رابطه بین اطاعت و عبادت :
در آیه 13 سوره تغابن آمده: «الله لا اله الا هو؛ معبودی جز خدا نیست». از جهت معنا این آیه دنباله آیه قبل است. (در آیه قبل صحبت از " اطاعت " بود) و در این آیه مساله " عبادت " مطرح شده است. ارتباط این دو آیه از این جهت است که هر طاعتی نوعی عبادت است. ما دو جور عبادت داریم: یک عبادت، عبادت معمولی است یعنی مراسم نیایش آمیز، مثل نماز که برای خدا می خوانیم یا هر نیایشی که یک عابد در مقابل معبود خود انجام می دهد. قرآن کریم در مواردی اطاعتهایی را عبادت می نامد بلکه هر اطاعتی نوعی عبادت است. قرآن راجع به موسی علیه السلام و فرعون و بنی اسرائیل این طور نقل می فرماید که موسی علیه السلام به فرعون گفت: «و تلک نعمه تمنها علی ان عبدت بنی اسرائیل؛ یک منتی هم سر من می گذاری که همه بنی اسرائیل را عابد خودت قرار داده و تعبید کرده ای؟!» (شعراء/22) درصورتی که نه بنی اسرائیل برده مصطلح بودند چون به حسب ظاهر آزاد بودند و نه می رفتند پیش فرعون نیایش کنند ولی فرعون بنی اسرائیل را اجبارا به اطاعت خود وادار کرده بود. قرآن این اطاعت را " تعبید " یا " عبادت " نامیده است و آیات مشابهی در این زمینه هست و در نهج البلاغه هم شواهدی داریم. انسان فقط خدا را باید اطاعت کند و اطاعت پیغمبر هم چون خدا امر کرده است اطاعت خداست. اگر خدا امر نکرده بود که پیغمبر را اطاعت کنید اطاعت پیغمبر لازم نبود. «الله لا اله الا هو» یعنی معبودی جز خدا نیست. درواقع می خواهد بفرماید مطاعی جز خدا نیست یعنی هیچ موجودی جز خدا استحقاق و شایستگی مطاع بودن ندارد و جز اطاعت خدا هیچ اطاعتی برای انسان روا نیست. «لا اله» یعنی " لا اطاعو لاعباد ". «الا الله» یعنی معبودی و مطاعی جز خدا نیست، «و علی الله فلیتوکل المؤمنون؛ و مومنین تنها باید به خدا توکل کنند».
رابطه بین اطاعت و توکل :
هر اطاعتی مستلزم یک نوع توکل است. اطاعت از توکل جدا نیست حتی اطاعت غیرخدا. اطاعت یک انسان از نوعی توکل به آن انسان جدایی ناپذیر است. انسانی را فرض کنید که در یک دستگاه انسانی کار می کند مثل یک کارمند که در دستگاه دولت کار می کند. چنین شخصی دستورهایی را که دریافت می کند اجرا می کند. در مقابل این که برای این دستگاه کار می کند، این دستگاه متعهد است مخارج ماهانه او را برساند، اگر بیمار شد در بیمارستان از او پذیرایی کند. اطاعت، یک رابطه طرفینی است. از یک طرف اطاعت کردن، تسلیم بودن، جز درباره امر آن مقام یا آن دستگاه و جز درباره وظیفه نیندیشیدن و از طرف دیگر تعهد به تحت حمایت قرار دادن و او را به خود وانگذاشتن. البته در دستگاههای بشری توکل صحیح نیست. یکی از اشتباهاتی که در باب توکل می شود خلط میان " توکل در سرنوشت " و " توکل در وظیفه " است. ما در باب توکل یک وظیفه داریم که همان اطاعت است. ما باید کار را به منظور اطاعت و به منظور امر انجام دهیم ولی اوست که ما را در حفاظت خود قرار می دهد. بعضی از افراد به جای اینکه توکل در سرنوشت کنند توکل در وظیفه می کنند یعنی به جای اینکه اطاعت کنند، توکل می کنند. نه، اطاعت کن، ببین او چه دستور داده است، اگر دستور داده است که حرکت کنی حرکت کن و اگر دستور داده است نروی نرو، تو خود را آماده اجرای دستور او کن و آن وقت اعتماد داشته باش که او تو را به خود وا نمی گذارد مثلا به انسان گفته اند تو وظیفه داری تحصیل علم کنی و درس بخوانی، این امر خداست. اگر کسی بگوید من به جای اینکه درس بخوانم توکل می کنم، صحیح نیست. این مرحله، مرحله اطاعت است. اطاعت کن و مرحله نهایی را که سرنوشت است به او واگذار کن، تو به وظیفه ات عمل کن، اگر گفته اند بر تو لازم و واجب است کسب و کار کنی، اگر بگویی به جای کار کردن توکل می کنم صحیح نیست. کارکردن وظیفه است، کارکردن اطاعت است، تو اطاعت کن، دستور را اجرا کن اگرچه( سرنوشت کار را) به او واگذار کرده ای. «الله لا اله الا هو و علی الله فلیتوکل المؤمنون؛ معبودی جز او نیست، مطاعی جز او نیست، پس مومنین فقط او را اطاعت می کنند و تنها باید بر او توکل کنند» (تغابن/13).
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید