وقوع ازدواج در سنین خردسالی و به تعبیر مشخص کودکی که در کنواکسیونهای جهانی تا ۱۸ سالگی را در بر میگیرد ،پدیدهای است که در اکثر جوامع توسعه نیافته ، سنتی و بسته روی میدهد. این پدیده با وجود برخورداری از کارکردهایی که در برهههایی از تاریخ اجتماعی انسان چه بسا دارای کارکردهای مناسبی نیز بوده است! ولیکن با پیشرفت و تحولات اجتماعی و فرهنگی حاصل از توسعه اقتصادی و صنعتی جوامع و نوسازی و مدرنیزاسیون آنها، امروزه از آثار و تبعات آسیب شناختی مهمی برخوردار است. عدم توانایی جسمی ، روحی و همچنین عدم آمادگی آموزشی وتربیتی کودکان برای پذیرش مسئولیت اجتماعی و اقتصای بزرگ و سنگینی همچون همسری (اعم از زن یا شوهر) ، پدری و مادری ، نه تنها منجر به آسیبپذیری و عدم ماندگاری آنان در این نقشهای اجتماعی گردیده ، بلکه سبب سستی بنیانهای خانواده ، وقوع تجربه تلخ اجتماعی ، آسیب پدیری جسمی و روحی فرد کودک و در نهایت محرومیتهای اجتماعی و اقتصادی حاصل از انگ بیهمسری (بیوه یا مطلقه) شده است.
مروری بر وضعیت وقوع و فراگیری این پدیده در ایران میتواند زمینههای بازاندیشی و مهندسی اجتماعی جامعه ایران امروز برای رهایی از آثار و تبعات نامناسب این پدیده را فراهم سازد.
الف) همسران کودک:
شواهد آماری مبتنی بر سرشماری سال ۱۳۷۵ نشان میدهد که ۲۷ درصد از کل جمعیت کشور (۶۰ میلیون نفر) در بین سنین ۱۹ـ۱۰ سالگی به سر میبرند و بطور ویژه ۱۵ درصد در بین ۱۴ـ۱۰ سالگی و ۱۲ درصد دیگر در بین ۱۹ـ ۱۵ سالگی واقع میباشند. به بیان دیگر از بین کل جمعیت واقع در سنین ۱۰ ساله و بالاتر (۴۵ میلیون نفر) ، ۳۵ درصد بین سنین ۱۹ـ ۱۰ سالگی قرار دارند که بهر حال گویای جوانسالی و به تعبیر دقیق کودک سالی جمعیت ایران امروز میباشد.
در جفرافیای «کودکانه» جامعه ایران نیز ، از بین کل جمعیت واقع در سن ۱۹ـ ۱۰ سالگی (۱۶ میلیون نفر) بیش از ۵ درصد آنان حداقل یکبار ازدواج کردهاند. از اینرو میتوان اذعان داشت در سال ۱۳۷۵ حدود ۹۳۰ هزار نفر کودک در نقش همسر ، خواسته یا ناخواسته قبول مسئولیت کردهاند.
پدیده «همسران کودک» در ایران امروز علیرغم اینکه خود به تنهایی یک مسئله اجتماعی است ، در درون خود از یک مسئله دیگر تحت عنوان تمایز جنسیتی نیز رنج میبرد. به گونهای که تعداد «مادران کودک» با ۵/۶ برابر فزونی نسبت به «پدران کودک» گویای این مهم است که دختران خردسال و کودک واقع در سنین ۱۸ـ۱۰ سالگی عمدتاً با ۸۵ درصد همسر مردانی شدهاند که در سنین بالای ۱۸ سال قرار دارند و فقط ۱۵ درصد از این قشر کودکان با کودکان هم سن و سال و یا هم نسل خود ازدواج کردهاند. به این پدیده اصطلاحاً چنین اطلاق میشود که مردانی که با دختربچههای واقع در سن ۱۸ـ۱۰ سال ازدواج میکنند میگویند «زن و بچه» را با هم اختیار کرده است!
توزیع سنی پدیده «همسری کودکان» حاکی است که از بین ۷۶۵ هزار همسران واقع در سنین ۱۹ـ۱۰ سالگی ، حدود ۹۱ درصد در بین سنین ۱۹ـ۱۵ سالگی (۷۰۰ هزار نفر) و ۹ درصد دیگر بین سنین ۱۴ـ۱۰ سالگی (۶۵ هزار نفر) قرار دارند.
از سوی دیگر توزیع جنسی پدیده «همسری کودکان» نشان میدهد که ۸۶ درصد این پدیده مختص زنان و یا دختربچهها است. به بیان دیگر از بین زنان واقع در سنین ۱۹-۱۰سالگی حدود ۱۰ درصد حداقل یکبار ازدواج کردهاند ولی این نسبت برای مردان واقع در این سن فقط در حد ۲ درصد است. در واقع میتوان چنین عنوان کرد که زنان در این سن ۵ برابر بیشتر از مردان تن به ازدواج دادهاند.
توزیع جغرافیایی پدیده «همسری کودکان» نیز نمایانگر این است که این پدیده برخلاف تصور اولیه در مناطق شهری (با ۵۳ درصد وقوع) بیشتر از مناطق روستایی بوقوع پیوسته است. به بیان دیگر علیرغم توسعه شهرنشینی و افزایش جمعیت و مناطق شهرنشین در کشور که از نظر فیزیکی و کالبدی گویای توسعه اجتماعی است ولیکن وقوع بیش از نیمی از پدیده «همسری و ازدواج کودکان» در مناطق شهری نشانگر این است که با وجود افزایش متوسط سن ازدواج در کل کشور، هنوز توسعه فرهنگی لازم بوقوع نپیوسته و خانوادههای بسیاری در مناطق شهری (بیش از ۴۰۰ هزار خانواده) کودکان خود را بویژه دختران خردسال خود را از سنین کودکی به «خانه شوهر» فرستاده و چه بسا بدین صورت از مسئولیت اجتماعی و اقتصادی تأمین نیازهایتربیتی و معیشتی و رفاهی کودکان نیز رهایی مییابند ؛ بیآنکه اندیشه کنند که این «همسران کودک» چگونه خواهند توانست از بار مسئولیت سنگین اقتصادی و اجتماعی تأهل و ایفای نقش همسری از یکسو و سپس نقش پدری یا مادری برآیند. بدینترتیب در کنار «همسری کودکان» با پدیده پدران و بویژه «مادران کودک» نیز مواجه میشویم که کودکان بسیاری مادران کودکان دیگری میشوند و میتوان از این پدیده رقت بار با عنوان «کودکی مضاعف» یا «خانوادههای کودک» یاد کرد.
آسیب شناسی فردی و اجتماعی وقوع پدیده «همسری کودکان» از ابعاد مختلف قابل بررسی است. استثمار جنسی کودکان بویژه دختران واقع در سن کودکی که تا ۶ برابر بیشتر از پسران در معرض ازدواج قرار دارند عمدتاً ناشی از ساختار همسر گزینی در جامعه ایران است که مردان میل دارند و عمدتاً از سوی خانوادها چنینترغیب و تدبیر میشوند که با دختران کم سنتر از خود ازدواج کنند. این گرایش غالباً تحت عنوان دو دلیل ناگفته و پنهان صورت میگیرد. نخست به دلیل اطاعت پذیری بیشتر و محض دختران از پسران یا زنان از مردان که ناشی از اندیشه و تجربه محدود و کمتر دختران نسبت به پسران بوده و مستندات بیشتری برای تأئید «عقل کل» بودن مردان وجود خواهد داشت. دوم به دلیل تمتع و لذت جویی جنسی بیشتر مردان از طراوت و دوشیزگی دختران است که میل به «ناهم سن گزینی» در همسریابی مردان را تقویت کرده و بخش قابل توجهی از دختران واقع در سنین کودکی ، تحصیل و رشد جسمی و ذهنی را به همسری مردان بزرگسال در میآورد.
ازدواج زود هنگام کودکان بویژه دختر بچهها مانع از شکوفایی شخصیت فردی و اجتماعی مستقل آنان شده و با وقوع افت تحصیلی و سپسترک تحصیل آنان ، بنیان بسیاری از “خانوادههای کودک “ یا «مادران کودک» از نظر آموزشی وتربیتی بسیار ضعیف و ناکارآمد میگردد. طبیعی است که در چنین فضایی نقش همسری و مادری نیز از کارایی و اثربخشی لازم برخوردار نخواهد بود. در چنین جغرافیایی کودکان قبل از خروج از سن کودکی ، به قبول مسئولیت مادری و کودک پروری ، شوهر داری و خانه داری پرداخته و بیهیچ آموزش اولیه ، «کودکانه مادری میکند ، کودکانه در بستر همسر میخرامد! و کودکانه به خانه داری و تدبیر منزل میپردازد!»
عدم آمادگی جسمانی کودکان بویژه کودکان واقع در سنین ۱۰ تا ۱۵ سالگی از یکسو و عدم آمادگی روانی وآموزشی کودکان در پذیرش خواسته یا ناخواسته و آگاهانه یا ناآگاهانه همسر بخصوص پذیرش مردان بزرگسال یا جوان از سوی دختران واقع در سن کودکی از سوی دیگر زمینه وقوع بسیاری از آسیب پذیریهای جسمی و روانی آنان را فراهم میسازد. شیوع بیماریهای جسمی و صدماتی وارده بر اندام تناسلی دختران کم سن و گاه اعمال جراحیهایترمیمی از بعد جسمی و شیوع مشکلات روانشناختی از قبیلترس از مقاربت جنسی ، اختلال در رفتار جنسی ، دیر هنگام یا زود هنگام شدن بیداری جنسی از بعد روانی و عدم رعایت بهداشت فردی در رفتار و عمل جنسی و آموزش و پرورش لازم کودکان در قبول مسئولیت همسری ، پدری و بویژه «مادری» از بعدی دیگر آسیب پذیری «خانوادههای کودک» و یا «همسران کودک» را دو چندان میسازد.
ب) بیهمسری کودکان: کودکان بیوه ، کودکان مطلقه و مادر ـ کودکان بیسرپرست!
از بین کل کودکان واقع در سن کودکی ۱۹ـ۱۰ سال قریب بیش از ۵ درصد یا بیش ا ز۹۰۰ هزار نفر حداقل یکبار ازدواج کردهاند. در این میان بر اساس آمار سرشماری سال ۱۳۷۵ قریب ۱۸ درصد فقط در سال پیش گفته دستخوش بیهمسری گردیده و به عبارتی ازدواج آنان با شکست مواجه شده است. از سوی دیگر از بین کودکان بیهمسر (۲۱ هزار نفر) ۵۳ درصد بر اثر فوت همسر و ۴۷ درصد بر اثر طلاق ، همسر خود را از دست دادهاند.
از بین کل بیهمسران بر اثر فوت همسر ۶۰ درصد شامل زنان و ۴۰ درصد شامل مردان میباشد که بیانگر آسیب پذیری بیشتر مردان در حوادث و سوانح منجر به مرگ و میر ، بزرگسالی همسران بسیاری از کودکان دختر ، ماندگاری بیشتر زنان در بیهمسری و ازدواج و همسر گزینی مجدد مردان بیهمسر از گروههای سنی دیگر و دختران ازدواج نکرده و…. برخی از عوامل و پیامدهای آسیب شناختی دیگری است که حاصل وقوع چنین پدیدهای است.
از بین کل بیهمسران براثر طلاق ، حدود ۱۰ درصد را زنان و ۴۰ درصد را مردان تشکیل میدهند. بیتابی و عدم ماندگاری همسران کودک در جغرافیای ازدواج بویژه از سوی زنان کودک از نظر فشار بهره گیری جنسی و بار مسئولیتهای چند گانه خانه داری و شوهر داری و کودک پروری ،عدم احساس مسئولیت پذیری در قوام و دوام خانواده و میل سریع بسوی فسخ قرارداد ازدواج ، افزایش آگاهی و بلوغ شخصیتی طرفین ازدواج و بازنگری و عدم قبول همسر بویژه از سوی مردان و…. از عمده دلایل وقوع پدیده بیهمسری بر اثر طلاق در بین کودکان میباشد.
از نظر توزیع سنی ، از بین جمعیت بیهمسر بر اثر طلاق ۶۲ درصد بین سنین ۱۹ـ۱۵ سالگی بوقوع پیوسته است و بین جمعیت بیهمسر بر اثر فوت همسر نیز ۵۵ درصد در همان گروه سنی بوقوع پیوسته است. از نظر توزیع جغرافیایی نیز ۵۲ درصد بیهمسری کودکان بر اثر فوت همسر در مناطق شهری روی داده است که ناشی از ماهیت شهری پدیده «همسری کودکان» میباشد. از سوی دیگر ۶۰ درصد بیهمسری کودکان بر اثر طلاق نیز در مناطق شهری رخ داده است.
پدیده «اضافه بیهمسری» یا نسبت جنسی بیهمسری نیز حاکی است که بیش از ۶۰ درصد بیهمسری در بین کودکان زن و یا زنان بوقوع پیوسته است. به بیان دیگر ۵۴ درصد بیهمسری در سنین ۱۴ـ ۱۰ سالگی و ۶۶ درصد بیهمسری در سنین ۱۹-۱۵ سالگی مختص زنان است. همچنین «اضافه بیهمسری» یا بیهمسری بیشتر زنان نیز عمدتاً در بین سنین ۱۹ـ ۱۵ سالگی بچشم میخورد. کوتاه بودن دوران و طول دوره بیهمسری «مرد ـ کودکان» و ماندگاری خواسته یا ناخواسته «زن ـ کودکان» در دوره بیهمسری از یکسو و همسر گزینی مجدد مرد ـ کودکان و یا مردان بالاتر از سن ۱۹ـ۱۵ سال از گروه زنان هرگز ازدواج نکرده یا دوشیزگان و فقدان این فرصت برای «کودکان مطلقه» (زن ـ کودک بیهمسر) که عمدتاً به دلیل فقدان بکارت و اهمیت دوشیزگی در همسرگزینی است ، منجر به افزایش نسبت و تعداد زن ـ کودکان بیهمسر به مرد ـ کودکان بیهمسر گردیده است.
آسیب شناسی فردی و اجتماعی پدیده بیهمسری کودکان و وقوع پدیدههای «کودکان مطلقه» از ابعاد مختلفی برخوردار است. عدم انتخاب مجدد «کودکان مطلقه» یا زن ـ کودکان بیهمسر به دلیل از دست دادن منزلت و مزیت نسبی آنان در مقایسه با سایر دوشیزگان همسال یا سنین بالاتر که عمدتاً ناشی از اهمیت پدیده «بکارت» یا دوشیزگی در بین فقط دختران (و نه پسران) میباشد منجر به تداوم طول دوره بیهمسری آنان میگردد. این واقعه گاه نه از روی میل و اراده که اغلب بصورت ناخواسته به «کودکان مطلقه» تحمیل میگردد. اهمیت این آسیب پذیری خاصه از آن روی است که مرد ـ کودکان بیهمسر یا مردان بیهمسر جوانسال نیز در همسر گزینی مجدد رغبتی به انتخاب همسر از بین زنان بیهمسر نشان نداده و به انتخاب همسر از بین سایر دوشیزگان میپردازد.
با چنین اوصافی کودکان مطلقه پس از مدتی در صورت «بخت یاری» در بهترین حالت به همسری مردان بزرگسال با فاصله سنی بسیار و یا ازدواج با مردان همسردار به عنوان «هوو» در میآیند. در چنین وضعیتی حس «ترحم» و حمایت پذیری ، کودکان مطلقه را تا آنجا که ممکن است به تمکین سوق داده و به دلیل فقدان امنیت فردی ،اجتماعی و اقتصادی بیهمسری برای زنان، شرایط سخت و نامطلوب پیش گفته را میپذیرند. پدیده «هوو» شدن خود قصه و داستان دیگری است که مجال دیگری نیز میطلبد ولیکن برای کودکان مطلقه، آغاز استثمار جنسی ، بیگاری و ایفای نقش یدکی و پر تنشی است که در تعامل با زن / همسر دیگر شوهر جدید و فرزندان آن ، کودک – زن مطلقه و کودکان بعدی او را محاصره میکند.
شرایط نامطلوب همسر یابی و یا ازدواج مجدد زن ـ کودکان مطلقه بویژه با مردان بزرگسال و دارای همسر و فرزند و مسائل و مشکلات خاص شرایط جدید از یکسو و بدشانسی و فقدان فرصت مجدد برای ازدواج مجدد از سوی دیگر ، خواسته یا ناخواسته بسیاری از کودکان مطلقه را تا سالها و گاه تا ابد در شرایط بیهمسری وا مینهد. ترجیح شرایط بد نسبت به شرایط بدتر برای کودکان مطلقهای که حق انتخاب نداشته و در صورت اراده انتخاب کنندگان مرد ، فرصت بسیار محدودی برای گزینش از بین متقاضیان مییابند ، میل بیهمسری را در صورتی فراهم میسازد که امنیت فردی و اجتماعی ـ اقتصادی دختر بچههای مطلقه از سوی خانواده آنان تأمین گردد. در غیر اینصورت ضرورت تامین نیازهای معیشتی و اقتصادی از یکسو ، و لزوم تأمین امنیت فردی و اجتماعی کودکان مطلقه (زن ـ کودکان بیهمسر) از سوی دیگر ، در کنار فضای نامطلوب و غیر اخلاقی حاکم بر جامعه در تعقیب و تجاوز به امنیت جسمی ، فردی و اجتماعی این قشر که قبل از عرضه ناشی از تقاضای اعلام شده رسمی و غیررسمی مردان مجرد یا متأهل جامعه ایران امروز میباشد ، زمینه تن فروشی و ارتباط جنسی نامشروع و غیررسمی از نظر اجتماعی این قشر ایجاد میگردد.
جامعه ایران امروز در مسائل معتنابهی که کودکان او به عنوان نسل آتی این مرز و بوم را محاصره کرده است ، از چنان آسیبهای اجتماعی و روانی رنج میبرد که بخشی بزرگی از آنها محصول بیتدبیری بزرگسالانی است که هر چند روزگاری خود قربانی همان مسائل در دوران طفولیت و کودکی خود بودهاند ، ولیکن امروزه میبایست با یک عزم ملی و نه لزوماً با اتکای مدیریت بیتدبیر دولتی در امور فرهنگی و اجتماعی ، بلکه با راهبری روشنفکران و اندیشمندان متعهد جامعه و اهتمام پدران و مادران بزرگسال ، زمینه گسست حلقه شوم و دور باطل فقر و آسیب پذیری را با رهایی کودکان از چنبره تصمیم گیریهای نادرست بزرگسالان کم تدبیر و بد پندار فراهم سازد.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید