پرسش. عقل در دین اسلام چه جایگاهی دارد، چه کاربردهایی در دین داشته، نقشهای برجسته آن چیست؟
پاسخ: عقل در دین اسلام از جایگاه بسیار بلندی برخوردار است تا جایی که اسلام را «دین عقل و فطرت» میگویند. گواه روشن بر عقل گرایی آیین اسلام، وجود صدها آیه از قرآن کریم و صدها حدیث از پیشوایان معصوم علیهم السلام درباره عقل و نقشها و کاربردهای گوناگون آن در اصول و فروع دین اسلام است. نیز گذشته از این که روح آیات قرآن را استدلالها و براهین عقلی تشکیل میدهد، ماده علم، عقل، فکر و مانند آن نزدیک به هزار بار به صورتهای مختلف در قرآن آمده و بر آن تصریح شده است. (ر.ک. مدخل مسائل جدید در علم کلام، جعفر سبحانی، ص 15 ـ 17.)
در اهمیت عقل در دین اسلام همین بس که در نخستین بخش از جوامع روایی ما نظیر اصول کافی و بحارالانوار «کتاب عقل و جهل» و «کتاب علم» آمده و احادیث مربوط به آنها جمع آوری گردیده است. در اینجا به عنوان نمونه، برخی از آن احادیث ذکر میشود:
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
اِنَّما یدْرَک الْخَیرُ کلُّهُ بِالْعَقْلِ وَ لا دینَ لِمَنْ لا عَقْلَ لَهُ. (تحف العقول، حسن بن علی شعبه حرانی، ص 44.)
همانا خیر و نیکی به تمام مراتب خود، با عقل درک میشود و کسی که عقل ندارد دین ندارد.
امیر مؤمنان علی علیهالسلام فرمود:
اَلْعَقْلُ شَرْعٌ مِنْ داخِلٍ وَ الشَّرْعُ عَقْلٌ مِنْ خارِجٍ. (مجمع البحرین، شیخ فخرالدین طریحی، ج 2، ماده «ع ق ل»، ص 224.)
عقل برای بشر دین داخلی است و دین (نیز) برای او عقل خارجی است.
همین مطلب در سخنان هفتمین پیشوای مکتب اهل بیت علیهم السلام، امام موسی کاظم علیه السلام به صورت روشنتری آمده است:
اِنَّ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حُجَّتَینِ: حُجَّةً ظاهِرَةً وَ حُجَّةً باطِنَةً، فَاَمَّا الظّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الاَْنْبِیاءُ وَ الاَْئِمَّةُ وَ اَمَّا الْباطِنَةُ فَالْعُقُولُ. (اصول کافی، ج 1، ص 16؛ قسمتی از حدیث مفصل شماره 12.)
همانا خداوند برای مردم دو حجت و رسول قرار داده است: حجت ظاهری و آشکار و حجت باطنی و پنهان. حجت ظاهر و آشکار، رسولان، پیامبران و امامان علیهم السلام هستند، حجت باطن و پنهان، عقلها.
امام علی علیه السلام در حدیث دیگری، هدف بعثت پیامبران الهی را شکوفاسازی عقل و فطرت بشر میداند:
فَبَعَثَ فیهِمْ رُسُلَهُ وَ واتَرَ اِلَیهِمْ اَنْبِیاءَهُ لِیسْتَاْدوُهُمْ میثاقَ فِطْرَتِهِ وَ یذکرُوُهُمْ مَنْسِی نِعْمَتِهِ وَ یحْتَجُّوا عَلَیهِمْ بِالتَّبْلیغِ وَ یثیرُوا لَهُمْ دَفائِنَ الْعُقُولِ. (نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه 1، ص 43.)
پیامبرانش را در میان آنها (مردم) مبعوث ساخت و پی در پی رسولان خود را به سوی آنان فرستاد تا پیمان فطرت ـ خداجویی و دینخواهی ـ را از آنان خواستار شود و نعمتهای فراموش شده را به یاد آنها آورد و با ابلاغ دستورات خدا حجت را بر آنها تمام کند و گنجهای پنهانی عقلها را آشکار و شکوفا سازد.
همچنین بنابر بیان پیشوایان معصوم دینی علیهمالسلام، برخی دیگر از نقشها و کاربردهای مهم و تعیین کننده عقل در دین و سرنوشت مؤمنان، عبارت است از: ملاک برتری افراد، وسیله شناخت خدا و اثبات او، ابزار درک ضرورت دین و دینداری و شناخت دین برتر و کامل، معیار شناخت حق از باطل، وسیله بندگی خدا و کسب بهشت، یاریگر درک مصالح و مفاسد و نیز حسن و قبح افعال در حد توان و ظرفیت وجودیش، ضابط تکلیف در دنیا و ملاک حسابرسی و پاداش و کیفر در آخرت، معیار قبولی اعمال، منبع مطمئن درک و کشف بسیاری از احکام و معیار و محک استنباطهای فقهی و... . (برای آگاهی بیشتر ر.ک. دینشناسی، جوادی آملی ص 119 ـ 182؛ کلام جدید، عبدالحسین خسروپناه، ص 63 ـ 90.)
بنابراین، عقل هرگز در برابر دین نیست و رقیب و ضدّ آن به شمار نمیآید، بلکه به عنوان منبع مستقل کشف احکام الهی در کنار نقل یعنی کتاب و سنت مطرح است و مجموعه «عقل و نقل» را دین گویند. در تبیین بیشتر نقش و جایگاه عقل در دین باید گفت، برخی از معرفتهای دینی مانند اثبات وجود خدا و برخی صفات جمال و جلال او، ضرورت پذیرش اصل دین، دلالت معجزه بر راستگویی پیامبر صلی الله علیه و آله و غیر آن از جمله معارف اسلامی است که جز از طریق عقل ناب اثبات شدنی نیست و اگر دین در زمینههای مزبور سخنی دارد در واقع ارشاد به حکم عقل است.
همچنین در مستقلات و ملازمات عقلیه نیز عقل نقش معرفتی تعیین کنندهای دارد و حجت شرعی محسوب میشود. نیز در تربیت و اخلاق، عقل یاری رساننده دین بوده و احکام آن مورد تأیید دین وحیانی و بلکه خود به عنوان دین عقلانی مطرح میباشد. در احکام و فروعات فقهی، اعم از عبادی، تجاری، قضایی و به ویژه در تشخیص موضوعات احکام، نقش عقل در شکلهای مختلف از جمله: سیره عقلا، بنای عقلا، نظر عرف و خبرگان هر فنّ و مانند آن کاربردهای فراوانی دارد؛ هر چند در فهم ملاکات احکام شرعی به ویژه در عبادات و نیز در تشخیص مصادیق حسن و قبح نقش معرفتی عقل محدود بوده و احکام عقلی گسترده و فراگیر نیست؛ چون اینها در حوزه عمل مستقل عقل نبوده، از توان تشخیص و فهم عقل بیرون است، بلکه در قلمرو شریعت وحیانی (قرآن و سنت) است.
پس روشن شد که دین، مجموعه رهاورد عقل و نقل است و عقل در برابر دین قرار نمیگیرد و رقیب آن نیست، بلکه پیوسته رهنمود عقل، همتای هدایت نقل و جزو احکام، مسائل و قضایای دینی تلقی و معتبر شمرده میشود؛ یعنی همان طور که بعضی از کارها طبق متون نقلی یا واجب است یا حرام و بعضی دیگر یا مقدمه واجب است یا مقدمه حرام، بعضی از کارها نیز بر اساس حکم عقل یا واجب است یا مقدمه واجب و یا حرام است یا مقدمه حرام.
رازش این است که اصل دین، همان اراده تشریعی خداوند است که گاهی به وسیله عقل به عنوان رسول و حجت باطنی مکشوف میشود و زمانی به وسیله نقل (رهاورد انبیا) همچون رسول ظاهری و گاهی به وسیله هر دو، به طور استقلال یا انضمام. (ر.ک. شریعت در آینه معرفت، عبدالله جوادی آملی، ص 199 ـ 208؛ درآمدی بر علم کلام، علی ربانی گلپایگانی، ص 165 ـ 171.)
از آنچه گفته شد چند چیز روشن گشت: نخست، این که گفته شده قلمرو عقل و دین جداست، نه به این معناست که عقل و دین در برابر هم و رقیب یکدیگرند، چون هر دو مکمّل و یاری رسان هم هستند، و نه دین در این گونه تعابیر به معنای جامع و فراگیر آن میباشد، که مرکب از عقل و نقل است. از این رو، تعبیر عقل و دین به این معنا غلط و دور از واقع است. اگر مراد از دین، دین و شریعت وحیانی باشد که همان متون دینی (کتاب و سنت) است، در این صورت میتوان گفت دین وحیانی و یا دین نقلی با دین عقلانی و به تعبیر سادهتر عقل و نقل در عرض و کنار هم (نه ضد یکدیگر) میباشند و هر کدام بخشی از احکام را ارائه میکند؛ یعنی بخشی از احکام و برنامهریزی به دین نقلی (کتاب و سنت) و به تعبیر دقیقتر به «فقه» (به معنای عام آن که اعم از فقه اکبر و فقه اصغر است،) واگذار شده و بخش دیگر به دین عقلی.
بنابراین، تفکیک عقل و دین به صورتی که این دو در عرض هم قرار بگیرند و حریم هر یک جدا از دیگری بوده، به هیچ روی با هم تعامل نداشته باشند ممکن نیست؛ زیرا دینی که بنیادش بر عقل و فطرت پاک و نیالوده انسانی است نمیتواند غیر عقلی بیندیشد و احکامی برخلاف عقل ناب صادر کند. همچنان که مراد از این که دین اسلام، دین عقل و فطرت است نیز این نیست که عقل و نقل در همه جزئیات عین هم بیندیشند، بلکه چنان که گذشت، مراد این است که هر یک عهدهدار بخشی از حوزه علم و عمل دینی میباشد. به بیان دیگر همه احکام مورد نیاز دنیای انسان در همه اعصار، به طور جزئی در شریعت وحیانی نیامده است، و از آن طرف، عقل هم قادر نیست که همه مسائل مورد نیاز بشر را درک کرده و برایش احکام صادر کند، بلکه عقل و وحی (دین) به کمک هم میتواند رهگشای دنیا و آخرت انسان باشد.
بر این اساس، آنجا که عقل درک نمیکند و حکم ندارد، حوزه مستقل شرع است ـ گرچه احکام شرعی مستقل نیز با عقل سازگار و منطبق است ـ نیز آنجا که عقل درک میکند و حکم دارد، شرع یا حکم مستقل ندارد یا فقط به بیان کلیات اصول بسنده کرده و شرح جزئیات را به عقل (عملی) واگذارده است، یا شرع مستقلاً حکم آورده و به جزئیات مسائل هم پرداخته است. با وجود احکام عقلی، این گونه احکام شرعی ارشاد به حکم عقل و در واقع حکم امضایی است نه تأسیسی. البته مراد از احکام عقلی، احکام متقن و براهین محکم عقلی بر آمده از عقل ناب و نیالوده به پلیدیها و هواهای نفسانی است نه احکام ظنّی حاصل از استحسان و قیاس و مانند آن که در مکتب اهل بیت علیهمالسلام فاقد ارزش و اعتبار است.
از این رو، به دلیل این که به کارگیری استحسان و قیاس در به دست آوردن احکام عقلی و در نتیجه، اکتفا و اعتماد به احکام عقلی ـ ظنّی بسیار محتمل است و نیز به کارگیری عقل در مسائل خلاف شرع و در جهت تأمین مطامع نفسانی و اهداف شیطانی بسیار اتفاق میافتد، باید به صحت و اتقان حکم عقل اطمینان حاصل کرد؛ و راهش هم سازگاری و انطباق با نصوص معتبر نقلی (از کتاب و سنت) است ـ همچنان که راه اطمینان از احکام جزئی فقهی، عرضه آن به عقل ناب و اصول کلی متقن عقلی توسط مجتهد است. عقل اگر در پرتو هدایتهای دینی و همراه با سلامت نفسانی صاحبان خرد حکم نکند به طور معمول در خدمت اهداف زشت نفسانی و شیطنت و سیاستبازی قرار میگیرد و بلکه خود مظهر شیطنتها و فریبکاریها و سیاستبازیهای دنیایی ـ نظیر شیطنت و فریبکاری معاویه و عمرو عاص ـ میشود. ـ توضیح بیشتر درباره چنین عقلی به زودی میآید.
وقتی از امام صادق علیه السلام درباره عقل معاویة بن ابیسفیان پرسیدند فرمود:
تِلْک النَّکراءُ تِلْک الشَّیطَنَةُ وَ هِی شَبیهَةٌ بِالْعَقْلِ وَ لَیسَتْ بالْعَقْلِ. (بحار الانوار. ج 1، ص 116.)
آن تجاهل و نیرنگ و شیطنت ـ بوده ـ است؛ آن، شبیه و مانند عقل است نه خود عقل. (برگرفته از شریعت در آینه معرفت، ص 204 ـ 208؛ درآمدی بر علم کلام، ربانی، ص 169 ـ 170.)
روشن شد که سخن گفتن از مدیریت عقلی و عقلانی و مدیریت فقهی و دینی و تفکیک حوزه عمل این دو، به این صورت که امور دنیوی و سیاسی و نیز برنامهریزی برای زندگی، اختصاص به عقل و مدیریت عقلی داشته باشد و بس، به دلیل ناکارآمدی دین و فقه آن، سخن گزاف و باطلی است؛ زیرا اولاً گفته نشده که دین همه جزئیات مسائل مربوط به زندگی را بیان کرده تا کسی بخواهد آن را نفی کند، ثانیاً مدیریت عقلی شاید در برابر مدیریت فقهی باشد اما با توضیحاتی که ارائه شد، هرگز در برابر مدیریت عام دینی نیست، چون درباره امور جزئی روزمره زندگی، نصوص دینی یا بیان نشده و یا بسیار کم و ناچیز آمده و بیان شرعی راهکارهای زندگی هر زمان به فقها و علمای آن زمان واگذار شده تا از طریق اجتهاد مصطلح ـ که با استفاده از ادله اجتهادی کتاب، سنّت، اجماع و عقل صورت میگیرد ـ احکام و قوانین لازم زندگی را استخراج و فرا راه مؤمنان و دینداران قرار دهند؛ یا این که بر عهده کارشناسان و متخصصان مربوط به هر بخش از علوم و مسائل مورد نیاز زندگی نهاده شده، تا آنان با رعایت ضوابط شرعی و سازگار با متون دینی، مسائل و نیازمندیهای زندگی بشر را تبیین و ارائه کنند.
واگذاری سرپرستی امور جاری حکومتی در نظام «جمهوری اسلامی ایران» به متخصّصان هر علم و فن و راه حل معضلات امور و کارشناسی مسائل هر بخش را ـ تحت نظارت شورای نگهبان ـ از آنان خواستن، بر همین اساس است؛ زیرا ضمن واگذاری امور به کارشناسان و متخصّصان هر بخش، از انجام کارهای خلاف شرع نیز جلوگیری میشود.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید