تيميه خواست او را از منبر پايين بكشد.
گويا شبرسول خدا را در خواب ديد كه او را عتاب ميكند و ميفرمايد:
ترا با فاطمه چهكار است كه او زني صالحه و پرهيزگار ميباشد. (95)
امالكرام دختر معتصم بن حماد
از اكابر ادباي اندلس بهشمار ميرود و وقايعي كه ما بين او و ادباي وقتبه ظهور پيوستمشهور ميباشد. در عروض و فنون شعري بسيار مهارت داشت و زنان عرب به وجود وي افتخارميكردند. (96)
ام عبدالوهاب، عايشه باعوني (م، 932 ه )
وي اديب مشهور و برخوردار از علم و عمل و در دانش و فضل و ادب و پارسايي از نوادرروزگار خود بود.
از بزرگان معاصر خويش دانش آموخت و به او اجازه افتاد و تدريس دادند.
ويچندين كتاب در ادب و تصوف نوشت.
از وي ديوان شعري در دارالكتب مصر باقي مانده است.
ازمشهورترين آثار او «الفتحالمبين فيمدحالامين» ميباشد.
قصيدهاي زيبا كه خود شرح جالبي از آنكرده با اصل قصيده در ضمن كتاب خزانةالادب حموي چاپ شده است.(97)
بسياري از اعلامدانشمندان از اين زن فاضله كسب دانش كردند و گروه زيادي از طالبان دانش از محضر وي بهرهعملي گرفتند.
علاوه بر آنچه آورده شد، بسياري از زنان دانشمند بودند كه شرح حال آنها در منابع تاريخي وترجمهها آمده است.
بعضي از آنان به قدري مهم بودند كه بسياري از دانشمندان مرد عميقا خودرا مرهون دانش و راهنمايي آنان ميدانند.
به عنوان نمونه خطيب بغدادي دانشمند برجسته، شاگرد «كريمه» دختر احمد مروزي بود.
اوصحيح بخاري را براي خطيب شرح و تفسير كرده است. (98)
همچنين در بيان استادان بيشمار «عليبن عساكر» هشت زن به چشم ميخورد(99).
يكي از آنهاعينالشمس دختر ابوالفرج اصفهاني است كه از زبان او به قلم خود حديثها نگاشت و در«معجم» خويش فراهم آورد (100).
ابوحيان به هنگام شمارش استادانش به ويژه از سه بانوي دانشمندبهنامهاي:
«مونسه» دختر ملك كامل، «شاميه» دختر حافظ و «زينب» دختر عبداللطيف بغداديياد ميكند.
ابوحيان در ليست اساتيد خود از 81 زن نام برده است.(101)
سمعاني، كه درحديثشناسي و رجال، سرآمد روزگار خويش است، توانست دراصفهان از چهار زن حديثشناس اصفهان اجازه وايتحديثبگيرد. (102)
اينها نمونههايي است از زنان دانشمند از صدر اسلام، تا اواخر قرن دهم.
مسلم است كه بررسيتاريخ هزار و چهارصد ساله اسلام و حتي ذكر اسامي و شرح حال زنان فقيه و حديثدان ودانشمند محتاج به تاليف كتب زيادي ميباشد و آنچه بيان شد براي نشان دادن ميزان برخورداريو مقام والاي زن مسلمان در تعليم اسلامي است و نشانگر آن است كه هيچگونه مانعي برايتحصيل زنان وجود نداشته است و زن مسلمان مقام و منزلتي را بدست آورده است كه در قرونوسطي براي هيچيك از زنان يوناني و مسيحي فراهم نبوده است.
چنانكه بانو اسماء فهمي نويسنده كتاب «مباديالتربية الاسلاميه» ميگويد:
در مقايسه زندگي زن در جامعه اسلامي با نحوه زندگي زن يوناني و مسيحيدر قرون وسطي به روشني ميتوان در يافت كه زن مسلمان در آن روزگار بهچه پايگاه بلندي از رشد عقلي و روحي و تاثير فعال در زندگيجامعه اسلاميدستيافته بود.
زيرا در بين دانشمندان يوناني چنانچه آراي اسپرطيين وافلاطون را كنار بگذاريم بهرغم آن تمدن و پيشرفتي كه در علوم و برنامههاياجتماعي داشتند نسبتبه زن و حق برابري او در زندگي اجتماعي با مرد بخلورزيده و اين طبقه را به عنوان كالايي براي كامجويي بهشمار آوردهاند.
زنمسيحي نيز در آن جهل و بيخبري كه بر اروپاي قرون وسطايي سايه افكندهبود با مرد مسيحي شريك بود و اگر چند مورد زناني را كه سهم قابل ملاحظهايدر تعليم داشتند در برخي از دانشگاههاي جنوبي اروپا به كار تدريسپرداختهاند از بقيه جدا كنيم، در دانشگاههاي شمالي براي پذيرش زن هيچگونهگذشتي روا نگرديده و محتمل است كه دانشگاههاي جنوبي اروپا تحت تاثير آراو رسوم اسلامي قرار گرفته باشد، زيرا كه پيوند فرهنگي بين دنياي شرق و غربدر نقاط جنوبي اروپا شدت داشته است. (103)
زن و رشتههاي ديگر علوم درسهاي ديني اگر چه بيشتر مورد علاقه زنان بود ولي زناني هم بودند كه به رشتههاي ديگرعلوم بيشتر تمايل داشتند.
آنان در بسياري موارد همپايه يا چه بسا فراتر و بهتر از مردان روزگارشاندر اين راه گام برداشتند.
همسر «فرزدق» به قدري اديب و نكته سنجبود كه شوهرش او را به داوري ميان شعر خود ورقيبش «جرير» نشاند.
داوري او در بهترين تعبيرها اين بود:
شعر جرير در شيريني بر شعر تو چيره آمده است ولي در تلخيش با آن توانباز است (104) .
«زينب» و «حميده» دختران زياد، شاعراني توانا بودند و در رشتههاي گوناگون، شعرميسرودند، آنان دختران زيبا و با شرم و حيا بودند، عشق به ادبيات آن دو را به همنشيني بادانشمنداني كه پرهيزگار و نيك روش بودند
ميكشانيد ولي اين دو هرگز جنسيتخود را فراموشنميكردند (105) .
مريم دختر ابو يعقوب انصاري شاعر و معلمي خوب در ادبيات بود و انجمن درسي ويژهبانوان داير كرد كه براي استفاده از دانش او گردش حلقه ميزدند.(106)
«بدانيه» كنيز پيش اربابش «ابومطرف عبدالرحمن» درس خواند، ولي از او برتر بود و در عروضاستاد بود «ابو داود سليمان نجاح» ميگويد كه من دو كتاب كامل و نوادر را پيش اين زن خواندم ودانش عروض را از او آموختم (107).
زني بنام «حفصه ركونيهاي غرناطهاي» دختر حاج ركوني در نجابت و استعداد زبانزد مردم بود.شعرهايي كه «ياقوت» و «ابن خطيب» از او باز نويس كرده بسيار لطيفاند او در كاخ خليفه «منصورعبدالمؤمن ابن علي» آموزگار و مربي زنان دربار بود. (108)
«تقيه ام علي» دختر ابوالفرج غيثبن علي سلمي ارمنازي همسر حمدون معروف به فاضلبابويي زني با استعداد و شاعري برجسته بود و در علم و فضل و شعر و فصاحتشهرتي به سزاداشت.
وقتي در اسكندريه ملازم خدمتحافظ سلفي احمد بود روزي مكتوبي را ديد كه سلفيبدين مضمون نوشته است:
در حجرهاي كه سابق بودم پايم به ميخي برخورد و زخم شد دخترك كوچك مقنعه خود رابپايم بست.
پس تقيه به مجرد ديدن آن مكتوب بالبداهة انشا نمود:
لو وجدت السبيل جدت بخدي عوضا عن خمار تلك الوليده كيف لي ان اقبل اليوم رجلا سلكت دهرها الطريق الحميده قصايد و قطعات فصيح و لطيف وي بسيار است.
او در شوال 579 هجري در 74 سالگيدرگذشت (109) خنساء، تماضر دختر عمر (ام عمر) (م، 26 ه ق) از مشاهير شعراي زنان بود و هر دودوره جاهليت و اسلام را درك كرده بود.
او با قبيله خود از بنيسليم شرفياب حضور مبارك رسولخداصلي الله عليه وآله شدند و به شرف قبول دين مقدس اسلام مفتخر شدند.
به تصديق كساني كه در فنونشعري خبره هستند، زني شاعرتر از خنساء پيش از او يا بعد از او نيامده است.
جرير شاعر گويد:
من اشعر شعرا بودم اگر اين زن نبود.
بشار گويد:
«در اشعار هر زني كه شعر گفته ضعفي ظاهر است مگر خنساء» .
در جنگ قادسيه با چهار پسرش حاضر بود و آنان را با تلاوت آيات قرآن و تذكر بقاي آخرت وفناي دنيا و مانند اينها تحريص به قتال ميكرد.
تا آنكه هر چهار نفر به شهادت رسيدند، خنساء بهمجرد شنيدن گفت:
حمد خداي را كه مرا با شهادت فرزندانم معزز گردانيد و اميدوارم كه مرا نيز در آخرت با آناندر محل رحمتخود، يكجا جمع نمايد. (110)
ديوان خنساء در بيروت چاپ شده است.
او را به جهت زيبايي و شهامتش خنساء گفتهاند.
برخي از زنان مسلمان به هنر خطاطي و خوشنويسي علاقهمند بودند و خط كوفي را نيكومينوشتند و بعضي از آنان از اين راه امرار معاش ميكردند.
چنانكه در محله الرباط الشرقي در شهرقرطبه دارالملك اندلسي، 160 كدبانو كه خط كوفي خوب مينوشتند به نسختگري روزگارميگذراندند (111) .
زنان و درمان بيماران
كارهاي انساني را در بيشتر جنگهاي اسلام زنان عهدهدار ميشدند، چنانكه در جنگ خيبر،«اميه» دختر قيس غفاريه با گروهي از بانوان نزد پيامبر آمدند و از او درخواست كردند به آنان اجازهدهد كه با سپاه براي درمان زخميها حركت كنند و هر كمكي كه ميتوانند انجام دهند.
پيامبرصلي الله عليه وآلهبه آنان اجازه داد و بانوان وظايف خود را انجام دادند. (112)
گزارشهايي از زنان در دست هست كه بعضي از آنها پزشك ماهري بودند.
«زينب» دختر«بنياود» چشم پزشك كاردان و ماهري و ميان عرب بسيار مشهور بود.
حمادابن اسحاق از پدرشنقل ميكند كه ميگفت:
پيش زني از قبيله «بنياود» رفتم تا چشم دردم را درمان كند و او درمان كردو آنگاه گفت: كمي چشمت را فرو بند تا دارو درون آن رود، چشمم را فرو بستمو اين شعر را مثال آوردم:
امخترمي ريب المنون و لم ازر طبيب بني اود علي الناي زينبا
آن زن چشم پزشك تبسم كرد و گفت: ميداني اين شعر درباره چه كسي سروده شده است؟ گفتم:نه!
گفت: به خدا درباره من، من همان زينبم كه در شعر است و پزشك قبيله بني اود. (113)
«امالحسن» دختر قاضي «ابوجعفر طنجاني» در همه رشتههاي علوم آن عصر به ويژه در طب نامداربود. (114)
خواهر «حفيد بن زهر وزير» و دخترش كه در زمان «منصوربن ابي عامر» ميزيستند، در پزشكيماهر و زبردستبودند و در بيماريهاي زنان تجربه و مهارت خاصي داشتند و اينها پزشكانيبودند كه براي درمان بانوان دربار دعوت ميشدند. (115)
البته زنان مسلمان در ديگر زمينهها هم نقش بزرگي داشتند و فرهنگشان بدان پايه رسيده بود كه بهكارهاي سياسي و اداري نيز ميپرداختند.
بنا بر آنچه گذشت معلوم شد، آموزش در ميان زنان مسلمان در طول تاريخ شيوه رايجي بودهاست.
اشارتهايي هست كه نشانگر برپايي كلاسهاي ويژه و جداگانه براي دانشجويان زن است،مثلااحمدبن حنبل كه خانه خود را به يك نهاد آموزشي تبديل كرده بود، در آغاز شب در خانهخود براي زنان كلاس جداگانهاي داشت.(116)
ا يك بررسي گذرا از زندگينامههاي دانشمندان زن به اين نتيجه ميرسيم كه بيشتر آنان ازخانوادههاي علما و دانشمندان بودند.
معمولا همه زنان اين بخت را نداشتند كه در جلسات درساساتيد بزرگ شركت كنند، ولي براي زناني كه از بستگان و خويشان استادان و دانشمندان بودند،اين امكان فراهمتر بود.
بدين جهتبعضيها معتقد شدهاند كه زن مسلمان سده ميانه، خصوصي درس ميخوانده است.در ديباچه ادب المعلمين ابن سحنون ميخوانيم:
بارها پدر به دختران خود در خانه درس ميدهد، چنانكه «ابن مسكين» (م،278 ه) عادت درنشستن به تدريس شاگردان تا نماز عصر داشت و آنگاه دو دختر برادر و نوههايش را فراميخواند و به آنان قرآن و دانش ديگر ميآموخت».(117)
«اعشي» شاعر نامي به دخترش درس ميداد تا اينكه زني دانشمند شد و چنان ذوقي يافت كهشعرهاي تازه سروده پدر را به نقد ميكشيد. (118)
گاهي مربيان و آموزگاران خصوصي براي آموزش وابستگان و خويشاوندان همسر اميران وثروتمندان گمارده ميشدند. (119)
گرچه زنان اجازه شركت در كلاسهاي عمومي و خصوصي را داشتند، ولي شمار كساني كه از آنبهره ميگرفتند، در مقايسه با مردها بسيار كم بود.
شمار كساني كه در ميان آنان به عنوان دانشمندشهرت و آوازه بهدست آوردند چه بسا كمتر بوده است.
دكتر منيرالدين احمد در اين باره ميگويد:
در برابر 7799 مرد دانشمندي كه نامشان به وسيله تاريخ بغداد در كتابشآمده است.
تنها نام 32 زن دانشمند گنجانده شده است.
ديگر دانشمندان،تاريخ زندگي زنان دانشمند بسياري ثبت كردهاند. (120)
در كنار اينها بايد توجه داشته باشيم كه با توجه به شرايط خاص زنان و مسؤوليتهاي آنان درخانواده فرصت آموختن براي آنان، بسيار كوتاه بود.
زن ناچار بود حجاب داشته باشد. و از اختلاطنيز بايد پرهيز ميكرد.
علاوه بر اين سفرهاي دور و دراز بر آنها مقدور نبود و سفرهايي كه انجامشده، معمولا به شهرهاي مقدس اسلام بود.
و همچنين حضور محارمي از مردان براي همراهيضرورت داشت.
و علاوه بر اين كار عمده زنان آن روزها خانهداري و بچهداري بود و با آن همهمشكلاتي كه آن روزها وجود داشت، فرصت درس و بحث و مطالعه را از زن ميگرفت، علاوه برهمه اينها بعضي از مورخان نيز از آوردن نام و زندگينامه بانوان دانشمند خودداري كردهاند.
برايهمين است كه تعداد دانشمندان زن در مقايسه با مردها كم بوده است.
در عين حال امروزه از بركت انقلاب و نظام اسلامي بستر مناسبي براي آموزش زنان چه درزمينه علوم اسلامي و علوم ديگر فراهم آمده است و تعداد محصلان و تحصيل كردگان زنانافزايش بسياري يافته است.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید