عملکرد سياسي حُديث و نرجسخاتون از فرازهاي مهم در تاريخ پرفروغ مکتبالاسلام و به ويژه مذهب تشيّع است.
«حُديث» مادر امام عسکري(ع) با زندگي و مبارزة خود در عرصههاي گوناگون اجتماعي، فرهنگي و سياسي و اتخاذ شيوههاي مدبّرانه، توانست از حريم ولايت و امامت دفاع نمايد.
امام عسکري(ع) او را وصيّ خود قرار داد و آن بانو داراي مسئوليت نيابت گرديد.
حضرت نرجسخاتون نيز ادامهدهندة خطّ مشي سياسي و مبارزاتي حديث بود وي پس از شهادت امام حسن عسکري(ع) و در سختترين عرصههاي سياسي، در مقابل خلفاي ظلم و جور عباسي ايستاد و از امام زمان(ع) دفع خطر نمود.
در اين مقاله ابتدا دربارة نقش اين دو بانوي گرانقدرسخن خواهيم گفت.
حُديث مادر امام حسن عسکري(ع)
حديث (حديثه، حربيه، سليل، سوسن) مادر امام حسن عسکري(ع) از جمله شخصيّتهايي بود که نقش اساسي و مهمي در جريانات سياسي روزگار خود داشت و به لقب «جدّه» معروف بود؛ چون جدّة حضرت حجّت(ع) بود، امّا فقط جدّه بودن ايشان سبب شهرت وي نشد، بلکه ايشان مقامي بسيار بزرگ داشت و در نهايت تقوا و ورع زندگي ميکرد و بانويي عالم و محدّث بود.
امام هادي(ع) دربارة او فرمود: «سليل از بديها و زشتيها و ناپاکيها و آلودگيها پاک است».
در ادامه، حضور چشمگير حديث در جريانات سياسي و اجتماعي دوران وي در دو مقطع مورد بررسي قرار ميگيرد:
الف) نقش حُديث در دوران امام هادي(ع)
اين بانوي بزرگوار از زماني که وارد خانة امامت شد (يعني پيش از سال 232 ق. که به نقلي، ميلاد امام حسن عسکري(ع) فرزند اوست) با مشکلات و فشارهاي رواني و سياسي متعددي، که از سوي دستگاه خلافت بر بيت امام وارد ميشد، مواجه گرديد که بارزترين آنها را ميتوان در تبعيد امام هادي(ع) به سامرا مشاهده نمود.
يکي ديگر از برخوردهايي که دستگاه خلافت با آن حضرت داشت به دوران متوکل برميگردد.
وي با شيعيان بسيار مخالف بود و رسماً از ذريّة حضرت علي(ع) و شيعيان آن حضرت اظهار انزجار و تنفر ميکرد و هر کسي را که به او نسبت طرفداري و دوستي حضرت علي(ع) و خاندان آن حضرت ميدادند نابود و مالش را مصادره ميکرد.
متوکل در پي سعايتهايي که از امام هادي(ع) در مدينه شد، آن حضرت را از مدينه به سامّرا فرا خواند.
در اين سفر، حديث همراه و همدل آن حضرت بود. امام هادي(ع) به همراه حديث و فرزندشان امام حسن عسکري(ع) که کودکي خردسال بود، به همراه يحييبن هرثمه، در سال 234 ق. وارد سامّرا شد و تا پايان عمر خويش (بيش از بيست سال) در اين شهر به سر برد.
در طيّ اين دوران، ايشان با مشکلاتي مانند اختناق موجود عصر متوکل، بازداشتهاي مکّرر و هتک حرمت مواجه بود؛ چنانکه به دستور متوکل بارها سربازان و مأموران نابهنگام و غافلگيرانه به منزل امام(ع) حمله برده و خانه ايشان را مورد بازرسي قرار ميدادند. در يکي از اين هجومهاي شبانه، امام(ع) را در اتاقي دربسته يافتند که فرشي جز ريگ نداشت، در حالي که آن حضرت لباس پشمينه بر تن کرده بود و آياتي از قرآن را زمزمه ميکرد.
حضرت را در همان حال به مجلس متوکل بردند.
وي که در حال نوشيدن شراب بود، جامي را که در دست داشت به ايشان تعارف کرد.
حضرت فرمود: «مرا معذور و معاف دار، تاکنون گوشت و خون من هرگز به شراب آلوده نشده است».
متوکل پذيرفت. پس از آن متوکل از امام(ع) تقاضاي خواندن شعر کرد.
حضرت فرمود: «کمتر شعر ميخوانم». گفت چارهاي نيست.
آن حضرت اشعاري را که متضمن بيوفايي دنيا و مرگ سلاطين و ذلّت و خواري ايشان پس از مرگ بود انشا فرمود.
اين اشعار متوکل و اطرافيانش را سخت تحت تأثير قرار داد.
آنگاه خليفه دستور داد بساط شراب را برچينند و امام را به خانهاش بازگردانند.
متوکل امام را وا ميداشت تا مانند رجال دربارش لباسهاي فاخر بپوشد و مانند ديگران در رکاب وي راه برود، در حالي که فتح بن خاقان مانند متوکل سواره راه ميرفت.
دو سال پس از ورود امام(ع) به سامرا، متوکل دستور داد آرامگاه سرور شهيدان، حضرت اباعبدالله الحسين(ع) را در کربلا که از مراکز عمدة تجمع و زيارت شيعيان بود و نيز بناهاي اطراف آن را ويران نمايند و زمين پيرامون آن را کشت کنند.
وي همچنين دستور داد تا مردم را از زيارت مرقد امام حسين(ع) و ساير ائمه(ع) منع کنند و هر کس را در اين مکانها بيابند دستگير نمايند.
در زمان متوکل زندگي سادات علوي که در حجاز بودند، وضعيت رقّتباري پيدا کرده بود، چنانکه بانوان علوي از تنپوش مناسب برخوردار نبودند و به وقت نماز کهنه چادري را به نوبت به سر ميکردند و نماز ميگزاردند.
ايشان پيوسته در چنين سختي بودند تا متوکل به هلاکت رسيد.
متوکل در آخرين روزهاي زندگي خود تصميم گرفت امام هادي(ع) را به شهادت برساند.
از اين رو، آن حضرت را به دست سعد حاجب سپرد تا نقشة خود را عملي سازد، امّا خود او دو روز بعد شبانه مورد حمله سران ترک قرار گرفت و کشته شد.
بدين سان، امام(ع) از خطر وي رهايي يافت. امام هادي(ع) پس از مرگ متوکل عباسي قريب هفت سال از دوران امامت خود را با سه تن از خلفاي عباسي معاصر بود.
سرانجام در سوم رجب سال254 در سنّ چهلسالگي، در ايام خلافت معتز، به شهادت رسيد.
پس از مراسم تشييع، پيکر پاک آن حضرت را طبق وصيّت ايشان در منزل مسکونيشان در محله عسکر سامرا به خاک سپردند.
بازداشتهاي مکرر و شهادت امام هادي(ع) طبعاً براي حُديث بسيار ناگوار بود و مشکلاتي را به همراه ميآورد.
امّا اين مشکلات نه تنها او را منفعل ننمود، بلکه با حضوري مؤثر در حوادث و جريانات سياسي اين دوران، بازوي همسر انقلابي خود بود.
در واقع، ميتوان گفت: خطرهايي که بر سر راه زنان و مادران رهبران بزرگ وجود داشت کمتر از مخاطرههاي موجود بر سر راه رهبران جامعه نبود و با يک تصوير ذهني از موقعيّت اينگونه مردان، ميتوان به وضعيت زنان آنان نيز پي برد.
افزون بر آن، در خانهاي که ملجأ و پناه بود و اسرار در آن بيان ميگرديد، بايد زنان اين خانه نيز محرم اسرار بودند و به طور پنهاني به فعاليّتهاي سياسي خود ميپرداختند.
به هر حال حُديث علاوه بر نقش تربيتي و پرورش فرزندي همچون امام حسن عسکري(ع) و بر حسب تعليمات امام دهم(ع) بر طبق آموزش و پرورش مکتب نبوت بود، به مبارزه نيز پرداخت و حتي ممکن است به خاطر جنسيتش، که کمتر موجب حساسيت سياسي ميشد، در موارد مهم و مخاطرهآميز از وجود او استفاده شده باشد مانند سپردن امام زمان(ع) به او و رهسپار شدنش به مکه در دوران امام حسن عسکري(ع).
اين بانوي ارجمند زماني که در مدينه ميِزيست زنان بزرگ عرب و مشايح علما در محضر او جمع ميشدند و از وي کسب فيض ميکردند.
ب) نقش سياسي ـ اجتماعي حُديث در دوران امام عسکري(ع) و پس از شهادت آن حضرت
1. نگاهي گذرا به شخصيّت و زندگي امام حسن عسکري(ع):
فرزند گرامي حديث ـ امام حسن عسکري(ع) ـ در مدينه در سال 232ق. ديده به جهان گشود و در سن چهار سالگي به دستور متوکل و همراه پدر و مادر خود به سامرا عزيمت نمود و تا پايان عمر شريفش در اين شهر به سر برد.
با شهادت امام هادي(ع) در سال 254 ق. و به نصّ آن حضرت، امام عسکري(ع) به سمت امامت شيعيان اثناعشري منصوب گرديد.
اکثريت عظيم شيعيان با توجه به وصيّت و تنصيص امام هادي(ع) که از نظر آنان نشانة صحت امام بعدي بود، آن حضرت را به امامت پذيرفتند. مدّت امامت آن حضرت شش سال بود.
امام عسکري(ع) در وضعيتي مسئوليت هدايت وامامت مردم را به عهده گرفت که دستگاه خلافت عباسي و جامعة آن روز به نهايت آشفتگي رسيده و سران ترک بر اوضاع حکومت مسلط شده بودند و کارها از دست خلفا بيرون رفته بود.
از خليفة عباسي به جز مقامي تشريفاتي، قدرتي بر جاي نمانده بود.
امّا اين شرايط از فشارها عليه امام(ع) و ياران ايشان نکاست بلکه دائم محدوديتها بيشتر ميشد و مراقبت و نظارت حکومت عباسي نسبت به امام حسن عسکري(ع) و شيعيان آن حضرت در دوران امامت ايشان (254-260 ق.) همچنان ادامه يافت.
آن حضرت مانند پدر خويش ناچار شد در سامّرا اقامت کند.
در مدت کوتاه اين اقامت، سه تن از خلفاي عباسي (معتز، مهتدي و معتمد) به خلافت رسيدند و حضرت مجبور بود در روزهاي دوشنبه و پنجشنبه در کاخ خليفه حاضر شود.
حکومت عباسي که از نفوذ و موقعيت اجتماعي امام نگران بود، در دوران معتز امام(ع) را بازداشت و زنداني کرد.
همچنين معتز تصميم گرفته بود که امام عسکري(ع) را به قتل برساند و به همين منظور به سعيد حاجب دستورداد که امام را به کوفه ببرد و در بين راه به قتل برساند، ولي پس از سه روز ترکان خود او را به هلاکت رساندند.
پس از معتز، مهتدي به حکومت رسيد.
مهتدي نسبت به امام حسن عسکري(ع) و ياران حضرت کينه داشت و با ايشان دشمني ميورزيد و در سرکوب و وارد آوردن فشار بر اهل بيت از سيرة پيشينيان خود پيروي ميکرد تا آنجا که گفته بود: «به خدا قسم آنان را از روي زمين درو خواهم کرد».
در دوران حکومت او تا شبي که کشته شد، امام(ع) در زندان به سر ميبرد. وي حتّي تصميم داشت امام(ع) را به قتل برساند.
ما پيش از آنکه به تصميم خود جامة عمل بپوشاند، فرماندهان ترک بر او يورش بردند و وي را به قتل رساندند.
با کشته شدن مهتدي امام(ع) از زندان آزاد شد.
پس از مهتدي، معتمد در سال 256ق. به وسيلة سران ترک به خلافت رسيد.
پنج سال از دوران امامت حضرت عسکري(ع) در دوران حکومت او سپري شد.
در طول دوران حکومت وي، امام(ع) در حال تقيّه يا تحت نظر ميزيست، زيرا معتمد عباسي محدوديّتهاي بسياري بر آن حضرت تحميل و ايشان را توسط جاسوسان خود محاصره کرده بود.
به همين دليل، بيشتر پيروان آن حضرت از تماس آزاد با ايشان محروم بودند و فقط تني چند از خواص يارانش ميتوانستند شخصاً با ايشان ارتباط داشته باشند.
زيرا خاندان عباسي و سردمدارن حکومت بر اساس روايات و اخبار متواتر که از طريق پيامبر(ع) و ساير ائمه(ع) توسط شيعه و سني نقل شده بود،ميدانستند مهدي موعود(ع) که در هم کوبندة حکومتهاي ظالم است از نسل امام عسکري(ع) خواهد بود.
به همين سبب، پيوست مراقب زندگي او بودند تا بتوانند به فرزند آن حضرت دسترسي يابند و او را از بين ببرند.
از اين رو، امام(ع) تحت کنترل و نظارت شديد مأموران عباسي بود.
معتمد عباسي آن حضرت را به زندان انداخت و عليبن جرين را مأمور مراقبت از ايشان نمود، عليبن جرين در پاسخ معتمد که دربارة امام(ع) از وي سؤالاتي نموده بود، چنين گفت: «روزها روزهدار و شبها مشغول نماز است».
چندي بعد امام(ع) به حکم معتمد آزاد شد و اجازه يافت به خانهاش بازگردد، ولي در خانه نيز او را سخت زير نظر داشتند.
در دوران معتمد خطرهاي بسياري خلافت عباسي را تهديد ميکرد، از جمله: شورش صاحب الزنج، قيام يعقوببن ليث و مدعيان ديگر.
به رغم مشکلات و اشتغالات گوناگوني که حکومت با آن روبهرو بود، محدوديت و مراقبت همچنان بر امام عسکري(ع) اعمال ميشد و جاسوسان حکومت آن حضرت را محاصره کرده، زير نظر داشتند.
از اينرو، امام(ع)مانند پدر بزرگوارشان همان روش مبارزة مخفي را در پيش گرفتند و همواره در خفا و تقيّه به سر ميبردند.
زيرا امام(ع) براي غيبت فرزندشان زمينهسازي ميکردند و يکي از ويژگيهاي عصر غيبت، تقيّه بود.
آن حضرت به نسبت ساير امامان(ع) به شديدترين حالات پنهانکاري زندگي ميکردند.
از اينرو، در منزل ايشان به روي عامه شعيه بسته بود و جز خواصّ شيعه، کس ديگري را به حضور نميپذيرفتند.
با اين حال، بيشتر اوقات زنداني بودند.
سبب اين همه فشار آن بود که اوّلاً، در آن دوران جمعيّت شيعه رو به افزايش بود و اينکه شيعه به امامت قايل بودند و ائمه شيعه نيز شناخته ميشدند.
از اين رو، خلفاي عباسي بيش از پيش ائمه را تحت مراقبت قرار داده، با نقشههايي مرموز در محو و نابودي آنان ميکوشيدند، ثانياً حکومت عباسي پي برده بود که خواصّ شيعه براي امام يازدهم(ع) به وجود فرزندي معتقدند و طبق رواياتي که از خود امام يازدهم و امام دهم(ع)، از پدر ايشان نقل ميکنند، فرزند او را همان مهدي موعود(ع) ميشناسند که به موجب اخبار متواتري که از پيامبر(ع) نقل شده او را امام دوازدهم ميدانند.
بدين سبب امام يازدهم بيش از ساير ائمه(ع) تحت مراقبت حکومت عباسي درآمده و خليفه وقت تصميم گرفته بود که به هر طريق ممکن به جريان امامت شيعه خاتمه بخشد.
از اين رو، آن حضرت را مسموم نمود و به شهادت رساند.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید