ستايشها و نكوهشها ؛ گاهي حادثه و يا موضوعي، در اثر يك سلسله عوامل تاريخي، زمان، مكان، افراد، شرايط و علل و اسباب آن، ستايش يا نكوهش ميشود، معناي ستايش يا نكوهش بعضي حوادث و يا امور جنبي يك حادثه، اين نيست كه اصل طبيعت آن شيء قابل ستايش و يا مستحق نكوهش ميباشد، بلكه احتمال دارد زمينه خاص سبب اين ستايش يا نكوهش شده است.
مثلا اگر از قبيلهاي ثناء و ستايش به عمل آمده، احتمال دارد در اثر آن باشد كه مردان خوبي در آن عصر از اين قبيله برخاستهاند، و شايد در فاصلهاي كه ورق برگردد، افراد ديگري از آن قبيله برخيزند كه مورد نكوهش واقع شوند.
و گاهي به عكس، در يك سرزمين افرادي مورد نكوهش قرار ميگيرند، بعد طولي نميكشد كه افراد شايان ستايش از آن سرزمين برميخيزند.
در همين ايران شهرهايي بوده كه درباره آنها مذمتهاي فراواني وارد شده است ليكن وقتي به بركت اهل بيت عليهم السلام شهروندان عوض شده، شهرها و بلاد نيز جزو بلاد نمونه و برجسته اين كشور شدهاند و افرادي از آن سرزمين برخاستهاند كه از نظر فضائل اخلاقي و علمي و نبوغ، ممتاز شدهاند.
در نتيجه، مذمتها و نكوهشها تا ابد لازمه آن آب و خاك نبوده، بلكه مقطعي است. و دليلش آن است كه با يك تحول فكري و اعتقادي، ممكن است نظر سابق برگردد.
بخشي از نكوهشهاي نهج البلاغه راجع به زن، ظاهرا به جريان جنگ جمل برميگردد، همان گونه كه از بصره و كوفه نيز در اين زمينه نكوهش شده استبا اين كه بصره، رجال علمي فراواني تربيت كرده و كوفه مردان مبارز و كم نظيري را تقديم اسلام نموده و بسياري از كساني كه به خونخواهي سالار شهيدان صلوات الله و سلامه عليه برخاستند از كوفه نشات گرفتند، و هم اكنون نيز كوفه جايي است كه به انتظار ظهور حضرت مهدي عليه
السلام در آنجا نماز ميخوانند، مسجدي دارد كه مقامات بسياري از صالحين و صديقين در آن واقع شده است و نميتوان گفت كه چون مثلا از كوفه يا از بصره نكوهش شده است، آن دو شهر براي هميشه و ذاتا بد و سزاوار نكوهش ميباشند.
قضاياي تاريخي در يك مقطع حساس زمينه ستايش يا نكوهش را فراهم ميكند و سپس با گذشت آن مقطع زمينه مدح و ذم نيز منتفي ميشود.
پيش بيني وحي اين تحليل در اصل موضوع زن و بويژه در اين مورد خاص قابل دقت است.
اصولا اصراري كه قرآن كريم درباره زنان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم دارد نشانه پيش بيني وحي از يك حادثه تلخ تاريخي است.
اين كه قرآن با اصرار، به زنان پيامبر ميفرمايد:
«و قرن في بيوتكن و لا تبرجن تبرج الجاهلية الاولي» (18)
و در خانههايتان قرار گيريد و مانند روزگار جاهليت قديم زينتهاي خود را آشكار نكنيد.
نشانه آن است كه صحنهاي را ذات اقدس اله پيش بيني ميكرده است.
خداوند عالم غيب و شهادت از آيندهاي با خبر بوده و زنان پيامبر را از ثمرات تلخ آن قيام بيجا، برحذر ميداشت، لذا فرمود در خانهها بنشينيد و خود را نشان ندهيد، تبرج نكنيد و...، كه علي رغم اين هشدارها، جنگ جمل پيش آمد و رو در روي ولي الله مطلق حضرت علي بن ابيطالب اميرالمؤمنين - عليه افضل صلوات المصلين - به مبارزه برخاستند.
آن مقطع، يك سلسله نكوهشهايي را در پي داشت و يك سلسله ستايشهايي را به همراه داشت.
از سرزميني، يا از مردمي ستايش شده كه در آن صحنه، خوب عمل نموده و از گروهي و سرزميني، نكوهش شده است چون در اين رخداد بد عمل كردهاند.
بنابراين نبايد اين نكوهشها و ستايشها، به حساب گوهر شيء گذاشته شود.
اگر طلحه و زبير در برابر ولي الله مطلق ايستادند و مورد نكوهش قرار گرفتند، طبيعي است عايشه هم كه در مقابل حضرت قرار گرفت و افراد ديگري هم كه به اين سانحه سنگين كمك كردند، مورد نكوهش قرار گيرند.
بنابراين نبايد اين گونه از نكوهشها يا ستايشها به گوهر ذات برگردد، البته تاثير مقطعي آن محفوظ است.
داشتن مال كمال نيست نكته ديگر اين كه در روايت مزبور، نقصان حظ، به نقص در ارث توجيه شده و ميگويد:
چون زن از ارث كمتري برخوردار است لذا محترم نيست، در صورتي كه به هنگام مهاجرت پيامبر به مدينه، شتر حضرت در مقابل خانه كسي كه از فقيرترين مردم مدينه بود خوابيد پس نداشتن مال، نقص نيست چه اين كه داشتن آن كمال نيست.
شهادت زن و نسيان تعليل حضرت در مورد نقصان عقل اين است كه شهادت دو زن، در حكم شهادت يك مرد است، زيرا كه در قرآن ميفرمايد:
«فان لم يكونا رجلين فرجل و امراتان ممن ترضون من الشهداء» (19)
شهادت دو زن، در حكم شهادت يك مرد است.
در اين مورد نيز به اين جهت است كه شهادت امري مستند به حس و مشاهده است و حضور و شهود زن در همه جا محذور و يا محدود ميباشد، و خود قرآن نكته آن را ذكر ميكند و ميفرمايد: اين كه شهادت دو زن، در حكم شهادت يك مرد است، نه براي آن است كه زن، عقل و دركي ناقص دارد و در تشخيص، اشتباه ميكند بلكه:
«ان فضل احداهما فتذكر احداهما الاخري» (20)
اگر يكي از اين دو فراموش نمود ديگري او را تذكر بدهد.
زيرا كه زن مشغول كارهاي خانه، تربيتبچه، و مشكلات مادري بوده و ممكن است صحنهاي را كه ديده فراموش كند، بنابراين دو نفر باشند تا اگر يكي يادش رفت ديگري او را متذكر كند.
مذمت زن پرستي شبهه ديگر اين كه در بعض روايات از زن مذمتشده و از ارتباط با او منع شده است.
عنوان نمونه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام ميفرمايد:
«المراة عقرب حلوة اللبسمة» (21)
زن مثل عقرب است كه نيش آن در آغاز شيرين ولي مسموم است.
بايد توجه داشت اين گونه روايات هشداري به مرد است تا فريب شهوت را نخورد.
نيش عقرب مثل نيش زنبور عسل و نظير سوزن نيستبلكه اگر انسان نداند عقرب است از نيش آن احساس لذت و شيرين، مينمايد مثل آن كه يك شيريني در كام بچه بريزند كه ظاهرش شيرين، اما درونش تلخ و مسموم است.
اين سخن براي آن نيست كه بگويد زن عقرب استبلكه ميفرمايد: خود را به وسيله نگاه به نامحرم به آتش ندهيد، ديدن نامحرم شيرين است اما اين گناه، درونش عقرب است، چه اين كه اگر زني در دام مرد بيفتد آن مرد پرستي، عقرب ميشود و بين زن و مرد فرقي نيست، منتها چون جاذبه از آن سو بيشتر است، حضرت به آن اشاره نموده است.
همين تعبير، درباره دنيا هم ذكر شده است، حضرت امير سلام الله عليه در نامهاي كه براي سلمان مينويسد، ميفرمايد:
«فانما مثل الذين الدنيا مثل الحية، لين مسها قاتل سمها» (22)
دنيا، مثل آن مار خوشرنگي است كه رنگش زيباست، پوست او هم بسيار نرم است اما همين پوست نرم، سم است.
اين روايت، دليل مذمت دنيا نيست، مذمت دنيا پرستي و به سوي دنيا جذب شدن است.
و گرنه در همين نهج البلاغه از دنيا ستايش كرده و فرموده هر كس به هر جا رسيده، در دنيا رسيده است.
اين همه انبياء و اوليا و حكما و عرفا و صالحين و صديقين و شهداء در همين دنيا به كمال رسيدهاند.
دنيا متحجر اولياست»، همه خوبان در دنيا خوب شدند. آنچه مذموم است دنيا پرستي است و در روايات نيز زن مذموم نيستبلكه زنپرستي مذموم است و زن نيز همچون مرد انسان است و اشراف مخلوقات.
معاشرت زنان با مردان اميرالمؤمنين علي عليه السلام به فرزندش امام مجتبي چنين توصيه ميفرمايد:
و اكفف عليهن من ابصارهن بحجابك اياهن، فان شدة الحجاب ابقي عليهن، و ليس خروجهن باشد من ادخالك عليهن من لايوثق به عليهن و ان استطعت ان لا يعرفن غيرك فافعل. (23)
تا ميتواني كاري كن كه زن تو با مردان بيگانه معاشرت نداشته باشد. هيچ چيز بهتر از خانه زن را حفظ نميكند.
همانطور كه بيرون رفتن آنان از خانه و معاشرت با مردان بيگانه در خارج خانه برايشان مضر و خطرناك است، وارد كردن تو مرد بيگانه را بر او در داخل خانه و اجازه معاشرت در داخل خانه نيز مضر و خطرناك است.
اگر بتواني كاري كني كه جز تو مرد ديگري را نشناسند چنين كن.
اين يك توصيه اخلاقي است. علماي اسلام اين جمله را به شكل يك توصيه اخلاقي تلقي كردهاند.
اگر ما بوديم و چنين تعبيراتي، بدون شك آنچه استنباط ميشد بيش از توصيه اخلاقي بود، بلكه بيش از لزوم ستر وجه و كفين بود، آنچه استنباط ميشد همان است كه ما از آن به حبس زن در خانه تعبير كردهايم.
ولي علت اينكه فقها به مضمون چنين جملهها فتوا ندادهاند ادله قطعي ديگر از آيات و روايات و سيره معصومين بر خلاف مفاد ظاهر اين تعبيرات است و به اصطلاح ظاهر اين جملهها «معرض عنه» اصحاب است.
لهذا اين جملهها حمل به توصيه اخلاقي شده است و ارزش اخلاقي دارد نه فقهي.
آنچه فقها از امثال اين جملهها استنباط كردهاند اين است كه اين گونه جملهها ارشاد به حقيقتي روحي و رواني در روابط دو جنس است و شك نيست كه حقيقتي را بيان ميكند.
رابطه زن و مرد اجنبي سختخطرناك است، گلي است كه پيلان بر آن ميلغزند.
آنچه اسلام لااقل به صورت يك امر اخلاقي توصيه ميكند اين است كه تا حد ممكن اجتماع مدني غير مختلط باشد.
جامعه امروز زيانهاي اجتماع مختلط را به چشم خود ميبيند.
چه لزومي دارد كه زنان فعاليتهاي خود را به اصطلاح «دوش به دوش» مردان انجام دهند.
آيا اگر در دو صف جداگانه انجام دهند نقصي در فعاليت و راندمان كار آنان رخ ميدهد؟ (24)
قرآن كريم، به اتفاق دوست و دشمن، احيا كننده حقوق زن است.
مخالفان لااقل اين اندازه اعتراف دارند كه قرآن در عصر نزولش گامهاي بلندي به سود زن و حقوق انساني او برداشت.
ولي قرآن هرگز به نام احياي زن به عنوان «انسان» و شريك مرد در انسانيت و حقوق انساني، زن بودن زن و مرد بودن مرد را به فراموشي نسپرد.
به عبارت ديگر، قرآن زن را همان گونه ديد كه در طبيعت هست.
از اين رو هماهنگي كامل ميان فرمانهاي قرآن و فرمانهاي طبيعتبرقرار است، زن در قرآن همان زن در طبيعت است.
اين دو كتاب بزرگ الهي (يكي تكويني و ديگري تدويني) با يكديگر منطبقند.
و حضرت علي عليه السلام كه همان قرآن ناطق است نيز همين گونه به زن نظر ميكند و ميفرمايد زن همچون گلي زيباست كه بايد از او محافظت كرد تا لطافت و زيبايي او حفظ گردد.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید