6) جايگاه فرد و جامعه در شريعت اسلامي
محومر اساسي فرهنگ جديد غرب اومانيسم و فرد گرايي است.
معمولاً اين پرسش در وهله ي نخست به ذهن مي رسد که مگر اسلام با انسان گرايي و توجه به منافع فردي مخالف است؟ اگر دين براي هدايت و سعادت بشر آمده است پساز چه روي مي تواند فرهنگ اسلامي با فرهنگ غرب در تقابل وتضاد قرار دهد؟
ترديدي نيست که اسلام و ساير اديان الهي همگي براي هدايت آحاد بشر فرو فرستاده شده و جز مصلحت و سعادت افراد هيچ هدف و مقصودي در نظر نبوده است ، اما نکته اصلي در اينجاست که فرد گرايي در مفهوم اسلامي از دو جهت با فرد گرايي غرب تفاوت بلکه تضاد دارد، يکي از جهت تعريف فرد و ديگر از جهت تفسير سعادت او، توضيح اينکه:
1-غرب از انسان (فرد انساني) تعريفي ارائه مي دهد که با تعريف انسان از ديدگاه اسلام تفاوت آشکار دارد در اين نگاه انسان تنها داراي دو ويژگي است يکي آرزو ها و خواسته هاي شخصي و ديگري عقل ابزاري يا عقل معاش است بنابراين نه تنها ابعاد معنوي و فرامادي انسان ناديده گرفته مي شود بلکه حتي ابعاد پيچيده ي حيات زميني و نيازمنديهاي گوناگون او تنها جنبه هاي پست حيواني توجه مي شود.
در معارف اسلامي هويت اصيل و فردانيت انسان به نفس و روح ملکوتي اوست و جسم مادي ابزاري براي تکامل و تأميننيازهاي واقعي انسان است بنابراين اسلام ضمن تأکيد بر بعد جاودان و پايدار حيات انساني، از توجه همه جانبه به لايه هاي گوناگون حيات فرد غافل نمي ماند.
2-آنجا که فرهنگ غرب تنها بر نيازهاي فردي و مادي انگشت مي گذارد و از نيازهاي متعالي و اجتماعي غفلت مي کند، اسلام فرد انساني را با کليه نيازمنديهاي مادي و معنوي مي نگرد و به تأثير مناسبات اجتماعي و خانوادگي در رشد و کمال فرد توجه فراوان دارد از اين رو شريعت اسلامي هرچند در نهايت به مصالح فرد و نيازمنديهاي او توجه دارد اما به دليل ارتباط چند سويه ميان فرد، جامعه و خانواده، همواره مصالح اجتماعي نيز در راستاي سعادت افراد در نظر گرفته مي شود.
بررسي روان شناسي زن در اسلام
تفاوت هاي زن و مرد
1/ هويت مشترک و جنسيت متفاوت:
بنابر نقل مفسران زن و مرد ازيک گوهر و ذات خلق شده اند و مبدأ قابل آفرينش همه ي افراد يک چيز است و گوهر زن و مرد يکي است نه اينکه زن فرع بر مرد و زائد وئ طفيلي وي باشد بلکه خداوند اولين زن رااز همان ذات اصلي آفريده است که همه ي مردها و زن ها را از همان اصل خلقکرد.
قرآن کرين با عبارت «خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها» و نيز با جمله
« وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجا....» تصريح به يکساني هويت زن و مرد کرده است.
برخي روانشناسان نفس را به معناي روح، جان و روان دانسته و بر اين باورند که روح و روان زن و مرد يکسان است از طرفي پاره اي از روانشاسان غربي مانند: موريس، دبسو اريک فروم و روانشناسان معروف فرانسوي مي گويند: (روح جنسيت ندارد و کتب زيادي روابطزن و مرد را مورد تحقيق قرار داده و نتيجه گيري همه ي آنها يکسان است.
مفسر معاسر آيت الله جوادي آملي با اشاره به ايه اول سوره نساء مي گويد : (منظور از نفس در اين كريمه همانا گوهر و ذات و اصل واقعيت عينى شى ء است .
و مراد از آن ، روح ، جان ، روان و مانند آن نيست پس روا نيست كه مباحث علم النفس كهن يا تازه را به آيه ربط داد و يا تحقيق درباره آيه محل بحث را با آيات ناظر با پيدايش نفس و نفح آن در انسان و رجوع آن به سوى پروردگار و ديگر مباحث قرآنى مرتبط به احكام روح انسانى وابسته دانست)
همانگونه که گفته شد از نظر هويت انساني و گوهر و اصل و ذات يکسان بوده و هيچ تفاوتي در ماده اوليه خلقت آنها نيست، اما از نظر رواني نه تنها زن و مرد با هم متفاوت هستند بلکه مردان با يکديگر و زنان با همجنس هاي خود تفاوتهايي دارند که اين تفاوتها در پيشبرد آنها بسوي کمال بسيار مؤثر است و پايداشت اين اختلاف هاي فردي و گروهي براي بهسازي جامعه ضروري است.
در مجموع مي توان گفت اگر با نگاهي کلان و از منظر بالايي به ماهيت و هويت انساني بگريم مي بينيم که النسان اعم از مرد و زن داراي دو عنصر يا دو بُعد اساسي است که کليه رفتارها و عرايز و خواسته هاي وي به نوعي در اين دو بعد مطرح مي شود:
الف) جنبه ي مادي که محسوس و ملموس تر است با تمام مشتقات و جلوه هايش
ب) جنبه ي معنوي با تمام مشتقات و جلوه ها و خواص آن
مرحوم علامه جعفري بر اين باور است که علوم رواني و مشاهدات تاريخي به خوبي اثبات مي کنند که بدون هماهنگ کردن اين دو بعد و تنظيم آنها در مجراي زندگي نه تنها رشد ، کمال را براي فرد و اجتماع نمي توان انتظار داشت بلکه نا هماهنگي مزبور به اختلالات همه شئون انساني منجر خواهد شد.
در واقع عنصر معنوي براي تعديل و صيقلي کرئدن عوامل و پديده هاي مادي است که پيرامون آدمي را فرا گرفته است و زن و مرد از نظر موجوديت اين دو عنصر در وجودشان مشترک هستند.
بنابراين زنان و مردان داراي هويت مشترک بوده و از اين جهت هيچ گونه تفاوتي با يکديگر ندارند.
هر انساني داراي (من) ، (خود، شخصيت) است و نوعي خود آگاهي سبت به (من) خود دارد.
و هر انساني چه زن و چه مرد داراي منش (کاراکتر) است که نمايانگر شخصيت اوست و تمامي استعدادها و تواناييهاي خود را صرفبه تکامل رساندن اين (من) خود مي کند.
به عبارت ديگر او براي رسيدن به (من) عالي که به زبان دين مرحله ي انسان کامل است و ايده آل و آرمان هر انسان آرمانگرا است تلاش و کوشش مي کند.
وجدان و انديشه در فلسفه و هدف هستي و هيجانات و عواطف دروني در وجود همه انسانها هست و آنها به تناسب وظيفه اي که بنا است در عالم هستي داشته باشند تفاوتهايي در ميزان و کيفيت اين مواد دارند ولي از نظر ماهيت و چيستي داراي تعريف يکساني مي باشند.
2/ ريشه تفاوت ها:
1) نگره روانشناختي غرب:
2- نگره ي فرويد (وراثت و تفواتهاي جنسيتي):
تفاوتها برخاسته ازذات خلقت است و فرهنگ و جامعه هيچگونه تأثيري در اين تفاوتها ندارند.
از جمله روانشناساني که با اين تفکر به ارائه نظريه هاي خويش پرداخته اند زيگموند فرويد، روانکاو اتريشي است.
بنابراين نگره ي روانکاوي جنسيت در بيان رفتار انسان نقش بسيار مهمي را ايفا مي کند.
دختر و پسر در طول دو سال نخست زندگي مشابه يکديگر بوده ولي در مراحل رشد رواني جنسي به گونه اي متفاوت رشد خواهند کرد.
فرويد به تأثير عوامل (برون زيستي) مثل خانواده، مدرسه، جامعه هيچ اعتقادي نداشته و در تفاوتهاي جنسيتي زن و مرد وضعيت زيستي را تعيين کننده مي داند.
2- نگره کارل گليکان (محيط و تفاوتهاي جنسيتي):
تفاوتهاي جنسيتي دختر و پسر حاصل يادگيري اجتماعي است.
اين گروه از روانشناسان که امروزه طرفداران بسياري پيدا کرده اند بر اين باور هستند که دختران به خاطر رفتارهاي زنانه و پسران به خاطر رفتارهاي مردانه مورد تشويق قرار مي گيرند و اين تشويقيا تنبيه در صورت انجام کار غير جنسيتي باعث تقويت رفتارهاي جنسيتي در دختران و پسران مي شود.
از طرفي لگوگيري در رفتار ديگران و در واقع برداشت عملي از آنها موجب انجامکارهاي خاص جنسيتي مي شود.
اينکه دختريدر برابر انجام رفتارهاي ويژه زنانه پاداش دريافت کرده ومورد توجه قرار مي گيرند او را به انجام کارهاي زنانه مي کشاند، از سويي دختر بچه ها از مادر الگوگيري مي کنند و همانند سازي آنها ازمادر باعث رفتارهاي جنسيتي آنها ميشود.
کارل گليکان وهمکارانش، اتفاق نظر دارند که تفاوتهاي جنسيتي، ظرفيتهاي فردي، آسيبپذيري ها و توانمنديها، ناشي از محيط اجتماعي و هنجارهاي فرهنگي جامعه است و چنين عواملي موجب شکل گيري ويژگي هاي متفاوتي در دوجنسيت زن و مرد مي گردد .
بنابر نظر فوق کهمبتني بر بنيادهاي فمنيستي است محيط اجتماعي و هنجارهاي فرهنگي باعث بروز رفتارهاي زنانه در زنان و مردانه در مردن مي شود.
نکته مهم و قابل توجه که در نگره ي يادگيري اجتماعي مطرح شده است الگو برداري از رفتار ديگران است و بنابراين نظريه، دختران و پسران تيپ شناسي جنسي را همانند ديگررفتارها ياد مي گيرند و از خود رفتار زنانه يا مردانه نشان مي دهند .
آنها با مشاهده رفتارها و تقليد از ديگران مي توانند رفتارهايي را بياموزند و شبيه همان رفتاررا از خود نشان دهند.
3- نگره ي ژان پياژه (خود آگاهي و تفاوتهاي جنسيتي)
تفاوتها برخاسته از تفکر و انديشه فرزندان است.
بنابراين عقيده ژان پياژه، روانشناس سوئيسي طراح آن است کودکان رفتارها و مفاهيم نقشهاي جنسيتي را همانگونه مي اموزند که ديگر مفاهيم اخلاقي را فرا مي گيرند.
لورنس کهلبرگ بر اساس نگره ي (رشدي-شناختي) يادگيري هاي جنسيتي و تفاوتها در رفتار دختران و پسران را اينگونه بيان مي کند:
بيشتر کودکان تا سه سالگي در نامگذاري جنسي خود کاملاًدقيق هستند، در چهارسالگي کودکانمي توانند به طور افراد را به عنوان مذکر و مؤنث دسته بندي کنند.
پساز ان کودکان، خود را از لحاظ جنسيتي دسته بندي کرده به تدريج برتري هاي سيستماتيک جنسيتي خود را ابراز مي کنند.
کودکي که خود را دختر بچه مي داند به اشياء و فعاليتهاي زنانه گرايش پيدا مي کند زيرا اين اشياء و فعاليتها با هويت جنسي کودک هماهنگي و همخواني دارد.
2) نگره روانشناختي ديني
1- نقد نگره هاي غرب:
به نظر مي رسد در «نگره ي روانکاوي و عامل وراثت» مانند ديگر نظريات فرويد که براي وراثت و غريزه و به ويژه غريزه ي جنسي بيش از اهميت قائل است و نقش محيط فرهنگي و جامعه ناديده گرفته مي شود به نقش مهم و حياتي محيط و فرهنگبي مهري شده است و اين نظريه به صورت افراطي به نقش وراثت در تفواتهاي بين زن و مرد پرداخته است.
2-از سوي در نگره ي «يادگيري اجتماعي» بيش از حد معمول و نمطقي به نقش اجتماعي و فرهنگي در ايجاد تفاوتها پرداخته شده است و حتي بديهي ترين مباني فيزيولوژيستي و تفاوتهاي زيستي دختر و پسر ناديده گرفته شده است.
3-در نظريه سوم «رشدي-شناختي» ميبينيم که به يک نيروي ويژه ي عقلاني در وجود کودکان اشاره مي شود که باعث هويت شناسي و تشخيص جنسيت و در نتيجه رفتار جنسيتي مي شود.
ايننظريه نيز مشکلاتي دارد از جمله اينکه تفاوتهاي رفتاري جنسيتي بيشاز فرا رسيدن زمان تعقل و تفکر در کودکان ناديده گرفته شده است و ما شاهد اين تفاوتهاي رفتاري در دوران نوزادي و کودکي هستيم، که يا بايد اين دوره را از زندگي افراد محسوب نکنيم در حالي که اين محال است و يا به عنوان دوره اي استثنائي که تفاوتهاي رفتاري بدون درک و شناخت فرد صورت مي گيرد معرفي کنيمو اين مطلب در نگره ي رشدي-شناختي بيان نشده است.
2- بيان نگره ي ديني:
اکنون که افراط و تفريط در نظريات سه گانه مشاهده شد، با توجه به نگره هاي روانشناختي در دين مبين اسلام و اينکه نظريه هاي ديني مبتني بر طبيعت و فطرت بشري است و نظريات پيشوايان ديني آويزه اي از آموزه اي وحياني و عقل بشري است به بررسي خاستگاه تفاوتهاي رفتاري و جنسيتي مي پردازيم.
نظريه هاي اسلام که برخاسته از کتاب و سنت است پاره اي از تفاوتهاي جنسيتي را ناشي از غريزه و وراثت دانسته و با تعبير «اِنَّ العِررقَ دَساس.....» حساسيت مسئله ژنيتيکي را بيان مي فرمايد، از سوي ديگر با روايت :
« كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ حَتَّى يَكُونَ أَبَوَاهُ يُهَوِّدَانِهِ وَ يُنَصِّرَانِهِ...»
نقش سازنده محيط و به ويژه والدين در فرايندهاي رفتاري فرد را مشخص کرده و از سوي ديگر نقش جامعه و نيز حکومت بر تربيت و الگودهي رفتاري را نيز بيان مي کند.
روايت فوق همبر تأثير وراثت در جنسيت اشاره کرده و هم جايي براي نقش آفريني محيط باقي مي گذارد.
اسلام بر هر سه نظريه روان کاوي، يادگيري اجتماعي و نگره ي رشدي – شناختي توجه داشته و براي هريک از (وراثت)، ( محيط و فرهنگ اجتماعي) و (خود آگاهي) جايگاه ويژه اي قائل است.
به هر حال اسلام با نگاهي جامع نگرانه به تمامي ابعاد زندگي بشر نگريسته و نقش سازنده هريک را تبيين مي کند و هرگز براي اثبات يک قضيه از نفي قضاياي ديگرسودنمي جويد حضرت علي(ع) با توجه به نقش وراثت و محيط در تربيت اخلاقي و رواني انسانها مي فرمايد:
« حسن الأخلاق برهان كرم الأعراق» يعني(سجاياي اخلاقي دليل بر وراثت هاي پسنديده است.) و نيز با تأکيد بر نقش خانواده و در واقع برون دادهاي رواني بر کودکان مي فرمايد:
«کسي که ريشه خانوادگي اش شريف است در حضور و غياب و در هر حال داراي فضيلت و صفات پسنديده است. »
بنابراين تفاوتهاي جنسيتي هم به وراثت بر مي گردد و هم با تأثير پذيري از محيط شکل ميگيرد.
اسلام نسبنت به کليه امور نگاهي اعتدال آميز داشته و از ديدگاه روانشناسي هيچ يک از امور به طور مطلق وقطعي تأثير گذار در رفتار افراد نمي باشد و از اين رو نقش وراثت وامور زيستي در جاي خود قابل بررسي بوده همانگونه کهنقش محيط خانواده و گروه همسالان و نيز خود آگاهي هاي افراد در بناي شخصيتي آنهاناديده گرفته نمي شود.
حضرت علي(ع) با اشاره به اين رويه اعتدال در تعاليم و دستورهاي ديني مي فرمايد:
« أَلَا وَ إِنَّ شَرَائِعَ الدِّينِ وَاحِدَةٌ وَ سُبُلَهُ قَاصِدَة »
يعني ( آگاه باشيد که آبشخورهاي دين يکي است و راههاي آن همه معتدل و مستقيم و نزديک است. )
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید