2. حُديث وصيّ امام حسن عسکري(ع):
بنابر گزارشهاي تاريخي و روايات، امام حسن عسکري(ع) پيش از شهادت، روزي با مادر خويش، حديث، دربارة وقايع سال 260ق. و شهادت و مسموم شدنش سخن گفت و او را از اخبار و رويدادهاي آن سال آگاه کرد.
سپس مهدي موعود(ع) را به او سپرد تا از سامرا خارج کند و براي سفر حج به مکه برود، پس از آن حديث و نوادهاش تحت حفاظت احمدبن مطّهر، يار صميمي و نزديک امام عسکري(ع) به مکه رفتند.
با توجه به اوضاع سالهاي 295-260 ق. بدون شک سفر حجّ اين بانو که به امر امام(ع) صورت گرفت تنها يک سفر عبادي و معنوي نبود، بلکه براي حفظ جان وليّ خدا، حضرت بقيةاللهالاعظم(ع) از آسيب و خطر دشمنان بود.
پس از برگزاري مناسک حج، حديث به مدينه عزيمت کرد و آنجا را محلّ اختفاي امام دوازادهم(ع) قرار داد.
وي هر روز از اخبار عراق جويا ميشد تا اينکه اطلاع يافت فرزندش امام حسن عسکري(ع) در سامّرا از دنيا رفته است. از اينرو از مدينه به سامّرا بازگشت.
همينکه خبر بيماري امام يازدهم(ع) را به معتمد گزارش دادند، طبيب نزد آن حضرت فرستاد و چند تن از معتمدان خود و چند نفر از قضات از جمله حسين بن ابي الشوراب (قاضيالقضا) را به خانة امام روانه نمود و دستور داد پيوسته ملازم وي و مراقب اوضاع داخلي منزل باشند، اين وضع ادامه داشت تا اينکه امام(ع) به شهادت رسيد.(260ق) پس از اين حادثه، خانه امام عسکري(ع) به دستور خليفه معتمد بررسي دقيق شد و همه چيز مهر و موم گرديد.
پس از آن تلاشهاي پيگيرانهاي براي يافتن فرزندي از آن حضرت آغاز شد، حتّي کنيزان حضرت نيز تحت نظر قرار گرفتند.
از موارد مهم و مخاطرهآميز پس از شهادت امام حسن عسکري(ع) و سالهاي آغازين غيبت، حفاظت از جان حضرت مهدي(ع) بود.
امام حسن عسکري(ع) در دوران حيات خود بشارت تولد فرزند مبارک خود مهدي(ع) را از عامه پنهان نگه داشتند و جز چند تن از خواص و ارحام نزديک، کسي را بر آن آگاه نساختند.
اينچنين بود که هنگام رحلت آن امام همام، جز همان افراد زبده و منتخب که محرم اين سرّ الهي بودند، کسي از وجود فرزندي براي حضرت عسکري خبر نداشت.
امّا بلافاصله پس از شهادت آن حضرت، خواصّ اصحاب ايشان به رياست عثمانبن سعيد به جامعة شيعيان اعلام داشتند که امام(ع) فرزندي از خود بر جاي نهادهاند که جانشين ايشان و اکنون متصدي مقام رفيع امامت است.
به گفتة عثمانبن سعيد، دليل اخفاي آن بزرگوار اين بود که در صورت پديدار شدن، به دست عمال حکومت به شهادت ميرسيد.
به دليل وجود حالت تقيّه در آن سالها اطلاعات تفضيلي مربوط به آن حضرت تا سالها از عامه مردم مخفي نگه داشته ميشد تا آنجا که حتّي در مورد تاريخ ولادت مبارک ايشان، اختلافنظر فراوان به وجود آمد.
مادر بزرگ ايشان، حضرت حديث به ظاهر اظهار فرمود که ايشان در زمان شهادت بدر، هنوز چشم به جهان نگشوده و در بطن مادر بودهاند.
بنابر روايات و نقلهاي تاريخي، امام حسن عسکري(ع)تنها حديث را وصيّ خود قرار داد، با آنکه هم فرزند داشت و هم برادرش در قيد حيات بود.
شيخ مفيد در کتاب «فصولالعشر» پس از نقل ماجراي وصي قرار دادن حديث از سوي امام(ع) به ذکر دلايل عقلي و نقلي اين کار ميپردازد و از اين حرکت به عنوان يک اقدام سياسي ياد ميکند.
پس از آنکه حديث از مدينه به سامرا بازگشت، مشاهده نمود که جعفر ـ برادر امام حسن عسکري(ع) ـ به دروغ ادعاي ارث امام حسن عسکري(ع) را ميکند.
از اين رو به عنوان تنها وصيّ امام حسن عسکري(ع) نزد قاضي رفت و اقامة دعوي نمود در حالي که در اين زمان جعفر ادعاي جانشيني امام عسکري(ع) را مينمود.
او يکي از فرزندان امام هادي(ع) بود، ولي روشي برخلاف پدران گرامياش در پيش گرفته بود. گفته شده: مخفي بودن ولادت حضرت مهدي(ع) نيز به اين امر کمک کرد.
از اين رو، بعد از شهادت امام حسن عسکري(ع) تمام اموال آن حضرت را تصاحب کرد.
وي در اينگونه اعمال خويش از سوي معتمد نيز حمايت ميشد.
با مصادرة اموال حضرت امام حسن عسکري(ع) بازماندگان امام در وضعيتي بسيار اسفانگيز قرار گرفتند.
تا جايي که در آن شرايط، خانواده امام(ع) نه مسکن مناسبي داشتند و نه خوراک و پوشاک و نه کسي جرئت ميکرد دم از آشنايي با آنها بزند، زيرا اگر چنين ميکردند دشمن سرسخت دولت قلمداد ميشدند.
طبق روايتي وقتي جعفر با بازماندگان امام حسن عسکري(ع) در باب فوت منازعه ميکرد، حضرت مهدي(ع) ناگهان در مقابل عموي خود ميايستند و بر وي فرياد ميزند: «يا جعفر! مالک تعرض في حقوقي»؛ جعفر! حق نداري متعرض حقوق و اموال من شوي. سپس از نظرها غايب ميشود. جعفر که مات و مبهوت شده بود، هر چه در بين مردم به دنبال آن حضرت ميگردد اثري از ايشان به دست نميآورد.
ادعاي جعفر در مورد جانشيني امام حسن عسکري(ع) موجب دو دستگي در بيت جليل امام نيز شد.
حديث مادر حضرت عسکري(ع) و حکيمه عمة محترمه ايشان. ـ دختر امام جواد(ع) ـ از وجود و امامت فرزند حضرت عسکري(ع) هواداري مينمودند. شيعيان نيز در اين ماجرا دو دسته شدند: يک گروه از جعفر و گروهي ديگر از حديث مادر حضرت امام عسکري(ع) پشتيبابي ميکردند. در بحبوحة اين شرايط ادعاي وصايت حديث نزد قاضي اثبات شد و بخشي از اموال آن حضرت به وي داده شد.
لازم به ذکر است که اموال امام، افزون بر خانة آن حضرت شامل موقوفات و صدقات شيعيان نيز بود که بايد صرف امور شيعيان ميشد و آن حضرت حديث را لايق اين مسئوليت ديده بود.
از ديگر وظايف و مسئوليّتهاي حديث پاسخگويي به شبهات و سؤالات شيعيان بود. چنانکه اشاره شد، پس از شهادت امام حسن عسکري(ع) اوضاع شيعيان چنان بحرانزده بود که به نقل مورّخان و انديشمندان، در زمان هيچيک از ائمه(ع) چنين وضعيّتي پيش نيامده بود.
در اين بحران سياسي و تحيّر و سرگشتگي، حديث مفزع و پناه شيعيان بود، چنانکه طبق روايتي، احمدبن ابراهيم پس از شهادت امام حسن عسکري(ع) نزد حکيمه، عمة آن حضرت، رفت و از اعتقاد او دربارة امامت پس از امام حسن عسکري(ع) پرسيد.
حکيمه پاسخ گفت که به حجّتبن الحسن(ع) اقتدا ميکند، وي از محل و شخصيت امام زمان(ع) پرسيد و سپس اظهار داشت، پس از شيعه به چه کسي پناه ببرد؟ حکيمه پاسخ داد: «به جدّه، مادر ابومحمّد»، او گفت: آيا من به کسي اقتدا کنم که يک زن را وصي خود قرار داده است؟ حکيمه با درايت و درک وسيع خود پاسخ داد: «به امام حسين(ع) اقتدا کن که خواهرش زينب را وصيّ خويش قرار داد».
اين روايت از موقعيت و مقام والاي حديث حکايت ميکند.
اينکه يک زن در بحران سياسي و تحيّر و سرگشتگي، پناه شيعيان باشد و رهبر جامعه او را وصيّ خود در امور مهم اقتصادي و ديني خويش قرار دهد، روشن است که از مقام والايي برخوردار بوده و نقش اجتماعي ـ سياسي مهمي بر عهده داشته است.
زيرا تا وقتي ظرفيت و تواناييهاي افراد آزموده نشود هرگز از سوي اولياي دين، مسئوليتها و منصبهاي کليدي به آنان واگذار نخواهد شد.
اين مسئوليّت نشانة ظرفيت و توانايي بالاي او بود که از سوي امام عسکري و امام عصر(ع) به عنوان وصي و پناه شيعه معرفي شد و به خوبي از عهدة اين مهم برآمد.
اين بانوي بزرگوار پس از شهادت حضرت عسکري(ع) مدتي در قيد حيات بود، پس از آن در سامرا وفات يافت.
هنگامي که ميخواستند او را طبق وصيت وي در کنار فرزند و همسرش در سامّرا به خاک بسپارند، جعفر مانع شد و اظهار داشت اين خانه از من است و من نميگذارم.
وي حتّي رعايت ادب و احترام حديث را نيز نکرد. در اينجا، امام مهدي(ع) در مقابل عموي خود ظاهر شد و روبهرويش ايستاد و به صورت استفهام انکاري فرمود: «ادارک هي؟؛ اين خانه از توست؟» او فوراً از نظر پنهان شد و ديگر جعفر او را نديد.
به اين ترتيب، امام زمان(ع) از حق جدّهاش دفاع نمود و سپس ازنظرها غايب گرديد.
3. نرجس خاتون، مادر امام زمان(ع)
مادر گرامي امام زمان(ع) بانويي رومي بود به نام «نرجس».
ايشان را ريحانه، سوسن و صيقل نيز ميگفتند. دربارة فضيلت و منزلت نرجس، روايات گوناگوني وارد شده است.
پيامبر(ص) و اميرالمؤمنين(ع) و امام صادق(ع) او را بهترين کنيزان و سيّدة آنها خواندهاند.
حکيمه عمة امام حسن عسکري(ع) که خود از بانوان عاليقدر خاندان امامت است، او را بانوي خود و بانوي خانوادة خويش و خود را خدمتگزارش ميدانست.
آنچه اهميّت دارد اين نکته است که آن بانوي بزرگوار در عظمت و برتري به جايي رسيد که مادر امام زمان(ع) شد وي در شرايط سياسي ـ اجتماعي سخت و خطرناکي وارد خانة امامت شد.
پدرش «يشوعا»، پسر قيصر روم و مادر او از فرزندان «شمعونبن حَمون الصفا» از حواريون حضرت عيسي(ع) بود. حضور نرجس در خانة اهل بيت دست کم از سال 253ق. اثبات شده است، زيرا امام زمان(ع) در سال 255ق. به دنيا آمد و با تطبيق حوادث و رخدادهاي دهة پنجاه و جنگ اعراب و روم، اسارت او به دست مسلمانان در همين سالها بود.
طبق نقل شيخ طوسي در کتاب «الغيبه» و شيخ صدوق در «کمالالدين» در حملة مسلمانان به سرزمين روميان، نرجس بر اثر خوابي که ديده بود خود را در ميان اسيران ميافکند و او را به بغداد ميآورند و بشربن سليمان انصاري که از شيعيان مخلص حضرت امام عليالنقي(ع) و امام حسن عسکري(ع) بود، از طرف امام هادي(ع) مأموريت داشت او را براي آن حضرت خريداري نمايد.
حضرت امام هادي(ع)، نرجسخاتون را براي تعليم آداب اسلامي به خواهر خود حکيمه ميسپارد. پس از چندي امام هادي(ع) نرجس خاتون را به عقد فرزندش امام حسن عسکري(ع) درميآورد.
داستان حمل نرجسخاتون به تفصيل در کتابهاي شرح حال ائمه(ع) آمده است و چنانکه نقل شده آثار حمل بر نرجسخاتون جز در ساعات ولادت امام زمان(ع) آشکار نگرديد.
بنا برنقل مشهور، امام دوازدهم در نيمة شعبان سال 255 متولد شد.
تولد امام عصر(ع) مصادف با فشار فزايندة دستگاه حکومت بر اهلبيت(ع) بود پدر و جدّ آن بزرگوار بر اساس رفتار شوم عباسيان مجبور بودند براي حفظ وجود مقدس امام زمان(ع) اغلب فعاليّتهاي خويش را به صورت پوشيده و مخفي انجام دهند، مگر در برابر اصحاب خويش که احياناً مطالبي را به طور صريح به آنها ميگفتند.
عليرغم کنترل و نظارت شديد و مراقبت ويژهاي که از سوي مأموران نسبت به زندگي ايشان صورت ميگرفت، موفق شدند فعاليّتها، دريافتها و پرداختهاي مالي، تبليغاتي و تعاليم خود را آنچنان محرمانه انجام دهند که از قسمت اعظم آزارها و شکنجهها هم خود و هم اصحاب گراميشان را حفظ کنند و به مقدار زيادي به مقاصد و اهداف خويش دست يابند و از طرفي موفق به حفظ جان حضرت مهدي(ع) شوند، به خصوص در زمان معتمد عباسي که امام مهدي(ع) از آغاز زندگي خود معاصر حکومت و خلافت او بود.
امام عسکري(ع) نيز كه ميبايست بر تولد فرزند گراميشان تأکيد ميکردند و ايشان را به خواص شيعه نشان ميدادند و وجود مهدي(ع) را اعلام مينمودند، خبر ولادت فرزندشان را براي تعداد قليلي از پيروان صديق خود مانند عثمانبن سعيد و فرزند او محمّدبن عثمان و ابوهشام داودبن قاسم جعفري، احمدبن اسحاق، حکيمه و خديجه، عمّههاي امام يازدهم بيان کردند.
حضرت در دو نوبت، يکي چند روز بعد از تولد حضرت مهدي(ع) و ديگري چند روز قبل از شهادت خود، اين خبر را اعلام فرمودند و در خلال اين مدت حضرتش را به خواصّ اصحاب بهطور تک تک نيز نشان دادند: از جمله به عمرو اهوازي، که حضرت را به او نشان دادند و فرمودند: «هذا صاحبکم».
روايتي منسوب به محمّدبن عثمان، سفير دوم امام عصر(ع) بيان ميدارد که امام عسکري(ع) چهل نفر از پيروان مورد اعتماد خود را گرد آورده، فرزند خود را به آنان نشان داد.
و فرمود: «اين امام شماست بعد از من و خليفة من بر شما، از او اطاعت كنيد و بعد از من هم جدا و متفرّق نشويد كه سرانجام در گرداب عقايد گوناگون هلاك خواهيد شد».
سپس براي توجه دادن به آنها ميفرمايد: اين تنها فرصتي است که براي ديدار شما از مهدي(ع) پيش آمده است، بعد از اين ديگر او را نخواهيد ديد.
در ماجراهاي بازداشتهاي امام حسن عسکري(ع) و فضاي اختناقآميز سامّرا در آن زمان و نيز نگرانيهاي مادرانه در مورد حفظ جان حضرت مهدي(ع) و دوري و فراق از او به خاطر مصلحت بالاتر ـ يعني حفظ جان آن مولود، پس از آنکه به همراه مادر امام حسن عسکري(ع) به مکه فرستاده شد ـ ميتوان نقش نرجس خاتون را مشاهده نمود.
او هنگام شهادت امام حسن عسکري(ع) در سامرا، نزد امام بود.
و رفتار آزاردهنده مأموران دستگاه خلافت را ميديد و به يقين اسراري از اهل بيت(ع) را در سينه نگه داشته بود.
حضرت به خانه امام(ع) هجوم آوردند و منزل را بازرسي و سپس مهرو موم کردند.
امام(ع) از غفلت آنان استفاده کرد و از منزل خارج شد.
آنان نرجس خاتون مادر حضرت مهدي(ع) را دستگير کردند و براي بازجويي نزد مأموران بردند تا دربارة کودک از او سؤال کنند، نرجس براي حفظ جان امام زمان(ع) ادعاي بارداري کرد و بازداشت شد.
البته بنا بر برخي گزارشها، طراح اصلي اين حرکت حديث بود و نرجس با صلاحديد وي آن را اجرا نمود.
پس از دستگيري نرجس مدت دو سال تحت نظر قرار گرفت.
در اين دوران که تحت مراقبت عباسيان و در خانة معتمد خليفه عباسي بود، به يقين مشکلات زيادي براي او به وجود آمد و اين محدوديتها براي نرجس ناراحتکننده بود.
پس از انقضاي اين مدت به علت درگيريها و آشوبهايي که در نقاط مختلف خلافت عباسي روي داد (مانند قيام صالحالزنج و حملة يعقوب بن ليث و مرگ ناگهاني عبيدالله بن يحيي بن خاقان) حکومت عباسي تمام نيروي خود را براي رويارويي با اين حرکتها بسيج کرد و ديگر مجال سختگيري در مورد خاندان امام(ع) باقي نماند. از اينرو، از ايشان رفع توقيف به عمل آمد.
نرجس پس از رهايي مدتي در خانه حسن بن جعفر کاتب نوبختي به سر برد و مورد توجه شيعيان قرار گرفت و آوازة صلاح، تقوا و مستجابالدعوه بودن او در ميان شيعيان پيچيد. با توجه به کمال عظمت و فضيلت و پاکي وي، خيل عظيم مشتاقان اهل بيت(ع) براي استجابت دعا و رفع گرفتاري و مشکلات خويش به او رجوع ميکردند و اين موجب سوء ظن عباسيان گرديد.
از اينرو، وي را از دسترس جامعه شيعه دور نمودند.
اين جريان مصادف با دوران معتمد عباسي بود. وي نيز مانند متوکل مخالف جدي شيعيان بود.
از اينرو نرجسخاتون را از خانه حسن بن جعفر نوبختي بيرون کشيد و در قصر خود محبوس نمود تا اينکه در دوران معتمد عباسي، اين بانوي گرامي و بافضيلت وفات يافت و در کنار مرقد پاک امام حسن عسکري(ع) و امام هادي(ع) در سامرا به خاک سپرده شد.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید