« بخشي از خبر طولاني و پرسشهاي فراواني است که شخصي راهبي معروف به شمعون بن لاوي بن يهودا از حواري عيسي عليه السلام از آنحضرت پرسيد و با وجود کثرت سؤال بتمام آنها جواب فرمود و در نتيجه آن راهب ايمان آورد و آنحضرت را تصديق کرد. و آنچه را که مورد حاجت است ازآن نقل مي کنيم» : ازآنجمله گفت: مرا خبرده از ماهيت عقل و چگونگي آن و هر چه ازآن منشعب ميشود، و آنچه از آن منشعب نمي گردد، و همه شاخه ها و رشته هاي آنرا براي من وصف کن.
1. رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: بدرستيکه عقل، پاي بندي براي جهل است و نفس، همچون شريرترين جنبندگان، اگر بدان پاي بند زده نشود سرکش و سرگردان ميگردد، لذا عقل پاي بندي است براي جهل. خداوند عقل را آفريد و بدو گفت: روي آر ! رو کرد بدو گفت: برگرد ! پس برگشت. خداوند تبارک و تعالي فرمود: بعزت و جلالم سوگند که هيچ آفريده اي را بزرگتر و فرمانبردارتر از تو خلق نکردم. از تو شروع کردم و بوسيله تو باز ميگردانم و عقاب و ثواب را هم بخاطر تو خواهم داد.
از عقل، حلم منشعب ميشود و از حلم، علم و از علم، رشد و از رشد، عفاف و از عفاف، صيانت نفس و از صيانت، حيا و از حيا، وقار و ازوقار، مداومت بخير و ازمداومت بخير، نپسنديدن شر و از نپسنديدن شر، پذيرش اطاعت هر نصيحت کننده اي و اين ده رشته از انواع خير ميباشند و هريک از اين ده رشته، ده نوع نيز دارند:
و اما از حلم اين چيزها منشعب مي گردد: مسلط شدن برخوبيها، همنشيني با نيکان، بالا رفتن از فرومايگي، بالا گرفتن از حقارت و رذالت، رغبت به نيکي، و حلم دارنده اش را بدرجات عاليه ميرساند، و بعفو و مدارا و کارهاي خوب و خاموشي نزديک ميکند. اينها چيزهائي است که براي عاقل از ناحيه حلمش شاخه ميدواند.
از علم خصال ذيل سرچشمه ميگيرد: بي نيازي، اگر که فقير بود، بخشش، اگر که بخيل بوده است؛ هيبت، اگر چه ناتوان است؛ سلامت، اگر چه بيمار بوده است؛ نزديکي(بحق)، اگر چه دور بوده است؛ حيا، اگر چه بيشرم بوده است؛ بلندي مرتبه، اگر چه خوار بوده است؛ شرف، اگر چه رذل بوده است، حکمت و قرب منزلتو اينها چيزهائيست که از علم عاقل سرچشمه ميگيرد. پس خوشا بحال کسي که هم عقل را بکار بيندازد و هم علم بياموزد.
از رشد هم صفات زير منشعب ميگردد: استواري، هدايت، نيکوکاري، تقوي، برخورداري از نيکيها، ميانه روي، اقتصاد، ثواب، کرم و شناسائي دين خدا؛ چيزهائي است که عاقل با رشد خود بدان ميرسد. پس خوشا بحال کسي که با رشد خود براه راست و صراط مستقيم استوار شود.
از عفاف سرچشمه ميگيرد: رضا، فروتني، بهره برداري ازخير، راحت، تفقد، خشوع، يادآوري، تفکر، بخشش و سخا، اين چيزها براي عقلي حاصل ميگردد که با عفاف خود از خدا و قسمتي راضي است.
از صيانت نفس چيزهاي زير سرچشمه ميگردد: صلاح، تواضع، ورع، روي آوردن(بحق)، فهم، ادب، احسان، دوستداري، خيرخواهي و بهره گيري از خبرهاي خوش. اين چيزهائيست که بوسيله خودداري نصيب عاقل ميگردد. پس خوشا بحال کسي که مولايش او را بوسيله صفت خودنگهداري گرامي داسته است.
از حياء اين چيزها سرچشمه ميگيرد: نرمي، مهرباني، در پنهان و آشکار خدا را در نظر داشتن، سلامت، دوري از شر، خوشروئي، جوانمردي، پيروزي و به نيکي از طرف مردم ياد شدن. اينها چيزهائي است که از حيا و شرم نصيب شخص عاقل ميشود، پس خوشا بحال کسي که از نصايح خدا استقبال کند و از رسوائي نافرماني بترسد.
و اما از وقار منشعب ميشود: باريک بيني، دور انديشي، پرداختن امانت، ترک خيانت، راستي زبان، نگهداري فرج، مال را بصلاح بدست آوردن، تجهيز در مقابل دشمن، نهي از منکر و ترک سفاهت گفتن. اين چيزها بوسيله وقار نصيب شخص عاقل ميگردد. پس خوشا بحال کسي که داراي خواري و حس جاهليت نباشد و درگذرد و ببخشد.
از مداومت درکار خير نيز امورذيل منشعب ميگردد: ترک زشتي ها، دوري از سبکسري، از گناه دور جستن، يقين، نجات را دوست داشتن، طاعت رحمان، حجت را بزرگداشتن، ازشيطان اجتناب کردن، دادگري را اجابت کردن وگفتارحق. اينها است بهره ي عاقل ازمداومت بخير.پس خوشا بحال کسي که جلوي روي خود و عاقبت کار خود را بياد داشته از فنا پند گيرد.
از ناخوش داشتن شر نيز ده امر ذيل منشعب ميگردد؟ وقار، مقاومت، پيروزي، بر راه راست مستقيم بودن، مداومت داشتن بر رشد، ايمان به خدا، افزايش در خير، خلوص پيش آوردن، ترک چيزي که سود ندارد و محافظت بر امور سودمند. اين چيزهائيست که عاقل را از ناخشنودي نسبت بشر نصيب ميگردد. پس خوشا بحال کسي که حق خدا را اقامه کند و بدستاويز محکم راه خدا چنگ زند.
و اما پيروي کردن از نصيحت کنندگان خيرخواه نيز داراي شعبات زير است: فزوني خرد، کامل شدن مغز، پسنديده شدن عواقب، نجات از سرزنش، پذيرش حق، دوستي، سعه صدر، انصاف، پيشرفت در کارها و توانائي بر طاعت خدا، پس خوشا بحال کسي که از کشمکشهاي هواهاي نفساني سالم جست.
تمام اين خصلت ها از عقل سرچشمه ميگيرد. شمعون گفت: مرا از علامتهاي جاهل آگاه ساز.
2. رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: اگر با او معاشرت کني ترا بزحمت اندازد، اگر از او دوري گزيني سرزنشت کند، اگر بتو چيزي ببخشد بر تو منت گذارد، اگر بدو چيزي ببخشي آنرا ناديده ميگيرد، چنانچه رازت را با او در ميان گذاري بتو خيانت خواهد کرد، و چنانچه رازي با تو در ميان گذاشت متهمت ميکند. اگر بي نيازشد مغرور و متکبر ميشود و بد زبان و درشتخو ميگردد، اگر فقيرشد نعمت خدا را منکر شده از گناهان اجتناب نميورزد. اگر خوشحال باشد زياده روي کرده سرکش ميشود، اگر غمناک شد مأيوس ميشود، چون ميخندد دهانش را بيش از حد باز کرده قهقهه ميزند و چون بگريه در آمد صداي گاو ميدهد. نسبت به نيکو کاران ، با عيب و سرزنش زبان درازي ميکند، نه خدا را دوست دارد و نه در کارها او را بنظر ميآورد، نه از خدا شرم ميکند و نه هيچ او را بياد ميآورد. اگر او را راضي کني ثنايت گويد و از خوبيهائيکه در تو نيست سخن گويد. اگر برتو خشم گرفت مدحش از بين ميرود و از بديهائي که در تو نيست بتو نسبت ميدهد. اينست روش جاهل.
گفت: مرا از علامت اسلام خبرده.
3. رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: ايمان، علم و عمل.
پرسيد علامت هر يک از اين سه چيست؟ رسول خدا (ص)فرمود:
ايمان را چهار علامت است: اقراربيگانگي خدا، ايمان بخدا، ايمان به کتابهاي او و ايمان به پيغمبرانش.
علامت علم نيز چهار است: علم بخدا، علم بدوستان خدا، علم بواجبات و تکاليف الهي و مراقبت آنها براي اينکه درست انجام گيرد.
عمل نيز چهار علامت دارد: نماز، روزه، زکات، اخلاص، گفت مرا خبرده از علامت: راستگو، مؤمن، صابر، توبه کننده، شکرگزار، فروتن، صالح، نصيحت کننده، بايقين، با اخلاص، زاهد، نيکوکار، پرهيزکار، و مرا خبرده از علامت: ظاهرساز، ظالم، رياکار، منافق، حاسد، اسرافکار، غافل، خائن، تنبل، دروغ پيشه و فاسد، رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود:
4. راستگو چهار علامت دارد: در گفتارش راست ميگويد، وعده وعيد خدا را تصديق ميکند، بعهد خود وفا ميکند و از خيانت اجتناب ميورزد.
علامت مؤمن عبارتست از سه چيز: پيوسته مهرباني ميکند، ميفهمد و حيا ميکند.
صابر چهار علامت دارد: صبر برسختي ها، تصميم برکارهاي نيک، فروتني، بردباري.
توبه کننده داراي چهار علامت است: عمل او نصيحت در راه خدا است، ترک باطل کند، ملازم حق باشد و حرص برخير دارد.
شکرگزار را نيز چهار علامت است: شکر در نعمتها، مقاومت در بلاها، قناعت بسهم خدا داده، و هيچکس را جز خدا سپاس نميگويد و بزرگ نميدارد.
فروتن نيز چهار علامت دارد: در پنهان و آشکار خدا را در نظر دارد؛ برکارهاي خير وخوب مسلط است؛ هميشه در فکر قيامت ميباشد و با خدا در مناجات است.
شخص صالح چهار نشان دارد: قلب خود را صفا ميبخشد، عملش را نيکو و کسب و همه کارهايش را و بصلاح پيش ميبرد.
نصيحت کننده نيز چهار نشان دارد: بحق قضاوت ميکند؛ حقي را که در گردن او است خود ميگيرد و ميدهد. هرچه براي خود مي پسندد براي ديگران هم مي پسندد و بر هيچ کس تعدي روا نميدارد.
شخص با يقين شش علامت دارد: نسبت به خدا يقين پيدا ميکند، پس باو ايمان ميآورد؛ يقين پيدا ميکند که مرگ حق است و از آن پرهيز ميکند؛ يقين پيدا ميکند که رستاخيز حق است و ميترسد که در آن روز رسوا گردد؛ يقين پيدا ميکند که بهشت حق است و بدان اشتياق پيدا ميکند؛ يقين پيدا ميکند که آتش دوزخ حق است و کوشش خود را براي نجات يافتن از آن ظاهر ميسازد و يقين پيدا ميکند که حساب روز جزا حق است و نفس خود را در معرض حساب در ميآورد.
شخص مخلص چهارعلامت دارد: قلب وجوارح راتسليم بخدا ميکند،خيرخودرا بهمه کس ميرساند وشرش را نگه ميدارد(که بکسي نرسد).
پارسا داراي ده علامت است: از حرام ها دوري ميگزيند؛ خود را برکنار نگه ميدارد؛ واجبات پروردگارش را انجام ميدهد. اگر مملوک است وظيفه مالکيت خود را به بهترين وجه انجام ميدهد؛ نه تعصب دارد و نه کينه؛ بکسي که بد و بدي کرد خوبي ميکند و بکسي که بدو ضرر رساند سود ميرساند؛ از کسي که بدوستم کرده در ميگذرد و در برابر حق فروتن است.
نيکو کار نيز داراي ده نشان است: دوست ميدارد بخاطر خدا، دشمني ميکند بخاطر خدا، اگر جدا ميشود در راه خدا است، اگر خشمناک ميشود نيز در راه خدا است و راضي ميشود در راه خدا. عملش براي خداست، آنچه ميطلبد براي قرب بپروردگار است، براي خدا خشوع ميکند، ترسناک، هولناک، پاکيزه، با اخلاص، با حيا، هوشيار و مراقب و در راه خدا هم احسان ميکند.
پرهيزکار شش علامت دارد: از خدا ميترسد، از قدرت سرکوب کننده اش انديشناک است، شب را بروز و روز را چنان بشب ميرساند که گوئي او را ميبيند، دنيا او را نميگيرد و چيزي از دنيا در نظرش بزرگ جلوه نميکند، چون داراي حسن خلق است(يا بتصحيح پاورقي: خلق خود را نيکو ميکند).
ظاهرساز چهار علامت دارد: درباره ي چيزهاي بيهوده جدال ميکند، با کسي که در علم از او بالاتر است نزاع ميکند، براي چيزي ميکوشد که با آن نخواهد رسيد و هم خود را صرف چيزي ميکند که او را نجات نميدهد.
ظالم را چهار علامت است: با سرپيچي نسبت بمافوق بدو ستم ميکند، بازور مال زيردست را مالک ميشود، نسبت به حق کينه جو است و ظلم را ظاهر ميسازد.
رياکارخودنما چهارعلامت دارد: چون کسي نزداو باشد درعمل براي خداحريص است:وقتي تنهاشد(نسبت بانجام واجباتش هم)تنبلي ميکند،درتمام کارهايش براي اينکه او رامدح وستايش کنندحرص ميزند وباکوشش تمام خودآرائي ميکند.
منافق هم چهار علامت دارد: مکر وحيله اش فاجرانه است، زبانش مخالف دل او؛ گفتارش مخالف فعل او؛ پنهانش خلاف آشکار اوست. پس واي بر منافق از آتشي که او را در بر خواهد گرفت.
حسود چهار علامت دارد: غيبت، تملق و شماتت در مصيبتي که بکسي ميرسد.[1]
اسرافکار چهار نشان دارد: بباطل فخر ميکند، چيزي را که حق او نيست ميخورد، از انتخاب چيزهاي خوب پرهيز ميکند و کسيرا که هيچ سودي بدو نميرساند بد مي پندارد.
غافل هم چهار نشان دارد: کوري باطن، اشتباه، بازيگوشي و فراموشي.
تنبل چهار علامت دارد: درکار آنقدرسستي ميکند تا مطلب از دست برود، وچنان دست بدست ميکند تا ضايع گردد، وآنقدر امور را ضايع ميگرداند، که گناهکار ميشود و دلخسته. [2]
دروغزن نيز چهار علامت دارد: اگر چيزي بگويد راست نيست، اگر چيزي باو گفته شد راست نميپندارد، سخن چيني و بهتان نيز از علامات او است.
فاسق چهار علامت دارد: بازيچه طلبي، بيهوده گوئي، دشمني و بهتان.
خائن هم چهار علامت دارد: سرپيچي از اطاعت رحمن، اذيت بهمسايگان، کينه داشتن نسبت بهمسالان و همرديفان و نزديک شدن به طغيان.
شمعون گفت: در حقيقت(قلب بيمارم را) شفا دادي و از کوري بيرونم آورده بينايم کردي، اينک راههائي بمن ياد ده که بدان وسيله هدايت يابم.
5. پس رسول خدا (ص) فرمود: اي شمعون! تو داراي دشمناني هستي از جن و انس؛ بدنبال تو هستند تا ترا هلاک سازند، و دينت را از تو بگيرند. دشمنان انساني تو گروهي هستند که در آخرت نصيبي ندارند و رغبتي نسبت بدانچه نزد خداست نشان نميدهند. تمام کوششان پيوسته نکوهش اعمال مردم است. نه خود را سرزنش و نه از کارهاي(بد خويش) خود را برحذر ميدارند. اگر ترا صالح و شايسته ببينند نسبت به تو حسد ميورزند و ميگويند خودنما است، اگر ترا فاسد ببينند ميگويند هيچ خير و خوبي در وجودش نيست. و اما دشمنان جني تو ابليس و لشکريان او هستند. چون به تو برسد بگويد پسرت مرد، درجوابش بگو: زندگان خلق شده اند براي اينکه بميرند، پاره اي از من وارد بهشت شد باعث سرور من ميگردد. اگر به تو برخورد و گفت: مالت از بين رفت بگو: حمد خدائيرا که داد و گرفت، و از من ذکات گرفت، ديگر ذکاتي بر من واجب نيست. چون بتو برسد و بگويد: مردم ديگر بتو ظلم ميکنندو تو بکسي ظلم نميکني، بگو: روز قيامت خداوند برکسانيکه بمردم ظلم ميکنند تسلط دارد و ما علي المحسنين من سبيل[3] (بر نيکو کاران راه مؤاخذه اي نيست). اگر بتو رسيد و گفت: چقدر نيکوکاري ميکني ! ميخواهد با اين حرف ترا بخودپسندي وا دارد. بگو، بديهاي من بيش از نيکيهايم ميباشد. چون بتو برسد و بگويد: چقدر زياد نماز ميخواني ! بگو غفلتم(ازخدا) بيش از نمازم است. چقدر بمردم ميدهي ! بگو: آنچه ميگيرم بيش از آن چيزي است که ميدهم، اگر بتو برسد و بگويد: چقدر بتو ظلم ميکنند ! بگو ظلمي که من بديگران ميکنم بيشتر است. اگر بتو برسد و بگويد: چقدر(براي خدا) عمل ميکني ! بگو: معصيتم طولاني تر و بيشتر است. اگر بتو برسد و بگويد شراب بياشام. بگو: مرتکب معصيت نميشوم. چون بتو برسد و بگويد: آيا دنيا را دوست نداري؟ بگو آن را دوست ندارم و ديگران در حقيقت بدان فريفته شدند.
[1]و2. در نسخه مورد استناد سه مطلب بيشتر ذکر شده است. شايد دلخستگي چهارمين علامت تنبل باشد و در حديث ديگري فرموده است تنبل سه علامت دارد.
[3]. سوره ي توبه 9 ر92.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید