اسلام زن را چگونه موجودي ميداند؟ آيا از نظر شرافت و حيثيت انساني، او را برابر با مرد ميداند و يا او را جنس پستتر ميشمارد؟
اگر اسلام زن را انسان تمام عيار ميدانست، تعدد زوجات را تجويز نميكرد؛ حق طلاق را به مرد نميداد؛ شهادت دو زن را با يك مرد، برابر نميكرد؛ رياست خانواده را به شوهر نميداد؛ ارث زن را مساوي با نصف ارث مرد نميكرد؛ براي زن، قيمتي به نام مهر قائل نميشد، به زن استقلال اقتصادي و اجتماعي ميداد و او را جيرهخوار و واجب النفقه مرد قرار نميداد.
اينها ميرساند كه اسلام نسبت به زن، ديدگاه تحقيرآميزي داشته است و او را وسيله و مقدمهاي براي مرد ميدانسته است.
اگر اسلام زن را انسان تمام عيار ميدانست، حقوق مشابه و مساوي با مرد براي او وضع ميكرد؛ اما اسلام،
حقوق مشابه و مساوي براي او قائل نيست.
اسلام در مورد حقوق خانوادگي زن و مرد، فلسفه خاصي دارد كه با آن چه در چهارده قرن پيش ميگذشته و با آن چه در جهان امروز ميگذرد، مغايرت دارد.
اسلام براي زن و مرد در همه موارد، يك نوع حقوق و يك نوع وظيفه و يك نوع مجازات قائل نشده است.
پارهاي از حقوق و تكاليف و مجازاتها را براي مرد مناسبتر دانسته و پارهاي از آنها را براي زن و در نتيجه، در
مواردي براي زن و مرد، وضع مشابه و در موارد ديگر، وضع نامشابهي در نظر گرفته است.
اصلي كه در استدلال سؤال به كار رفته، اين است كه لازمه اشتراك زن و مرد در حيثيت و شرافت انساني، يكساني و تشابه آنها در حقوق است.
مطلبي هم كه از نظر فلسفي بايد انگشت روي آن گذاشت، اين است كه لازمه اشتراك زن و مرد در حيثيت انساني چيست؟
آيا لازمهاش اين است كه حقوقي مساوي يكديگر داشته باشند؛ به طوري كه ترجيح و امتياز حقوقي در كار نباشد يا لازمهاش اين است كه حقوق زن و مرد، علاوه بر تساوي و برابري، متشابه و يكنواخت هم بوده باشند و هيچ گونه تقسيم كار و تقسيم وظيفهاي در كار نباشد؟
شك نيست كه لازمه اشتراك زن و مرد در حيثيت انساني و برابري آنها از لحاظ انسانيت، برابري آنها در حقوق انساني است؛ اما تشابه آنها در حقوق چطور؟
اگر بنا بشود تقليد و تبعيت كوركورانه از فلسفه غرب را كنار بگذاريم و در افكار و آراي فلسفياي كه از ناحيه آنها ميرسد، به خود اجازه فكر و انديشه بدهيم، اول بايد ببينيم آيا لازمه تساوي حقوق، تشابه حقوق هم هست
يا نه؟ تساوي غير از تشابه است؛ تساوي، برابري است و تشابه، يكنواختي.
ممكن است پدري ثروت خود را به طور متساوي ميان فرزندان خود تقسيم كند؛ اما به طور متشابه تقسيم نكند؛ مثلاً ممكن است اين پدر چند قلم ثروت داشته باشد؛ هم تجارتخانه داشته باشد و هم ملك مزروعي و هم مستغلات اجاري؛ ولي نظر به اين كه قبلا فرزندان خود را استعداديابي كرده است، در يكي ذوق و سليقه تجارت ديده است و در ديگري علاقه به كشاورزي و در سومي، مستغلداري؛ هنگامي كه ميخواهد ثروت خود را در حيات خود، ميان فرزندان تقسيم كند، با در نظر گرفتن اين كه آن چه به همه فرزندان ميدهد، از لحاظ ارزش مساوي با يكديگر باشد و ترجيح و امتيازي از اين جهت در كار نباشد، به هر كدام از فرزندان خود، همان سرمايه[اي] را ميدهد كه قبلا در آزمايش استعداديابي آن را مناسب يافته است.
كميت، غير از كيفيت است. برابري، غير از يكنواختي است.
آن چه مسلم است، اين است كه اسلام حقوق يك جور و يك نواختي براي زن و مرد قائل نشده است؛
ولي اسلام، هرگز امتياز و ترجيح حقوقي براي مردان نسبت به زنان قائل نيست.
اسلام، اصل مساوات انسانها را درباره زن و مرد نيز رعايت كرده است.
اسلام با تساوي حقوق زن و مرد، مخالف نيست؛ با تشابه حقوق آنها مخالف است.
كلمه تساوي و مساوات، چون مفهوم برابري و عدم امتياز در آنها گنجانيده شده است، جنبه تقدس پيدا كردهاند؛ جاذبه دارند و احترام شنونده را جلب ميكنند؛ به ويژه اگر با كلمه حقوق، توأم گردند؛ تساوي حقوق! چه تركيب قشنگ و مقدسي! چه كسي است كه وجدان و فطرت پاكي داشته باشد و در مقابل
اين دو كلمه خاضع نشود؟ نميدانم چرا كار ما كه روزي پرچمدار علم و فلسفه و منطق در جهان بودهايم، بايد به آن جا بكشد كه ديگران بخواهند نظريات خود را در باب تشابه حقوق زن و مرد، با نام مقدس تساوي حقوق، به ما تحميل كنند؟
اين درست مثل اين است كه يك نفر لبو فروش بخواهد لبو بفروشد؛ اما به نام گلابي تبليغ كند!
آن چه مسلم است، اين است كه اسلام در همه جا براي زن و مرد حقوق مشابهي وضع نكرده است؛ همچنان كه در همه موارد براي آنها تكاليف و مجازاتهاي مشابهي نيز وضع نكرده است؛ اما آيا مجموع حقوقي كه براي زن قرار داده، ارزش كمتري دارد از آن چه براي مردان قرار داده؟ البته خير، چنان كه ثابت خواهيم كرد.
مقام زن در جهانبيني قرآن
از جمله مسائلي كه در قرآن كريم تفسير شده، موضوع خلقت زن و مرد است، قرآن در اين زمينه سكوت نكرده و به ياوهگويان، مجال نداده است كه از پيش خود براي مقررات مربوط به زن و مرد، فلسفه بتراشند و مبناي اين مقررات را نظر تحقيرآميز اسلام نسبت به زن معرفي كنند.
اسلام پيشاپيش، نظر خود را درباره زن بيان كرده است.
اگر بخواهيم ببينيم نظر قرآن درباره خلقت زن و مرد چيست، لازم است به مسئله سرشت زن و مرد كه در ساير كتب مذهبي نيز مطرح است، توجه كنيم.
قرآن نيز در اين موضوع سكوت نكرده است.
بايد ببينيم قرآن زن و مرد را يك سرشتي ميداند يا دو سرشتي؛ يعني آيا زن و مرد داراي يك طينت و سرشت
ميباشند و يا داراي دو طينت و سرشت؟ قرآن با كمال صراحت، در آيات متعددي ميفرمايد كه زنان را از جنس مردان و از سرشتي نظير سرشت مردان آفريدهايم.
قرآن درباره آدم اول ميگويد:
«همه شما را از يك پدر آفريديم و جفت آن پدر را از جنس خود او قرار داديم»1
و درباره همه آدميان ميگويد:
«خداوند از جنس خود شما براي شما همسر آفريد».2
در قرآن از آن چه در بعضي از كتب مذهبي هست كه زن از مايهاي پستتر از مايه مرد آفريده شده و يا اين كه به زن جنبه طفيلي و چپي دادهاند و گفتهاند كه همسر آدم اول از عضوي از اعضاي طرف چپ او آفريده شد، اثر و خبري نيست.
عليهذا در اسلام نظريه تحقيرآميزي نسبت به زن از لحاظ سرشت و طينت وجود ندارد.
يكي ديگر از نظريات تحقيرآميزي كه در گذشته وجود داشته است و در ادبيات جهان، آثار نامطلوبي به جا گذاشته است، اين است كه زن، عنصر گناه است.
از وجود زن، شر و وسوسه برميخيزد. زن، شيطان كوچك است.
ميگويند: در هر گناه و جنايتي كه مردان مرتكب شدهاند، زني در آن دخالت داشته است.
ميگويند: مرد در ذات خود از گناه مبراست و اين زن است كه مرد را به گناه ميكشاند.
ميگويند: شيطان مستقيما در وجود مرد راه نمييابد و فقط از طريق زن است كه مردان را ميفريبد.
شيطان زن را وسوسه ميكند و زن مرد را.
ميگويند: آدم اول كه فريب شيطان را خورد و از بهشت سعادت بيرون رانده شد، از طريق زن بود؛ شيطان حوا را فريفت و حوا آدم را.
قرآن، داستان بهشت آدم را مطرح كرده، ولي هرگز نگفته كه شيطان يا مار، حوا را فريفت و حوا آدم را. قرآن نه حوا را به عنوان مسئول اصلي معرفي ميكند و نه او را از حساب خارج ميكند.
قرآن ميگويد: به آدم گفتيم خودت و همسرت در بهشت سكنا گزينيد و از ميوههاي آن بخوريد.
قرآن آن جا كه پاي وسوسه شيطاني را به ميان ميكشد، ضميرها را به شكل تثنيه ميآورد و ميگويد:
«فوسوس لهما الشيطان؛ شيطان آن دو را وسوسه كرد»؛
«فدلاهما بغرور؛ شيطان آن دو را به فريب، راهنمايي كرد»؛
«و قاسمهما اني لكما من الناصحين؛ شيطان در برابر هر دو سوگند ياد كرد كه جز خير آنها را نميخواهد».
به اين ترتيب، قرآن با يك فكر رايج آن عصر و زمان كه هنوز هم در گوشه و كنار جهان بقايايي دارد، سخت به مبارزه پرداخت و جنس زن را از اين اتهام كه عنصر وسوسه و گناه و شيطان كوچك است، مبرا كرد.
يكي ديگر از نظريات تحقيرآميزي كه نسبت به زن وجود داشته است، در ناحيه استعدادهاي روحاني و معنوي زن است؛ ميگفتند:
زن به بهشت نميرود؛ زن، مقامات معنوي و الهي را نميتواند طي كند؛ زن نميتواند به مقام قرب الهي، آن طور كه مردان ميرسند، برسد.
قرآن در آيات فراواني تصريح كرده است كه پاداش اخروي و قرب الهي، به جنسيت مربوط نيست؛ به ايمان و عمل مربوط است؛ خواه از طرف زن باشد يا از طرف مرد.
قرآن در كنار هر مرد بزرگ و قديسي، از يك زن بزرگ و قديسه، ياد ميكند، از همسران آدم و ابراهيم و از مادران موسي و عيسي، در نهايت تجليل ياد كرده است.
اگر همسران نوح و لوط را به عنوان زناني ناشايسته براي شوهرانشان ذكر ميكند، از زن فرعون نيز به عنوان زن بزرگي كه گرفتار مرد پليدي بوده است، غفلت نكرده است.
گويي قرآن خواسته است در داستانهاي خود، توازن را حفظ كند و قهرمانان داستانها را منحصر به مردان ننمايد.
قرآن درباره مادر موسي ميگويد: «ما به مادر موسي وحي فرستاديم كه كودك را شير بده و هنگامي كه بر جان او بيمناك شدي، او را به دريا بيفكن و نگران نباش كه ما او را به سوي تو باز پس خواهيم گردانيد».
قرآن درباره مريم مادر عيسي ميگويد: كار او به آن جا كشيده شده بود كه در محراب عبادت، همواره ملائكه با او سخن ميگفتند و گفت و شنود ميكردند؛ از غيب براي او روزي ميرسيد؛ كارش از لحاظ مقامات معنوي آن
قدر بالا گرفته بود كه پيغمبر زمانش را در حيرت فرو برده، او را پشت سر گذاشته بود.
زكريا در مقابل مريم، مات و مبهوت مانده بود.
در تاريخ خود اسلام، زنان قديسه و عاليقدر فراوانند.
كمتر مردي است به پايه خديجه برسد و هيچ مردي جز پيغمبر و عليعليهماالسلام به پايه حضرت زهراسلاماللهعليها نميرسد.
حضرت زهراسلاماللهعليها بر فرزندان خود كه امامند و بر پيغمبران، غير از خاتم الانبيا، برتري دارد.
اسلام در سير من الخلق الي الحق، يعني در حركت و مسافرت به سوي خدا، هيچ تفاوتي ميان زن و مرد قائل نيست.
تفاوتي كه اسلام قائل است، در سير من الحق الي الخلق است؛ در بازگشت از حق به سوي مردم و تحمل مسئوليت پيغامبري است كه مرد را براي اين كار، مناسبتر دانسته است.
يكي ديگر از نظريات تحقيرآميزي كه نسبت به زن وجود داشته است، مربوط است به رياضت جنسي و تقدس تجرد و عزوبت؛ چنان كه ميدانيم در برخي آيينها رابطه جنسي ذاتا پليد است. به عقيده پيروان آن آيينها، تنها كساني به مقامات معنوي نايل ميگردند كه همه عمر مجرد زيست كرده باشند.
يكي از پيشوايان معروف مذهبي جهان ميگويد :با تيشه بكارت، درخت ازدواج را از بن بر كنيد.
همان پيشوايان، ازدواج را فقط از جنبه دفع افسد به فاسد اجازه ميدهند؛ يعني مدعي هستند كه چون غالب افراد قادر نيستند با تجرد صبر كنند و اختيار از كفشان ربوده ميشود و گرفتار فحشا ميشوند و با زنان متعددي تماس پيدا ميكنند، پس بهتر است ازدواج كنند تا با بيش از يك زن، در تماس نباشند.
ريشه افكار رياضتطلبي و طرفداري از تجرد و عزوبت، بدبيني به جنس زن است؛ محبت زن را جزء مفاسد بزرگ اخلاقي به حساب ميآورند.
اسلام با اين خرافه سخت نبرد كرد؛ ازدواج را مقدس و تجرد را پليد شمرد.
اسلام دوست داشتن زن را جزء اخلاق انبيا معرفي كرد و گفت:
«من اخلاق الانبياء، حب النساء».
پيغمبر اكرمصلياللهعليهوآله ميفرمود:
من به سه چيز علاقه دارم؛ بوي خوش، زن، نماز.
برتراند راسل ميگويد:
در همه آيينها، نوعي بدبيني به علاقه جنسي يافت ميشود؛ مگر در اسلام.
اسلام از نظر مصالح اجتماعي، حدود و مقرراتي براي اين علاقه وضع كرده، اما هرگز آن را پليد نشمرده است.
يكي ديگر از نظريات تحقيرآميزي كه درباره زن وجود داشته، اين است كه ميگفتند:
زن، مقدمه وجود مرد است و براي مرد آفريده شده است.
اسلام هرگز چنين سخني ندارد.
اسلام اصل علت غايي را در كمال صراحت بيان ميكند.
اسلام با صراحت كامل ميگويد:
زمين و آسمان، ابر و باد، گياه و حيوان، همه براي انسان آفريده شدهاند؛ اما هرگز نميگويد زن براي مرد آفريده شده است.
اسلام ميگويد: هر يك از زن و مرد براي يكديگر آفريده شدهاند، «هن لباس لكم و انتم لباس لهن؛ زنان زينت و پوشش شما هستند و شما زينت و پوشش آنها».
اگر قرآن، زن را مقدمه مرد و آفريده براي مرد ميدانست، قهراً در قوانين خود اين جهت را در نظر ميگرفت؛ ولي چون اسلام از نظر تفسير خلقت، چنين نظري ندارد و زن را طفيلي وجود مرد نميداند، در مقررات خاص خود درباره زن و مرد، به اين مطلب نظر نداشته است.
يكي ديگر از نظريات تحقيرآميزي كه در گذشته درباره زن وجود داشته، اين است كه زن را از نظر مرد، يك شر و بلاي اجتنابناپذير ميدانستهاند.
بسياري از مردان با همه بهرههايي كه از وجود زن ميبردهاند، او را تحقير كرده، مايه بدبختي و گرفتاري خود ميدانستهاند.
قرآن كريم، مخصوصا اين مطلب را تذكر ميدهد كه وجود زن براي مرد، خير است؛ مايه سكونت و آرامش دل اوست.
يكي ديگر از آن نظريات تحقيرآميز، اين است كه سهم زن را در توليد فرزند، بسيار ناچيز ميدانستهاند. اعراب جاهليت و بعضي از ملل ديگر، مادر را فقط به منزله ظرفي ميدانستهاند كه نطفه مرد را كه بذر اصلي فرزند است، در داخل خود نگه ميدارد و رشد ميدهد. در قرآن، ضمن آياتي كه ميگويد:
شما را از مرد و زني آفريديم و برخي آيات ديگر كه در تفاسير توضيح داده شده است، به اين طرز تفكر خاتمه داده شده است.
از آن چه گفته شد، معلوم شد كه اسلام از نظر فكر فلسفي و از نظر تفسير خلقت، نظر تحقيرآميزي نسبت به زن نداشته است؛ بلكه آن نظريات را مردود شناخته است.
حال سؤال اين است كه فلسفه عدم تشابه حقوقي زن و مرد در اسلام چيست كه اين، خود مجال ديگري براي پاسخگويي ميطلبد و در آينده، بدان خواهيم پرداخت
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید